ای جوری نِگام نکن، یَک هویی کِلِّه پا مُرُم
بس که دِسپاچِّه مُرُم، مو نِمدِنُم کجا مُرُم!
تو فِقَط نیش مِزِنی، بِرِی که لایِقِت بُرُم
وُلّا زِنبورم بِری، مو مثِّ غنچه وا مُرُم
به مو یَک ماچ که بدی، قند لبات کم نِمِرِه!
مِگی «وَرخِز»، اَبِدا، مَگِر که بی شِما مُرُم!
وَختِه لبخند مِزِنی، شیرینه قندِ دِندونات
عاقبت به مِرَضِ قند تو مبتِلا مُرُم
گِمونُم مصنوعیه، هی مدرخشِه دِندونات
مو خَطِر خواه شِما بِرِی رِضای خدا مُرُم!
مو خَطِر خواه شِما بِرِی رِضای خدا مُرُم!
مو مِنار جُنبونِتُم، نِجُنبی کِلِّه پا مُرُم!
شاعرش گمنامه (میشناسید بهم بگید)
(1396 بهمن 5، 21:24)می توانم نوشته است: [ -> ]شاعرش گمنامه (میشناسید بهم بگید)
سلام
شاعرش سعیده موسوی زاده اهل مشهده
روی دلارام تو این همه زیبا ز چیست؟
آن که به زیباییات بخل نورزیده کیست؟
سعی مکن تا شود روی تو مقبولتر
حسن خداداده را حاجت مشاطه نیست
پرویز (ابراهیم) هادی زاده
بیاین آتیش روشن کنیم که آخر ِ زمستونه
چارشنبه امسالیمون حسابی آتیش بارونه
غم و به آتیش بزنیم سرخی ِ آتیش مال ما
درد و بلاها دور بشه از خونه امسال ما
آرش و کیخسرو و جم با همه اجداد ما
از گرمی آتیشامون دعوت بشن به خونهها
کوزه جهل و بشکنیم از پشت بوم اندیشه
اسپند به آتیش بزنیم چشم حسودا کور بشه
بیاین دعا کنیم با هم دوباره آزادی بیاد
محنت بره روزی بیاد غم بره و شادی بیاد
اهریمنا عاصی بشن از شادی امسال ما
کور بشن و دور بشن و دود بشن و برن هوا
شهرزاد واحدی
گفتم که ای غزال! چرا ناز میکنی؟
هر دم نوای مختلفی ساز میکنی؟
گفتا: به درب خانهات ار کس نکوفت مشت
روی سکوت محض تو در باز میکنی؟
کارو دِردِریان
گفتی نظر خطاست! تو دل می بری رواست؟
خود کرده جرم و خلق گنه کار می کنی!؟
سعدی شیرازی
الصداقة مسئولية لذيذة أبدا.. وليست الصداقة فرصة
-
دوستی، تا ابد مسئوليتي شيرين است .. نه فرصتی برای سودجویان.
(جبران خليل جبران)
«سعدی! چو جورش می بری نزدیک او دیگر مرو»
ای بی بصر! من می روم؟ او می کشد قلاب را!
علی القاعده مال سعدیه
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
حافظ شیرازی
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
گفت:دنیاشده از مشکل پر،این هم روش!
******
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد
************
رود اشکم که به دریاچه غم میریزد
حالم از دیدن روی تو به هم میریزد
**********
نگاهم با نگاهت کرد بر خورد
خدا مرگت بده حالم به هم خورد
شرح حال کنکوری ها بعد از دیدن نتایج :
بر جوانی خودم آذر زدم
خر زدم هی خر زدم هی خر زدم
چنین گفت رستم به اسفندیار..
که من گشنمه نون سنگک بیار
پ. ن :بالاخره پهلوون هام گشنشون میشه
یارب این دلبر شیرین که سپردی به منش
از بس که ننر بود سپردم به ننش
پ. ن:والا
عاشقی یعنی زندگی را باختن ..........
چند سالی بی دلیل با هر الاغی ساختن
پ. ن: من هیچی... من سکوت
عشقت کرونا و دل من مردم قم بود
از عشق دلت مملکتی زیر سرم بود...
بچه كه بـودم به من آموختند
فحش نبـايـد بدهی گوسفند
بی ادبی بوده از اين خانه دور
حــرف ركيكی نزنی بی شعور
#سعید_نوری
سواری بود بر روی الاغی
که رد میشد درون کوچه باغی
به خود میگفت دائم هیچ خیری
ندیده هیچ کس از باجناقی
ڪار قــلبم قبل تــو، تنها فقط پمپاژ بود
حال، جاے عقل مـــن ، دستور صادر میکند...
#فاطمہ_رحمتی
تیک دوم چون خورد پاسخ نیاید پی ویم
کشته خواهد شد که من همزاد مالک ریگیم
نود درصد به ناچاری دچاریم
فقیرانی که غرق هشت و چاریم
دگر در چاره دان ها چاره ای نیست
جز اینکه خویش در گوری فچاریم
#خزاعی
بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من، چرا سحر نمیشود؟!
مولوی او که سرزده، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمیشود!
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9