امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1396 فروردين 9، 16:50)m12 نوشته است: میگم تازگی ها به این نتیجه رسیدم روحیه بد باعث میشه کنترل نفس خیلی سخت تر بشه ?
امان از این روحیه که حالا درگیر کنترل کردن اون باید بشم

اتفاقا توی رهروان همین اخبرا راجع به همین بحث کردیم.
آخرشم رسیدیم به اینکه روحیه بد رو با انجام کارهای درست و رها کردن تنبلی از بین ببریم. یعنی ما فکر میکنیم که حال بدمون بیشتر از نقص تنبلی سرچشمه میگیره.یه کارهایی رو هم داریم انجام میدیم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
باریکلا به رهروانیا که حسابی فعالن

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1396 فروردين 9، 18:17)sabour نوشته است: آقا ، یه سوال نظرسنجی !
می دونید که از ازدواج به عنوان راه حل دائمی ترک خ.ا یاد می کنن . 
حالا سوال اینه ، بچه های کانون ، (البته اونایی که سنشون قد میده ) 
برای ازدواج برنامه ای دارن ؟ در زمینه های مختلف ، اقتصادی ،اعتقادی ، بالا بردن اطلاعات مرتبط و خود شناسی ، کار پیدا کردن و هر چیزی که خودتون میدونید لازمه . اگر دارین چند درصد تو این برنامتون جلو رفتین ؟ 49-2
من برنامه دارم ولی کو مورد خوب
سه ساله داره خاستگار میاد و میره ، یکیم که فکر میکردم خوبه بعد جواب مثبت دادن فهميدم اشتباه كردم ، سر سه ماه طلاق گرفتم .
ببخشید ولی جوونای الان مورد اعتماد نیستن ، همین امروز یکی که ادعا میکرد خاستگاره رو ملاقات کردم ، خیلی محترمانه بهم نگاه میکنه میگه صیغه موقت بخون با هم باشیم ، به خانواده هم چیزی نگو فعلا ؛ این خواستنشونه. خدا بیامرزه مردای قدیمو واقعا مرد بودن
البته دور از جون اقایون کانون

ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon
                  
                 الم یعلم بأن الله یری


[تصویر:  7m1m_2222222222222.png]
[تصویر:  34z.png]
(1396 فروردين 10، 10:53)همساده نوشته است:
(1396 فروردين 9، 16:50)m12 نوشته است: میگم تازگی ها به این نتیجه رسیدم روحیه بد باعث میشه کنترل نفس خیلی سخت تر بشه ?
امان از این روحیه که حالا درگیر کنترل کردن اون باید بشم

اتفاقا توی رهروان همین اخبرا راجع به همین بحث کردیم.
آخرشم رسیدیم به اینکه روحیه بد رو با انجام کارهای درست و رها کردن تنبلی از بین ببریم. یعنی ما فکر میکنیم که حال بدمون بیشتر از نقص تنبلی سرچشمه میگیره.یه کارهایی رو هم داریم انجام میدیم
البته بعدش هم به این نتیجه رسیدیم که خود تنبلی هم منشاء اِش حال روحی بد و فکر های مزاحمه.
یه جوری در هم گره خورده اند و آدم باید در جهت حل جفتشون تلاش کنه.

اونی که شما گفتی برای قرن ۱۹ بودش توی قرن ۲۰ علما نظرشون رو تغییر دادند  4chsmu1
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1396 فروردين 9، 18:17)sabour نوشته است: آقا ، یه سوال نظرسنجی !
می دونید که از ازدواج به عنوان راه حل دائمی ترک خ.ا یاد می کنن . 
حالا سوال اینه ، بچه های کانون ، (البته اونایی که سنشون قد میده ) 
برای ازدواج برنامه ای دارن ؟ در زمینه های مختلف ، اقتصادی ،اعتقادی ، بالا بردن اطلاعات مرتبط و خود شناسی ، کار پیدا کردن و هر چیزی که خودتون میدونید لازمه . اگر دارین چند درصد تو این برنامتون جلو رفتین ؟ 49-2

منم دیشب وقتی که دست به یخه بودم با شیطون 4chsmu1
به این نتیجه رسیدم که باید به فکر ازدواج باشم. Khansariha (13)
اما در جواب سوالتون باید بگم که : نه!
که اون هم از تنبلی و بی فکری ناشی می شه.
خب حالا شما برنامه و پیشنهادی نداری؟ از کجا شروع کنیم؟ فکر کنم تو کانون خودمون هم تاپیکش باشه.

