گروه ۲ خانم‌ها: باران (حامی: شادن - سرپرست: Hanifa ، Roza.r)

[golgoli]

سلام
ستاره ستارههههه دختر اتیش پاره 
دوسم داری؟؟؟
اررههههههه
چرا اینقده شبیه من بیدی ؟
اشتراکاتم باهات زیاده ولی رو نمیکنم لو برم 
منم هر روز نسکافه یا شیر قهوه میزنم بر بدن 
اصلا یک فازی میده 

---

رعنا جان منم اینجوری ام اصلا نمیتونم خودمو دوست داشته باشم

حالم از خودم و قیافمو همه چیم بهم میخوره !!
اصلا خودمو نمیپذیرم
شایدم بخاطر حرفای بد اطرافیانم باشه
که خود تحقیری و خود زشت پنداری هم گرفتم حتی
توی خلوتم خیلی از خودم دورم ..

حرفتو دوست داشتم 
استاد شجاعی هم چیزی شبیه همینو میگفت که به دلم نشست
میگفتن چیه بقیه اذیتت کردن از خانواده و اطرافیان دلخور شدی ؟
مگه صاحب نداری؟
برو توی اغوش امام زمانت ..
برو پیش خانواده اسمانیت 

---

نورالزهرا کجاست ؟؟؟؟؟
خواهر گلم کجایی چرا پیش من نیایی 

---

خود مراقبتی؛

حواسم به تغذیه درست بود 
برای سلامتیم نوشابه نخوردم 
و برای خودم و بدنم ارزش قائل شدم

[*بنده پاک*]

رعنا خواهری

آری این اسم وجود داره.

چه جالبه اسمش

رعنا جان منم اینجوری ام اصلا نمیتونم خودمو دوست داشته باشم

حالم از خودم و قیافمو همه چیم بهم میخوره !!
اصلا خودمو نمیپذیرم 
شایدم بخاطر حرفای بد اطرافیانم باشه
که خود تحقیری و خود زشت پنداری هم گرفتم حتی
توی خلوتم خیلی از خودم دورم .. 

حرفتو دوست داشتم 
استاد شجاعی هم چیزی شبیه همینو میگفت که به دلم نشست
میگفتن چیه بقیه اذیتت کردن از خانواده و اطرافیان دلخور شدی ؟
مگه صاحب نداری؟
برو توی اغوش امام زمانت ..
برو پیش خانواده اسمانیت 

به گمانم تو تلویزیون یک سخنران یا یه روحانی گفت
حرفش یادم موند. برای منم حرف قشنگی بود
تو برای درست شدنش تلاش کردی؟
بهتر هم شده؟
منم دلم میخواد از دستش راحت بشم ولی نمیشه
کلا این شکلی ام . 


همش سرم پایینه تا کسی منو نبینه و چیزی از من یادش نمونه. 
کاش زودتر تموم بشم. 
برام خیلی جالبه خیلی ها هنوزم دوست دارن بمونن. حتی دوست دارن از خودشون بچه داشته باشن که نسلشون بمونه. من واقعا میخوام همه جوره تموم بشم. 
بنظرت خودمون باعث این مشکل شدیم یا اطرافیان یا شرایط محیط؟ بنظرت درست میشه اصلا؟ برای درست شدنش چه کردی؟

---

امروز حسودی کردم. به پیرزن تو مستند
تو یکی از روستاهای تنکابن زندگی میکرد. امکانات، هیچی نداشت. زندگیش سخت بود و کلی تلاش میکرد. من اون سبک زندگی را دوست دارم. ولی نمیدونم اصلا چقدر تحمل کنم. ولی من به خونه کاه گلی و قدیمی اش یا به کارهایی که داره یا پارچه بافی های رنگارنگش حسودیم نشد.
من به یه جمله اش حسودیم شد
گفت هر کسی یه سرنوشتی داره. باید آدم به سرنوشتش راضی باشه. من راضیم
شاید خیلی ها بگن نه. سرنوشت چیه . باید جنگید . خودت آینده ات را بسازی
ولی 
پیرزن تو مستند از زندگی ای که داشت راضی بود. واقعا حس خوب اونو چند نفر از آدمایی که با دنیا جنگیدن و حتی موفق شدن دارن؟
خیلی اهل حسودی نیستم. ولی این ایده اش آتیشم زد واقعا
چجوری میشه که راضیه؟

[رها Y]

والا رها جان اینطور که گوگل میگه تفاوت دارن یه مقدار. من قبلا پیش یه مشاوری میرفتم که چون آدم استرسی هستم بهم گفت ریلکسیشن انجام بدم که انقباض و شل کردن عضلات به ترتیب هست. من طبق چیطی که تو خاطرمه انجامش میدم  فکر کنم مدیتیشن بیشتر جنبه ذهنی داره

 آهان که اینطور 
مرسی  

[golgoli]

رعنا جان نقاشی هات رو دوست میدارم...
خودم نقاشی میکشم همه مسخرم میکنن که اینا چیه ! ولی خودم عاشقشونم و از نظرم پر از احساسن! شاید اونا بی احساسن 

من نمیدونم تلاش کردنم درست بوده یا نه...

