امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نقل قول: آرین



سلام 

داداش من خودم یه خواهر دارم که دو سال از خواهر شما بزرگ تره ولی خب تو اینستا و تلگرام اینا نمیچرخه فقط ی واتساپ و شاد  Gigglesmile

چند تا کانال تو شاد پیدا کرده همش نقاشین از روشون یک سره نقاشی  میکشه Khansariha (13) 
بعد واتساپ میره به دوستاش نشون میده Gigglesmile  
.


خلاصه...


سعی کن علایقش پیدا کنی طبق همون محتوای گوشی و تنظیم کنی که فقط پی اونا بره
نقل قول: خیلی چیزا هستن که منو به لغزش میکشونن، الان که دارم فکر می کنم واقعا کم نیستن، یکی از چیزایی که منو به لغزش میکشونه کمبود توجه بهم هست این که هیچکس توی زندگی واقعی توجه خاصی به من نداره، شاید بیاید بگید پدر و مادر... آره پدر مادر هستن ولی محبت عاطفی ندارن به من، من نمیبینم اینو، من کمبود عاطفه دارم، و وقتی هم که میل پیدا می کنم به ارتباط داشتن با یه دختر این کمبود بیشتر و بیشتر حس میشه، و منو میکشونه سمت فیلم ،چرا چون کسی نیست که نشون بده دوسم داره، چون من مث همه ی آدمای دنیا دلم ارتباط با جنس مخالف رو میخواد دوس داشتن و دوس داشته شدن، اما نیست هست ولی من خودم نمیخوام رابطه داشته باشم تا به حال من دوست دختر یا رل و این چیزا نداشتم، خب من چیکار کنم وقتی چیزی که از درونم خواسته میشه نیازه عاطفیه نیازه که ارتباط باشه ولی جفتش باهم نیست و این منو سمت همون فیلم و شهوت میکشونه که با اون کار اون لحظه یا حداقل نه فقط اون لحظه بلکه تا چند روز آروم میشم از اون نیاز هایی که دارم ولی اون راه شهوت و خ ا راهش نیست و نباید انجام بدم، من چطور میتونم اینا رو درست کنم؟ دلیل اصلیه اعتیادم شاید همین به توجهی باشه که به من شده، کمبود محبت و عاطفه ای که داره در حق من میشه، همین اعتماد به نفسم رو پایین میاره، من چرا باید اعتماد به نفسم پایین باشه؟ چرا باید عزت نفسم پایین باشه، چرا باید باورم نسبت به خودم کم باشه، درصورتی که من آدم بدی نیستم من چیزی کم ندارم خدا به منم نعمت داده، نعمت پدر و مادر زندگی نفس کشیدن راه رفتن سلامتی و... چرا من فکر می کنم کسی نیستم، اینا رو من چطوری درست کنم؟ این نیاز هارو چطور برطرف کنم، من تو این سن تو 18 سالگی تو اوج این نیاز ها دارم سرکوبش می کنم و گیر کردم تو این شهوت و خ ا و اعتیاد هرچی...، راه حل این چیه؟

خسته شدم واقعا از این که همه ی اینا دست به دست هم میده و منو از زندگی واقعیم خوده واقعیم دور می کنه از رسالتم تو این دنیا و اهدافم دور شدم، انقدر این چیزای دیگه منو سمت این اعتیاد میکشونه و کشونده که اصن خ ا کردنه من از رو نیاز جنسی نیست ببین، اصن به میل جنسی نمیرسه لذتشو داره ها همین لذته هم کار دستم داده لذت خیلی زیادشو داره، ولی این نیست که بگم آره چون انرژی جنسیم زیاد بود فشار روم بود خ ا کردم نه اصلا تعداد روزای پاکیم به اونقدری نمیرسه که میل و انرژی جنسی بخواد به من فشار بیاره انقدر که این مشکلات روحی و روانی وجود داره کمبود وجود داره، انقد که به من توجه نمیشه دیدم نمیشم استعداد و توانایی هام دیده نمیشه تشویق نمیشه، آقا اینا یه درصدیش تقصیر منه بقیش چیه؟ میگم من با چیزایی که خودم بلدم یه قدمی برمیدارم و تا اونجا که خودم بتونم درست می کنم اما بقیش چی؟ تازه ماجرا و بحث باز شد و کلی حرف دارم بگید و منم جواب بدم و بگم
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
(1401 مرداد 1، 12:16)KingAmir نوشته است:
نقل قول: خیلی چیزا هستن که منو به لغزش میکشونن، الان که دارم فکر می کنم واقعا کم نیستن، یکی از چیزایی که منو به لغزش میکشونه کمبود توجه بهم هست این که هیچکس توی زندگی واقعی توجه خاصی به من نداره، شاید بیاید بگید پدر و مادر... آره پدر مادر هستن ولی محبت عاطفی ندارن به من، من نمیبینم اینو، من کمبود عاطفه دارم، و وقتی هم که میل پیدا می کنم به ارتباط داشتن با یه دختر این کمبود بیشتر و بیشتر حس میشه، و منو میکشونه سمت فیلم ،چرا چون کسی نیست که نشون بده دوسم داره، چون من مث همه ی آدمای دنیا دلم ارتباط با جنس مخالف رو میخواد دوس داشتن و دوس داشته شدن، اما نیست هست ولی من خودم نمیخوام رابطه داشته باشم تا به حال من دوست دختر یا رل و این چیزا نداشتم، خب من چیکار کنم وقتی چیزی که از درونم خواسته میشه نیازه عاطفیه نیازه که ارتباط باشه ولی جفتش باهم نیست و این منو سمت همون فیلم و شهوت میکشونه که با اون کار اون لحظه یا حداقل نه فقط اون لحظه بلکه تا چند روز آروم میشم از اون نیاز هایی که دارم ولی اون راه شهوت و خ ا راهش نیست و نباید انجام بدم، من چطور میتونم اینا رو درست کنم؟ دلیل اصلیه اعتیادم شاید همین به توجهی باشه که به من شده، کمبود محبت و عاطفه ای که داره در حق من میشه، همین اعتماد به نفسم رو پایین میاره، من چرا باید اعتماد به نفسم پایین باشه؟ چرا باید عزت نفسم پایین باشه، چرا باید باورم نسبت به خودم کم باشه، درصورتی که من آدم بدی نیستم من چیزی کم ندارم خدا به منم نعمت داده، نعمت پدر و مادر زندگی نفس کشیدن راه رفتن سلامتی و... چرا من فکر می کنم کسی نیستم، اینا رو من چطوری درست کنم؟ این نیاز هارو چطور برطرف کنم، من تو این سن تو 18 سالگی تو اوج این نیاز ها دارم سرکوبش می کنم و گیر کردم تو این شهوت و خ ا و اعتیاد هرچی...، راه حل این چیه؟

خسته شدم واقعا از این که همه ی اینا دست به دست هم میده و منو از زندگی واقعیم خوده واقعیم دور می کنه از رسالتم تو این دنیا و اهدافم دور شدم، انقدر این چیزای دیگه منو سمت این اعتیاد میکشونه و کشونده که اصن خ ا کردنه من از رو نیاز جنسی نیست ببین، اصن به میل جنسی نمیرسه لذتشو داره ها همین لذته هم کار دستم داده لذت خیلی زیادشو داره، ولی این نیست که بگم آره چون انرژی جنسیم زیاد بود فشار روم بود خ ا کردم نه اصلا تعداد روزای پاکیم به اونقدری نمیرسه که میل و انرژی جنسی بخواد به من فشار بیاره انقدر که این مشکلات روحی و روانی وجود داره کمبود وجود داره، انقد که به من توجه نمیشه دیدم نمیشم استعداد و توانایی هام دیده نمیشه تشویق نمیشه، آقا اینا یه درصدیش تقصیر منه بقیش چیه؟ میگم من با چیزایی که خودم بلدم یه قدمی برمیدارم و تا اونجا که خودم بتونم درست می کنم اما بقیش چی؟ تازه ماجرا و بحث باز شد و کلی حرف دارم بگید و منم جواب بدم و بگم

امیر‌جان درسته همه اینا تقصیر تو نیست ولی فراموش نکن تو این دنیا فقط خودمون میتونیم خودمونو نجات بدیم اینکه انتظار محبت از طرف دیگران داشته باشی هیچ وقت همین طوری الکی و بدون دلیل اتفاق نمیوفته فقط خودمون شرایط را برای خودمون بدتر  میکنیم دوست دختر و نمی‌دونم این داستان ها برای ماها که این شرایط را داریم و از نظر ذهنی یا فکری آنقدر درگیرش شدیم سمه خداراشکر درگیر نشدی آدم برای اینکه از لحاظ روحی و عاطفی بخواد به ثبات برسه نیاز به کسی داره که همیشه کنارش باشه نه اینکه یه روز باشه ۱۰روز نباشه که از طریق ازدواج اتفاق میوفته البته که متاسفانه ازدواج را انقدر سخت میگیرن یا سخت شده به این راحتی ها نمیشه ازدواج کرد ولی اینکه آدم بخواد توی شرایطی که راه درست سخت باشه برای اینکه خودش آروم باشه راه نادرستش را بره هم درست نیست امیدوارم شرایط جامعمون درست بشه یا با خانواده ای رو به رو بشیم که آنقدر نسبت به ازدواج سختگیر نباشن
 سپاس شده توسط
Gigglesmile  آقا امیر انگاری حرفای دلم بود دیشب و سر صبحی که بهم میزد
یه صدایی تو گوشم تقریبا این پروسه را هر روز برام تکرار میکنه  Swear1

من سعی میکنم به گذشته و عاقبت خ.ا و ارتباط بد نگاه کنم. واقعا عاقبتش پوچیه 
پس باید بچه زرنگ باشی و عاقبت اندیش.
وقتی کاری عاقبتش پوچیه. حس مضخرف تباهیه  چرا انجامش بدیم 106
پس انجامش نمیدیم 128fs318181
خو حالا با این حس نیاز چه کنیم؟ God
بنده راه حلی ندارم Hanghead جز مقاومت  و تکیه و توکل به خدا 53258zu2qvp1d9v
خدا داره میبینه. هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم. 53258zu2qvp1d9v توکل به خودش. Hanghead هر چی خودش بگه Hanghead
(اینو بگم خواندن ترجمه قرآن. خیلی بهم کمک میکنه به این دید برسم. عملا قرآن خط به خطش آیه به آیه اش میخواد بهت یادآوری کنه قدرت دست یکی دیگه است )




Hanghead  منم هر روز دنبال راه حلیم برای نجات
چیزی پیدا نکردم
شاید اصلا نجاتی در کار نیست  Shy
اینو حافظم میگه
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن


Hanghead  نمیدونم این نظر من بود 
از اینکه عنوان کردین بسی خوشحالم. چون منم خیلی این مشکل را دارم Hanghead
این همه درگیری با خودم. همش خستگی و کم شدن انرژی را به همراه داره Hanghead منم هر روز و هر لحظه خستم. ولی راهی جز پاکی نیست
حداقل وقتی ببینم بقیه راه ها پوچ و تباهه ، منطق حکم میکنه دیگه راه پوچ را تکرار نکنم Hanghead
حالا عجالتا راه پوچ را نمیرم تا ببینم راه سعادت و آرامش را پیدا میکنم Hanghead
این منطق منه Hanghead
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
 سپاس شده توسط
(1401 مرداد 1، 12:34)New fighter نوشته است:
(1401 مرداد 1، 12:16)KingAmir نوشته است:
نقل قول: خیلی چیزا هستن که منو به لغزش میکشونن، الان که دارم فکر می کنم واقعا کم نیستن، یکی از چیزایی که منو به لغزش میکشونه کمبود توجه بهم هست این که هیچکس توی زندگی واقعی توجه خاصی به من نداره، شاید بیاید بگید پدر و مادر... آره پدر مادر هستن ولی محبت عاطفی ندارن به من، من نمیبینم اینو، من کمبود عاطفه دارم، و وقتی هم که میل پیدا می کنم به ارتباط داشتن با یه دختر این کمبود بیشتر و بیشتر حس میشه، و منو میکشونه سمت فیلم ،چرا چون کسی نیست که نشون بده دوسم داره، چون من مث همه ی آدمای دنیا دلم ارتباط با جنس مخالف رو میخواد دوس داشتن و دوس داشته شدن، اما نیست هست ولی من خودم نمیخوام رابطه داشته باشم تا به حال من دوست دختر یا رل و این چیزا نداشتم، خب من چیکار کنم وقتی چیزی که از درونم خواسته میشه نیازه عاطفیه نیازه که ارتباط باشه ولی جفتش باهم نیست و این منو سمت همون فیلم و شهوت میکشونه که با اون کار اون لحظه یا حداقل نه فقط اون لحظه بلکه تا چند روز آروم میشم از اون نیاز هایی که دارم ولی اون راه شهوت و خ ا راهش نیست و نباید انجام بدم، من چطور میتونم اینا رو درست کنم؟ دلیل اصلیه اعتیادم شاید همین به توجهی باشه که به من شده، کمبود محبت و عاطفه ای که داره در حق من میشه، همین اعتماد به نفسم رو پایین میاره، من چرا باید اعتماد به نفسم پایین باشه؟ چرا باید عزت نفسم پایین باشه، چرا باید باورم نسبت به خودم کم باشه، درصورتی که من آدم بدی نیستم من چیزی کم ندارم خدا به منم نعمت داده، نعمت پدر و مادر زندگی نفس کشیدن راه رفتن سلامتی و... چرا من فکر می کنم کسی نیستم، اینا رو من چطوری درست کنم؟ این نیاز هارو چطور برطرف کنم، من تو این سن تو 18 سالگی تو اوج این نیاز ها دارم سرکوبش می کنم و گیر کردم تو این شهوت و خ ا و اعتیاد هرچی...، راه حل این چیه؟

خسته شدم واقعا از این که همه ی اینا دست به دست هم میده و منو از زندگی واقعیم خوده واقعیم دور می کنه از رسالتم تو این دنیا و اهدافم دور شدم، انقدر این چیزای دیگه منو سمت این اعتیاد میکشونه و کشونده که اصن خ ا کردنه من از رو نیاز جنسی نیست ببین، اصن به میل جنسی نمیرسه لذتشو داره ها همین لذته هم کار دستم داده لذت خیلی زیادشو داره، ولی این نیست که بگم آره چون انرژی جنسیم زیاد بود فشار روم بود خ ا کردم نه اصلا تعداد روزای پاکیم به اونقدری نمیرسه که میل و انرژی جنسی بخواد به من فشار بیاره انقدر که این مشکلات روحی و روانی وجود داره کمبود وجود داره، انقد که به من توجه نمیشه دیدم نمیشم استعداد و توانایی هام دیده نمیشه تشویق نمیشه، آقا اینا یه درصدیش تقصیر منه بقیش چیه؟ میگم من با چیزایی که خودم بلدم یه قدمی برمیدارم و تا اونجا که خودم بتونم درست می کنم اما بقیش چی؟ تازه ماجرا و بحث باز شد و کلی حرف دارم بگید و منم جواب بدم و بگم

امیر‌جان درسته همه اینا تقصیر تو نیست ولی فراموش نکن تو این دنیا فقط خودمون میتونیم خودمونو نجات بدیم اینکه انتظار محبت از طرف دیگران داشته باشی هیچ وقت همین طوری الکی و بدون دلیل اتفاق نمیوفته فقط خودمون شرایط را برای خودمون بدتر  میکنیم دوست دختر و نمی‌دونم این داستان ها برای ماها که این شرایط را داریم و از نظر ذهنی یا فکری آنقدر درگیرش شدیم سمه خداراشکر درگیر نشدی آدم برای اینکه از لحاظ روحی و عاطفی بخواد به ثبات برسه نیاز به کسی داره که همیشه کنارش باشه نه اینکه یه روز باشه ۱۰روز نباشه که از طریق ازدواج اتفاق میوفته البته که متاسفانه ازدواج را انقدر سخت میگیرن یا سخت شده به این راحتی ها نمیشه ازدواج کرد ولی اینکه آدم بخواد توی شرایطی که راه درست سخت باشه برای اینکه خودش آروم باشه راه نادرستش را بره هم درست نیست امیدوارم شرایط جامعمون درست بشه یا با خانواده ای رو به رو بشیم که آنقدر نسبت به ازدواج سختگیر نباشن
من اینارو میدونم خودم و جواب دردا و مشکلاتی که دارم رو نگرفتم... ازدواج ک من الان 18 سالمه اصن شرایطی نیست، رابطه با دختر هم خب نمیشه با این شرایط ولی من اگه بدونم 40 روز 90 روز 120 روز پاک باشم بعدش میتونم رابطه داشته باشم این کارو انجام میدم ولی وقتی 120 روز دیگه هم همینه چه فرقی داره؟ من خودم چطور به داد خودم برسم محبت و دوست داشتنه خود تا یه جایی ولی ارتباط رو نمیتونم خودم با خودم ازدواج کنم که آدم جنس مخالف خودشو میخواد و همینطور دیده شدن توسط اون فرد دوست داشته شدن و...
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
(1401 مرداد 1، 13:44)*بنده پاک* نوشته است: Gigglesmile  آقا امیر انگاری حرفای دلم بود دیشب و سر صبحی که بهم میزد
یه صدایی تو گوشم تقریبا این پروسه را هر روز برام تکرار میکنه  Swear1

من سعی میکنم به گذشته و عاقبت خ.ا و ارتباط بد نگاه کنم. واقعا عاقبتش پوچیه 
پس باید بچه زرنگ باشی و عاقبت اندیش.
وقتی کاری عاقبتش پوچیه. حس مضخرف تباهیه  چرا انجامش بدیم 106
پس انجامش نمیدیم 128fs318181
خو حالا با این حس نیاز چه کنیم؟ God
بنده راه حلی ندارم Hanghead جز مقاومت  و تکیه و توکل به خدا 53258zu2qvp1d9v
خدا داره میبینه. هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم. 53258zu2qvp1d9v توکل به خودش. Hanghead هر چی خودش بگه Hanghead
(اینو بگم خواندن ترجمه قرآن. خیلی بهم کمک میکنه به این دید برسم. عملا قرآن خط به خطش آیه به آیه اش میخواد بهت یادآوری کنه قدرت دست یکی دیگه است )




Hanghead  منم هر روز دنبال راه حلیم برای نجات
چیزی پیدا نکردم
شاید اصلا نجاتی در کار نیست  Shy
اینو حافظم میگه
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن


Hanghead  نمیدونم این نظر من بود 
از اینکه عنوان کردین بسی خوشحالم. چون منم خیلی این مشکل را دارم Hanghead
این همه درگیری با خودم. همش خستگی و کم شدن انرژی را به همراه داره Hanghead منم هر روز و هر لحظه خستم. ولی راهی جز پاکی نیست
حداقل وقتی ببینم بقیه راه ها پوچ و تباهه ، منطق حکم میکنه دیگه راه پوچ را تکرار نکنم Hanghead
حالا عجالتا راه پوچ را نمیرم تا ببینم راه سعادت و آرامش را پیدا میکنم Hanghead
این منطق منه Hanghead

این مشکل فقط مشکل شما نیست مشکل یه جامعس مشکل کل جوونا و نوجوونای ایرانه، من مشکلم اینه که کمبود نمیذاره ترک کنم، میدونم راهش رابطه نیست، پس من چطور ترک کنم البته این یکی از چیزایی بود که ترک کردنم رو سخت کرده دلایل دیگه ای هم هست ولی الان این نمیذاره ترک کنم چون وقتی به شدت احساس می کنم که دیده نمیشم توجه بهم نمیشه و کمبود دارم احساس کم بودن هم پیدا می کنم و همه ی اینا دست به دست میده و منو میکشونه سمت فیلم از میل به ارتباط با جنس مخالف تا اون تصویر سازی های غلط توی ذهن که میخواد کمبود و ناکافی بودن رو جبران کنه که به لغزش میکشونه و خب رفته رفته این مریضی رو بیشتر می کنه آسیب به روح و روان بیشتر میشه به جسم بیشتر میشه، من همین الان مثل دیروز وقتی 6 روز همش 6 روز پاک میشم انقد این فشار ها زیاد بهم وارد شد که تو چشم بهم زدنی لغزش کردم...
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
سلام اقا امیر
درست میگین، واقعا معلوم نیست ک تا چند وقت بعد از پاکی بشه وارد یه رابطه سالم و شرعی شد

اما میخوام به موضوع جور دیگه نگاه کنین 49-2

برداشتم از حرفتون این بود ، شما برای جبران اون خلا عاطفی ک گفتین دوست دارین وارد رابطه بشین، تصور بودن با یه نفر شما رو سوق میده سمت فیلم یا خ.ا 

پس حالا ک این ادم مورد نظر من نیست یا حداقل تا زمانی ک نیست من باید این احساسو این جوری برطرف کنم
و اگه بیاد مشکل خلا من پر میشه
درست فهمیدم ، تا اینجا؟

میخوام اینو بهتون بگم

درسته خیلییی تاثیر داره ک شما بتونی توی زمان مناسب وارد رابطه بشی ، تشکیل زندگی بدی ، مستقل بشی ، دوست داشته باشی و دوست داسته بشی و نیازت رو بخوای برطرف کنی 53258zu2qvp1d9v

اماااا وجود رابطه یا اون یه نفر ضمانت نمیکنه  53258zu2qvp1d9v

به قول خودتون عامل اصلی تشدید دیدن فیلم
احساس تنهاییه
یه بخش عظیم این حس به درون خوده ادم برمیگرده و نوع روابطی ک با نزدیکانش داره

مثال میزنم ک بهتر متوجه بشین 53258zu2qvp1d9v
شما بعد از ازدواج همون رفتاری ک با مادرتون دارین، بعد از مدتی با همسرتون خواهید داشت
اون دختر خانومی ک بر فرض بخوایین باهاش وارد ارتباط بشین، رابطه ای ک با پدرش داشته خیلی تاثیر داره رو نوع ارتباطش با شما 53258zu2qvp1d9v

در حال حاضر ک هنوز شرایط ازوداج نیست، چه جور ارتباطی با مادرتون و خواهرتون دارین؟

ببینین ، تو شرایط عادی زندگی وقتی همه چیز از تاب و تب میافته و عادی میشه ، روند یکنواخت میشه ( بعد از ازدواج )
شرایط مستعد تره برای ابتلا به عادتای بدتری از فیلم پ و خ.ا ...
اینجا شما شریک زندگی هم داری ولی احساس رضایتی وجود نداره

پس این عامل کافیه برای لغزش به سمت اتفاقای بدتر ؟..
یا تست کردن کارایی ک یکم هیجان بده ؟؟ ( ک عموما بدتر و بدتر میکنه زندگی رو )

من میدونم شرایط فیزیولوژیک برای اقایان سختتره
اما میخوام بهتون بگم، برا حل اینجور مسائل 
ک عمقی هستن باید زمان بزارین Khansariha (2)
یا حتی یه جاهایی باید به مشاور مراجعه کنین
یه جاهاییم باید بیشتر رو رفتار خودتون تمرکز کنین..

من خودمو مثال میزنم...
تا مدتی روند زندگیم این شکلی شده بود ک آهنگ میزاشتم ،تو گوشم ، صدا رو بلند میکردم ک صدای کسی رو نشنوم و ساعتها راه میرفتم...

البته هنوزم هست اما کنترل شده و سالمتر...
حداقل الان میشه اسم پیاده روی روش گذاشت

بعد چند وقت متوجه شدم ، این کار بجای اینکه حالمو بهتر کنه ، باعث شده بود بیشتر از خانوادم فاصله بگیرم
الان ، یه ساعت محدودی این رو گذاشتم و سعی میکنم بجای گوشی توی جمع خانوادم باشم
بیشتر به خانوادم توجه کنم ، و بیشتر توجه بگیرم 53258zu2qvp1d9v

یا سعی کنم ، بیشتر تو فعالیت ها بیرونم با ادما ارتباط برقرار کنم، وقت بزارم برای کارهام
و بعد میزان پیشرفتمو ثبت کنم
همیین باعث رشد اعتماد به نفس، رشد این حس مفید بودن شده

کم کم احساس رضایت میده‌‌‌...


پ.ن 
اقا امیر تمرکز رو بزارین ، رو آثار بد خ.ا و فیلم...
من اینو نمیدونستم چند وقته ک متوجه شدم...
اثار فیلم های پ خیلی خیلییی بدتر از خ.ا روی روابط بعد ازدواجه...
یعنی انقدری ک روی فانتزی های ذهنی میزاره خ.ا انقدر تاثیرش وحشتناک نیست...

چندین مثال و از هم پاشیدن زندگی تو ذهنم هست...
اما خب فکر نمیکنم ک گفتنش جاش اینجا باشه  :‌)

پیشنهادم اینکه رو بعد سیاه ماجرا تمرکز کنین
رو چیزایی ک باعث میشه فاصله بیافته بین زوجین..  (اهرم رنج)
و فانتزی هایی ک زندگی رو از روال عادی خارج میکنه..


و 
اینکه روی روابطتون با خانواده کار کنین
خانواده رو دریابید 49-2
رو دوستاتون ، اشناهاتون تمرکز کنین 49-2

برای ساختنش یه سری مهارت لازمه ، سعی کنین این مهارتا رو به دست بیارین


ببخشید خیلی شد حرفم :‌)
اما از هر طرف ک رفتم و نگاه کردم ، به آسیب ها اجتماعی 
رسیدم به کمبود آگاهی در خانواده ها ...
هر کاری ک میتونین انجام بدین ک در خانوادتون سطح صمیمیت بیشتر بشه :‌) 53
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط
نقل قول: برداشتم از حرفتون این بود ، شما برای جبران اون خلا عاطفی ک گفتین دوست دارین وارد رابطه بشین، تصور بودن با یه نفر شما رو سوق میده سمت فیلم یا خ.ا 

پس حالا ک این ادم مورد نظر من نیست یا حداقل تا زمانی ک نیست من باید این احساسو این جوری برطرف کنم
و اگه بیاد مشکل خلا من پر میشه
درست فهمیدم ، تا اینجا؟
سلام
جبران خلا نه، نیازه که هرکسی با جنس مخالفش ارتباط داشته باشه، اونطوری که آفریده شدیم و در درون هممون این میل هست، و منم دوس دارم که به این چیز عمل کنم میخوام از درون میخوام، (من یه شرایط خاصی هم پیدا کردم که اگه لازم باشه اینجا مطرحش می کنم...) حالا دارم میگم این تنهایی و رابطه نداشتن منو به سمت فیلم میکشونه چون من احساس تنهایی می کنم وسوسه فیلم میشم و فیلم باعث تصویر سازی ذهنی میشه که منو سمت خ ا می کشونه خوده خ ا غلطه اشتباه حالا این دوتا بیماری که بدتر هستن قاطی میشن باهاش
نقل قول: میخوام اینو بهتون بگم
درسته خیلییی تاثیر داره ک شما بتونی توی زمان مناسب وارد رابطه بشی ، تشکیل زندگی بدی ، مستقل بشی ، دوست داشته باشی و دوست داسته بشی و نیازت رو بخوای برطرف کنی [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

اماااا وجود رابطه یا اون یه نفر ضمانت نمیکنه  [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

به قول خودتون عامل اصلی تشدید دیدن فیلم
احساس تنهاییه
یه بخش عظیم این حس به درون خوده ادم برمیگرده و نوع روابطی ک با نزدیکانش داره

مثال میزنم ک بهتر متوجه بشین [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
شما بعد از ازدواج همون رفتاری ک با مادرتون دارین، بعد از مدتی با همسرتون خواهید داشت
اون دختر خانومی ک بر فرض بخوایین باهاش وارد ارتباط بشین، رابطه ای ک با پدرش داشته خیلی تاثیر داره رو نوع ارتباطش با شما [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
ببینید خب این یه بحثه دیگس آدم اگر آگاهانه قدم برداره رابطه سالم خواهد بود،
تنهاییه من از چی میاد؟ از این که آدم رفیق بازی نیستم، از این که تو گروه های مجازی نیستم اینستا اصلا ندارم تلگرام نمیرم، تو خانواده هم خودم تک هستم دیگه کسی هم سن و سال من نیست، من تنهاییم از چیه؟ من اگه بخوام میتونم هزاران رفیق داشته باشم و ارتباط داشته باشم باهاشون میتونم همینطور با دخترا هم رابطه داشته باشم، الان شما چطور اومدید کسی که به عنوان همسر میخواد وارد زندگی بشه رو با مادر مقایسه کردید، عادی شدن روابط خب درست بعد از یه سال دو سال یا اصن چندماه عادی میشه اما رابطه نوع رابطه فرق داره، دو تا آدم باهم یکی میشن یه زندگی میشه باهم دیگه کامل میشن، این عشق میتونه با گذشت زمان بیشتر و بیشتر بشه اینطوریم نیست که بگی آره بعد از دوسال دیگه عادی میشه انگار نه انگار، نه تازه تشکیل خانواده گسترش پیدا می کنه بچه دار میشن زوجین، وارد یه مرحله بالاتر یه تجربه جدیدتر و.... حالا این ک اون دختر با پدرش چطور رابطه داشته باشه جدا...،
بعد من الان مقصدوم از حرفایی که زدم اصلا ازدواج و اینا نیست که شما الان اینا رو مطرح کردید،
نقل قول: در حال حاضر ک هنوز شرایط ازوداج نیست، چه جور ارتباطی با مادرتون و خواهرتون دارین؟
ارتباطم باهاشون عادیه ولی ارتباط عاطفی صفره صفر
من مادرم هرچقدرم که دوسم داره چیزی که حس می کنم و واقعیته اینه که اونطوری که باید با من ارتباط عاطفی برقرار نکرد، حداقل از 7 سالگی به اینور با من ارتباط عاطفی نداشت توجه نکرد، من قبلا به خودشم گفتم اینو تا یه مدت سعی کرد تا حدی محبت کنه اینم من نخواستم چون وقتی گفته بودم دیگه خوشم نمیومد، الانم دوس ندارم که بگم غرورم نمیذاره اصن گفتن من چه فایده ای داره که مامان بیا به من محبت کن این محبت رو من هیچوقت نمیخوام وقتی بگم دیگه ارزشی نداره برام، بیاد محبت کنه منم محبت کنم و من به عنوان این که اون مادرمه اینو میخوام که اون بیاد نه این که من برم من همچین چیزیو نمیخوام، اما نیاید اینو با رابطه دختر حالا ازدواج قاطی کنید چون این مادره اونی که بخواد با من رابطه داشته باشه میشه همسر یا اگه شرعی نباشه میشه دوست دختر رل، اکس، پارنتر یا هزاران اسم دیگه ای که گذاشتن روش این زمین تا آسمون با رابطه با مادر فرق می کنه الان نیاید اینا رو قاطی کنید که من تو آینده از همسرم همین توقع رو خواهم داشت نه اصلا هم اینطوری نیست، من تو تمام این 10 11 سالی که گذشت از کسی که مادرم بود ارتباط عاطفی و محبت عاطفی ندیدم آدما از طریق های مختلفی احساسات دارن و میشه باهاشون ارتباط برقرار کرد یکی با یه گل احساس محبت رو دریافت می کنه یکی با دوست دارم و هرکسی متفاوته، اما مادره من نتونست با من این ارتباط رو برقرار کنه و نکردش، همچنین خواهرم، از بچگی خیلی رابطه خوبی نداشتیم خب، اما محبت رو من بهش داشتم، یه مدت بهش محبت کردم اما وقتی ازش خواستم که محبت کنه نکرد ببینید ازش خواستم گفتم چند بار هم این کارو کردم اما قبول نکرد، من کم و بیش بازم دارم بهش محبت می کنم اما اون هیچ محبتی نمی کنه، کوچیکترین محبتی من نمیبینم و واقعا هم نیست

نقل قول: ببینین ، تو شرایط عادی زندگی وقتی همه چیز از تاب و تب میافته و عادی میشه ، روند یکنواخت میشه ( بعد از ازدواج )
شرایط مستعد تره برای ابتلا به عادتای بدتری از فیلم پ و خ.ا ...
اینجا شما شریک زندگی هم داری ولی احساس رضایتی وجود نداره

پس این عامل کافیه برای لغزش به سمت اتفاقای بدتر ؟..
یا تست کردن کارایی ک یکم هیجان بده ؟؟ ( ک عموما بدتر و بدتر میکنه زندگی رو )
 کاملا مخالفم، آدم وقتی نیازشه چرا بخواد ناراضی باشه، یه زندگی دارم زن دارم میرم سرکار میام با همسرم هستم و درکنار هم ما کلی کار میتونیم انجام بدیم و لذت ببریم از زندگی، اون یه نفر میتونه امید من باشه تو زندگی میتونه انگیزه من باشه، وقتی خودمو دوس دارم و یه زندگی سالم داریم چه دلیلی داره من بخوام برم سمت اعتیاد دیگه ای؟ زندگی قرار نیست یکنواخت باشه انقدر که الان چالش هست اصلا زندگی عادی کسی نداره شما یه ازدواج بخوای بکنی با چالش های خیلی زیادی رو به رویی نه فقط برا ازدواج حتی بعد از ازدواج... اما مگه من مریضم که بخوام بعد ازدواج برم سمت چیزه دیگه ای چه دلیلی داره؟ مسافرتم رو میرم برنامه میریزم با همسرم که رشد کنیم اهداف تعیین می کنیم وقتی اولویت هامون رو اول زندگی بگیم با هم قدم برمی‌داریم برای رسیدن به اون اولویته، مثلا من میخوام سرباز امام زمان باشم مثال میگم اونی هم که همسر من باشه همین خواسته رو داشته باشه، خب این زندگی تو یه مسیر و هدف خیلی بزرگ حرکت می کنه، چالش ها فراوونه اما بودنه این دو نفر کنار هم دیگه قدرت ایجاد می کنه از این که سمت گناه نرن زندگی رو سخت می کنه اما چنان شیرینی داره براشون که نمیشه توصیفش کرد اولویت ها و هدف ها میتونه متفاوت باشه اما عشق قشنگترین چیز دنیاست، چرا اونوقت من وقتی از لحاظ روحی روانی تامین باشم بخوام برم سمت چیزای دیگه، باور کنید همین الان اگه یکی بود که میشد بهم دیگه تکیه کرد میدونید من چه قدر بیشتر رشد می کردم چه قدر بیشتر انرژی داشتم، چون خیالم آسوده بود، گناه نمی کردم فکرم رو هر طور بود تلاش می کردم هرز نره، راه درست رو میرفتم البته الانم دارم میرم، اما وقتی یکی بود که باهاش حرف میزدم همو می‌خواستیم میدونستم این خیلی بیشتر کمک می کرد
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
نقل قول: پ.ن 
اقا امیر تمرکز رو بزارین ، رو آثار بد خ.ا و فیلم...
من اینو نمیدونستم چند وقته ک متوجه شدم...
اثار فیلم های پ خیلی خیلییی بدتر از خ.ا روی روابط بعد ازدواجه...
یعنی انقدری ک روی فانتزی های ذهنی میزاره خ.ا انقدر تاثیرش وحشتناک نیست...
از اولشم میدونستم که فیلم چه قدر بدتر از خ ا هست، و من از همون اولش اعتیادم به فیلم بود... الان من امسال دوازدهم رو تموم کردم و دیپلم گرفتم، شما فکرشو بکن من از وقتی هشتم بودم اعتیاد به فیلم رو پیدا کرده بودم دقیقا یادمه... حتی از قبل‌تر از اون...
نقل قول: پیشنهادم اینکه رو بعد سیاه ماجرا تمرکز کنین
رو چیزایی ک باعث میشه فاصله بیافته بین زوجین..  (اهرم رنج)
و فانتزی هایی ک زندگی رو از روال عادی خارج میکنه..
چرا چیزی که نیازه رو من انکار کنم، مث این میمونه که بگم غذا خوردن باعث قند و چربی و چاقی و... میشه خب وقتی اگه باشه و من به اندازه بخورم خیلی برای سلامتیم مفیده اما اگه بخوام زیاده روی کنم آره مشکلات زیادی ایجاد می کنه، نمیشه چون بگم نمک فشار رو بالا میبره پس تو هیچ غذایی نمک نریزیم، نمک نباشه که نمیمیریم، بلاخره الکی نصف دین نیست، اونی هم ک مارو آفریده یه چیزی میدونسته، کی پاسخگوعه من یقه کیو باید بگیرم که ازدواج انقد سخت شده نه فقط من، این همه جوون انقدر تحت فشارن و خیلیا دارن گناه می کنن اینا یقه کیو بگیرن؟ من اگه گشنم باشه هیچی نباشه بخورم مجبور نمیشم برم از تو سطل آشغال دنبال غذا؟ با این که درست نیست ولی اتفاق تلخیه که داره می افته، هم عین حقیقته هم یه مثال بود، من آدمی نیستم که بخوام رل بزنم، وگرنه تا الان هزار بار این کارو کرده بودم، من کم توجهی که بهم میشه بیشتر از اینا اذیت کنندس، یه موقع ها فکر می کنم میگم آره اگه فلان اتفاق برام بی افته تصادف کنم چه عزیزه همه میشم، واقعا غرق این افکار میشم، بعد میگم خدا نکنه همچین اتفاقی برام بی افته...، یا مثلا وقتی بمیرم، چنان عزیز میشم عزیزه یه محله میشم، چنان عزیز میشم ک خدا میدونه باور کن عین حقیقته اما حالا ک صحیح و سالم هستم، سالی یبار یه نفر همینطوری ازم حالی نمیگیره بخدا وقتی کارشون گیر باشه زنگ میزنن و صدام می کنن اما همینطوری یه نفر سراغ ازم نمیگیره حالت چطوره تو ؟ خانوادم نمیگم هوامو ندارن، ولی از بخش عاطفی... حرفامو زدم.
ارتباطم باهاشون تو حالت عادی بد نیست با بابام رابطه نسبتا خوبی دارم یه وقتایی بحث می کنیم اما رابطه بد نیست تو جو خانواده قرار دارم، دارم سعی می کنم ایراد هایی که دارم رو برطرف کنم، ولی واقعا دارم اذیت میشم از این بی مهری که تو حقم میشه، من جز خدا کیو دارم؟ واقعا فشار آورد که نشستم اینارو اینجا گفتم مخصوصا که بعد از لغزش های زیاد هم بود، من چندین بار اینجا خواستم اینایی که گفتم رو مطرح کنم شاید ده دقیقه نوشتم ولی گفتم ولش کن پاک کردم ارسال نکردم،
من یه موقعیت خاصی هم قرار دارم نمیدونم بگم یا نه شاید گفتم حالا اما دارم اذیت میشم آرامش ندارم سر همین لغزش ها و این خلا ها، من ارامش ندارم چون لغزش داره اتفاق می افته، لغزش اتفاق می افته چون خلا دارم، من فکره ترک کردن هستم، من از جانبه های دیگه ترک رو پیش میگیرم مثل مشغول بودن و تنها نبودن و... اما دلیل اصلی میتونه همین این باشه، که تو تنهایی به سادگی لغزش می کنم چون افکار و وسوسه هایی میاد که خوب نیستن اما خلا هایی که وجود داره اونا رو همراهی می کنه، همین حالمو بد می کنه، بلکه با ترک روابطم میتونه قوی تر بشه، و این خلا ها حداقلش این که از اون راه به روانم بدتر اسیب نمیزنن، الان من بعد از گذشت این سال ها و اعتیاد واقعا یه آدم ضربه خورده هستم و حالا باید چه قدرم تلاش کنم که این عوارض ایجاد شده درست بشن،
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
تو این زمونه آدمای بی وفا زیاد دیدم، یکم محکم بشم خودمو سفت کنم پاکی به دست بیارم
ارتباطم رو با خالقم قوی می کنم و از همه رها میشم و خودم انقد خوبم که برا خودم کافیم (خودم: لطف هایی که خودش بهم کرده) ، یکم خودمو محکم کنم ارتباطم باهاش قوی بشه از شر یه دنیا راحتم از شر نفسم از شر مادیات از شر افکار و ذهنی که مشغول یه چیزایی خیلی مسخرس این زندگی زندگی نیست که، زندگیه واقعی یه چیز دیگس... تجربه دارم که میگم...
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
سلام داداش جان Khansariha (18)
بابت اینکه در مسیر زندگی گرفتار موانع هستی ناراحت هستم.

این موانعی که مطرح کردی، فقط دغدغه شما نیست. همون طور که خودت هم گفتی مشکل خیلی از نوجوان ها و جوان هاست.

نیاز عاطفی و نیاز جنسی جزء نیازهایی هستند که بایستی به درستی و در وقت مناسب تامین بشه.
حق داری که ناراحت باشی از اینکه نمی تونی این نیازها رو برآورده کنی.

متاسفانه عوامل بسیاری در به وجود اومدن و تشدید این موانع نقش دارند.

داداش جان، وقتی از طرف خانواده ات محبتی که انتظار داشتی و دریافت نکردی راه چاره اش چی می تونه باشه؟
در دورانی هستیم که رابطه ها بسیار سست شدند نه فقط رابطه های نامشروع که از اساس باطل و سست هستند بلکه حتی رابطه های خانوادگی، خویشاوندی و دوستانه هم همین طور شده.
علت های زیادی داره، یکی از علت های مهمش وابستگی انسان ها به دنیای مجازی و به نوعی فرار از دنیای حقیقی هست.

حالا داداش جان، در این وضعیتی که نمیشه به هر رابطه ای اعتماد کرد، تنها تکیه گاه محکم در روابط انسانی، رابطه با خانواده ات هست.
می دونم در این سنی که هستی، احساس نیاز شدیدی به محبت شدن و محبت کردن داری که البته با تایید طلبی هم همراه میشه.

همین نیاز باعث میشه که عده ای از نوجوان ها و جوان ها احساس کنند با انجام کارهایی که باعث دیده شدنشون میشه، می تونن جلب توجه کنند و محبت سایرین رو به خودشون جلب کنند.

پس داداش جان هر چه قدر هم به نظرت خانواده ات در محبت کردن کم گذاشتند، باز هم نزدیک ترین افراد به شما هستند و بیشتر از هر کسی می تونن وضعیت شما رو درک کنند.

اینکه میگی محبت همسر با محبت مادر تفاوت داره درسته.
اما داداش جان خودت هم می دونی که اوضاع ازدواج خوب نیست و متاسفانه از ملاک های دین مبین اسلام بسیار فاصله گرفتیم.
تا جایی که بسیاری از ازدواج هایی هم که صورت می گیره دیر یا زود منجر به طلاق میشه.
رسیدن به معیارهای اسلامی برای تشکیل خانواده بسیار سخت شده چه از طرف پسرها و چه از طرف دخترها.
موانع زیادی بر سر راه ازدواج هست که بیان کردن اون ها از حوصله این بحث خارج هست.
قبلاً در گروه صراط مستقیم راجع به ازدواج صحبت می کردیم. این پست یکی از اون موارد هست.

در هر حال داداش جان وقتی امکانی برای برآورده شدن نیازهای عاطفی و جنسی ار راه حلال و شرعی نیست، تنها راهی که باقی می مونه اینه که برای حفظ پاکی تلاشمون رو خیلی بیشتر کنیم.
و از خدا کمک بخواهیم و هر چه بیشتر ارتباط معنوی مون با خدا و معصومین علیهم السلام رو بهتر کنیم.
و البته سعی کنیم ارتباطمون رو با اعضای خانواده که نزدیک ترین افراد به ما هستند رو قوی تر کنیم.

مطئمناً راه هایی وجود داره بتونی محبت خانواده ات رو جلب کنی.
ببین خانواده ات رو چه طور می تونی خوشحال کنی. حتماً راه هایی وجود داره.
تا جایی که اگر خدای نکرده کار حرام ازت نخوان می تونی کارهایی که باعث خوشحالیشون میشه رو انجام بدی.

داداش جان در کنار همه این ها هم تلاش کن تا آگاهیت رو نسبت به ازدواج و حقوق زن و شوهر نسبت به هم و وظابف پدر و مادر نسبت به فرزندان و بالعکس و به طور کلی حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم رو بیشتر کنی.
البته این کسب آگاهی باید از مسیر مورد تایید قرآن و اهل بیت علیهم السلام بگذره تا ضامن خوشبختی بشه.

و تلاش کن تا شرایط ازدواج و نیازهای مالی رو تا جای ممکن و در حد توانت فراهم کنی.

ان شاء الله موفق باشی Khansariha (18)
یا علی
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
نقل قول: سلام

جبران خلا نه، نیازه که هرکسی با جنس مخالفش ارتباط داشته باشه، اونطوری که آفریده شدیم و در درون هممون این میل هست، و منم دوس دارم که به این چیز عمل کنم میخوام از درون میخوام، (من یه شرایط خاصی هم پیدا کردم که اگه لازم باشه اینجا مطرحش می کنم...) حالا دارم میگم این تنهایی و رابطه نداشتن منو به سمت فیلم میکشونه چون من احساس تنهایی می کنم وسوسه فیلم میشم و فیلم باعث تصویر سازی ذهنی میشه که منو سمت خ ا می کشونه خوده خ ا غلطه اشتباه حالا این دوتا بیماری که بدتر هستن قاطی میشن باهاش


نقل قول:  من اگه بخوام میتونم هزاران رفیق داشته باشم و ارتباط داشته باشم باهاشون میتونم همینطور با دخترا هم رابطه داشته باشم، الان شما چطور اومدید کسی که به عنوان همسر میخواد وارد زندگی بشه رو با مادر مقایسه کردید، عادی شدن روابط خب درست بعد از یه سال دو سال یا اصن چندماه عادی میشه اما رابطه نوع رابطه فرق داره، دو تا آدم باهم یکی میشن یه زندگی میشه باهم دیگه کامل میشن، این عشق میتونه با گذشت زمان بیشتر و بیشتر بشه اینطوریم نیست که بگی آره بعد از دوسال دیگه عادی میشه انگار نه انگار، نه تازه تشکیل خانواده گسترش پیدا می کنه بچه دار میشن زوجین، وارد یه مرحله بالاتر یه تجربه جدیدتر و.... حالا این ک اون دختر با پدرش چطور رابطه داشته باشه جدا...،
بعد من الان مقصدوم از حرفایی که زدم اصلا ازدواج و اینا نیست که شما الان اینا رو مطرح کردید،


نقل قول: ارتباطم باهاشون عادیه ولی ارتباط عاطفی صفره صفر

من مادرم هرچقدرم که دوسم داره چیزی که حس می کنم و واقعیته اینه که اونطوری که باید با من ارتباط عاطفی برقرار نکرد، حداقل از 7 سالگی به اینور با من ارتباط عاطفی نداشت توجه نکرد، من قبلا به خودشم گفتم اینو تا یه مدت سعی کرد تا حدی محبت کنه اینم من نخواستم چون وقتی گفته بودم دیگه خوشم نمیومد، الانم دوس ندارم که بگم غرورم نمیذاره اصن گفتن من چه فایده ای داره که مامان بیا به من محبت کن این محبت رو من هیچوقت نمیخوام وقتی بگم دیگه ارزشی نداره برام، بیاد محبت کنه منم محبت کنم و من به عنوان این که اون مادرمه اینو میخوام که اون بیاد نه این که من برم من همچین چیزیو نمیخوام، اما نیاید اینو با رابطه دختر حالا ازدواج قاطی کنید چون این مادره اونی که بخواد با من رابطه داشته باشه میشه همسر یا اگه شرعی نباشه میشه دوست دختر رل، اکس، پارنتر یا هزاران اسم دیگه ای که گذاشتن روش این زمین تا آسمون با رابطه با مادر فرق می کنه الان نیاید اینا رو قاطی کنید که من تو آینده از همسرم همین توقع رو خواهم داشت نه اصلا هم اینطوری نیست، من تو تمام این 10 11 سالی که گذشت از کسی که مادرم بود ارتباط عاطفی و محبت عاطفی ندیدم آدما از طریق های مختلفی احساسات دارن و میشه باهاشون ارتباط برقرار کرد یکی با یه گل احساس محبت رو دریافت می کنه یکی با دوست دارم و هرکسی متفاوته، اما مادره من نتونست با من این ارتباط رو برقرار کنه و نکردش، همچنین خواهرم، از بچگی خیلی رابطه خوبی نداشتیم خب، اما محبت رو من بهش داشتم، یه مدت بهش محبت کردم اما وقتی ازش خواستم که محبت کنه نکرد ببینید ازش خواستم گفتم چند بار هم این کارو کردم اما قبول نکرد، من کم و بیش بازم دارم بهش محبت می کنم اما اون هیچ محبتی نمی کنه، کوچیکترین محبتی من نمیبینم و واقعا هم نیست

سلام مجدد

نکات خیلی قشنگیو گفتین
درسته ، یه بخشی نیازه ادمی زاده
خدایی هم ک ادمو خلق کرده ، یه راه برطرف شدن این نیاز رو در بدن گذاشته 53258zu2qvp1d9v

اما اما اماااا
این نیاز ، زمانی میتونه براورده بشه ،سیستم بدن از تعادل خارج نشه


یه وقتی هست ، من ماهی یه بار ، ۲ ماهی یه بار اعتیاد به این کار دارم، سیستم کلی بدن و ذهنی من درگیر این کار نیست
این میتونه یه توجیه برای انجام خ.ا باشه

اما وقتی از حالت عادی خارج میشه ، اعتباد گونه میشه ، سیستم فکری احساسی ذهنی منو به هم میریزه ، دیگه این فراتر از یه احساس نیازه 53258zu2qvp1d9v

یعنی همون لایه های عمیق تری ک ازش گفتین، احساس تنهایی ، احساسای منفی 49-2

خب
پس تا این درست نشه، اعتیاده به فیلم و خ.ا اینا همچنان باقی میمونه

نقل قول: ببینید خب این یه بحثه دیگس آدم اگر آگاهانه قدم برداره رابطه سالم خواهد بود،

تنهاییه من از چی میاد؟ از این که آدم رفیق بازی نیستم، از این که تو گروه های مجازی نیستم اینستا اصلا ندارم تلگرام نمیرم، تو خانواده هم خودم تک هستم دیگه کسی هم سن و سال من نیست، من تنهاییم از چیه؟


قبول  53258zu2qvp1d9v
یه بخشی از احساس تنهایی بخاطر اینکه ،تو فضاهایی ک قشنگ نیستن رفت و امد نمیکنین ، به وجود اومده
یا چون شبیه خیلیا رفتار نمیکنین حس تنهایی دارین

اما یه سری محیط های جایگزین هم وجود داره 49-2
اگه فرضا با دوستاتون بیرون نمیرین ک مثلا سیگار نکشین، یا شبیه شون نشین
محیط های سالمی هم هست ک فعالیت های مثبتی انجام میدن، میتونین عضو این گروه ها بشین

مثلا توی یه هئت یا مسجدی فعالیت کنین، با بچه های اونجا ، ادم همفکر خودتونو پیدا کنین  49-2
این دلیل نمیشه ک بخواییم انزوا در پیش بگیریم، اتفاقا ، اگر محیط مناسبی وجود نداره ما میتونیم بسازیمش 53258zu2qvp1d9v
مثال زیاده ، حتی تو مدرسه ، محیط کارتون ،میتونین ادمایی ک همفکرتون هستنو پیدا کنین 49-2

درمورد بحث مادر 4chsmu1

اینو حتما باید جواب بدم
چون میدونم جای سوال برای بقیه هم هست 53258zu2qvp1d9v


بله تو خانواده ، کار یه طرفه جلو نمیره 53258zu2qvp1d9v
یعنی ضمن اینکه شما دارین علمتونو بالامیبرین، اگاهی رو یواش یواش به خانواده هم باید انتقال بدین
وگرنه میشه حالت فداکاری و حتی ممکنه ک حالتونو بدتر کنه 49-2

اماااا 
چرا گفتم، رابطه با مادرتون خیلی اهمیت داره
اولین جنس مخالفی ک شما باهاش ارتباط داشتین، احساس امنیت ، ازش گرفتین مادرتون بوده 
و برای یه دختر ، اولین جنس مخالف پدرش 53258zu2qvp1d9v

یه اصطلاحی تو روانشناسی هست زیاد اسمشو شنیدیم، بهش میگن طرحواره 49-2

یعنی من 
یه برخوردی ، یه پیش زمینه ای از موضوعی توی ذهنم دارم
وقتی با یه موضوعی شبیه با موضوعی ک تو ذهنم هست برخورد میکنم، واکنش نشون میدم 53258zu2qvp1d9v
شاید خیلی شدیدتر هم واکنش نشون بدم

مثال
(مثال ها واقعین )
یه دختری از طرف پدرش طرد شده، در بعضی فرهنگها داریم، دختر بچه ک یکم بزرگتر میشه دیگه پدر در آغوش نمیگیره دخترشو، بهش محبت نمیکنه
حالا این دختر با طرحواره طرد شدگی بزرگ شده 
شوهرش ک یکم روال عادی میشه ، مثل روزای اول بهش ابراز علاقه نمیکنه ، این تو ذهنش کلید میخوره ک 
نکنه دیگه منو دوست نداره
نکنه سرش جایی گرمه 
نکنه ...
و اینجا شروع داستانه 53258zu2qvp1d9v


یا یه آقا پسر
مادری ک میاد از پسرش میپرسه ، پسرم داری چیکار میکنی؟
(صدا اروم ، لحن دستوری نیست 53258zu2qvp1d9v)

و اون پسر با پرخاش جواب میده، ممکنه صداشو بالا ببره
ممکنه


بعد از اینکه ازدواج کنه ، بر فرض زنش هم تله طرد شدگی داره
فکر میکنین چه اتفاقی میافته؟ 53258zu2qvp1d9v

زندگی ک با عشق شروع شده ، به یه چالش میرسه 53258zu2qvp1d9v

قرار نیست ، چون ما میخواییم یه زندگی جدید رو شروع کنیم ، هیییچ وقت توش دعوا نباشه 
هیییچ وقت بحثمون نشه ، چون همو دوست داریم

( دارم اون بتی ک از آینده و رابطه تو ذهنتونه رو میشکنما ، بحث عوض نشده خیالتون تخت 4chsmu1)

الان تو همین زندگی عادی سطح ارتباط با نزدیکانم، پدر و مادرم چه قدره
اگه الان این ارتباط ترمیم نشه بعدا ، هرررر چه قدرم کسی رو دوست داشته باشین 
مشکلات گریبان گیرتون میشه

بعد اونجا کار خیلی سختتره ... Hanghead

۲ نفر از ۲ دنیای کاملا متفاوت ، در کنار هم میخوان قرار بگیرن، و این سر آغاز چالشه 53258zu2qvp1d9v
و خیلییی وقتا ممکنه ادما نخوان، برای یه هدف مشترک تلاش کنن، ایناست ک مشکل افرین میشه 49-2
بله اگه اون لذت ها و زیبایی های ازدواج نبود ک ادما ازدواج نمیکردن،
به قول حافظ 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها 53258zu2qvp1d9v

این بخش بالایی حرفامو تو ذهنتون بزارین کنار
حالا این بخشو بخونین 53258zu2qvp1d9v



آقا امیر ، بر فرض اگر هیچ کدوم از این چالشا هم نباشه
یعنی با خودتون بگین 
من الان یه نفرو دارم ک اگه کل دنیا هم نباشن، با این یه نفر میتونم رشد کنم

وقتی ک اعتیاد شدید به فیلم داشته باشین و ترک نشه ، سر کوچیک ترین بحث 
سر کوچیکترین دلخوری 


دوباره برگشت میزنین ، روی خ.ا و فیلم 53258zu2qvp1d9v
تازه این کم خطر ترین حالت ممکنش هست...
و این چه بخوایین و چه نه ، سردی میاره ...

یعنی تا مهارت حل مسئله یاد نگیرین، مهارت حل تعارض ، مهارت ارتباط موثر ، کنترل خشم ، مدیریت استرس

اینا سر جاشون باقی میمونن ، خود به خودی حل نمیشن
ازدواج هم کنی
بچه دار هم بشی بازم سر جاشونن فقط شکلشون با افراد مختلف عوض میشه 53258zu2qvp1d9v

بهتر نیست الان ک عضو یه جامعه کوچیکترم، تو خانواده خودم سعی کنم ک اینا رو کم کم یاد بگیرم و عملی کنم؟

اصلا همینا درست بشه   خیلییییی رو کارتون پیشرفت میکنین
حتی روند ازدواجتون هم سرعت میگیره 4chsmu1
اینو جدی دارم میگم بهتون 49-2
یعنی ممکنه ک کارت باب میل نباشه یا به سرانجام نرسیده باشه، ولی مسیرت واضح میشه و میدونی ک خودت چی میخوای باشی ، کی هستی و چی نیاز داری 53258zu2qvp1d9v
از سر نیاز افراطی وارد رابطه نمیشی ، و قدر داشته هاتو میدونی 53258zu2qvp1d9v

به حرفام فکر کنین ، اگر سوالی بود من هستم بازم 302
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط
سلام، الان پیام های صادقین و ایرانا رو خوندم
دمتون گرم ولی الان نمیتونم پاسخ بدم، حتی نتونستم بفهمم چی نوشتین فقط خوندمش، لغزش های زیاد داره سرمو منفجر می کنه و اصلا حالم خوب نیست...
یکم حالم بهتر شه دوباره میام میخونم اگه متوجه شدم اون موقع جواب میدم و نکته ای باشه یاد میگیرم و سعی می کنم عمل کنم در حال حاضر مغزم تو کماست
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
(1401 مرداد 2، 9:51)ایرانا نوشته است:
نقل قول: سلام

جبران خلا نه، نیازه که هرکسی با جنس مخالفش ارتباط داشته باشه، اونطوری که آفریده شدیم و در درون هممون این میل هست، و منم دوس دارم که به این چیز عمل کنم میخوام از درون میخوام، (من یه شرایط خاصی هم پیدا کردم که اگه لازم باشه اینجا مطرحش می کنم...) حالا دارم میگم این تنهایی و رابطه نداشتن منو به سمت فیلم میکشونه چون من احساس تنهایی می کنم وسوسه فیلم میشم و فیلم باعث تصویر سازی ذهنی میشه که منو سمت خ ا می کشونه خوده خ ا غلطه اشتباه حالا این دوتا بیماری که بدتر هستن قاطی میشن باهاش


نقل قول:  من اگه بخوام میتونم هزاران رفیق داشته باشم و ارتباط داشته باشم باهاشون میتونم همینطور با دخترا هم رابطه داشته باشم، الان شما چطور اومدید کسی که به عنوان همسر میخواد وارد زندگی بشه رو با مادر مقایسه کردید، عادی شدن روابط خب درست بعد از یه سال دو سال یا اصن چندماه عادی میشه اما رابطه نوع رابطه فرق داره، دو تا آدم باهم یکی میشن یه زندگی میشه باهم دیگه کامل میشن، این عشق میتونه با گذشت زمان بیشتر و بیشتر بشه اینطوریم نیست که بگی آره بعد از دوسال دیگه عادی میشه انگار نه انگار، نه تازه تشکیل خانواده گسترش پیدا می کنه بچه دار میشن زوجین، وارد یه مرحله بالاتر یه تجربه جدیدتر و.... حالا این ک اون دختر با پدرش چطور رابطه داشته باشه جدا...،
بعد من الان مقصدوم از حرفایی که زدم اصلا ازدواج و اینا نیست که شما الان اینا رو مطرح کردید،


نقل قول: ارتباطم باهاشون عادیه ولی ارتباط عاطفی صفره صفر

من مادرم هرچقدرم که دوسم داره چیزی که حس می کنم و واقعیته اینه که اونطوری که باید با من ارتباط عاطفی برقرار نکرد، حداقل از 7 سالگی به اینور با من ارتباط عاطفی نداشت توجه نکرد، من قبلا به خودشم گفتم اینو تا یه مدت سعی کرد تا حدی محبت کنه اینم من نخواستم چون وقتی گفته بودم دیگه خوشم نمیومد، الانم دوس ندارم که بگم غرورم نمیذاره اصن گفتن من چه فایده ای داره که مامان بیا به من محبت کن این محبت رو من هیچوقت نمیخوام وقتی بگم دیگه ارزشی نداره برام، بیاد محبت کنه منم محبت کنم و من به عنوان این که اون مادرمه اینو میخوام که اون بیاد نه این که من برم من همچین چیزیو نمیخوام، اما نیاید اینو با رابطه دختر حالا ازدواج قاطی کنید چون این مادره اونی که بخواد با من رابطه داشته باشه میشه همسر یا اگه شرعی نباشه میشه دوست دختر رل، اکس، پارنتر یا هزاران اسم دیگه ای که گذاشتن روش این زمین تا آسمون با رابطه با مادر فرق می کنه الان نیاید اینا رو قاطی کنید که من تو آینده از همسرم همین توقع رو خواهم داشت نه اصلا هم اینطوری نیست، من تو تمام این 10 11 سالی که گذشت از کسی که مادرم بود ارتباط عاطفی و محبت عاطفی ندیدم آدما از طریق های مختلفی احساسات دارن و میشه باهاشون ارتباط برقرار کرد یکی با یه گل احساس محبت رو دریافت می کنه یکی با دوست دارم و هرکسی متفاوته، اما مادره من نتونست با من این ارتباط رو برقرار کنه و نکردش، همچنین خواهرم، از بچگی خیلی رابطه خوبی نداشتیم خب، اما محبت رو من بهش داشتم، یه مدت بهش محبت کردم اما وقتی ازش خواستم که محبت کنه نکرد ببینید ازش خواستم گفتم چند بار هم این کارو کردم اما قبول نکرد، من کم و بیش بازم دارم بهش محبت می کنم اما اون هیچ محبتی نمی کنه، کوچیکترین محبتی من نمیبینم و واقعا هم نیست

سلام مجدد

نکات خیلی قشنگیو گفتین
درسته ، یه بخشی نیازه ادمی زاده
خدایی هم ک ادمو خلق کرده ، یه راه برطرف شدن این نیاز رو در بدن گذاشته 53258zu2qvp1d9v

اما اما اماااا
این نیاز ، زمانی میتونه براورده بشه ،سیستم بدن از تعادل خارج نشه


یه وقتی هست ، من ماهی یه بار ، ۲ ماهی یه بار اعتیاد به این کار دارم، سیستم کلی بدن و ذهنی من درگیر این کار نیست
این میتونه یه توجیه برای انجام خ.ا باشه

اما وقتی از حالت عادی خارج میشه ، اعتباد گونه میشه ، سیستم فکری احساسی ذهنی منو به هم میریزه ، دیگه این فراتر از یه احساس نیازه 53258zu2qvp1d9v

یعنی همون لایه های عمیق تری ک ازش گفتین، احساس تنهایی ، احساسای منفی 49-2

خب
پس تا این درست نشه، اعتیاده به فیلم و خ.ا اینا همچنان باقی میمونه

نقل قول: ببینید خب این یه بحثه دیگس آدم اگر آگاهانه قدم برداره رابطه سالم خواهد بود،

تنهاییه من از چی میاد؟ از این که آدم رفیق بازی نیستم، از این که تو گروه های مجازی نیستم اینستا اصلا ندارم تلگرام نمیرم، تو خانواده هم خودم تک هستم دیگه کسی هم سن و سال من نیست، من تنهاییم از چیه؟


قبول  53258zu2qvp1d9v
یه بخشی از احساس تنهایی بخاطر اینکه ،تو فضاهایی ک قشنگ نیستن رفت و امد نمیکنین ، به وجود اومده
یا چون شبیه خیلیا رفتار نمیکنین حس تنهایی دارین

اما یه سری محیط های جایگزین هم وجود داره 49-2
اگه فرضا با دوستاتون بیرون نمیرین ک مثلا سیگار نکشین، یا شبیه شون نشین
محیط های سالمی هم هست ک فعالیت های مثبتی انجام میدن، میتونین عضو این گروه ها بشین

مثلا توی یه هئت یا مسجدی فعالیت کنین، با بچه های اونجا ، ادم همفکر خودتونو پیدا کنین  49-2
این دلیل نمیشه ک بخواییم انزوا در پیش بگیریم، اتفاقا ، اگر محیط مناسبی وجود نداره ما میتونیم بسازیمش 53258zu2qvp1d9v
مثال زیاده ، حتی تو مدرسه ، محیط کارتون ،میتونین ادمایی ک همفکرتون هستنو پیدا کنین 49-2

درمورد بحث مادر 4chsmu1

اینو حتما باید جواب بدم
چون میدونم جای سوال برای بقیه هم هست 53258zu2qvp1d9v


بله تو خانواده ، کار یه طرفه جلو نمیره 53258zu2qvp1d9v
یعنی ضمن اینکه شما دارین علمتونو بالامیبرین، اگاهی رو یواش یواش به خانواده هم باید انتقال بدین
وگرنه میشه حالت فداکاری و حتی ممکنه ک حالتونو بدتر کنه 49-2

اماااا 
چرا گفتم، رابطه با مادرتون خیلی اهمیت داره
اولین جنس مخالفی ک شما باهاش ارتباط داشتین، احساس امنیت ، ازش گرفتین مادرتون بوده 
و برای یه دختر ، اولین جنس مخالف پدرش 53258zu2qvp1d9v

یه اصطلاحی تو روانشناسی هست زیاد اسمشو شنیدیم، بهش میگن طرحواره 49-2

یعنی من 
یه برخوردی ، یه پیش زمینه ای از موضوعی توی ذهنم دارم
وقتی با یه موضوعی شبیه با موضوعی ک تو ذهنم هست برخورد میکنم، واکنش نشون میدم 53258zu2qvp1d9v
شاید خیلی شدیدتر هم واکنش نشون بدم

مثال
(مثال ها واقعین )
یه دختری از طرف پدرش طرد شده، در بعضی فرهنگها داریم، دختر بچه ک یکم بزرگتر میشه دیگه پدر در آغوش نمیگیره دخترشو، بهش محبت نمیکنه
حالا این دختر با طرحواره طرد شدگی بزرگ شده 
شوهرش ک یکم روال عادی میشه ، مثل روزای اول بهش ابراز علاقه نمیکنه ، این تو ذهنش کلید میخوره ک 
نکنه دیگه منو دوست نداره
نکنه سرش جایی گرمه 
نکنه ...
و اینجا شروع داستانه 53258zu2qvp1d9v


یا یه آقا پسر
مادری ک میاد از پسرش میپرسه ، پسرم داری چیکار میکنی؟
(صدا اروم ، لحن دستوری نیست 53258zu2qvp1d9v)

و اون پسر با پرخاش جواب میده، ممکنه صداشو بالا ببره
ممکنه


بعد از اینکه ازدواج کنه ، بر فرض زنش هم تله طرد شدگی داره
فکر میکنین چه اتفاقی میافته؟ 53258zu2qvp1d9v

زندگی ک با عشق شروع شده ، به یه چالش میرسه 53258zu2qvp1d9v

قرار نیست ، چون ما میخواییم یه زندگی جدید رو شروع کنیم ، هیییچ وقت توش دعوا نباشه 
هیییچ وقت بحثمون نشه ، چون همو دوست داریم

( دارم اون بتی ک از آینده و رابطه تو ذهنتونه رو میشکنما ، بحث عوض نشده خیالتون تخت 4chsmu1)

الان تو همین زندگی عادی سطح ارتباط با نزدیکانم، پدر و مادرم چه قدره
اگه الان این ارتباط ترمیم نشه بعدا ، هرررر چه قدرم کسی رو دوست داشته باشین 
مشکلات گریبان گیرتون میشه

بعد اونجا کار خیلی سختتره ... Hanghead

۲ نفر از ۲ دنیای کاملا متفاوت ، در کنار هم میخوان قرار بگیرن، و این سر آغاز چالشه 53258zu2qvp1d9v
و خیلییی وقتا ممکنه ادما نخوان، برای یه هدف مشترک تلاش کنن، ایناست ک مشکل افرین میشه 49-2
بله اگه اون لذت ها و زیبایی های ازدواج نبود ک ادما ازدواج نمیکردن،
به قول حافظ 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها 53258zu2qvp1d9v

این بخش بالایی حرفامو تو ذهنتون بزارین کنار
حالا این بخشو بخونین 53258zu2qvp1d9v



آقا امیر ، بر فرض اگر هیچ کدوم از این چالشا هم نباشه
یعنی با خودتون بگین 
من الان یه نفرو دارم ک اگه کل دنیا هم نباشن، با این یه نفر میتونم رشد کنم

وقتی ک اعتیاد شدید به فیلم داشته باشین و ترک نشه ، سر کوچیک ترین بحث 
سر کوچیکترین دلخوری 


دوباره برگشت میزنین ، روی خ.ا و فیلم 53258zu2qvp1d9v
تازه این کم خطر ترین حالت ممکنش هست...
و این چه بخوایین و چه نه ، سردی میاره ...

یعنی تا مهارت حل مسئله یاد نگیرین، مهارت حل تعارض ، مهارت ارتباط موثر ، کنترل خشم ، مدیریت استرس

اینا سر جاشون باقی میمونن ، خود به خودی حل نمیشن
ازدواج هم کنی
بچه دار هم بشی بازم سر جاشونن فقط شکلشون با افراد مختلف عوض میشه 53258zu2qvp1d9v

بهتر نیست الان ک عضو یه جامعه کوچیکترم، تو خانواده خودم سعی کنم ک اینا رو کم کم یاد بگیرم و عملی کنم؟

اصلا همینا درست بشه   خیلییییی رو کارتون پیشرفت میکنین
حتی روند ازدواجتون هم سرعت میگیره 4chsmu1
اینو جدی دارم میگم بهتون 49-2
یعنی ممکنه ک کارت باب میل نباشه یا به سرانجام نرسیده باشه، ولی مسیرت واضح میشه و میدونی ک خودت چی میخوای باشی ، کی هستی و چی نیاز داری 53258zu2qvp1d9v
از سر نیاز افراطی وارد رابطه نمیشی ، و قدر داشته هاتو میدونی 53258zu2qvp1d9v

به حرفام فکر کنین ، اگر سوالی بود من هستم بازم 302


حرفتان کاملاً درست بود 
ولی ولی ولی این ولی خیلی مهمه 
پسر اگه بیش از حد با مادرش در ارتباط باشه ازش محبت دریافت کنه به جا محبت مردانه محبت زنانه و جذب می‌کنه 
اون وقت میشه یه مرد آنیمایی که بزرگتر بشه تو ازدواج به بن بست میخوره 
بعدا می‌بینید طرف در حاضر پسره اما احساساتش روحیاتش زبان بدنش زنانه اس
و در نتیجه طرد اجتماعی  Hanghead
 سپاس شده توسط
نقل قول: حرفتان کاملاً درست بود 

ولی ولی ولی این ولی خیلی مهمه 
پسر اگه بیش از حد با مادرش در ارتباط باشه ازش محبت دریافت کنه به جا محبت مردانه محبت زنانه و جذب می‌کنه 
اون وقت میشه یه مرد آنیمایی که بزرگتر بشه تو ازدواج به بن بست میخوره 
بعدا می‌بینید طرف در حاضر پسره اما احساساتش روحیاتش زبان بدنش زنانه اس
و در نتیجه طرد اجتماعی  [تصویر:  hanghead.gif]

سلام اقای ویس
منم منظورم ارتباط صحیح بر قرار کردن بود
الگو برداری هویتی از در هر جنس ، باید از هم جنس صورت بگیره

وگرنه همینی میشه ک شما اشاره کردین 53258zu2qvp1d9v
یا ممکنه ک اون پسر شخصیت وابسته پیدا کنه


ممنون از نکته ای ک گفتین 302
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان