سلام
به دلیل سفری که داشتم نتونستم نظراتمو در مورد فصلهای گذشته بگم.
امروز فصل سوم رو مطالعه کردم و نظرمو برای هر 3 فصل یکجا میگم و امیدوارم از این به بعد بتونم با گروه پیش برم و در کنار فعالیت گروهی نتایج بهتری بگیرم.
فصل اول:
همونطور که دوستان اشاره کردند، صحبت از یک تکنیک به نام 5 دقیقه کرده که اگر کاری رو دوست نداریم یا حسشو نداریم اون کار رو انجام بدیم فقط تصمیم بگیریم 5 دقیقه از اون رو انجام بدیم.
من در استفاده از این تکنیک گاهی موفق بودم و گاهی نه.
موفقیتش که مشخص هست
ولی عدم موفقیتش نشات گرفته از این بود که اهمال کاری و تنبلی من اینقدر زیاد میشد که حاضر نمیشدم حتی برای 5 دقیقه هم زمان بگذارم و بعدها فهمیدم این مورد بخاطر افسردگی که داشتم و میل به ادامه زندگی رو تا حدودی از دست داده بودم و دلم نمیخواست هیچ کاری کنم و انگار با خودم لج کرده بودم و خودمم متوجهش نبودم.
به نظرم کسی که این حالت رو داره این تکنیک براش موثر نیست
ولی اگر کسی که انگیزه و هدف داره و سستی میکنه بخاطر تنبلی و خوصله امون نمیکشه و میگیم حالا وقت هست دیر نمیشه اونوقته که اگر یکم زور بالا سرش باشه کارشو انجام میده این تکنیک براش بسیار موثره و خیلی از ماها مدلمون اینطوریه که باید زور بالا سرمون باشه تا کاری رو انجام بدیم.
باید باشگاه بریم و زیر نظر مربی باشیم تا ورزش کنیم.
باید کلاس زبان بریم تا زبان بخونیم وگرنه نمیخونیم و زبانمون خوب نمیشه.
و خیلی از این مدل کارها که تو زندگی همه مون کم و بیش پیدا میشه.
در ادامه هم نکاتی مهم گفته شده که باید توجه کنیم بهش برای این تکنیک وگرنه دچار شکست میشیم در استفاده از این تکنیک:
اینکه فکر نکنیم که این تکنیک قراره معجزه کنه و صبر و تلاش مستمر هر چند کم بسیار سازند و مهم است و یک روزه با مطالعه این کتاب و انجام یک بار این برای کاری به نتیجه نمیرسیم. در اصل این تکنیک برای انجام مستمر کارهامون هست که بتونیم به هدفمون برسیم نه اینکه از این تکنیک استفاده کنیم و زود به هدفمون برسیم.
من به دادن جایزه به خودم خیلی معتقدم و همیشه جایزه هام به خودم کتاب بوده و با توجه به گرون شدن کتابها بازه زمانی که بشه به خودم جایزه بدم رو بیشتر میکنم من اسم این کار رو روش خرده نون گذاشتم چون هر چقدر از مسیر میرم جلوتر به یک تکه نون میرسم و میتونم به عنوان جایزه در نظرش بگیرم و بخورمش.
مکتوب کردن قول برای من زیاد نتیجه نداده چون وقتی قولی رو به خودم رو می نویسم کاملا دیگه از ذهنم خارج میشه و این مشکلی هست که من دارم و همه اینجور نیستن چون من برای حذف افکار منفی از شیوه ی نوشتن استفاده میکنم و ذهنم خالی کنم و متاسفانه ناخواسته برای این مکتوب کردن قولم ذهنم همینکارو میکنه و از ذهنم پاکش میکنه و اون کار و هدف شدت و خواستنش برام کم میشه و بعد به ددلاینش که میرسم تو سر خودم میزنم که کلی کار هست باید انجام میدادم.
از همین روش برای حذف حواس پرتی ها استفاده میکنم و متاسفانه به کسی هم نمیتونم هدفمو بگم چون علاوه بر افکار منفی خودم باید افکار و قضاوتهای دیگران رو هم که روم تاثیر میگذاره مدیریت کنم و از ذهنم ازادشون کنم و کارمو سخت تر میکنه.
من به شدت عاشق زمانهای مرده ام و تجربه خودم به خودم ثابت کرده تنبلی میکنم در تایم مناسب کارمو انجام نمیدم ولی تونستم با زمانهای مرده اون رو جبران کنم و این بده چون تصور کنید اگر از زمان برنامه ریزی شده ام در کنار زمان مرده ام استفاده کنم چقدر کیفیت کارم به خاطر تایمی که خواهد داشت بهتر خواهد شد.
فصل دوم:
متاسفانه من هم جزو آن دسته از آدمهایی هستم که انگشت اشاره به خودم میگیرم و خودمو با منطق زیر سوال میبرم و توجهی به احساسات و روحم ندارم و شاید نشات گرفته از اینه که یاد گرفتیم اگر معلمی سخت گیر تر باشه بهتر و باعث شده ما هم تبدیل شیم به معلمان سرزنشگر تا شاید خودمون رو براه راست هدایت کنیم.
من به این باور رسیدم که مغز دوست داره در شرایط امن خود باشه و تغییری در شرایطش نده و هر گونه تغییری رو فکر میکنه برای بدن خطر داره مثال ساده اش مثل وقتی که میخوایم لاغر شیم و غذا کم میخوریم و وعده ایی رو حذف میکنیم الان دکترها به این نتیجه رسیدن اگر بخواین برای لاغری یک وعده غذای اصلی رو حذف کنید مغز تصور میکنه میخواد وارد دوران قحطی بشه و بجای اینکه مثل سابق کالری سوزیشو داشته باشه بجاش کالری سوزی رو کم میکنه و بیشتر مواد چربی و مغذی و .. رو در بدن ذخیره میکنه. گاهی فکر میکنم در عین اینکه پیچیده و قوی هست اگر تقویتش نکنیم مغزمون یه عضو خنگ و احمقه.
واقعا این مهمه بدونیم چرا اهمال کاری میکنیم و چه بازه هایی از روز و شب دست به چنین اینکاری میزنیم و یک چیزی که مهمه اینکه یادمون نره اینکه میگیم زمان هست عجله نکن اشتباهه اگر کاری که الان امروز در ساعت 12 باید انجام بدم و میتونم انجام بدم رو انجام ندم به من امروز و ساعت 12 رو دوباره نمیدن تا بتونم جبرانش کنم و باید از زمان و فردا و فرداهای دیگه ام بزنن.
دوران مدرسه در طول ترم درس نیمخوندم و میذاشتم شب امتحان و میگفتم وقت هست و همیشه اون شب قبل امتحان یا مهمون داشتیم یا باید جایی میرفتیم یا مریض میشدم و اتفاقی دیگه میوفتاد و همیشه شاکی بودم چرا اینجوری میشه و بعدها فهمیدم که دختر خوب از زمانت درست استفاده کن تا کارت دقیقه نودی نشه و به بن بست نرسی.
همونطور که تو کتاب هم گفته انواع اهمال کاری مختلفه و به صورت زیر هست:
گرایشی: فرار از زحمت، لج کردن، ترس از شکست و موفقیت، کمال گرایی، تصمیمات هیجانی.
شناختی: زحمت گریزی، ناتوانی در تصمیم گیری، ناتوانی در درک و حل مساله، تردید به خود، تصورات نابجا و بهانه جویی, نامنظم بودن، افراط کاران
جسمانی: خستگی، استرس، بیماری.
آنلاین: دیگه اینم خودتون خوب میدونید یعنی چی.
فصل سوم:
تو این فصل میاد راهکارهای نشات گرفته از فرار از زحمت، لج کردن، ترس از شکست و موفقیت، کمال گرایی، تصمیمات هیجانی رو بهمون میگه.
برای
فرار از زحمت راهکار تعیین جایزه بهتر عمل کرده تا سایر موارد.
برای
لج کردن من یاد گرفتم مدتی کوتاهی از انجام اون کار به خودم آرامش بدم و صرفا بخاطر علتی که باعث شده لج کنم هیجانی تصمیم نگیرم. گاهی چند قدم عقب رفتن برای دویدن و رسیدن به خط پایانی لازمه. سایر راهکارها برای من تاثیری نداشته.
برای
ترس از شکست و موفقیت، همیشه به اون حرف امام علی توجه میکنم از چیزی میترسی یا بدت میاد ولی باید یاد بگیری شیرجه بزن و در اون غرق شو و بعد میفهمی اونقدرها هم ترس نداره من به شدت از این راهکار بسیار استفاده کردم.
و ای داد بیداد که هنوز در پیشگویی نکردن مشکل دارم ولی این جمله کتاب که خوندم خیلی دوست داشتم و باید بیشتر به خودم بگم:
" میتوانم شکست خوردن را بپذیرم اما تلاش کردن را نه"
برای
کمال گرایی، خیلی وقت هست همینطور این کتاب گفته رو خودم کار میکنم و توجه کنم حداقل 70 – 80 درصد کار یا هدفم بهش برسم کفایت میکنه و دوباره تلاش میکنم بهترش میکنم جالبه که این مورد رو بنیانگذاری سایت علی بابا(اون سایت خارجیش) هم تو مصاحبه هاش گفته.
برای
تصمیمات هیجانی هم از تکنیک لج کردنم استفاده میکنم و میگذارم کمی آروم بشم و مجددا تصمیم بگیرم.