از لحاظ معنوی و ارتباطی خودمو به اهل بیت خیلی نزدیک کردم
و چون از جانب خانواده و حرفاشون و توهیناشون خیلی اذیت شدم فرتی بغض میکردم و میپریدم بغل اهل بیت
این انس گرفتنا زیاد شد و اولش انس نبود 
محبت نبود دوست داشتن و عشقی عاشقی هم نه
ولی بعدش کم کم اومد ..
مهرشون نشست 
و سعی کردم خودم رو و دیدگاهم و کمبودامو با اونها جبران کنم
تا حدودی هم شد
ولی ضعف های خیلی زیادی دارم هنوز
شاید این ضعفا از نظر خیلیا خنده دار باشه اما کل زندگیم رو مختل کرده
گاهی میشینم میگم من کسی ام که حتی خدا بخاطر رنگ پوستش بهش ثواب و خیرات میرسونه

خودم فکر میکنم این آسیب هایی که دیدم بیشترش بخاطر اطرافیانم بوده 
و بخشیش هم خب ضعف من بود 
چرا اثر گرفتم؟
چرا باور کردم؟
چرا حتی یک نفر نگفت موهای فرت قشنگه؟
چرادهمه مسخره کردن و اونقدر رومکاثر منفی گذاشت که حتی یادمه توی خابگاه موهامو پیش هم اتاقیام باز نمیکردم!!!
یا رنگ پوست
قد 
و...
گاهی به خدا میگم من میخوام خوب بشم و تلاش کنم اما نمیدونم چجوری و از چه راهی ؟

یا هم یه روز خوب میشیم ؟
ولی رعنا جان با همه اینا درسته که گاهی کم میارم ولی باز زندگی برام لذتبخشه چون محل گذرِ
اینکه میزارم و میرم ...
ولی باید این چند صباحی که هستم و با حریف های تمرینی ( پدر مادر خواهر برادر دوست هم کانونی   خوب بجنگم و قوی بشم
اینکه ابد در پیش دارم 
اونور قطعا دنیای بهتری در انتظارمه 
ولی باید براش تلاش کنم و خب خستمه !
این گناه جونمو گرفته ! روحمو گرفته !

اون سخنرانیا که گفتم به طور مداوم توی زندگی معجزه میکنه ...

[*بنده پاک*]

رعنا جان نقاشی هات رو دوست میدارم...

خودم نقاشی میکشم همه مسخرم میکنن که اینا چیه ! ولی خودم عاشقشونم و از نظرم پر از احساسن! شاید اونا بی احساسن  

منم نقاشی هامو خیلیا مسخره کردن. 
فقط اینجا میگذارمشون. حتی تو کامپیوترم نگه نمیدارم تا کسی نبینه
تو هم بگذار. آدمای اینجا بسی متفاوتن

من نمیدونم تلاش کردنم درست بوده یا نه...

از لحاظ معنوی و ارتباطی خودمو به اهل بیت خیلی نزدیک کردم
و چون از جانب خانواده و حرفاشون و توهیناشون خیلی اذیت شدم فرتی بغض میکردم و میپریدم بغل اهل بیت
این انس گرفتنا زیاد شد و اولش انس نبود 
محبت نبود دوست داشتن و عشقی عاشقی هم نه
ولی بعدش کم کم اومد ..
مهرشون نشست 
و سعی کردم خودم رو و دیدگاهم و کمبودامو با اونها جبران کنم
تا حدودی هم شد
ولی ضعف های خیلی زیادی دارم هنوز
شاید این ضعفا از نظر خیلیا خنده دار باشه اما کل زندگیم رو مختل کرده

8 سال پیش که خواستم دوباره شروع کنم منم به اهل بیت خیلی فکر کردم و ازشون کمک رفتم
نتیجه میده
حس خوب میده
ولی الان از رو شرمندگی روم نمیشه دیگه 
برنامه رضوان را داری عایا؟ باهاش برو حرم امام رضا جیگرت حال بیاد

گاهی میشینم میگم من کسی ام که حتی خدا بخاطر رنگ پوستش بهش ثواب و خیرات میرسونه

خودم فکر میکنم این آسیب هایی که دیدم بیشترش بخاطر اطرافیانم بوده 
و بخشیش هم خب ضعف من بود 
چرا اثر گرفتم؟
چرا باور کردم؟
چرا حتی یک نفر نگفت موهای فرت قشنگه؟
چرادهمه مسخره کردن و اونقدر رومکاثر منفی گذاشت که حتی یادمه توی خابگاه موهامو پیش هم اتاقیام باز نمیکردم!!!
یا رنگ پوست
قد 
و...

منم بسی حقیر شدم. بخاطر ظاهرم. از طرف مادر و پدرم
به راستی ازشون بدم میاد شایدم متنفرم. 
منم بخاطر رنگ پوستم بسی حقیر شدم
بخاطر خنده هامم خیلی مسخره شدم. از طرف همه . دیگه هیچ وقت جلو کسی نمیخندم. مگر تو تنهایی . این دردش خیلیه برام. واقعا خیلی. دیگه وقتی تو تنهایی هم میخندم و یاد مسخره کردنای بقیه میفتم خنده را قورتش میدم بره  
بخاطر چیزای دیگه هم حقیر شدم که روم نمیشه بگم  

گاهی به خدا میگم من میخوام خوب بشم و تلاش کنم اما نمیدونم چجوری و از چه راهی ؟

چندی پیش منم بهش گفتم  
الان میگه دخترای کانونی نصف شبی چه سوالایی میپرسنا

یا هم یه روز خوب میشیم ؟
ولی رعنا جان با همه اینا درسته که گاهی کم میارم ولی باز زندگی برام لذتبخشه چون محل گذرِ
اینکه میزارم و میرم ... 

قشنگ ترین حرفی که شنیدم
فقط جون قراره تموم بشه خوبه. خدایا شکرت

ولی باید این چند صباحی که هستم و با حریف های تمرینی ( پدر مادر خواهر برادر دوست هم کانونی   خوب بجنگم و قوی بشم 

من به عنوان حریف تمرینی بهشون نگاه نکرده بودم. مرسی

اینکه ابد در پیش دارم 
اونور قطعا دنیای بهتری در انتظارمه 
ولی باید براش تلاش کنم و خب خستمه !
این گناه جونمو گرفته ! روحمو گرفته !

 کاش اون دنیا تلاش هایی که به شکست رسیده هم حساب بشه

اون سخنرانیا که گفتم به طور مداوم توی زندگی معجزه میکنه ... 

بسی ممنونم قشنگم الان سرچش میکنم


یک دنیا ممنونم قشنگم. بسی زیاد تشکرات ویژه
نقاشی هاتم منتظریم برامون بگذاریا
دوستت میدارم هوارتا
برای همه حرفا بسی ممنونم قشنگم

[silent scream]

سلام،
خانم مهربانو ، عضو جدید گروه هستند.

با آرزوی موفقیت
مدیریت گروه های ترک

خوش اومدی به جمع‌مون مهربانو 

[rahayii]

سلاااام خواهریا..خوبین
مهربانو جانم خوش اومدی
مثل اینکه باید دوباره از اول شروع کنم
به چهل روز نرسیدم
نمیدونم واقعا چرا اینجوری میشه
مثلا قرار بود ایندفعه ابدی باشه
خواهرایی که پاکیشون زیاده میشه بهم راهکار بدین

---

راستی رعناجون نقاشی هات خیلی قشنگن
همشون رو بفرست
گلگلی جون تو هم بفرست نقاشی هات رو..خیلی دوست دارم ببینم
عارفه جون ممنونم از نصیحتات..خیلی خوب بود

[سنــا]

سنااا بانو جان من روتین رو خوندم خیلی جالبه ولی یکمم زیادی سفت و سخت به نظر میاد. اما میشه یکم شخصی سازیش کرد و اجراش کرد. البته باید باز دقیق تر بخونم که اشتبا متوجه نشده باشمش.

عزیزم روتین رو خودت انتخاب میکنی ، اونا که اونجا نوشته برنامه شخصی خودشونه

چند تا کار ساده به عنوان روتین صبحگاهی انتخاب میکنی که وقتی بیدار شدی به ترتیب انجامشون بدی
بعد برنامه روزانته که بستگی به اهدافت داره چی باشن
و بعد روتین شبانگاهی که چند تا کار ساده رو قبل خواب باید انجام بدی
اینطوری اول صبح و آخر شب با انجام این کارهای ساده یه حس رضایت و  آرامشی میاد سراغت
من تو دفترم نوشتم ، بعد اینجا هم مینویسم



حرفاتون بی نهایت قشنگه دوستان
مخصوصا دوستی با خانواده اهل بیت و رفتن به آغوششون  

دوستون دارم بسی زیاد
مهم نیست اگه ظاهر زیبایی ندارین مهم اینه که دل های قشنگی دارن

[*بنده پاک*]

راستی رعناجون نقاشی هات خیلی قشنگن 

همشون رو بفرست 

 برای دیدن باقی آثارم. شما را به دیدن این  تاپیک دعوت میکنم

حرفاتون بی نهایت قشنگه دوستان
مخصوصا دوستی با خانواده اهل بیت و رفتن به آغوششون  

دوستون دارم بسی زیاد
مهم نیست اگه ظاهر زیبایی ندارین مهم اینه که دل های قشنگی دارن 

ما نیز شما را خیلی میدوست

---

شاعر میفرماید
تا شقایق هست زندگی باید کرد
حالا شما بگید 
تا ..... هست زندگی باید کرد
نقطه چین را پر کنید
 به یکی گفتم چرا میخوای زندگی کنی
گفت دوست دارم عشق را تجربه کنم عاشق بشم. کلی برنامه و کد هم هست رو سیستم که کاملشون نکردم دوست دارم انجامشون بدم
 حرفاش جالب بود
حالا شما بگید.

[هدا]

سلااام بچه ها 
پیاماتونو خوندم
گلگلی جان و رعنا جان
راستشو بگم باورم نمیشه اینجوری از خودتون بدتون میاد به طور قطع ریشه در کودکی داره هرچند منم توی خانواده مشکل داری بزرگ شدم... فکر میکنم یه بخشیشم ذاتیه واقعا اعتماد بنفس فقط و فقط اکتسابی نیست در وجود یسریا عشق به خودشون وجود داره هررررجوررررری ک باشن و هرجورییی ک رفتار کنن
من قبل این گناه تازه خودشیفته ام بودم
نه اینکه خیییلی قیافم خاص و خوشگل باشه یا از اطرافیان مورد توجه قرار بگیرم
اتفاقا بخاطر اخلاق گندی ک دارم اگه کمی خوشگل هم باشم به چشم نمیاد  کلا اصلا نه صبورم نه سرشار از انرژی مثبت
ولی درکل منظورم اینه بعد گناه از خودم بدم اومد ولی وقتی برای ترک تلاش کردم دوباره با خودم آشتی کردم و خودمو خیلی دوست دارم البته دیگا غرور بیجا ندارم
خلاصه جونم براتون بگه تا خودتونو لایق ندونین ن میتونین ترک کنین نه موفقیتی براتون بدست میاد :(
حتما برای هردوتون دعا میکنم
گلگلی جان لطفا برو توی پروفایل رعنا دوتا پیامی ک بهش دادمو بخون

[سنــا]

شاعر میفرماید
تا شقایق هست زندگی باید کرد
حالا شما بگید 
تا ..... هست زندگی باید کرد
نقطه چین را پر کنید
 به یکی گفتم چرا میخوای زندگی کنی
گفت دوست دارم عشق را تجربه کنم عاشق بشم. کلی برنامه و کد هم هست رو سیستم که کاملشون نکردم دوست دارم انجامشون بدم
 حرفاش جالب بود
حالا شما بگید.

تا برنامه ریزی هست زندگی باید کرد
چند سالی از برنامه ریزی دور شده بودم
الان که نگاه میکنم میبینم اون چند سال انگار همش اتلاف وقت بوده ، هیچ پیشرفتی نداشتم
کارهایی که خیلی دلم میخواست انجام بدم ولی مدام پشت گوش مینداختم و تنبلی میکردم یا از یادم میرفت یا میرفتم سراغ کارهای کم اهمیت
گرفتار روزمرگی زندگی شده بودم
یا یه و یه کار رو با انگیزه زیاد شروع میکردم بعد یهو انگیزم فروکش میکرد و مدت ها سمت اون کار نمیرفتم
وقتای بیکاری همش اینستا و پیج های الکی که نه اطلاعاتی به آدم اضافه میکنه نه فایده ای داره فقط وقتمو سوزوندن
خیلی پشیمونم
فکر میکردم دیگه رسیدن به اهدافم محاله ممکنه
با اومدن به کانون و شروع برنامه ریزی  زندگیم جون تازه ای گرفت شکر خدا
هر روز دارم یک قدم به هدف هام نزدیک میشم
خیلی حس خوبیه.. امیدوارم  شما هم تجربش کنید

[rahayii]

راستی رعناجون نقاشی هات خیلی قشنگن 

همشون رو بفرست 

 برای دیدن باقی آثارم. شما را به دیدن این  تاپیک دعوت میکنم

حرفاتون بی نهایت قشنگه دوستان
مخصوصا دوستی با خانواده اهل بیت و رفتن به آغوششون  

دوستون دارم بسی زیاد
مهم نیست اگه ظاهر زیبایی ندارین مهم اینه که دل های قشنگی دارن 

ما نیز شما را خیلی میدوست

---

شاعر میفرماید
تا شقایق هست زندگی باید کرد
حالا شما بگید 
تا ..... هست زندگی باید کرد
نقطه چین را پر کنید
 به یکی گفتم چرا میخوای زندگی کنی
گفت دوست دارم عشق را تجربه کنم عاشق بشم. کلی برنامه و کد هم هست رو سیستم که کاملشون نکردم دوست دارم انجامشون بدم
 حرفاش جالب بود
حالا شما بگید.

رفتم دیدم عزیزم..پر از احساسن نقاشیات
یه سوال چطور عکس میفرستی تو تاپیک..من یاد ندارم
برای تکمیل جاخالی من میگم
تا خدا هست زندگی باید کرد
زندگی من رو خودش نجات داد الانم فقط به خاطر خودش دارم ادامه میدم تا بتونم وظیفم  رو انجام بدم و بعد برم پیش خودش

راستش زیاد از موندن تو این دنیا خوشم نمیاد..به عشق خدا و اهل بیت دارم تلاش میکنم وگرنه که دیگه انگاری هیچی برام اونقدرا جذابیت نداره

[golgoli]

تا ..... هست زندگی باید کرد

نقطه چین را پر کنید 


تا خودسازی هست ، زندگی باید کرد ..
یا شایدم ابدیت ! 
تا ابدیت هست زندگی باید کرد!
بالاخره برای ساختنش محکوم به زندگی هستیم 
و من که این روزا جز ابدیت دلیل خاصی برای زندگی ندارم 

---

امروز صبح از خواب بیدار شدم رفتم توی حیاط صورتمو بشورم خودمو یه نگاه انداختم تو دلم گفتم چه زیبا! 


گفتم چه چشمای خوشگلی !!!!
در صورتیکه توی جمع توی اینه به خودم حتی نگاه نمیکنم ...
رعنا جان حرفاتو خیلی میفهمم!!!
ای کاش میتونستم خودمو قبول کنم
اطرافمو میبینم ..
خیلیا رنگ پوستشون مثل منه ولی عادی زندگی میکنن!
من گاهی فک میکنم فلان خواستگار شاید بخاطر رنگ پوستم منو نپسندید 
دردسرای مارو باش !!!
تا الان ۴ تا خواستگار داشتم همشون رفتن و پشت سرشون و نگاه نکردن
برای ادمی مثل من همش فک میکنم ظاهرو نپسندیدن 
ینی خدا هم همش از این امتحانا میگیره 
منم میگم ایولا 


تازگیا به موهام نگاه میکنم
به فر ش..
کی میتونه اینقدر قشنگ این مو رو تاب بده اخه 
بعد میگم قشنگه که چرا مسخرم میکنن
چرا من فر فری موی غزل ساز کسی نیستم 
یکی بیاد جواب بده 

من یه چیزایی متوجه شدم رعنا ..
از طرفی این تحقیرا در بچگی و همچنان تا الان ادامه دار
از طرفی کم بودن خاستگارا و رد کردنشون
از طرفی هم اطرافیانم همه عملی !
دماغ عمل ! گونه ژل ! سیاهی و گودی زیر چشم نمیدونم چی یچی زدن ، تاتو ابرو و خط چشم!
ژل و ژول برای چروک پیشونی و خط خنده 
مژه کاشتن هوارتا 
روز به روز اینا دارن شبیه حوری بهشتی میشن
من شبیه خازنای جهنم !

ایا مقابله با اینها و تن ندادن به اینکه خودمو بکوبم و از نو بسازم هم جهادِبا نفس محسوب میشه؟
اینام امتحانای خداس؟
دلم نمیخواد برای پسند یک مرد خودمو عروسک خیمه شب بازیش کنم.

نظراتان چیست دوستان 
چه باید کرد...

[silent scream]

به نظر من ... تا زندگی هست زندگی باید کرد : )
تا وقتی که خدا این نعمتو به من میده چرا ازش استفاده نکنم 

[silent scream]

من همش گیج میشم یکی لطفا اینو برا من حساب کنه
من اگه از ۱۴ شعبان پاک باشم تا الان میشه چند روز؟ 
۱۶+۳۰+۱۲=۵۸   یعنی کلا اشتباه حساب کردم از اول ؟