کربلا....پنج شنبه نهم محرم
* شمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید:« برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»
* امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
* حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
* گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.
* سخن امام(ع) خطاب به دشمن:
« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است.
کربلا....دهم محرم الحرام
* امام(ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:« ...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید.»
* حضرت(ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین0ع) را نشانه رفتند. امام(ع) فرمود:« یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
* امام حسین(ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت(ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که نشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست، اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد
محرم چند سال پیش بود؛ داشتیم از مسجد برمی گشتیم که از گیله مرد پرسیدم :
گیله مرد؛ چطور میشه فهمید که عزاداری هامون مورد قبول بوده یا اینکه نبوده ؟
گفت : خیلی ساده ست، اگر مورد قبول واقع شده باشه دور خیلی از محرمات رو خط میکشیم و میشیم یک آدم دیگه و اگر این اتفاق افتاد و رعایت خیلی از مسایل رو کردیم میشه گفت که اون اتفاق خوب افتاده ... منبع گیله مرد
[f]
سلام
رفتار در قبال عاشورا
در کلام ائمه اطهار 3 رفتار در قبال عاشورا توصیه شده است :
1- عزاداری و ذکر مصیبت های اباعبدالله و گریه برای ایشان
2- شکر نعمتی به نام کربلا. یعنی از همان دیگاه "ما رایت الا جمیلا " یعنی از اباعبدالله به خاطر این تعلیم و تربیتی که برای شیعیان جاری کردند تشکر و قدردانی کنیم.
3- آمادگی برای نصرت حضرت در هنگام رجعت ایشان
حال رفتاری که ما در قبال مسئله عاشورا انجام میدهیم تنها یک بخش از این 3 بخش یعنی همان ذکر حماسه و گریه و سینه زنی برای ایشان است.
اللهم اصلح عبدک و خلیفتک بما اصلحت به انبیاءک و رسلک.
پرده نهم:ولایت
1)بهره بعضی از ماها از ولایت پذیری شعار است. آن هم تا جایی که گلویمان اذیت نشود. یا وجاهت مان آسیب نبیند. بعضی ها تا پای شور و شعار باشد، هستند. بعضی ها تا جایی که جان و مال شان در امان باشد. بعضی های دیگر، اگر از خورد و خوراک خودشان چیزی بماند، پول شان را حاضرند بدهند، جانشان ولی باید در امان باشد... هزار تا طیف دیگر می شود این وسط ها تعریف کرد. امّا بعضی ها برای ولیّ شان هم علمدارند، هم سقّا، هم پشت و پناه، هم امید،هم فدایی، هم رسانه تبلیغاتی... از آن هایی که تا هستند خیال ولیّ و رهبرشان راحت است. بعضی ها آن قدر برای ولیّ شان عزیزند که به یک دیدار، همه غصه های ولیّ شان برطرف می شود؛ دلش شاد می شود؛ بعد هم اسمشان می شود کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع). بعضی ها ولیّ شان که می خواهد صدایشان بزند، می گوید: بنفسی انت... می دانید بعضی ها پای ولیّ شان که پیش بیاید، دیگر سر از پا نمی شناسند، دست می دهند، چشم می دهند، با صورت روی زمین می افتند، سر می دهند، فقط خدا کند مشک شان پاره نشود...
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا ایّها الذّین امنوا اطیعوا الله و اطیعو الرّسول و اولی الامر منکم
2)قصه غریبی ست این ماجرای عطش و از آن غریب تر قصه کسی ست که همه او را ساقی بدانند و چشم همه برای آب به او باشد، اما کاری از او بر نیاید! سکینه و رقیه و بچه ها گفته بودند: آب و هستی ِ عباس آب شده بود و قطره قطره چکیده بود پیشِ پایشان. من نمی دانم میان این عمو و آن برادزاده ها چه گذشته بود که عباسِ ادب، پیش روی ِ شما ایستاده بود و گفته بود: آقا تابم تمام شده است...و شما رخصت داده بودید. دلتان ولی ناآرام بود تا آن که صدای استغاثه اش بلند شد که: اَدرک اُخاک.
