امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

دختر بدی شدم برای کانون
این روزا که درد امونمو میبره و نمیخوام بروی خودم بیارم و از طرفی دلم میخواد مقل یه حیون زخمی ناله کنم میام اینجا
چرا اینقدر بی معرفت شدم
نمیدونم من زودرنج شدم یا دیگران میخوان با حرفاشون اذیتم کنن
از صبح تا شب مدام به خودم میگم این حرفش سهوا بوده من الکی به دل میگیرم
تا کی به خودم اینو بگم
به همکارم اطلاع داده بودم عملمو که به مدیرم بگه
دیروز مدیرم زنگ زده دلخور که من ازت حمایت کردم این رسمشه که بذاری بری و بی مسولیت باشی و ...
وقتی گفتم که من اطلاع داده بودم و بیمارستان بودم ....
تا نیم ساعت داشت عذر خواهی میکرد ... هب نمیدونسته هممکارم نگفته اما چرا همیشه ندونسته زود قضاوت میکنیم ...حتی خودم
امشب فال گرفتن حافظم از دل من خبر داره که همه اش دلداری بود
اما تا کی
مگه کاسه صبر من چقدر جا داره
دلم میخواد به هدفهام برسم مث هر ادم دیگه ایی
دلم میخواد زندگی کنم شاد باشم
خودم باشم نه اونچه که تظاهر میکنم
اما از اینده فقط یه چیز جلو چشمام میاد
یه ادم مریض و بیکس تو بیمارستان که داره نفسای اخرشو میکشه و کسیو حتی ندارهکه عیادتش بیاد
دراز کشیده رو تخت و داره به سختی کتاب میخونه و از پنجره ی نرده کشیده اتاق درختهای بلند که روشون کلاغ لونه کرده و دارن کدام قار قار میکنن دیده میشه
دیشب خواب دیدم خواب بدی بود
گریه میکردم و نمیخواستم پاکیمو ازم بگیرن
یه بچه کوچیک بغلم بود بهش میگفتم پاکی حضانتشو میخواستن ازم بگیرن
میگفتن تو مردنی هستی
التماس میکردم برش گردونن بهم
نتئنستم درست بخوابم امروزم به زور چند تا اهنگ ارام و بیکلام تونستم دوسه ساعت بخوابم و با حال بد از خواب بیدار شدم
حال دلم بهتر بود اما حسمم داغون
درد چیز غریبیه دلت میخواد هم باشه و تحملش کنی بلکه برای اشتباهاتت اینجوری تنبیه شی و هم اینکه تجملش نداری 
پس روز قیامت .و جهنم یا برزخ قراره چکار کنیم
شاید داره اون روخیات خودازاریم برمیگرده
در اینصورت راه سختی رو دارم چون نمیخوام بعد اون روحیه دیدن فیلم های خودازاری و پورن و ... که در اخر منحرف میشم دوباره برگر د ه
همه چی ازتنهایی شروع میشه از حس بیکس بودن کردن
و بعد وسوسه و شهوت کار خودشو میکنه
الوده اش میشی معتادش میشی از درون نابود میشی افسرده میشی
گوشه نشین میشی و ....
از خنده متنفرم ولی دلم یه دنیا انرژی و روحیه میخواد
متنفرم از خودم که دارم ناله م یکنم و زجه میزنم
و بدتر از اون که اینجا ...
کسی رو جز شماها ندارم و جایی رو جز کانون ندارم که خودم باشم
میدونم مث همیشه فردایی میاد و بهتر میشم
نمیدونم چرا تحمل درد تو شبها سخت تر هست تا روزا
شایدم تلقینیه
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
بالاخره بعد از مظلومیتهای فراوانی که به خرج دادم و دیدن حوصله سر رفتنهای من 
گوشیمو بهم دادن با محدودیت زمانی
دیگه لازم نیست دزدکی بیام، البته بخاطر خودم میگفتن اما حکایت من شده
حکایت اون بنده خدایی که دیابت داره و حتی ممکنه پاش از دیابت قطع شه اما همچنان قند و شیرینی میخوره
امروز ارومتر بودم و بهتر خوابیدم اما باز همون بچه دیشبی که تو خوابم بود اومد تو خوابم بغلم بود ازم گرفتنش و یهو پرتش کردن تو یه پرتگاه
نمیدونم ضمیر ناخوداگاهم داره بهم هشدار میده که مواظب پاکیم باشم
اخه اینم شد اسم تو خواب همچین پاکی صداش میکنم انگار اسم یه انسانه 
امروز کاری که کردم این بود بیشتر اهنگای تو گوشیمو چک میکردم اونایی که حال دلمو به سمت گذشته میبردن رو پاک میکردم
با یکیم بحث فلسفی کردم و تابلو بود عملا سرکارش گذاشتم چون اخرش حرف خودشو که اول معتقد بود و بعد با حرفای کن نظرش عوض شد رو باز کاری کردم حرفای منو که حرف اول خودش بود قبول کنه
ادما دو دسته اند تاثیرگذارن یا تاثیر پذیر
این بنده خدا تاثیر پذیر بود مثل من تو تمام سالهای عمرم اما اینبار تاثیرگذار بودم
و خوشحالم که هیچوقت اینمدلی نیستم چون به شدت مستعد اینم که از این شرایط سواستفاده کنم مث همین بنده خدا که دو ساعت و نیم سرکارش گذاشتم
زنگ میزنن توان بلند شدن ندارم بقیه ام نیم ساعته رفتن برای فردا مهموناهایی که میان عیادت و ناهار و شام ماشالا در خدمتشونیم خرید کنن
فک کنم هر کی که هست و کارش واجبه عقلش میرسه به گوشیم بزنگه که دم دستمه
