گروه ۲ خانم‌ها: باران (حامی: شادن - سرپرست: Hanifa ، Roza.r)

[Roza_r]

دختراااا من پسفردا یه کمیسیون پزشکی مهم دارم، دکتر خودم سه ماه استعلاجی واسم نوشته، ولی کمیسیون اگه تایید نکنه باید زودتر برم و شرایط محیط کارم اصلا مناسب موندن چندین ساعته من نیست، مسیر هم برای من خیلی دوره و اگه بخوام اسنپ بگیرم بیشتر حقوقمو باید بابتش بدم. من تا حالا کمیسیون بیمه نرفتم ولی یکی دو نفر استرس دادن بهم که ممکنه بیمه سه ماهو تایید نکنه که به نفع خودش باشه. من میدونم که اینا همش در حد حرفه، خدا هرچی بخواد و صلاح باشه همونه، بارهااا تو زندگی بهم اثبات شده، چون میدونم شماها اهل دعا پیش خدایید، ازتون میخوام اگه حوصله داشتید یه دعای حسابی واسم بکنید که اگه خدا بخواد بیمه استعلاجیمو تایید کنه.

[rozhan]

سلام عزیزم
حتما.اگه لایق باشم
ایشالله اوضاع بر وفق مرادت باشه

---

دوستم از حرم امام رضا زنگ زد برای کانون و بچه هاش دعا کردم، برای سلامتی گلبرگ جان نیز....

حتیفا دیدم نوشتی به لطف امام رضا یادم اومد...

• مرسی  .چقدر دلتنگ حرم هستم.

---

حنیفا منم دلتنگ ایرانا هستم‌.
اولین بار که شکست خوردم وقتی پیام تو گروه دادم.صحبت های ایرانا انگیزه من شد برای ۶۶ روز خوب بعدی.

[.آرام.]

سلام بچه ها
ببخشید وسط پیاماتون

بچه ها من نمی دونم چرا دیگه نمی تونم پاک باشم 
مثلا می دونستم قبلا فقط با دیدن عکس های ناجور اذیت می شدم ، اما الان با یه فکر کردن ساده ...
من به خاطر این مشکل دیدن عکس ها ، تمام فیلتر شکن ها و حتی نرم افزار هایی که یه درصد ممکنه محتوا بدی داشته باشه رو پاک کردم و تقریبا هیچی نیست که این طوری به خواد عامل گناه بشه
یادمه یه زمانی واقعا نمی تونستم این قضیه عکس رو کنترل کنم اما الان خداروشکر این حل شده 
حالا نمی دونم برای فکرم چیکار کنم ، هر کار می کنم از ذهنم نمی ره ، هرچی می بینم ، هر جمله ای که می شنوم ، اگه تو جمعیم ، اگه تنهام ، همه فکرم شده چیزای آلوده... 
ذهنم مثل گوشی نیست که نرم افزار هاش رو پاک کنم ، دقیقا نمی دونم چیکار کنم که این قدر به سمت این چیزا نره...

[.آرام.]

خب آرام جان قدم بعدی اینه

کارهایی که موفق نشدی انجام بدی رو  یه بار دیگه بررسی کن ببین ارزش دارن براشون وقت بذاری ؟ اگه آره که یکیشو که مهمتره و بیشتر دوست داری انتخاب کن برای زمستون

یا اگه نه دیدی هیچکدوم ارزش وقت گذاشتن ندارن .. بشین فکر کن ببین چه تغییرات مثبتی میخوای تو زمستون ایجاد کنی؟ اهدافت چیا هستن؟
اونوقت اولویت بندی کن و مهمترینشون رو انتخاب کن

اگه پست های قبلی رو خونده باشی راجب خرده عادت گفتم
یه عادت حداکثر دو دقیقه ای برای کارت تعیین کن که هر روز و تحت هر شرایطی بتونی انجامش بدی

یه عادت اخلاقی هم انتخاب کن برای زمستون ، یه تغییر کوچولو که میخوای در خودت ایجاد کنی

این 2 تا عادت رو انتخاب کن و بیا بگو بهمون

خب به اون دسته کارهایی که انجام ندادم ، نگاه کردم 
خیلی هاشو اصلا دوست ندارم الان انجام بدم (برای زمستون)
یه طوری که انگار می گم باشه برای بعد ، حوصله و انگیزه کافی ندارم براشون ، شاید مهم باشن ، اما الان عمیقا برام مهم نیستن
یه مورد هم هست ، یکم ازش فراری ام ، 
اونم مهمه و اتفاقا زمانش الانه ، اما احساس می کنم نمی تونم هر روز بهش پایبند بشم و ان شاالله بعد از عید ، برای بهار ، این رو قرار می دم ، آره اون موقع زمان بهتریه از چند جهت ....

در نهایت برای زمستون ۲ تا خرده عادت انتخاب کردم 
۱. روزی ۲ دقیقه خوندن مطلب در مورد پاکی 
۲. خوردن فقط یه میوه در روز(دیگه داره واقعا به جسمم آسیب می زنه ، من میوه دوست ندارم ، اگه بخوام فقط یه دونه در روز بخورم ، به نظرتون چه میوه ای بیشتر خاصیت داره ، برای پوست و مو بیشتر  )

خب سنا حالا چه کنم ؟
تموم شد ؟

[silent scream]

  سلام ظهرت بخیر
  کم پیدایی

باور کن همیشه سر میزنم ولی حرفی برای گفتن نیست..

روزی  ۵ دقیقه پادکست:1,1

روژان جان چه پادکستی گوش میدی؟  البته اگه دوست داشتی جواب بده

چیز کست رو گوش میدم.در مورد تاریخ چیزهای مختلف صحبت میکنه.اپیزود فست  فود اش  رو فعلا گوش دادم

به جافکری هم سر بزن.. مفیدن پادکستاش
بی پلاس هم راجع کتاب‌ها صحبت می‌کنه و احتمالا برات جالب خواهد بود.

[rozhan]

سلام بچه ها
ببخشید وسط پیاماتون

بچه ها من نمی دونم چرا دیگه نمی تونم پاک باشم 
مثلا می دونستم قبلا فقط با دیدن عکس های ناجور اذیت می شدم ، اما الان با یه فکر کردن ساده ...
من به خاطر این مشکل دیدن عکس ها ، تمام فیلتر شکن ها و حتی نرم افزار هایی که یه درصد ممکنه محتوا بدی داشته باشه رو پاک کردم و تقریبا هیچی نیست که این طوری به خواد عامل گناه بشه
یادمه یه زمانی واقعا نمی تونستم این قضیه عکس رو کنترل کنم اما الان خداروشکر این حل شده 
حالا نمی دونم برای فکرم چیکار کنم ، هر کار می کنم از ذهنم نمی ره ، هرچی می بینم ، هر جمله ای که می شنوم ، اگه تو جمعیم ، اگه تنهام ، همه فکرم شده چیزای آلوده... 
ذهنم مثل گوشی نیست که نرم افزار هاش رو پاک کنم ، دقیقا نمی دونم چیکار کنم که این قدر به سمت این چیزا نره...

سلام منم هفته گذشته خیلی دچار این موضوع میشدم ولی در اون لحظه خودم رو مشغول یه کار دیگه میکردم.میدونم سخته ولی برای من جواب داد

---

باور کن همیشه سر میزنم ولی حرفی برای گفتن نیست..


روژان جان چه پادکستی گوش میدی؟  البته اگه دوست داشتی جواب بده

چیز کست رو گوش میدم.در مورد تاریخ چیزهای مختلف صحبت میکنه.اپیزود فست  فود اش  رو فعلا گوش دادم

به جافکری هم سر بزن.. مفیدن پادکستاش
بی پلاس هم راجع کتاب‌ها صحبت می‌کنه و احتمالا برات جالب خواهد بود.

جا فکری رو بعضی از اپیزودهاش رو گوش دادم.به خصوص اپیزودهایی که دایی هست
ممنون بابت معرفی.یه سر به بی پلاس باید بزنم.

[rozhan]

سلام
1.روزی ۱۰ دقیقه خوندن زبان:1,1,1
2.روزی  ۵ دقیقه پادکست:1,1,1
خدایا شکرت

[.پارادوکس.]

سلام 
امیدوارم حالتون خوب باشه 

---

راستی شماها برای اینکه حالتون خوب باشه چیکار میکنین؟ به حال خوبتون اهمیت میدین؟

خیلی زیاد بهش فکر نکردم . شاید چون دغدغه های فکریم زیاده به اینکه برای حال خوبمم تایم بذارم فکر نمیکنم . 
ولی اکثر اوقات که خیلی ناراحتم موسیقی و پیاده روی حالم و خوب میکنه . 
البته امروز یه پلنر خریدم که توش این چیزها رو نوشته که فکر کنم با کامل کردنش میتونم برای حل خوبمم تلاش کنم و تایم بذارم . 
مثل مراقبت پوستی و یا خرید 

---

 

بچه ها من نمی دونم چرا دیگه نمی تونم پاک باشم 
مثلا می دونستم قبلا فقط با دیدن عکس های ناجور اذیت می شدم ، اما الان با یه فکر کردن ساده ...
من به خاطر این مشکل دیدن عکس ها ، تمام فیلتر شکن ها و حتی نرم افزار هایی که یه درصد ممکنه محتوا بدی داشته باشه رو پاک کردم و تقریبا هیچی نیست که این طوری به خواد عامل گناه بشه
یادمه یه زمانی واقعا نمی تونستم این قضیه عکس رو کنترل کنم اما الان خداروشکر این حل شده 
حالا نمی دونم برای فکرم چیکار کنم ، هر کار می کنم از ذهنم نمی ره ، هرچی می بینم ، هر جمله ای که می شنوم ، اگه تو جمعیم ، اگه تنهام ، همه فکرم شده چیزای آلوده... 
ذهنم مثل گوشی نیست که نرم افزار هاش رو پاک کنم ، دقیقا نمی دونم چیکار کنم که این قدر به سمت این چیزا نره...

آرام جان میتونم بپرسم در طول روز مشغول چه کارهایی هستی ؟ 
به نظرت میتونی فعالیت های مفید و بیشتر کنی که تایم آزاد برای فکر و خیال کمتر بشه ؟ 
به عبارتی قصدم اینه که بگم میتونی از فکرت کار بکشی ک از نظر ذهنی خسته بشی و دیگه انرژی برای افکار منفی نداشته باشی. مثل حل مسئله و کارهایی که نیاز به تمرکز دارند . 
من زمان هایی که افکارم اذیت کننده میشن از هدست استفاده میکنم و به پادکست یا موسیقی گوش میدم و سعی میکنم رو کلماتی که میشنوم تمرکز کنم . حفظ لغات زبان هم مفید هستند ، مثلا لغات زبان و میخونم و سعی میکنم جملاتی رو بنویسم و فکرم مشغول میشه ، هم چنین نقاشی هم میتونه من رو از افکار آلوده دور کنه . 
 

---

 

دختراااا من پسفردا یه کمیسیون پزشکی مهم دارم، دکتر خودم سه ماه استعلاجی واسم نوشته، ولی کمیسیون اگه تایید نکنه باید زودتر برم و شرایط محیط کارم اصلا مناسب موندن چندین ساعته من نیست، مسیر هم برای من خیلی دوره و اگه بخوام اسنپ بگیرم بیشتر حقوقمو باید بابتش بدم. من تا حالا کمیسیون بیمه نرفتم ولی یکی دو نفر استرس دادن بهم که ممکنه بیمه سه ماهو تایید نکنه که به نفع خودش باشه. من میدونم که اینا همش در حد حرفه، خدا هرچی بخواد و صلاح باشه همونه، بارهااا تو زندگی بهم اثبات شده، چون میدونم شماها اهل دعا پیش خدایید، ازتون میخوام اگه حوصله داشتید یه دعای حسابی واسم بکنید که اگه خدا بخواد بیمه استعلاجیمو تایید کنه.

رزا جان متاسفانه بیمه اینکار و میکنه و سهل انگاری ها و بی توجهی به شرایط زیاد شده . 
انشاءلله که تایید میکنند . برات دعا میکنم

---

 
پادکست گوش دادن خیلی خوبه ، متاسفانه من نمیتونم زیاد باهاش ارتباط برقرار کنم و کمتر پادکستی هست که توجهم و جلب کنه . 
صدای گوینده ، نفس گیری ها ، موسیقی پس زمینه و به خصوص ادای کلمات تمرکز من و به هم میزنه و از موضوع اصلی جا میمونم 

---

 
پارادوکس

1. خواندن یک درس لغت

2. 15 دقیقه گوش دادن ویس

[Roza_r]

سلااام دختراااا

رزا/ ۱۲ آذر/ ۳۰ روز خوب به لطف خدای مهربون

نوشته های همتونو خوندم دخترا، ببخشید اگه تکتک جواب نمیدم...جای دخترایی که نیستن خیلی خالیه...

آرام جان به نظرم اول بیا به اندازه کااافی ذوق کن از اینکه دیگه تو وسوسه دیدن تصاویر نیستی، این فوووق العادس  حتما واسه رسیدن بهش زحمت کشیدی و حتما به لطف خدا از پس بقیشم برمیای. اینو میگم چون تجربه اینو داشتم که اصلا و ابدا در برابر تصاویر نتونستم یا نخواستم مقاومت کنم. اما درمورد ذهنت، فک کنم طبیعیه تا یه مدت و باید تحمل کنی و تا اونجا که میشه برنامه ریزی کنی برای پر بودن زمانت و منحرف کردن افکار، جلوی اومدنشو نمیشه گرفت ولی همینکه عمدا بهش پر و بال ندی و ادامش ندی عالیه. مثلا یه ذکر یا یه بیت شعرو تو ذهنت با توجه به کلماتش تکرار کن

---

پارادوکس عزیز امیدوارم سرماخوردگیت زودتر خوب بشه و یه دنیا بابت دعات ممنووونم. به لطف خدا امیدوارم

[.آرام.]

---

آرام جان میتونم بپرسم در طول روز مشغول چه کارهایی هستی ؟ 
به نظرت میتونی فعالیت های مفید و بیشتر کنی که تایم آزاد برای فکر و خیال کمتر بشه ؟ 
به عبارتی قصدم اینه که بگم میتونی از فکرت کار بکشی ک از نظر ذهنی خسته بشی و دیگه انرژی برای افکار منفی نداشته باشی. مثل حل مسئله و کارهایی که نیاز به تمرکز دارند . 
من زمان هایی که افکارم اذیت کننده میشن از هدست استفاده میکنم و به پادکست یا موسیقی گوش میدم و سعی میکنم رو کلماتی که میشنوم تمرکز کنم . حفظ لغات زبان هم مفید هستند ، مثلا لغات زبان و میخونم و سعی میکنم جملاتی رو بنویسم و فکرم مشغول میشه ، هم چنین نقاشی هم میتونه من رو از افکار آلوده دور کنه . 
 

آره حتما ، توی روز خیلی مشغولم ، درگیر دانشگام ،
تایم آزادم خیلی کمه ، حتی تو خونه هم تایم خالی  ندارم ..... اما مشکلم اینجاست که تو کارهای روتین ، ذهنم می پره جاهایی که نباید بره و هم نوع نگاهم به همه چی خوب نیست ، مثلا دارم ظرف می شورم و یا کار خونه انجام می دم و مشغولم یا سر کلاسم ، اما فکرم اونجا نیست .... نوع دیدم هم خراب شده ، انگار مهم ترین چیز تو دنیا موضوعات جنسیه ...، یه مدت بعد از دیدن یه فیلمی این نوع نگاه درست شده بود و این موضوعات برام بی ارزش شده بود ، اما الان دیگه تاثیرش رفته و باز به هرچی نگاه می کنم از دید درستی نیست ...
موسیقی رو من تاثیر نداره ، بیشتر به فکر فرو می رم ، مگه مثلا یه صحبت آموزشی یا انگیزشی باشه که درگیرش بشم یا باید نُت بردارم که از فکرم بیاد بیرون...
که خب همیشه حوصله گوش دادن به چیز های خیلی مفید رو ندارم 
یه بار نقاشی رو امتحان کردم ، فایده نداشت ...
فکر می کنم خیلی حساس شدم‌
مثلا قبلا شاید باید خیلی چیز خاصی می دیدم یا می شنیدم تا فکرم درگیر شه ، اما الان خیلی زود و تند تند تو ذهنم پر و بال می گیره ...

سلااام دختراااا 

رزا/ ۱۲ آذر/ ۳۰ روز خوب به لطف خدای مهربون

نوشته های همتونو خوندم دخترا، ببخشید اگه تکتک جواب نمیدم...جای دخترایی که نیستن خیلی خالیه...

آرام جان به نظرم اول بیا به اندازه کااافی ذوق کن از اینکه دیگه تو وسوسه دیدن تصاویر نیستی، این فوووق العادس  حتما واسه رسیدن بهش زحمت کشیدی و حتما به لطف خدا از پس بقیشم برمیای. اینو میگم چون تجربه اینو داشتم که اصلا و ابدا در برابر تصاویر نتونستم یا نخواستم مقاومت کنم. اما درمورد ذهنت، فک کنم طبیعیه تا یه مدت و باید تحمل کنی و تا اونجا که میشه برنامه ریزی کنی برای پر بودن زمانت و منحرف کردن افکار، جلوی اومدنشو نمیشه گرفت ولی همینکه عمدا بهش پر و بال ندی و ادامش ندی عالیه. مثلا یه ذکر یا یه بیت شعرو تو ذهنت با توجه به کلماتش تکرار کن

سلام رزا 
خیلی واسه روز های پاکیت خوش حالم 
چه قدر این ۳۰ روز قشنگن 

آره واقعا ، خداروشکر 
خیلی اینجا حرف دارم بزنم ، اما دیگه می خوام بخوابم
به نظرم نکته جالبی رو گفتی 
پر و بالش ندم ، شاید کمتر این مدل فکر ها بیان تو ذهنم ..
ممنون ازت

---

سلام منم هفته گذشته خیلی دچار این موضوع میشدم ولی در اون لحظه خودم رو مشغول یه کار دیگه میکردم.میدونم سخته ولی برای من جواب داد 

[Roza_r]

سلااام دخترااا

من اول عذرخواهی کنم از رژان جانم، دیشب فراموش کردم تشکر کنم ازش بابت دعاش

آرام جان، من فک کنم به بن بست خورده بودم بدجووور، حس میکنم خدا خواسته تصادف کنم شاید واسه همین، چون بعد از تصادفم توان و حوصله ای برای دیدن تصاویر (با وجودیکه دائم گوشی دستمه) و خ.ا نداشتم، میشه گفت هنر خاصی نکردم ولی خوشحالم. فعلا گردنه یزسخت روزای اول طی بشه بقیشو خدا بزرگه.

[silent scream]

سلااام دخترا
روزتون بخیر 

[Roza_r]

روز شما هم بخیر شادی خانوم و علیک سلااام  

نماز اول وقت مغربو امشب خوندم  دیشب عیادت کننده داشتم نشد. ولی برای مقاله هنوز هیچ راهی نیافتم.

[Roza_r]

سلااام دختراااا
کجاااایید؟ باران چرا سر نمیزنید

کمیسیون پزشکی بیمه تاییدم کرده فقط شعبه تایید نکرده، باید بررسی کنم ببینم کارمند بیمه هنوز فرصت نکرده تایید کنه یا به خاطر خرابکاری من تو جواب پیامک بیمه هست  ولی همین که پزشکا تایید کرده خوشحالم، جالب اینکه ساختمان به شکلی بود که اول با اسانسور میرفتی بالا و بعد از دری که داخل اون طبقه بود باید چن تا پله پایین میرفتی  بعد دوباره وقتی اسمتو میخوندن باید داخل اتاق پزشکا میرفتی که چن تا پله داشت. تدبیرشون منو کشته، اتاق کمیسیون پزشکا که کلی پا شکسته میاد سه چهار تا پله داره  من داشتم بررسی میکردم که با عصا و کمک همراهم برم بالا که دیدم نه، هم پله هاش خیلی سطح لیزی داره هم ارتفاعشون کوتاهه و عصا کامل قرار نمیگیره، دست اخر بعد کلی فکر به این نتیجه رسیدم که بهترین راه اینه که عصاهلمو کامل کنار بذارم و نرده کنار پله ها رو دو دستی بگیرم و بپرم  همین که من این تصمیمو گرفتم منشی داخل اتاق اومد بیرون و گفت مراقب باش شما فک کنم نمیتونی بیای بالا  خلاصه که منو پزشکان اصلا ندیدن و هراهم با مدارکم رفت داخل، خدا به موقع به ذهن منشی زد که اینو بگه وگرنه من مثل اسپایدرمن از نرده ها می فتم بالا و شاید تو نظر پزشکا تاثیر داشت یه وقتایی امدادهای خداوند رو خیلی محسوس حس میکنم

[silent scream]

سلااام
شبتون بخیر