من فدای شما، آن لحظه ای که صدایتان هلهله دشمن را به آسمان برد: الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی...خاک بر من.
بدون عَلَم بازگشتید، بدون علمدار، بدون مشک، بدون سقا، در برابر نگاه منتظر بچه ها... فقط به سمت خیمه عباس رفتید و عمود خیمه را کشیدید.
سلام بر لبهایی که آب را تا ابد شرمنده کرد.
السلام علیک یا ساقی عطاشی کربلاء!
چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیهالسلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو ميكنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیهالسلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم.
امام علیهالسلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.25
2. امام حسین علیهالسلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیهالسلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرینتر است. امام علیهالسلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمهها هم حمله ميكنند؟ امام علیهالسلام به ماجرای شهادت عبداللّه اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26
3. امام علیهالسلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمهها حفر كنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیهالسلام بسیار سودمند بود.27
4. مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علياكبر علیهالسلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیهالسلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیهالسلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.28
روز عاشورا
و اینك میدانی دوباره، اینك 72 یار و هزاران دشمن كینهتوزی كه رحم و مروّت را از ازل نیاموختهاند. اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفتهایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیهالسلام .
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری ميكردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت ميداد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...
تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشك آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم كه زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سكینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشك جسمت را بلكه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بيحساب تَنَتْ خم شد و بوسه بيحساب گرفت
خواستم پست به پست بذارم.....دل م نیومد.....
خواهش می کنم ازتون....همه برید و پست های اخیر
این وبلاگ رو بخونین.....قطعا لذت خواهید برد...
"... و وَضع خدّه علی خدّه و قال:... علی الدّنیا بعدک العفا
صورتش را گذاشت روی صورتِ تو
و گفت: بعدِ تو خاک بر سرِ دنیا!"
فرازهایی از گنجینه الاسرار عمان سامانی:
"
در بيان مهيا شدن آن ميدان مردي را، چابك سوار و پاي در ركاب آوردن آن سيد بزرگوار و مكالمات با ذوالجناح و ذوالفقار بر مشرب صافي مذاقان گويد:
ديگرم شوري به آب و گل رسيد
گاه ميدان داري اين دل رسيد
نوبت پا در ركاب آوردن است
اسب عشرت را سواري كردن است
چونكه خود را يكه و تنها بديد
خويشتن را دور از آن تنها بديد
قد براي رفتن از جا راست كرد
هر تدارك خاطرش ميخواست كرد
پا نهاد از روي همت در ركاب
كرد با اسب از سر شفقت خطاب
كاي سبك پر ذوالجناح تيز تك
گَردِ نعلت سرمهي چشم ملك
اي سماوي جلوهي قدسي خرام
اي ز مبدأ تا معادت نيم گام
اي به صورت كرده طيّ آب و گل
وي به معني پويهات در جان و دل
اي به رفتار از تفكر تيز تر
وز براق عقل چابك خيزتر
رو به كوي دوست منهاج من است
ديده واكن وقت معراج من است
بُد به شب معراج آن گيتي فروز
اي عجب معراج من باشد به روز
تو براق آسمان پيماي من
روز عاشورا شب اسراي من
بس حقوقا گر منت بر ذمّت است
اي سُمت نازم زمان همت است
كز ميان دشمنم آري برون
رو به كوي دوست گردي رهنمون
پس به چالاكي به پشت زين نشست
اين بگفت و برد سوي تيغ دست
اي مشعشع ذوالفقار دل شكاف
مدتي شد تا كه ماندي در غلاف
آنقدر در جاي خود كردي درنگ
تا گرفت آيينهي اسلام زنگ
هان و هان اي جوهر خاكستري
زنگ اين آيينه ميبايد بري
من كنم زنگ از تو پاك اي تابناك
كن تو اين آيينه را از زنگ پاك
در بيان عِنانگيري بانوي سراپردهي عظمت و كبريايي حضرت زينب سلامالله عليها كه آن يكه تاز ميدان هويت را خاتمهي متعلقات بود و شرذمهيي از مراتب و مقامات آن ناموس رباني و عظمت يزداني كه در عالم تحمل بار محبت كامل بود و وديعت مطلقه را واسطه و حامل، بر مذاق عارفان گويد:
خواهرش بر سينه و بر سر زنان
رفت تا گيرد برادر را عِنان
سيل اشكش بست بر شه راه را
دود آهش كرد حيران شاه را
در قفاي شاه رفتي هر زمان
بانگ مهلاً مهلا اش بر آسمان
كاي سوار سرگران كم كن شتاب
جان من لختي سبكتر زن ركاب
تا ببوسم آن رخ دلجوي تو
تا ببويم آن شكنج موي تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهي چشمي به آن سو كرد باز
ديد مشكين مويي از جنس زنان
بر فلك دستي و دستي بر عِنان
زن مگو مرد آفرين روزگار
زن مگو بنتالجلال اختالوقار
زن مگو خاك درش نقش جبين
زن مگو دست خدا در آستين
باز دل بر عقل مي گيرد عِنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
در بيان تعرض آن شهسوار ميدان حقيقت از جهان تجرد به عالم تقيد و توجه و تفقد به خواهر خود بر مذاق عارفان گويد:
پس ز جان بر خواهر استقبال كرد
تا رخش بوسد الف را دال كرد
همچو جان خود در آغوشش كشيد
اين سخن آهسته در گوشش كشيد
كاي عِنانگير من آيا زينبي؟
يا كه آه دردمندان در شبي؟
پيش پاي شوق زنجيري مكن
راه عشق است اين عِنان گيري مكن
با تو هستم جان خواهر همسفر
تو به پا اين راه كوبي من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهي مردانه باش
جان خواهر در غمم زاري مكن
با صدا بهرم عزاداري مكن
معجر از سر پرده از رخ وا مكن
آفتاب و ماه را رسوا مكن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زينب گر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علي را دختري
ماده شيرا كي كم از شير نري
با زبان زينبي شه آنچه گفت
با حسيني گوش زينب ميشنفت
با حسيني لب هرآنچه گفت راز
شه بهگوش زينبي بشنيد باز
گوش عشق آري زبان خواهد ز عشق
فهم عشق آري بيان خواهد ز عشق
با زبان ديگر اين آواز نيست
گوش ديگر محرم اين راز نيست
اي سخنگو لحظهاي خاموش باش
اي زبان از پاي تا سر گوش باش
تا ببينم از سر صدق و صواب
شاه را زينب چه ميگويد جواب
گفت زينب در جواب آن شاه را
كاي فروزان كرده مهر و ماه را
عشق را از يك مشمه زادهايم
لب به يك پستان غم بنهادهايم
تربيت بودهاست بر يك دوشمان
پرورش در جيب يك آغوشمان
تا كنيم اين راه را مستانه طي
هر دو از يك جام خوردستيم مي
هر دو در انجام طاعت كامليم
هر يكي امر دگر را حامليم
تو شهادت جستي اي سبط رسول
من اسيري را به جان كردم قبول
"
نقل قول: 3- آمادگی برای نصرت حضرت در هنگام رجعت ایشان
سلام
میشه لطفا این جمله آخرو یکم توضیح بدین ؟
لالایی این آهنگ یکم فرق داره و برای من خاطره انگیز تره ..
این رو قدیم ها وقت خواب بچه ها ساعت 9 از رادیو پخش میکردن ..
من هر وقت گوش میدم ناخودآگاه یاد کودکی خودم میافتم .
السلام علی الاعضا المقطعات
السلام علی الرووس المشالات
سلام بر آن اعضای پاره پاره
سلام بر آن سرهای بر نیزه افراشته
یا حق
السلام علی الشیب الخضیب
السلام علی رد التریب
...............................
خدا هممون موفق بداره رهرو خوبی باشیم
التماس دعا