دلم تنگ شده برای کتاب خوندن
این روزا بیشتر به این نتیجه میرسم که چه بیهوده زمان رو سپری کردم و کاش بهتر میتونستم مدیریتش کنم
شاید یه جورایی به خودم بدهکارم
روز و شبم این شده که ذهنمو گول بزنم نمیتونم به خ ا فکر نکنم فقط میتونم داستان پردازی کنم جاش تا اون فکرا بپره و همیشه داستان پردازی به سمت جاهای باریک و رمانتیک میرسه خوبه که خوابم میبره
متنفرم از رمانتیک بازی اما همه اش این ذهن لعنتی درگیره
یه بنده خدایی یادمه بهم گفت همچین ادم درستیم نیستی که خواستگار خوب سراغت بیاد خندیدم و گفتم حالا کی منتظره که طرف بیاد چه خوبش چه بدش
و چه راحت و اسوده گفت اره خووو گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه...هه
دیشب دم دمای صبح با گریه بیدار شدم دلم میخواست با خدا خلوت کنم من باشم و اون و تنهایی و ...
اما نشد من ادم نبودم که بشم
این روزا یه دردی به جز درد فیزیکی هم دارم، امشب اولین باره که میخوام بگم
یه دوست داشتم که به مدت چندسال کنارم بود فاصلمه ازش حفظ میکردم وابسته نشیم چون متاهل بود و خب این دوست اقا یود
خب میتونم بگم خیلی برای تغییر دیدگاه من و ترک خ ا کمکم کرد بزرگتر از سن و زمان خودش بود. فراتر از دوستی، فراتر از رفاقت و ختی فراتر از خواهر برادری
مدت زیادی غمخوار هم بودیم دعوا کردیم گریه کردیم از نزدیکامون گلایه کردیم دلداری دادیم همو خندیدیم و...
و جفتمون فهمیدیم که با هر چی و هر کسی مه هستیم بازم ادمیم و دل داریم
فهمیدیم هر کمبودی که داریم درست ولی باز هم یسری داشته ها داریم
خیلی چیزا رو فهمیدیم خیلی چیزا رو بهمدیگه قول دادیم از اینکه جهت سلامتی خودمون هرکاری بکنیم، این برای من خیلی موثر بود چون کله شق بازی زیاد درمیاوردم وو لج میکردم با خانواده تا کارهایی که نباید انجام میشد و تلاش میکردیم همدیگه رو بهتر کنیم
نمیخوام ازش بت بسازم هر کسی که بود برام عزیز بود مث تک تک بچه های کانون
میگم بود چون دیگه نیست چون .... همین دیگه... دیگه نیست
و من به شدت نبودشو حس میکنم این روزا و دلتنگشم
یبار ازش دلخور بودم به خدا گفتم کاری کنه این دست از سرم برداره  ولی چون از تنهایی میترسیدم دوباره خواستم که خدا اینکارو نکنه و زمانی جدامئن کنه که خودش صلاح میدونه وقت عاشق شدن خودشم
میدونم حرف مضخرفی زده بودم
...
بازم خرف دارم حرفایی دیگه از جاهای دیگه چیزای دیگه اما سرگیجه نمیذاره به وقتش امیدوارم بشه که بگم بلکم ازوم شم
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
(1397 دي 4، 18:33)aliunknown نوشته است: سخته که بفهمی بهترین و شایدم تنها دوستت دو ساله که پدر و مادرش از هم جدا شدن
و اون چیزی بهت نگفته  Hanghead Hanghead
تمام مدت اونو به شکل یه راز نگه داشته
بدتر اینکه خودت متوجه بشی...... نه اینکه اون بیاد و بهت بگه....
الان دلیل مبهم بودن حرفاشو میفهمم.....
آدم بعضی وقتا فکرشم نمیکنه  Hanghead
منم خیلی اینطوری میشم. کاری به جدایی ندارم سخته ولی حرفم چیز دیگه ست
من خیلی روی دوستانم حساب باز میکنم و مرزهام رو میبرم جلو و جلوتر 
ولی طرف مقابل کمتر و یهو تو یه اتفاق پرت میشم عقب. میفهمی چی میگم؟
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
(1397 دي 4، 22:06)aliunknown نوشته است:
(1397 دي 4، 19:48)BlueBoy نوشته است:
(1397 دي 4، 18:33)aliunknown نوشته است: سخته که بفهمی بهترین و شایدم تنها دوستت دو ساله که پدر و مادرش از هم جدا شدن
و اون چیزی بهت نگفته  Hanghead Hanghead
تمام مدت اونو به شکل یه راز نگه داشته
بدتر اینکه خودت متوجه بشی...... نه اینکه اون بیاد و بهت بگه....
الان دلیل مبهم بودن حرفاشو میفهمم.....
آدم بعضی وقتا فکرشم نمیکنه  Hanghead
منم خیلی اینطوری میشم. کاری به جدایی ندارم سخته ولی حرفم چیز دیگه ست
من خیلی روی دوستانم حساب باز میکنم و مرزهام رو میبرم جلو و جلوتر 
ولی طرف مقابل کمتر و یهو تو یه اتفاق پرت میشم عقب. میفهمی چی میگم؟
اوهوم... میفهمم منظورت رو داداش جان....
شخصا سعی میکنم زیاد رازهامو به کسی نگم.....
حتی بهترین دوستم...
حتی پدر و مادرم......
یکبار به این سه شخص اعتماد کردم اما درسی بهم دادن که تا آخر عمر فراموش نکردم  53258zu2qvp1d9v 
در کل درونگرایی رو عشق است  53258zu2qvp1d9v 4chsmu1 Confetti 

پ.ن :
بحث درونگرایی شد  4chsmu1 
تمام چیزایی که یه درونگرا از دنیا میخواد  Khansariha (69) :
[تصویر:  a598171c1f96db3c17ceb4f58666f73c.jpg]

هر وقت این تصویر رو میبینم احساس میکنم خودمو داره توصیف میکنه  4chsmu1 Khansariha (13) 53

آقا این عکس عالیه
سالیتود هم چیزیه میخوام امتحانش کنم. میگن کلی داستان داره خودش
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
ملالی نیست جز دوری شما
و بقیه ملالها 4chsmu1

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1397 دي 4، 23:15)BlueBoy نوشته است: آقا این عکس عالیه
سالیتود هم چیزیه میخوام امتحانش کنم. میگن کلی داستان داره خودش

به عنوان آدم درون گرایی که الان بیشتر از یک سال سالیتود داره زندگی می کنه


لحظه شماری می کنم که خانواده ام از شهرستان بیان و جمعمون دوباره جمع بشه

تنهایی و خلوت هفته ی اولش لذت بخشه، بعدش می شه یه چالش که باید باهاش روبرو شد 53258zu2qvp1d9v
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1397 دي 5، 22:48)aliunknown نوشته است:
(1397 دي 5، 22:46)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1397 دي 4، 23:15)BlueBoy نوشته است: آقا این عکس عالیه
سالیتود هم چیزیه میخوام امتحانش کنم. میگن کلی داستان داره خودش

به عنوان آدم درون گرایی که الان بیشتر از یک سال سالیتود داره زندگی می کنه


لحظه شماری می کنم که خانواده ام از شهرستان بیان و جمعمون دوباره جمع بشه

تنهایی و خلوت هفته ی اولش لذت بخشه، بعدش می شه یه چالش که باید باهاش روبرو شد 53258zu2qvp1d9v
Hanghead چالشی که علی باید تا آخر عمرش تحمل کنه
Hanghead Hanghead

بیشتر از یک ساااااال ؟ 17 17 17
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
(1397 دي 5، 23:04)BlueBoy نوشته است:
(1397 دي 5، 22:48)aliunknown نوشته است:
(1397 دي 5، 22:46)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1397 دي 4، 23:15)BlueBoy نوشته است: آقا این عکس عالیه
سالیتود هم چیزیه میخوام امتحانش کنم. میگن کلی داستان داره خودش

به عنوان آدم درون گرایی که الان بیشتر از یک سال سالیتود داره زندگی می کنه


لحظه شماری می کنم که خانواده ام از شهرستان بیان و جمعمون دوباره جمع بشه

تنهایی و خلوت هفته ی اولش لذت بخشه، بعدش می شه یه چالش که باید باهاش روبرو شد 53258zu2qvp1d9v
Hanghead چالشی که علی باید تا آخر عمرش تحمل کنه
Hanghead Hanghead

بیشتر از یک ساااااال ؟ 17 17 17


نه دیگه در اون حد سولیتود
در حد خونه مجردی 4chsmu1
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
سلام بر همگی
کلی گذشت و من دوباره برگشتم
سه ماه خدمت تموم کردم بیکارم
نمیدونم چیکار کنم
لیسانس برق دارم
ولی سردرگم هستم
دیگه خسته شدم
هیچ امیدی ندارم
چیکار کنم ؟
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
(1397 دي 6، 0:16)آقای ضربتی نوشته است: سلام بر همگی
کلی گذشت و من دوباره برگشتم
سه ماه خدمت تموم کردم بیکارم
نمیدونم چیکار کنم
لیسانس برق دارم
ولی سردرگم هستم
دیگه خسته شدم
هیچ امیدی ندارم
چیکار کنم ؟


از چی خسته شدی تازه اول زندگیته . باید کلی پول در بیاری  4chsmu1
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
(1397 دي 6، 0:19)pirooz97 نوشته است:
(1397 دي 6، 0:16)آقای ضربتی نوشته است: سلام بر همگی
کلی گذشت و من دوباره برگشتم
سه ماه خدمت تموم کردم بیکارم
نمیدونم چیکار کنم
لیسانس برق دارم
ولی سردرگم هستم
دیگه خسته شدم
هیچ امیدی ندارم
چیکار کنم ؟


از چی خسته شدی تازه اول زندگیته . باید کلی پول در بیاری  4chsmu1

این ماه دارم میرم تو 24 سالگی نمیدونم چیکار کنم گیج شدم
کار وضعیتش خوب نیست
اصلا امیدی ندارم به زندگی
خجالت میشکم سه ماه تو خونه نشستم
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
نمیدونم باید چیکار کنم Shy
باز شکستم 
حس میکنم طلسم شدم 
نزدیک 20 روز که میشم انگار بدنم لج میکنه :(
نمیتونم  وای خدا کجایی؟ 
حالم مثل قبل نمیشه من غرق شدم خدااااا
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
(1397 دي 10، 10:06)aliunknown نوشته است: Hanghead آخرین روز ۲۰۱۸
چه زود گذشت
واقعــــا خیلی زود گذشـــــــــت
آدم از یک ثانیه ی آینده خودش هم خبر نداره  53


Hanghead
 سپاس شده توسط
(1397 دي 6، 0:20)آقای ضربتی نوشته است:
(1397 دي 6، 0:19)pirooz97 نوشته است:
(1397 دي 6، 0:16)آقای ضربتی نوشته است: سلام بر همگی
کلی گذشت و من دوباره برگشتم
سه ماه خدمت تموم کردم بیکارم
نمیدونم چیکار کنم
لیسانس برق دارم
ولی سردرگم هستم
دیگه خسته شدم
هیچ امیدی ندارم
چیکار کنم ؟


از چی خسته شدی تازه اول زندگیته . باید کلی پول در بیاری  4chsmu1

این ماه دارم میرم تو 24 سالگی نمیدونم چیکار کنم گیج شدم
کار وضعیتش خوب نیست
اصلا امیدی ندارم به زندگی
خجالت میشکم سه ماه تو خونه نشستم
چرا پس
چیا بلدی داداش
تو درس و هنر و کارای فنی و ... 
؟
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
امروز عصر بعد از یه یکی دو ساعت درس خوندن یهویی شروع شد انرژیم کم شدن و بی حوصله شدن
از این رو به اون رو شدم
بعضی وقتا میشم اینطوری و اکثرا هر موقعی تو روز که اینطوری بشم تا  اخر اون روز خوب نمیشم
چنان بی حوصله شدم و "مغز درد" گرفتم که حتی بدنمم درد گرفته ...
همین یکم پیش بود چنتا احساس مختلف داشتم با هم دیگه 
کلا خوب نیستم خیلی  :(
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان