گروه ۲ خانم‌ها: باران (حامی: شادن - سرپرست: Hanifa ، Roza.r)

[*بنده پاک*]

*دختر پاک* / 14 خرداد 99 / 6 روز خوب
 
هدف => هدیه مدال 100 روزگی به خدا 
 
این دفعه همه سعیمو میکنم قشنگم  


دیشب نت تموم شد این واسه دیشبه

[*بنده پاک*]

*دختر پاک* / 13 خرداد 99 / 7 روز خوب
 
هدف => هدیه مدال 100 روزگی به خدا 
 
این دفعه همه سعیمو میکنم قشنگم  


اصلا حواسم نبود شد یه هفته پاکی

[مهرخدا]

تحمل کنم یا نکنم
تحمل کن تحمل کردنش سخته

خل شدم از دست رفتم
دیشب نتونستم بخوابم 
درد داشتم
مجبور شدم برای حواس پرتی برم با یکی صحبت کنم
باعث شد به سمت لغزش برم
هنوز نلغزیدم ولی دارم سعی میکنم بهش توجه نکنم

[*بنده پاک*]

تحمل کن قشنگم
کلی روز خوب داری
اگر زبونم لال بشکنی دوباره روزا صفر میشه و کلی حس بدبختی و فلاکتی میاد سراغت
چه کاریه یه ذره دیگه تحمل کن همه چی تموم میشه و کلی روز خوبم برای خودت نگه داشتی
آدم وقتی روز خوبش زیاد باشه هر مشکلی پیش بیاد تهش به روزهای خوبش که فکر میکنه به چشم یه موفقیت بزرگ بهش نگاه میکنه و کلی به خودش افتخار میکنه این قسمتش را من خیلی دوست دارم
یه کاری که دوست داری انجام بده
کارهای هنری چی دوست داری؟

[*بنده پاک*]

نام کاربری / تاریخ آخرین روز بد/ تعداد روزهای خوب

*دختر پاک* / 14 خرداد /  6 روز خوب تموم شد
الان تو روز 7 هستم

اینو فقط نوشتم که بفهمم چی به چیه 

[مهرخدا]

مهرخدا / 25 اسفند 98 / 86 روز خوب

اره دخترپاک درست میگی
کار والا، کار ناتموم زیاد رو دستم مونده، مشکل اینه که افتادم رو دور لجبازی کودکانه و بیحوصلگی.
با خودم مدارا کردم گفتم دو سه روز به خودت استراحت بده بعد دوباره شروع کن ولی از دو سه روز دیگه گذشته
تنها امیدم برای نلغزیدن اینه که چهار روز دیگه میشم 90 روز
چقدرم از 80 روز به بعد داره سخت و طولانی میگذره
پیر شدم تو همیین 6 روز
دلم کنج دنج اتاقمو میخواد که برم اونجا کز کنم و فکرای مضخرف بکنم و حرص بخورم کاریم که نمیکنم دست رو دست گذاشتم اهمال کاری میکنم بیشتر شاکی میشم از خودم
میگمااا یه چی بگم بخندین خوب شد اومدم اینجا و گفتم تحملم تموم شده با تمام شرایطی که دارم و گاهی دلم ازدواج و یه همدم و تکیه گاه میخواد... از اون روز سه نفر به مادر محترم زنگ زدن جهت امر خیر
نمیدونم خوشحال باشم یا گریه کنم
اخه من کجا و ازدواج کجا و..... کجا و..... کجا

[Queen]

یعنی چی من کجا و ازدواج کجا
خب حالا طرف رو ببین شاید خوب بود، خوشت اومد
لوس بازی درنیار
اینجا من درنقش خواهر بزرگترم

[مهرخدا]

یه سوال
کسی که بیماره و وضعیت خوبی نداره
باید مدام درگیر بیمارستان و خرج دارو و... بشه
کسی که نمیدونی باهاش میری زیر سقف تا زندگیت رو باهاش قسمت کنی معلوم نیست کی بمیره
و زندگیت زیر سایه بیماری اون فرد باشه
اونوقت حاضری با چنین کسی ازدواج کنی؟
پس بهتره خودم از همین اول بگم ازدواج ننیکنم و نمیخوام تا طرف نخواد ترحم کنه یا حرفی بزنه که ممکنه من نارااحت شم

خدا بزرگه و خدا برای همه امونه و مواظبمونه چه مجرد باشیم چه متاهل چه تنها باشیم چه کلی دوست داشته باشیم چه به خدا توجه کنیم چه توجه نکنیم

[*بنده پاک*]

میگمااا یه چی بگم بخندین خوب شد اومدم اینجا و گفتم تحملم تموم شده با تمام شرایطی که دارم و گاهی دلم ازدواج و یه همدم و تکیه گاه میخواد... از اون روز سه نفر به مادر محترم زنگ زدن جهت امر خیر
نمیدونم خوشحال باشم یا گریه کنم
اخه من کجا و ازدواج کجا و..... کجا و..... کجا

 منم دقیقا همین مشکل را دارم
هر چی تو کانون میگم 
فرداش برام اتفاق میفته
اصلا نمیدونم حکمتش چیه


نمیدونم چرا دلم میخواد تو یه قرعه کشی یه چیزی جایزه بزرگگگگگگگگگگگگ ببرم

شاید شد خدا را چه دیدی
فقط نمیدونم تو چه قرعه کشی ای شرکت کنم



 اومدیم و طرف خودش میدونست
یا اصلا شرایط را گفتین را راحت قبول کرد
اصلا از کجا معلوم 
همیشه امتحان کردن راه های جدید بهتره
ازدواج و راه دادن خواستگار ها را هم بگذار پای راه جدید
حداقل میان چند تا سوتی میدن بیا برامون بگو بخندیم

بنده خداها هول میشن

[*بنده پاک*]

ولی خواهشا روزای پاکی را نگهههههههههههههههههه دار
روزهای پاکی ات آرزوی من است

[*بنده پاک*]

صبح یا همون ظهر وقتی چشمم را باز کردم که تو خواب داشتم از اون فیلم های خیلی بد میدیدم
خلاصه وقتی بیدار شدم همه چی برای شکست آماده بود
خیلی زشته این حرف را به زبون بیارم ولی چیزی که دیدم حتی از فیلم هایی که تا حالا دیدم بهتر بود
واقعا نزدیک بود سر هیچی بشکنم
نمیدونم چی شد
همش این هدفم که دادن مدال ۱۰۰ روز پاکی به خدا و اثبات به خدا که دوسش دارم نگذاشت
به زور بیدار شدم
بعد اینکه چند تا لقمه صبحانه خوردم مامانم داشت حافظ می خواند گفتم یه فال برای من میگیری 
حقیقتا بنظر من این شعر فقط وقتی میاد که حال و روزت خیلی خوب باشه
ولی من خیلی داغونم 
اگر این شعر اومده 
شاید برای اینکه خدا از کاری که صبح انجامش ندادم خیلی خوشحال شده و قراره یه جایزه بزرگ بهم بده
خدا را چه دیدی شاید یه جایزه خوب در راه باشه
شعرش این بود
دل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب 
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

یادمه قبل بیدار شدنم به خدا گفتم می خوام قوی بودنم را ثابت کنم



*دختر پاک* / 14 خرداد /  ۷ روز خوب تموم شد

الان تو روز ۸ هستم


خلاصه اینکه الان به خودم افتخار میکنم پاکی را انتخاب کردم

از همه همه همه کسانی که کمکم کردن تا تو شرایط سخت این جوری محکم باشم
بی نهایت مممنونییییییییم

خدایا برای همه چی تشکرات ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژه

[مهرخدا]

مهرخدا / 25 اسفند 98 / 88 روز خوب

به خودم گفتم تا 90 روز تحمل کن طاقت بیار بعدش دلت اومد بلغز

[*بنده پاک*]

مهرخدا / 25 اسفند 98 / 88 روز خوب

به خودم گفتم تا 90 روز تحمل کن طاقت بیار بعدش دلت اومد بلغز

بنظر من کعب خیلی خیلی حیفه
اون موقع فقط ۱۰ روز مونده تا ۳ رقمی شدن

[مهرخدا]

حالا کو تا اونموقعه سر خودمو دوباره گول بزنم

[شادن]

مهری جان هی به تعویقش بنداز امروز فرداش کن حیفه اینقد زحمت کشیدی