 
(1396 فروردين 10، 14:34)دختر خورشید نوشته است:
(1396 فروردين 9، 18:17)sabour نوشته است: آقا ، یه سوال نظرسنجی !
می دونید که از ازدواج به عنوان راه حل دائمی ترک خ.ا یاد می کنن . 
حالا سوال اینه ، بچه های کانون ، (البته اونایی که سنشون قد میده ) 
برای ازدواج برنامه ای دارن ؟ در زمینه های مختلف ، اقتصادی ،اعتقادی ، بالا بردن اطلاعات مرتبط و خود شناسی ، کار پیدا کردن و هر چیزی که خودتون میدونید لازمه . اگر دارین چند درصد تو این برنامتون جلو رفتین ؟ 49-2
من برنامه دارم ولی کو مورد خوب
سه ساله داره خاستگار میاد و میره ، یکیم که فکر میکردم خوبه بعد جواب مثبت دادن فهميدم اشتباه كردم ، سر سه ماه طلاق گرفتم .
ببخشید ولی جوونای الان مورد اعتماد نیستن ، همین امروز یکی که ادعا میکرد خاستگاره رو ملاقات کردم ، خیلی محترمانه بهم نگاه میکنه میگه صیغه موقت بخون با هم باشیم ، به خانواده هم چیزی نگو فعلا ؛ این خواستنشونه. خدا بیامرزه مردای قدیمو واقعا مرد بودن
البته دور از جون اقایون کانون

ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon


چی بگم؟  واقعا جامعه ی بدی شده. البته این مخصوص پسر ها نیست فقط.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
عاشق بذار بقیه بچه ها هم ج بدن ، یه نتیجه گیری مشتی میشه ازش دراورد  4chsmu1
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
یه زمانی بود وقتی میومدم میدیدم بحث ازدواجه برام جالب بود Gigglesmile  کلی کیف میکردم....
ولی الان دیگه یاد خاطرات بدم میوفتم...
هیچوقت نگید اگه فلان چیز رو به دست بیارم زندگیم بهتر میشه....شاید به دست اوردن اون چیز زندگیتونو بدتر کنه...
خیلی بده دختر بهت بگه بیا باهم دوست باشیم فقط! خیلی خوبه !!!
فکر میکنی دنیات برعکس شده...
تمام فکر ها و ارزش هات میره زیر سوال...میگی دنیا چرا اینطوری شده؟
ولی دیگه مهم نیست...
اینم میره جز تجربه ها 53258zu2qvp1d9v
هیچوقت داغون نشدیم...
(1396 فروردين 10، 15:34)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1396 فروردين 10، 10:53)همساده نوشته است:
(1396 فروردين 9، 16:50)m12 نوشته است: میگم تازگی ها به این نتیجه رسیدم روحیه بد باعث میشه کنترل نفس خیلی سخت تر بشه ?
امان از این روحیه که حالا درگیر کنترل کردن اون باید بشم

اتفاقا توی رهروان همین اخبرا راجع به همین بحث کردیم.
آخرشم رسیدیم به اینکه روحیه بد رو با انجام کارهای درست و رها کردن تنبلی از بین ببریم. یعنی ما فکر میکنیم که حال بدمون بیشتر از نقص تنبلی سرچشمه میگیره.یه کارهایی رو هم داریم انجام میدیم
البته بعدش هم به این نتیجه رسیدیم که خود تنبلی هم منشاء اِش حال روحی بد و فکر های مزاحمه.
یه جوری در هم گره خورده اند و آدم باید در جهت حل جفتشون تلاش کنه.

اونی که شما گفتی برای قرن ۱۹ بودش توی قرن ۲۰ علما نظرشون رو تغییر دادند  4chsmu1
[emoji23] [emoji23] [emoji23]
آره راست میگین شاید تنبلی هم باشه ولی گاهی مرگ یا اتفاق دورو بر هم روی روحیه تاثیر میزاره
به به درخشنده خان
چه عجب از این ورا؟
(1396 فروردين 10، 16:40)sabour نوشته است: عاشق بذار بقیه بچه ها هم ج بدن ، یه نتیجه گیری مشتی میشه ازش دراورد  4chsmu1
من خودم خیلی می ترسم از ازدواج کردن.
مشکلات مالی و ... بهانه هست.
ترس از این که می تونم از عهده ی مسئولیتش بر بیام؟
و این که ازدواج من رو از رسیدن به اهدافم باز نمی داره؟
این که طرف مقابلم می تونه من رو با این ویژگی های خوب و بدم تحمل کنه؟ من چطور می تونم تحملش کنم؟
این که می بینم دور و برم جوون هایی که ازدواج کردن ، همه شون پر از مشکلند اذیتم می کنه.

حداقل فکر می کنم یه یه سالی جا داره تا این که اقدام جدی کنم برای ازدواج.
ولی اگر به نیازم نگاه کنم ، همین امشب باید اقدام کنم. Khansariha (13) 


امشب شب لیله الرغایب هست ، برای همدیگه دعا کنیم.
رفتم نگاه کردم ، توصیه ای به شب زنده دهری نشده . امروز روزه گرفتن توصیه شده بود.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

یه موضوعی درباره ازدواج میخواستم بگم ، ولی نمیگم .
داستان میشه دیگه ، میشه سخنرانی بی تفکر و تخصص .
قفط در همین حد که اطلاعاتتون رو درباره خودتون و ازدواج بالا ببرین . 
ممنون ! 53
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
عاشق فاطمه زهرا نوشته است:به به درخشنده خان
چه عجب از این ورا؟
sabour نوشته است:عاشق بذار بقیه بچه ها هم ج بدن ، یه نتیجه گیری مشتی میشه ازش دراورد  4chsmu1
من خودم خیلی می ترسم از ازدواج کردن.
مشکلات مالی و ... بهانه هست.
ترس از این که می تونم از عهده ی مسئولیتش بر بیام؟
و این که ازدواج من رو از رسیدن به اهدافم باز نمی داره؟
این که طرف مقابلم می تونه من رو با این ویژگی های خوب و بدم تحمل کنه؟ من چطور می تونم تحملش کنم؟
این که می بینم دور و برم جوون هایی که ازدواج کردن ، همه شون پر از مشکلند اذیتم می کنه.

حداقل فکر می کنم یه یه سالی جا داره تا این که اقدام جدی کنم برای ازدواج.
ولی اگر به نیازم نگاه کنم ، همین امشب باید اقدام کنم. Khansariha (13) 


امشب شب لیله الرغایب هست ، برای همدیگه دعا کنیم.
رفتم نگاه کردم ، توصیه ای به شب زنده دهری نشده . امروز روزه گرفتن توصیه شده بود.

ازونورا Gigglesmile
اون جایی که قرمزش کردم برای من یکی که خیلی مهمه....قطعا جلومونو میگیره...اینقدر درگیری زیاد میشه که یه جورایی باید قید همه چیرو زد....
به نظر من ترک کردن و پاک موندن اسونتر از ازدواجه Shy
نقل قول: من خودم خیلی می ترسم از ازدواج کردن.
مشکلات مالی و ... بهانه هست.
ترس از این که می تونم از عهده ی مسئولیتش بر بیام؟
و این که ازدواج من رو از رسیدن به اهدافم باز نمی داره؟
این که طرف مقابلم می تونه من رو با این ویژگی های خوب و بدم تحمل کنه؟ من چطور می تونم تحملش کنم؟
این که می بینم دور و برم جوون هایی که ازدواج کردن ، همه شون پر از مشکلند اذیتم می کنه.

حداقل فکر می کنم یه یه سالی جا داره تا این که اقدام جدی کنم برای ازدواج.
ولی اگر به نیازم نگاه کنم ، همین امشب باید اقدام کنم. Khansariha (13)


امشب شب لیله الرغایب هست ، برای همدیگه دعا کنیم.
رفتم نگاه کردم ، توصیه ای به شب زنده دهری نشده . امروز روزه گرفتن توصیه شده بود.

مشکلات مالی شاید بهانست اما واقعا هست منکرش نمیشه شد
بعضی وقتا فکر اینکه ازدواج کنم و با این وضع و اوضاع با مشکل مالی ازدواج کنم دیوانه میکنه منو
همین 2 سال پیش بود که یکی همسایه هامون که فکر میکنم زیر 25سالش بود سر همین موضوع مالی اقدام به خودسوزی کرد
چون نمیتونست چیزیرو که زنش میخواد براش بخره خدا بیامرزتش اما با این اقدام یک بی نهایت عذاب نسیب ادم میشه
ترس من شاید بیشتر از این بابت هست شاید واقعا با ازدواج هیچی حل نشه و بدتر بشه
بنظر منم مجرد بودن ومبارزه با نفس شاید هنوزم بهتر از ازدواج باشه البته برای منی که این مشکلات رو دارم
داشته باشم فلان چیزو برای خودم میخرم داشته باشم فلان غذا رو میخورم نداشته باشم هم به درک خودمم دیگه میزنم تو دهن خودم که دلم فلان چیزو نخواد

این روزا واقعا با خودم کلی فکر کردم که ازدواج بدرد من میخوره یا نه!
جوابش رو تو خودم جستجو کردم و فهمیدم نه! چرا چون فکر نمیکنم چیزی به نا عشق وجود داشته باشه
من فکر میکنم چیزی که بهش میگن عشق همون غریزست فقط اسمشو عوض کردن
غریزه و بعد ارضا شدن از این حس غریزه و بعد هیچ بله دقیقا هیچ حسی بعدش نیست لااقل برای من
بعضی وقتا هست که من خودم فکر میکنم اره الان دیگه نیاز دارم که زن داشته باشم نیاز به عاطفه دارم نیاز به ارضا شدن دارم
اما واقعیتش اینه این چیزی جز شهوت نیست. این شهوت همیشه به شکل شهوت جنسی گل نمیکنه و تو قالب دیگه به ادم غالب میشه
و تو اون لحظه ادم فکر میکنه که چقدر شکننده شده چقدر منطقی شده اما این یک واقعیته اسمشو میزاریم عشق درحالی که این عشق رقیق شده همون شهوته
همونه فقط جور دیگه به بازی میگیردت بعد از ارضا شدن هم میفهمی چه اشتباهی کردی الان دیگه هیچ حسی نداری
چه اشتباهی بود متاهل شدم منی که نمیتونم خودمو تحمل کنم حالا باید یکی دیگه رو که قراره همیشه باهام باشه رو تحمل کنم!
حالا دیگه فقط خودم نیستم بلکه مشکلات تقسیم بر2 نمیشه مشکلات 2برابر میشه الان دیگه نمیشه هرچی دلت گفت بزنی تو دهنش چون دل تو دیگه مهم نیست
باید یه دل دیگه رو راضی نگه داری. ازدواج قراره چی رو برای من درست کنه؟
ترس ترس ترس این ترس ها هیچ وقت تمومی نداره واقعیت همینه که زندگی لا اقل تو این دوره تو این زمونه اصلا جالب نیست
از همه مهم تر ترس از پشیمونی خیلی بده.
[تصویر:  05_blue.png]
(1396 فروردين 11، 9:02)sabour نوشته است: یه موضوعی درباره ازدواج میخواستم بگم ، ولی نمیگم .
داستان میشه دیگه ، میشه سخنرانی بی تفکر و تخصص .
قفط در همین حد که اطلاعاتتون رو درباره خودتون و ازدواج بالا ببرین . 
ممنون ! 53
حالا داداش شما ناراحت نشو از ما و حرفت رو بزن. 302 
ما ها هم که این جا حرف می زنیم ، نه امام زاده ایم ، نه آقا زاده ، نه متخصص ، نه متفکر
نظرمون رو می گیم دیگه ...
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1396 فروردين 11، 11:09)meep نوشته است:
نقل قول: من خودم خیلی می ترسم از ازدواج کردن.
مشکلات مالی و ... بهانه هست.
ترس از این که می تونم از عهده ی مسئولیتش بر بیام؟
و این که ازدواج من رو از رسیدن به اهدافم باز نمی داره؟
این که طرف مقابلم می تونه من رو با این ویژگی های خوب و بدم تحمل کنه؟ من چطور می تونم تحملش کنم؟
این که می بینم دور و برم جوون هایی که ازدواج کردن ، همه شون پر از مشکلند اذیتم می کنه.

حداقل فکر می کنم یه یه سالی جا داره تا این که اقدام جدی کنم برای ازدواج.
ولی اگر به نیازم نگاه کنم ، همین امشب باید اقدام کنم. Khansariha (13)


امشب شب لیله الرغایب هست ، برای همدیگه دعا کنیم.
رفتم نگاه کردم ، توصیه ای به شب زنده دهری نشده . امروز روزه گرفتن توصیه شده بود.

مشکلات مالی شاید بهانست اما واقعا هست منکرش نمیشه شد
بعضی وقتا فکر اینکه ازدواج کنم و با این وضع و اوضاع با مشکل مالی ازدواج کنم دیوانه میکنه منو
همین 2 سال پیش بود که یکی همسایه هامون که فکر میکنم زیر 25سالش بود سر همین موضوع مالی اقدام به خودسوزی کرد
چون نمیتونست چیزیرو که زنش میخواد براش بخره خدا بیامرزتش اما با این اقدام یک بی نهایت عذاب نسیب ادم میشه
ترس من شاید بیشتر از این بابت هست شاید واقعا با ازدواج هیچی حل نشه و بدتر بشه
بنظر منم مجرد بودن ومبارزه با نفس شاید هنوزم بهتر از ازدواج باشه البته برای منی که این مشکلات رو دارم
داشته باشم فلان چیزو برای خودم میخرم داشته باشم فلان غذا رو میخورم نداشته باشم هم به درک خودمم دیگه میزنم تو دهن خودم که دلم فلان چیزو نخواد

این روزا واقعا با خودم کلی فکر کردم که ازدواج بدرد من میخوره یا نه!
جوابش رو تو خودم جستجو کردم و فهمیدم نه! چرا چون فکر نمیکنم چیزی به نا عشق وجود داشته باشه
من فکر میکنم چیزی که بهش میگن عشق همون غریزست فقط اسمشو عوض کردن
غریزه و بعد ارضا شدن از این حس غریزه و بعد هیچ بله دقیقا هیچ حسی بعدش نیست لااقل برای من
بعضی وقتا هست که من خودم فکر میکنم اره الان دیگه نیاز دارم که زن داشته باشم نیاز به عاطفه دارم نیاز به ارضا شدن دارم
اما واقعیتش اینه این چیزی جز شهوت نیست. این شهوت همیشه به شکل شهوت جنسی گل نمیکنه و تو قالب دیگه به ادم غالب میشه
و تو اون لحظه ادم فکر میکنه که چقدر شکننده شده چقدر منطقی شده اما این یک واقعیته اسمشو میزاریم عشق درحالی که این عشق رقیق شده همون شهوته
همونه فقط جور دیگه به بازی میگیردت بعد از ارضا شدن هم میفهمی چه اشتباهی کردی الان دیگه هیچ حسی نداری
چه اشتباهی بود متاهل شدم منی که نمیتونم خودمو تحمل کنم حالا باید یکی دیگه رو که قراره همیشه باهام باشه رو تحمل کنم!
حالا دیگه فقط خودم نیستم بلکه مشکلات تقسیم بر2 نمیشه مشکلات 2برابر میشه الان دیگه نمیشه هرچی دلت گفت بزنی تو دهنش چون دل تو دیگه مهم نیست
باید یه دل دیگه رو راضی نگه داری. ازدواج قراره چی رو برای من درست کنه؟
ترس ترس ترس این ترس ها هیچ وقت تمومی نداره واقعیت همینه که زندگی لا اقل تو این دوره تو این زمونه اصلا جالب نیست
از همه مهم تر ترس از پشیمونی خیلی بده.

توی دیدن نیمه خالی لیوان داری استاد می شی مثل من 
چرا فکر می کنی برای همه نیازهای فرد مقابل تو مسئولی ؟؟؟ این برام سواله 
خیلی تک بعدی به مسئله نگاه کردی 
من خودم مشکلاتی دارم سر راهم برای ازدواج مهمترینشم این بیماری و عادت بده خصوصا وقتی به هرزه نگاری می رسه 
و بعدیش از بین رفتن اعتماد به نفسم واسه خواستگاری به واسطه همین رفتار و عادت بد
 سپاس شده توسط
به نام خدا
پیام بهبودی
من حتی قبل از شروع خودارضایی، خودم را مانند مشروب خواران می یابم. یعنی اولین فکر شهوت آلود، مشابه اولین لیوان مشروب عمل می کند. شهوت مثل یک ماده مخدر در خون من عمل می کند و مرا وادار به خودارضایی می کند. من قبلا این جمله را از الکلی ها شنیده بودم که خوردن مشروب آخرین کاری است که من در یک لغزش انجام می دهم. خودارضایی نیز دقیقا مانند خوردن مشروب آخرین کار و یک نتیجه است و شهوت مسئله اصلی و پنهان است.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان