امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )

حالم خرابه 

هر چند ساعت یبار یه شکست دارم 

هیچی نمیخورم


فردا اولین امتحان ترمه و من هیچی نخوندم . هیچی بلد نیستم 

توی مرحله ای قرار دارم ک هزار تا چیز می‌خوام بگم و چیزی نمی‌خوام بگم
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
(1400 دي 4، 2:05)*شهریار‌* نوشته است: حالم خرابه 

هر چند ساعت یبار یه شکست دارم 

هیچی نمیخورم


فردا اولین امتحان ترمه و من هیچی نخوندم . هیچی بلد نیستم 

توی مرحله ای قرار دارم ک هزار تا چیز می‌خوام بگم و چیزی نمی‌خوام بگم

سلام داداش شهریار
قبول دارم شکست خیلی سخته.سخته تحملش.
تحمل غمش سخته.حال آدم رو بد می کنه.همه ی اینا قبول.
ولی این راهش نیست که به این کار ادامه بدی.
اصلا یه چیزی.پیامای بچه ها رو می خونی؟
برای امتحانت هم شروع کن خوندن.دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه.
همش مشغول خ ا باشی که نشد زندگی.
سرزنشت نمی کنم.ولی سعی کن بهتر از اینی که الان هستی باشی.
یکم بهتر.یکم عاقل تر.فعلا از فکر این که چرا خ ا می کنم و اینا بیا بیرون.رو درسات تمرکز کن.
درسات مهمن.ترک خ ا نیاز داره که ازش متنفر باشی.شما تنفر رو ایجاد نکردی.
درسات رو بخون.برای خ ا هم اندیشه,تفکر.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1400 دي 4، 10:59)پشتکار نوشته است:
(1400 دي 4، 2:05)*شهریار‌* نوشته است: حالم خرابه 

هر چند ساعت یبار یه شکست دارم 

هیچی نمیخورم


فردا اولین امتحان ترمه و من هیچی نخوندم . هیچی بلد نیستم 

توی مرحله ای قرار دارم ک هزار تا چیز می‌خوام بگم و چیزی نمی‌خوام بگم

سلام داداش شهریار
قبول دارم شکست خیلی سخته.سخته تحملش.
تحمل غمش سخته.حال آدم رو بد می کنه.همه ی اینا قبول.
ولی این راهش نیست که به این کار ادامه بدی.
اصلا یه چیزی.پیامای بچه ها رو می خونی؟
برای امتحانت هم شروع کن خوندن.دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه.
همش مشغول خ ا باشی که نشد زندگی.
سرزنشت نمی کنم.ولی سعی کن بهتر از اینی که الان هستی باشی.
یکم بهتر.یکم عاقل تر.فعلا از فکر این که چرا خ ا می کنم و اینا بیا بیرون.رو درسات تمرکز کن.
درسات مهمن.ترک خ ا نیاز داره که ازش متنفر باشی.شما تنفر رو ایجاد نکردی.
درسات رو بخون.برای خ ا هم اندیشه,تفکر.


آره داداش . خوندم 

فقط مهدوی واسم چیزی نوشته بود . اونم یه بیت شعر بود . ک اصلا مخم کار نمیکنه ک معنیش چیه . از همون اول هم فارسیم ضعیف بود . و با شکست های اخیرم همون یه ذره هم از بین رفت 

اوکیه . سعی میکنم خودم رو جمع و جور کنم

در مورد تنفر هم هیچ ایده ای ندارم . یعنی نمی‌دونم چجوری این کار رو انجام بدم .
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
 سپاس شده توسط
(1400 دي 4، 2:05)*شهریار‌* نوشته است: توی مرحله ای قرار دارم ک هزار تا چیز می‌خوام بگم و چیزی نمی‌خوام بگم

بفرما اهورا؛
حداقل شنونده خوبی هستم، در این بین دیدی، دوستی هم تجربه داد و به کارت اومد.
پس فعلا چند چیز رو بگو... . 53
(1400 دي 4، 12:26)دیوار نوشته است:
(1400 دي 4، 2:05)*شهریار‌* نوشته است: توی مرحله ای قرار دارم ک هزار تا چیز می‌خوام بگم و چیزی نمی‌خوام بگم

بفرما اهورا؛
حداقل شنونده خوبی هستم، در این بین دیدی، دوستی هم تجربه داد و به کارت اومد.
پس فعلا چند چیز رو بگو... . 53


این اواخر به این مرحله رسیدم ک دوست دارم از همه دور باشم
.

دیگه هیچکسو قبول ندارم . هیچکسو 
همه فقط واسه خواسته هاشون میان پیشم . هر موقع مشکلاتشون به وسیله ی من حل شد ، میرن پی کارشون 

صدر جدول هم بچه های دانشگاه هستن 

در مورد درس مشکل داشته باشن ، پی وی منو میترکونن . با هر وسیله ای بهشون کمک میکنم . بعد وقتی به یکیشون نیاز دارم ، همه فرار میکنن به بهانه های مختلف . یکی میگه من کار دارم . اونیکی میگه الان حوصله حرف زدن ندارم . یکی دیگه میگه الان خونه نیستم .

بعد میری استاتوسشون رو میبینی ، فلانی در حال بازی کانتره
اونیکی ک میگه الان فلان کار مهم رو دارم ، داره با فلانی چت می‌کنه و ...

یعنی همیشه همینطوری بوده . 
الان استادمون پروژه رو گذاشته تو سایت . 
من مطمئنم در ساعات آینده ، پی وی من میشه پر رفت و آمد ترین پی وی تلگرام ... 
بعد ک زمان پروژه تموم شد ، همه می‌رن پی کارشون 

خوب هم جدیدا سیاست ب خرج میدن 
میان با آه و ناله میگن فلان استاد بده 

منو میندازن جلو واسه اعتراض ، بعد خودشون غیبشون میزنه
میگن مدیر گروه فلانه ، بهمانه 
منو میندازن جلو خودشون غیبشون میزنه
میگن سر کلاس به فلان استاد همه با هم فلان چیزو بگیم 
فقط من میگم . بقیه ماتم میگیرن 

یعنی اگه یه ذره حواسم جمع نبود ، الان کل آموزش و اساتید و مدیر گروه و ... همه باهام لج میکردن 

دیگه عقلمو نمیدم دست چند تا ...

تا نیاز پیدا میکنن ، میان جلو
نیازشون ک برطرف شد ، گم میشن میرن



این از هم کلاسی های دانشگاه . ک البته هنوز جای صحبت داره . من خیلی خلاصه گفتم 

اونم از اون طرف خانواده ی نازنین 

ک من واقعا نمی‌دونم چی میتونم بگم 

بعضی وقتا واقعا شک میکنم ب همشون 

زیاد عادت ندارم جلوی بقیه ازشون بد بگم . توی کانون هم همینطور بودم

با اینکه اونا هزار بار آبروی من و اینو و اونور ، جلو دوستام ، توی مدرسه ، توی خیابون و ... بردم .

فقط الان ک دارم خفه میشم، میتونم بگم اگه سگ داشتن بیشتر بهش بها میدادن تا من 

این موضوعات ک الان دارم با عصبانیت میگم اصلا به خاطر شکست هام نیست

یعنی هستا. ولی اونجوری ک شما فکر میکنین نیست

فکر میکنین چون شکستم ، می‌خوام تقصیر ها رو به ناحق بندازم گردن این و اون 

ولی واقعیت اینه ک اون موقع ک پاک بودم ، چون ظرفیت داشتم ، میتونستم ناحقی هایی ک از بقیه بهم شده رو تحمل کنم 

ولی الان ک از شدت شکست ، دیگه اون ظرفیت رو ندارم 

احساس میکنم اگه نگم خفه میشم 

ببخشید از این ک زیاد حرف زدم 

معمولا توی شکست هام هم زیاد صحبت نمی‌کردم 

سالی یکبار اینجوری میشم . دیگه به بزرگی خودتون ببخشید 
خودتون هم مشکلات و گرفتاری زیاد دارین . منم بهش اضافه شدم 

دیگه این غر زدنام رفت تا سال بعد ...
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
(1400 دي 3، 23:30)مهدوی نوشته است: آخرین بار پاک و عزیز
عجب هدیه ای برامون آوردی داداش Confetti
ماشاءالله به خودت که اینقدر بی نظیری 2uge4p4
یه نگاه به اسمت بندازه! Khansariha (121)
قرار شد آخریش باشه. پس پاک باش چون پاکی برازنده ات هست 1
و البته؛ خیلی هم بهت میاد 1
ممنون مهدوی عزیز
آره دیگه آخرین باره Khansariha (46)
آخرین بار/۸آذر/۳۹۳ روز پاک 4chsmu1
پاکم و برای پاکیم سخت تلاش کردم اینروزا خیلی فشار بهم میاد که بشکنم اما نمیتونم 
نمیتونم بشکنم
چون برای هر روز این ۳۹۳ روز تلاش کردم
چون به خودم قول دادم عوض بشم
چون میخوام توی آیندم آدمی بدون اعتیاد به پورن و خودارضایی باشم
چون تا ته ته لجن زار پورن و خودارضایی رفتم و هیچی توش نبود
چون الان تازه دارم خود بدون اعتیادمو میشناسم
چون میخوام زندگی کنم
چون دیگه نمیخوام برده باشم
آره دلیل برای ترک خیلی دارم و قصد شکستن ندارم
باید ترک کنم، برای همیشه ،نه فقط یک ماه و یکسال و اینحرفا
 برای همیشه Khansariha (69) Khansariha (69) Khansariha (69) Khansariha (69)
شهریار، اصلا به بقیه اهمیت نده. نه که دیگه هیچ کس رو قبول نداشته باشی ولی برای افرادی که کوچکترین نقشی تو زندگیت ندارن، ارزش قائل نشو. چرا اجازه میدی این افراد اعصابت رو به هم بریزن؟

باید توقعت از آدما رو بیاری پایین. ما وقتی از دست یکی دیگه ناراحت می‌شیم که طبق انتظاراتمون برخورد نمی‌کنن. چه توقعی از هم‌کلاسیات داری؟ توقعت رو بیار پایین.

البته قضیه خانواده و دوستای نزدیک فرق می‌کنه، ولی برای این که بتونی روابط خوبی بسازی، اول باید روابط به درد نخور رو دور بریزی و تمرکزت رو بذاری رو آدمایی که ارزشش رو دارن.

من نمی‌گم که از فردا دیگه جواب کسی رو نده یا با همه قطع رابطه کن. کمک هم که ازت می‌خوان، اگه وقت و انرژی داشتی بهشون کمک کن ولی انتظار جبران نداشته باش ازشون.

کار راحتی نیست ولی تنها کاریه که میشه کرد. ما فقط می‌تونیم خودمون رو تغییر بدیم. تغییر انتظاراتمون عملیه ولی تغییر دیگران از دست ما خارجه.

و این که بازم این جا درد و دلاتو بگو. من برای تو و بقیه دوستان ارزش قائلم.(اما انتظاری از کسی ندارم و اجازه نمیدم ناراحتم کنن.)
(1400 دي 4، 13:01)*شهریار‌* نوشته است: این اواخر به این مرحله رسیدم ک دوست دارم از همه دور باشم
.

دیگه هیچکسو قبول ندارم . هیچکسو 
همه فقط واسه خواسته هاشون میان پیشم . هر موقع مشکلاتشون به وسیله ی من حل شد ، میرن پی کارشون 

صدر جدول هم بچه های دانشگاه هستن 

در مورد درس مشکل داشته باشن ، پی وی منو میترکونن . با هر وسیله ای بهشون کمک میکنم . بعد وقتی به یکیشون نیاز دارم ، همه فرار میکنن به بهانه های مختلف . یکی میگه من کار دارم . اونیکی میگه الان حوصله حرف زدن ندارم . یکی دیگه میگه الان خونه نیستم .

بعد میری استاتوسشون رو میبینی ، فلانی در حال بازی کانتره
اونیکی ک میگه الان فلان کار مهم رو دارم ، داره با فلانی چت می‌کنه و ...

