امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

«شهریار»
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

حافظ 
وقت است کز فراق تو و ز سوز اندرون
آتش در‌افکنم به همه رخت و بخت خویش

حافظ  53
آقا امیرالمؤمنین علیه السلام:

حکایت دنیا،حکایت سایه‌ی توست؛
اگر بایستی،می‌ایستد
و اگر دنبالش کنی؛
از تو دور میشود... 53258zu2qvp1d9v

غررالحکم_حدیث۹۸۱۸

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

شیخ بهایی 
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی 
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی

شهریار
 
یار آنجا و من این جا، وه! چه باشد گر فلک
یار را این جا رساند، یا برد آنجا مرا

هلالی جغتایی 
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
صائب تبریزی
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

مولانا 
 سپاس شده توسط
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
( مولوی )
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم، ز علي شد
آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني
آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت
در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس
بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم
از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است
تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز که بنمـــــــود، علي بود
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

هوشنگ ابتهاج 
دست از طلب ندارم تا کار من برآید

یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنانِ دوست

رنجورِ عشقِ دوست چنانم که هرکه دید
رحمت کند مگر دلِ نامهربانِ دوست (:  

سعدی
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست مرا از خطا ابایی نیست


فاضل نظری 
از همہ گر رها شوم ، از تو جدا نمیشوم
تا تو زمین سجده‌اے ، سر بہ هوا نمیشوم
من تو بگو فدا كنم ، تن تو بگو فدا كنم
گر همہ را رها كنم ، تارك ِ ما نمیشوم
... 53
تو قرص ماهی و من برکه ای که می‌خشکد
خود این خلاصه غم های روزگار من است
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه


شیخ بهایی 


# برا مشاعره با (( ه ))یادم نمیاد هیچ شعری شنیده باشم   4chsmu1


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان