(1391 آذر 3، 1:39)پشتکار نوشته است: [ -> ]نه منظورم این نبود.منظورم این بود که امام رو باید درست بشناسیم.نه این که حالا بابام شیعه بوده منم چشام رو ببندم و بگم تموم!!.پس فرق من با بت پرستای جاهلیت چیه؟اونا هم به دین باباهاشون بودن.ما باید معرفت پیدا کنیم.تا مرگ ما مثل جاهلیت نباشه.می خوام بپرسم ولی بعید میدونم جواب بدن. سایت آقای مصباح کی یه سوالی خیلی وقته پرسیدم هنوز جواب نداره.حالا اینو کجا بپزسم.؟
سلام
خب حرفت درسته باید برای اطمینان خاطر بیشتر تحقیق کرد
اینجا الکس زد به خود هدف
نقل قول: یه سوال بپرسم ازت ؟ ببین چه فایده ای داره دونستن این که آیا حضرت این کارو کردن یا نه ؟ مهم اینه که راه حضرت رو بشناسیم . یه بار ، آیت الله خامنه ای یه روضه ای خونده بودند ، توش میگفتن ،" که بعضی مداح ها میان میگن ، آی دست های عباس رو ببین ! ابروهایش را ببین کمونیه نمیدونم چشم هاشون رو ببین !!!! مگه معرفت حضرت عباس به چهره شونه ؟ مگه چشم قشنگ کم داریم تو دنیا ؟ اصلا مگه عباس علیه السلام رو دیدید ؟ این چیزا معرفت ما رو کم میکنه ! "
ببین خداعباس رو فرستاد که دیگه حجت تموم خوشگلای عالمه
حضرت عباس معصوم نبود
به قول استاد رائفی پور به طرف میگن چرا به گناه افتادی میگن خب خوشگل بودم و به گناه افتادم
خدا عباس رو فرستاد که حجت همه خوشگلای عالم بود
ولایت پذیری عباس رو بچسب وقتی که همه یاران میومدن به امام حسین میگفتن که نرو شهید میشی نرو اشتباه هست کارت نرو(داشتنن برای امام زمانشون تعیین تکلیف میکردن !!!!!! )
تنها کسی که صداش در نیومد عباس بود
وقتی که شب قبل از عاشورا امام حسین گفت که فردا همه تون شهید میشید چراارو هم خاموش کرد که هر کی میخواد بره اولین کسی که صداش در اومد عباس بود
چون امامشو شناخته بود
وقتی امام حسین به عباس گفت برو اب بیار اگه من و تو بودیم میگفتیم اب اوردنم شد کار
من میخوام برم جلو بجنگم
باور کن حضرت عباس یک تنه اون لشکر رو حریف بود
اما گفت حرف امام برام مهمه(ولایت پذیری رو یاد بگیر از این این ماجرا)
رفت مشک اب رو گرفت دست راست رفت مهم نیست حرف امامم نباید رو زمین بمونه
دست چپ رفت مهم نیست حرف امام نباید رو زمین بمونه اما وقتی که تیر به مشک خورد دیگه عباس دنیا رو سرش سیاه شد و دیگه براش بقیه چیزا ها مهم نبود اون عمود آهنی که به سر حضرت میزدن
چرا چون حرف امامشو با موفقیت انجام نداد وقتی امام حسین اومد گفت داداش و اومد خون جلو چشم حضرت رو پاک کنه (نامردا با نیزه تو چشم حضرتعباس میزدن)
حضرت گفت کنار نزن روی نگاه کردن به صورتتو ندارم نتونستم حرفتو کامل انجام بدم
اون دنیا حضرت فاطمه میگن دست های بریده حضرت عباس رو میاره جلوی خدا و شفاعت میطلبه برای ماها
نمره 20 مال عباسه
میگن وقتی که داشتن الم رو بررسی میکردن دشمنا میگفتن این دست کی بود همه جا جای تیرو شمشیره الا جایی که جای دست حضرت بود
و هم چنین گفتن که وقتی داشتن کاروان به اسیر کرده بودن و خیمه هارو اتیش زده بودن و..
وقتی داشتن کاروان رو میبردن به اسارت حضرت زیبنب گفت سر عباس رو اول صف جلو بفرستید
که نامحرما نبینن و چشم کثیفشون به خانواده اهل بیت نیوفته
ببین چقدر زیبا بودن که با وجود این همه تیرو ضربه عمود آهنی بازم همه دید هارو سمت خودش جلب میکرد
ولایت پذیری رو بچسب
دنبال این نکات باش