یعنی همیشه همینطوری بوده . 
الان استادمون پروژه رو گذاشته تو سایت . 
من مطمئنم در ساعات آینده ، پی وی من میشه پر رفت و آمد ترین پی وی تلگرام ... 
بعد ک زمان پروژه تموم شد ، همه می‌رن پی کارشون 

خوب هم جدیدا سیاست ب خرج میدن 
میان با آه و ناله میگن فلان استاد بده 

منو میندازن جلو واسه اعتراض ، بعد خودشون غیبشون میزنه
میگن مدیر گروه فلانه ، بهمانه 
منو میندازن جلو خودشون غیبشون میزنه
میگن سر کلاس به فلان استاد همه با هم فلان چیزو بگیم 
فقط من میگم . بقیه ماتم میگیرن 

یعنی اگه یه ذره حواسم جمع نبود ، الان کل آموزش و اساتید و مدیر گروه و ... همه باهام لج میکردن 

دیگه عقلمو نمیدم دست چند تا ...

تا نیاز پیدا میکنن ، میان جلو
نیازشون ک برطرف شد ، گم میشن میرن



این از هم کلاسی های دانشگاه . ک البته هنوز جای صحبت داره . من خیلی خلاصه گفتم 

اونم از اون طرف خانواده ی نازنین 

ک من واقعا نمی‌دونم چی میتونم بگم 

بعضی وقتا واقعا شک میکنم ب همشون 

زیاد عادت ندارم جلوی بقیه ازشون بد بگم . توی کانون هم همینطور بودم

با اینکه اونا هزار بار آبروی من و اینو و اونور ، جلو دوستام ، توی مدرسه ، توی خیابون و ... بردم .

فقط الان ک دارم خفه میشم، میتونم بگم اگه سگ داشتن بیشتر بهش بها میدادن تا من 

این موضوعات ک الان دارم با عصبانیت میگم اصلا به خاطر شکست هام نیست

یعنی هستا. ولی اونجوری ک شما فکر میکنین نیست

فکر میکنین چون شکستم ، می‌خوام تقصیر ها رو به ناحق بندازم گردن این و اون 

ولی واقعیت اینه ک اون موقع ک پاک بودم ، چون ظرفیت داشتم ، میتونستم ناحقی هایی ک از بقیه بهم شده رو تحمل کنم 

ولی الان ک از شدت شکست ، دیگه اون ظرفیت رو ندارم 

احساس میکنم اگه نگم خفه میشم 

ببخشید از این ک زیاد حرف زدم 

معمولا توی شکست هام هم زیاد صحبت نمی‌کردم 

سالی یکبار اینجوری میشم . دیگه به بزرگی خودتون ببخشید 
خودتون هم مشکلات و گرفتاری زیاد دارین . منم بهش اضافه شدم 

دیگه این غر زدنام رفت تا سال بعد ...


شهریار جان توی دانشگاه معمولا جو خیلی احساسیه....

هرکسی از ترم 1 به نوعی خودشو معرفی میکنه ممکنه تا اخرش همه به همون شکل اونو بشناسن...

متاسفانه یا خوشبختانه تورو به عنوان تکیه گاه یا حلال مشکلات میبینن!

توی فکرشون اینطوری میگذره که هرچی شد به شهریار میگیم دیگه! حلش میکنه!

اصلا به فکرشون هم نمیرسه که این بنده خدا خودش هم ممکنه به مشکل بخوره...

ازون بدتر زمانیه که اینقد بهشون لطف میکنی که برات تبدیل میشه به وظیفه! یعنی اگه یه کاری رو براشون یه عمره به عنوان لطف انجام میدادی

اگه یه روز انجام ندی ازت دلخور میشن انگار که وظیفت بوده!

ناراحت نشی ولی حس میکنم یه مقدار مهرطلب هم هستی....

مهرطلب ها وقتی کاری برای دیگران میکنن زیاد ازش لذت نمیبرن. انتظار جبران دارن در اینده....




حالا چکار کنیم؟

اگه میخوای فاصله بگیری کم کم اینکارو کن... اگه نماینده ی کلاسی بگو ترم بعد من نیستم خودتون یه کاریش کنید....

غیب نشو...

باش ولی نصف قبلنات هوای بقیه رو داشته باش...

اولش شاید بگن بداخلاق شدی ولی بعدش خودشون میفهمن این کارات از روی لطف بوده....



مشکلاتی که گفتی چه توی خونواده چه دانشگاه قبل از خ.ا هم وجود داره...ولی اون تمایل  جنسی ایی که در دوران ترک داریم ممکنه سرپوش

بذاره روی این مشکلات ، حسشون نمیکنیم...

ولی بعد از لغزش همشون یهو میان بیرون خودشونو نشون میدن....

حق داری که الان اینارو نوشتی...طبیعیه...


کاملا هم راحت باش . اینجا برای اینه که مشکلمون رو بگیم تا مشورت کنیم به بهترین نتیجه برسیم... اگه سکوت کنی بازم بقیه فکر میکنن هیچ

مشکلی نداری و بهت تکیه میکنن...

والا اگه بخواییم همیشه موقع خوشی پست بذاریم سرپرستی یه تاپیک رو میدن بهت دیگه Gigglesmile کارت سخت تر هم میشه Gigglesmile

عرفان هم راست میگه مخصوصا اونجایی که میگه انتظار جبران نداشته باش...

53



------

مهدوییییییی Khansariha (18)

وقتی همه چیز در جهت نابودی پیش میره و فکر میکنیم به اخر خط رسیدیم صبر بهترین راهه...

خودم توی اوج عصبانیت حتی نمیتونستم صبر کنم شروع میکردم به نوشتن! یعنی با اعصاب دااااغون اونی که موجب عصبانیتم بود رو میشستم 

مینداختم رو طناب تا خشک بشه! Gigglesmile ولی پست رو ارسال نمیکردم...

همین نوشتن مقداری بهم فرصت فکر کردن میداد...

اخرش پاکش میکردم یه چیز مهربون مینوشتم ... 4chsmu1اروم میشدم...

البته اینارو باید سلطان صبر یعنی آرمین جواب بده! Gigglesmile

من در مورد خشم نوشتم حالا ممکنه علت حال بد عوامل دیگه ایی باشه...

نا امیدی ، ناراحتی ، تنهایی و ... هر کدوم داستان خودشونو دارن ولی برای هرکدوم راهی هست و باید قبل از خراب شدن اوضاع بهش فکر کنیم...

222 شدنت مبارک 49-2



افرا /16 شهریور 99/ 472 روز.... 53
(1400 دي 5، 9:27)افرا نوشته است: البته اینارو باید سلطان صبر یعنی آرمین جواب بده! 

کی منو فراخواند؟ آرمین خونه نیست.  Smiley-happy114

آرمین حالش خوب نیست. احساس میکنه استخوان هاش داره خرد میشه.  Hanghead

این مدت خیلی فرسوده شدم. از بین رفتم. به خودم نگاه میکنم باورم نمیشه این منم.
مثل شهریار دلم یه تنهایی عمیق میخواد. اصلا توان رو به رویی با آدم ها رو ندارم. ارتباط با آدم ها نیاز به جسم سالم داره که من ندارم.
فقط من برعکس شهریار این قدر دوست اطرافمه و این قدر آدم پیگیرمن که نمی دونم بابت شون چی کار کنم. من یه پیامک میدم و اون ها ده ها پیامک ارسال میکنن. من یه زنگ میزنم و اون ها پی در پی زنگ می زنن. اگه من زنگ نزنم و پیامک ندم اونا باید یه جایی کات کنن دیگه. پس چرا کات نمیکنن؟ چرا ناامید نمیشن؟ دوستم جمعه تماس گرفت و بازم ریجکتش کردم. نمیتونم باهاش صحبت کنم.

دوست دارم تنها باشم اما شرایطم اجازه نمیده.
حتی کلاسی که شرکت میکنم هم میشه حضوری شرکت کرد هم میشه مجازی شرکت کرد. از قصد مجازی شرکت میکنم. 20 نفر حاضرن اون جا اما هر جلسه منی که آنلاینم رو صدا میزنن که خلاصه کلاس قبل رو برامون تعریف کن. بابا این همه آدم اونجا نشسته. حتما باید منی که آنلاینم بگم؟ بی خیال من شین.  Khansariha (60)

دلم میخواست یه جوری میشد کلا کانون هم نمی اومدم.  Hanghead

قرار بود از صبر بگم؟ نمیدونم. کاش آخر این صبر کردن ها خوب باشه.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 دي 5، 12:24)آرمین نوشته است:
(1400 دي 5، 9:27)افرا نوشته است: البته اینارو باید سلطان صبر یعنی آرمین جواب بده! 

کی منو فراخواند؟ آرمین خونه نیست.  Smiley-happy114

آرمین حالش خوب نیست. احساس میکنه استخوان هاش داره خرد میشه.  Hanghead

این مدت خیلی فرسوده شدم. از بین رفتم. به خودم نگاه میکنم باورم نمیشه این منم.
مثل شهریار دلم یه تنهایی عمیق میخواد. اصلا توان رو به رویی با آدم ها رو ندارم. ارتباط با آدم ها نیاز به جسم سالم داره که من ندارم.
فقط من برعکس شهریار این قدر دوست اطرافمه و این قدر آدم پیگیرمن که نمی دونم بابت شون چی کار کنم. من یه پیامک میدم و اون ها ده ها پیامک ارسال میکنن. من یه زنگ میزنم و اون ها پی در پی زنگ می زنن. اگه من زنگ نزنم و پیامک ندم اونا باید یه جایی کات کنن دیگه. پس چرا کات نمیکنن؟ چرا ناامید نمیشن؟ دوستم جمعه تماس گرفت و بازم ریجکتش کردم. نمیتونم باهاش صحبت کنم.

دوست دارم تنها باشم اما شرایطم اجازه نمیده.
حتی کلاسی که شرکت میکنم هم میشه حضوری شرکت کرد هم میشه مجازی شرکت کرد. از قصد مجازی شرکت میکنم. 20 نفر حاضرن اون جا اما هر جلسه منی که آنلاینم رو صدا میزنن که خلاصه کلاس قبل رو برامون تعریف کن. بابا این همه آدم اونجا نشسته. حتما باید منی که آنلاینم بگم؟ بی خیال من شین.  Khansariha (60)

دلم میخواست یه جوری میشد کلا کانون هم نمی اومدم.  Hanghead

قرار بود از صبر بگم؟ نمیدونم. کاش آخر این صبر کردن ها خوب باشه.

سلام
قطعا آخرش خوبه.
ما از تو جز خوبی و زیبایی ندیدیم.
همش خوبی بودی.همش زیبایی.
هر چی هم در تنهایی و خلوت بوده.خدا بخشیده رفته.فکرشو نکن.
خدا کریمه.بخشندست.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1400 دي 5، 12:24)آرمین نوشته است: کی منو فراخواند؟ آرمین خونه نیست.  Smiley-happy114

آرمین حالش خوب نیست. احساس میکنه استخوان هاش داره خرد میشه.  Hanghead

این مدت خیلی فرسوده شدم. از بین رفتم. به خودم نگاه میکنم باورم نمیشه این منم.
مثل شهریار دلم یه تنهایی عمیق میخواد. اصلا توان رو به رویی با آدم ها رو ندارم. ارتباط با آدم ها نیاز به جسم سالم داره که من ندارم.
فقط من برعکس شهریار این قدر دوست اطرافمه و این قدر آدم پیگیرمن که نمی دونم بابت شون چی کار کنم. من یه پیامک میدم و اون ها ده ها پیامک ارسال میکنن. من یه زنگ میزنم و اون ها پی در پی زنگ می زنن. اگه من زنگ نزنم و پیامک ندم اونا باید یه جایی کات کنن دیگه. پس چرا کات نمیکنن؟ چرا ناامید نمیشن؟ دوستم جمعه تماس گرفت و بازم ریجکتش کردم. نمیتونم باهاش صحبت کنم.

دوست دارم تنها باشم اما شرایطم اجازه نمیده.
حتی کلاسی که شرکت میکنم هم میشه حضوری شرکت کرد هم میشه مجازی شرکت کرد. از قصد مجازی شرکت میکنم. 20 نفر حاضرن اون جا اما هر جلسه منی که آنلاینم رو صدا میزنن که خلاصه کلاس قبل رو برامون تعریف کن. بابا این همه آدم اونجا نشسته. حتما باید منی که آنلاینم بگم؟ بی خیال من شین.  Khansariha (60)

دلم میخواست یه جوری میشد کلا کانون هم نمی اومدم.  Hanghead

قرار بود از صبر بگم؟ نمیدونم. کاش آخر این صبر کردن ها خوب باشه.

بهشون بگو یه شهریار نامی هست برید پیش اون Gigglesmile

ادم یه جورایی درگیر 1 سال اخیر یا شیش ماه گذشتش میمونه...یعنی اثرات کاراش همچنان باهاشن....

وقتی چند ماه فعال باشی و مسئولیت به عهده بگیری کم کم اینا وارد زندگی میشن... بقیه افراد خوششون میاد و شمارو الگو قرار میدن ، هر لحظه 

خوششون میاد بدونن داری چکار میکنی...

تو براشون اون بالایی و اصلا کاری ندارن که جواب میدی یا نه... 

کیف میکنن پیگیر باشن....

اینا اثرات کارای خودته 53258zu2qvp1d9v

احتمالا توی کلاس انلاین هم باحال تعریف میکنی که چی شد چی نشد!  Gigglesmile باید فکر کارای باحالتم بکنی! 4chsmu1

اگه میخواییم چیزی عوض شه کم کم تغییر میدیم رفتارمونو تا شیش ماه یا یک سال بعدش درست میشه....

مثلا مسئولیت کمتر قبول میکنیم....




ده دیقه دیگه شیفت عصر شروع میشه vayy 

کم کم انصراف بدم برم عشق و حال کنم  Gigglesmile اوه اوه نه زیاد بیکار میشم هی باید کنترل کنم خودمو!

 اینقدرم این اجناس مخالف  (جمع جنس مخالف! Gigglesmile ) این اطرافن ، حواسم پرت بشه بدبخت میشم vayy

خونوادم هم شک کردن بهم میگن این داره چکار میکنه! این پاک موندن هم داستانیه برا خودش.... وقتی مجرد باشی و هیچگونه اثری از دوست جنس

مخالف و اینا نباشه خب بهت شک میکنن دیگه Khansariha (13)

الهی به امید تو... 53
(1400 دي 5، 13:24)پشتکار نوشته است: سلام
قطعا آخرش خوبه.
ما از تو جز خوبی و زیبایی ندیدیم.
همش خوبی بودی.همش زیبایی.
هر چی هم در تنهایی و خلوت بوده.خدا بخشیده رفته.فکرشو نکن.
خدا کریمه.بخشندست.

خیلی ممنون از دلگرمیت داداش پشتکار.
لطف داری. خوبی از خودته.


(1400 دي 5، 13:58)افرا نوشته است: ادم یه جورایی درگیر 1 سال اخیر یا شیش ماه گذشتش میمونه...یعنی اثرات کاراش همچنان باهاشن....

درسته. گذشته پاک نمیشه و اثرش باقی میمونه.
ممنونم ازت.
آره باید شهریار رو بهشون معرفی کنم.  4chsmu1


امیدوارم شیفت عصر حسابی بهت خوش بگذره (آدم وقتی کمک های خیلی خوبی بتونه به دیگران انجام بده حسابی کیف میکنه و خوش میگذره).
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

ول کنین منو الان جیغ میکشماااا  Khansariha (13)




آرمین نمیدونم چی بگم . 
واقعا دمت گرم 

انشالله زودتر به خواسته هات برسی . فقط میتونم برات دعا کنم 


ممنون افرا جان  53
عرفان و پشتکار ، دم شما هم گرم
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
سلام
 آقای اراده /3دیماه/سه روز خوب 
خدا رو شکر 
از خدا میخوام ذهن منو از ناپاکی دور کنه و مسیر درست رو بهم نشون بده 
شکست های سریالی خودم رو که ارزیابی کردم به دو نکته مهم رسیدم 
اول حذف خط دفاعی در مقابل این عمل 
و 
دوم کاهش انگیزه های زندگی 
در مورد نکته اول باید بگم وقتی در مقابل این عمل ایستادگی کنار گذاشته بشه و هیچ تصمیمی برای کاهش اون نباشه اون عمل به بدترین وجه تکرار و تکرار میشه 
و نکته دوم هم وقتی انگیزه های درونی برای زندگی کم میشه صدای این فعل میاد بالا و میگه بیا من بهت انگیزه میدم حال میدم ... اما سرابی بیش نیست
 سپاس شده توسط
6 دی ۱۴۰۰
یک روز خوب
خیلی پشیمونم از همه چی
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان