کانون

از خواب پاشدم امروز
چشمای بسته تو دیدم
ماهی سیاه کوچولو
تنگ شکسته تو دیدم

دیدم همین که می خونم
تاریخ تشنگی ها تو
دریاچه های خشکیده 
خون گریه می کنن با تو

اخبار داغ و می خونم
هرچند خوب می دونم

داغی که رو ارس مونده
این کوه سخت و لرزونده

نه شعر آذری گفتم
نه خون آذری دارم
نسبت به مردمت اما
حس برادری دارم

رنجور آذربایجان
معصوم آذربایجان
مغرور آذربایجان
مغموم آذربایجان

*********

(دکلمه ـ صدرالدین حجازی)

آروم می گرفتم با
افسانه های شیرینت
آهسته گریه می کردم
با شهریار غمگینت

دل ابر بود و بارون شد
سرما زد و زمستون شد
آبادی ها بیابون شد
هرچی که بود ویرون شد
هرچی که بود ویرون شد . . . 

باغ بی برگ زمستونای من، ابر دنیا رو به پات میریزم
سایه ی خم شده ی رویاهام، شاخه ی شکسته ی پاییزم

پا به پای همه ی فانوسها، شب این دهکده رو بیدارم
من نمیتونم مگه برگردم دست از این خاطره ها بردارم

من به آغوش تو برمیگردم، اگه رویای تو با من باشه
صبح آخرین نمازم با توست، اگه روز آخر دنیا شه

پا به پای همه ی فانوسها، شب این دهکده رو بیدارم
من نمیتونم مگه برگردم دست از این خاطره ها بردارم

من به آغوش تو برمیگردم، اگه رویای تو با من باشه
صبح آخرین نمازم با توست، اگه روز آخر دنیا شه

چون درای کاروان در میان شبروان ، بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان ، هر سحر، که ای خفتگان به هوش

بی خبر، آمدی، همچو رهگذر بی خبر، می روی، توشه ای ببر

عمر دیگر کی دهندت ، داستان ها در زمانها مانده از کاروانها
زین حکایت با خبر شو ، تا بماند داستانی از تو هم در زبانها

نیمه شب از رهگذری می گذری در سفری ، بی خبر از قافله در گوشه صحراها
در دل این دشت سیه جان تو ای مانده به ره ، گمشده در پیچ و خم شوق و تمنّاها

نکنی گر هوسی ، ملکوتی نفسی تو که مرغ فلکی ، منشین در قفسی
ز چه دل بسته شوی ؟ به خدا خسته شوی ، چو مرادت نبود به مرادی برسی

چون درای کاروان در میان شبروان ، بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان ، هر سحر که ای خفتگان به هوش

Forgive Me
I’m about to lose the battle and cross the line
I’m about to make another mistake
And even though I try to stay away
Everything around me keeps dragging me in
I can’t help thinking to myself
What if my time would end today, today, today?
Can I guarantee that I will get another chance
Before it’s too late, too late, too late

Chorus:
Forgive me… My heart is so full of regret
Forgive me… Now is the right time for me to repent, repent, repent..

Am I out of my mind?
What did I do? Oh, I feel so bad!
And every time I try to start all over again
My shame comes back to haunt me
I’m trying hard to walk away
But temptation is surrounding me, surrounding me
I wish that I could find the strength to change my life
Before it’s too late, too late, too late
CHORUS

I know O Allah You’re the Most-Forgiving
And that You’ve promised to
Always be there when I call upon You
So now I’m standing here
Ashamed of all the mistakes I’ve committed
Please don’t turn me away
And hear my prayer when I ask You to forgive me

تیتراژ سریال "تکیه بر باد"

با صدای محمد اصفهانی



تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود…


*****

دانلود آهنگ[/b]

http://uploadkon.ir/?file=Track 2.mp3

http://uploadkon.ir/?file=Virtue - Jesse Cook.mp3