امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

§ سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §

سلام گفتین ماشین ,من هم یاد یه سوتی خودم افتادم
کلاس هفتم که بودم یه بار جلوی مدرسه منتظر بابام بودم.

بد ازکلی‌ واستادن یهو ماشین بابام رو دیدم. اول اومد روبروی مدرسه من هم بدو بدو رفتم طرفش ولی‌ همین که داشتم بهش می‌رسیدم گازش رو گرفت و رفت جلو تر وایستاد.1744337bve7cd1t811744337bve7cd1t81
من که خیلی‌ شاکی‌ شده بودم رفتم درو با کامل قدرت واز کردم و شروع به دعوا کردم.:smiley-yell::smiley-yell:
ولی‌ چند جملهٔ اول رو که گفتم دیدم که راننده بابام نیست......1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
بدبخت مرد و موند بود که این پسر از من به زبان فارسی چی‌ می‌خواد........4fvfcja4fvfcja4fvfcja

(1390 مرداد 8، 5:55)Ethereal نوشته است: یعنی کلمبیا هم تیم بانوان داره؟



معلومه
بیشتره کشور‌های دنیا تیم بانوان دارن
حتا ایران.......ولی‌ ایران تو مسابقات انتخابی از فکر کنم اردن خورد و حذف شد
ولی‌ امسال ژاپن!!!!!!! از آسیا قهرمان جهان شد
آمریکا دوم شد

اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست (دکتر علی شریعتی)
 سپاس شده توسط
امروز دو تا سوتی دادم
یکی اولیش که رفتم از عابر بانک پول گرفتم و مامانم تو ماشین منتظرم بود و داشتم پولا رو نگه می کردم و رفتم تو ماشین بنشینم. نشستم و یه نگاه به نفر بقلیم انداختم و دیدم اوا!!! مامانم چرا اینقدر جوون شده؟؟!!! hahahahahaha خانومه بدبخت داشت سکته می کرد از ترس فکر کنم! سفید شده بود. گفت این دیونه کیه اومده تو ماشین ما نشسته!!! نگو ماشین رو اشتباهی نشسته بودمhahaSmiley-talk002 با کلی عذر خواهی رفتم پایین

یکی دیگه هم که صف پارکینگ بود ما هم همینجوری رفتیم وسط صف واستادیم!!! البته وقتی فهمیدم (بهتر بگم فهموندنم با بوق مبارکشون) رفتم آخرhaha
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

 سپاس شده توسط
به داداشم گفتم بابا چرا به این ماهی قرمزه قضا نمیدی (اول نوشتم چرا به ماهیه آب نمیدی ؟ 4fvfcja )
به به
بازم سوتی
چرا بهش قضا نمیدی
haha
سوتی در سوتی شد 4fvfcja
خلاصه گفتم چرا به این ماهی بی چاره غذا نمیدی از گشنگی تلف میشه
گفت ماه رمضونه روزه داره haha
(به شوخی گفتا فکر نکنین داداش من 2 سالشه 4fvfcja )

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
 سپاس شده توسط
من یه فامیلی دارم خیلی چایی خوره
خیلی چایی میخوره دیگه
هر وقت میریم خونش نمیشه بیایم بیرونو نبینیم که چایی خورده 4fvfcja
این سری یه جایی افطار دعوت بودیم این فامیلمونم بود
دیدم حالش اصلا خوب نیست رنگش پریده و یکمم منگ میزنه !
پدرم به خانومش گفت این چرا این جوریه ؟ سحر نخورده ؟
گفت سحر خورده ، چایی نخورده haha

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
 سپاس شده توسط
وای خدا نوشتنشم اعصابمو فلفل نمکی میکنه............
یه روز تودانشگاه دنبال کلاس برنامه نویسیم میگشتم با رفیقمم هم بودم.(2 روز در هفته داشتیم با شماره کلاسهای مختلف. به خاطر همین فراموش کردم اون روز کدوم کلاسیم).بالای در هر کلاسی یه برنامه با اسم استادا نوشته بود وقتی بالای در کلاس مورد نظر رسیدم همینطور که بالا رو نگاه می کردم دیدم کنار برنامه نویسی نوشته مهندس..... به رفیقم خبری استاد گفتم:اینم واسه ما شد مهندس.سمت راستمو نگاه کردم دیدم رفیقم جلو دهنشو(از خنده)گرفته داره میره بیرون...وقتی برگشتم پشتمو نگاه کردم چشت روزه بد نبینه.......یهو استاد و پشتم دیدم.یه نگاهی بهم کرد که تا عمر دارم یادم نمیره..بدون اینکه چیزی بگم همینجور هاجو واج رفتم بیرون. اون جلسه و 4 هفته دیگرو کلاس نرفتم به خیال اینکه استاد فراموش میکنه اخه شیرین 70 سالو داره ولی فک نکنم فراموش کرده باشه چون برنامه نویسی منو انداخت. وای خدا کی میخواد دوباره برنامه نویسی برداره اونم با این استاد(همین یه استاد برنامه رو داریم).خدا خودش به خیر کنه.
[تصویر:  MuALi.png]
 سپاس شده توسط
سلام303

باز منو بازم یه سوتی دیگهSmiley-face-thumb

دیروز میخواستم سوار تاکسی بشم جلو یه نفر نشسته بود رفتیم سراغ صندلی پشت

من بودم یه آقا و یه خانوم (سن بالا) من از هر دوتاشون میخواستم زودتر پیاده بشم

اول آقا سوار شد بعد خانومه وایستاد من گفتم که زودتر پیاده میشم چب نگاه کرد و گفت خب باشه خوب نیست 17

یکم فکر کردم دیدم راننده دار میخنده کار اشتباهی کردم4fvfcja

نشستم از زنه معذرت خواهی کردم گفتم حاج خانوم شرمنده من تا 5 5:30 بیدار بودم دست خودم نبود یکم گیج میزنمwacko2

شروع کرد هر چی میتونست گفت : همه تون مثل همین شبا بیدار میمونین روز خواب شدین:smiley-yell:

گفتم حاج خانوم ماه رمضونه ها53258zu2qvp1d9v گفت خب باشه مگه تو غذا درست میکنی بگیر شب بخواب بیدار شو غذاتو بخور:smiley-yell:

منم دیگه صدام در نیومد42

.....................
یا مذل
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
سلام

داشتم با یکی از بچه های کانون صحبت میکردم (از طریق اس ام اس)

حواسم نبود اشتباهی به یکی دیگه از دوستام زدم! توش گفته بودم : کانون خیلی خوبه!

بعد دوستم گفت کدوم کانون؟! من بازم متوجه نشدم که اشتباهی زدم! به طرف گفتم : کانون ترک خودار...! دیگه!! k.t.kh.e

باز خدا رو شکر که خودار... رو کامل ننوشتم!! بعد که اس ام اس رو زدم فهمیدم چه غلطی کردم!! کلی به درگاه خدا و 14 معصوم متوسل

شدم که طرف نفهمه! آخه با هم رو دربایسی هم داشتیم! اصلا هم صمیمی نبودیم! هنوزم نمی دونم فهمید یا نه!
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
 سپاس شده توسط
يه بار داشتم تو يک انجمن راجع به مسائل روانشناسي گفتگو مي کردم , خلاصه کار کشيد به جايي که يکي از بچه ها به من يک کتاب معرفي کرد , ايشون نوشت که فلان کتاب رو بهتون معرفي مي کنم .
منم که بعضي اوقات جو زده ميشم خواستم کلاس بذارم , سريع گفتم : "همون موسيقي دان مشهور رو ميگين , خوندمش Smiley-face-cool-2 "
حالا نگو اشتباها بهتون رو بتهوون خوندم .
بچه ها که همه گيج زده بودن 1744337bve7cd1t81 wacko2 Khansariha (134) , تک تک پست مي زدن که چي شد؟؟؟!!!!!!!
باعث شد آخر اعتراف کنم .
فقط و فقط و فقط      نماز


[تصویر:  05_blue.png] 
 سپاس شده توسط
یه روز میخواستم برم مغازه(تبریز هستم)
خیابون راهنماییی پیاده شدم باید میرفتم سه راهی ولیعصر
نیم ساعت وایستادم به هر ماشینی که نگه میداشت میگفتم راهنمایی!
مردم فکر میکردن خلم!
317
هیج اگر سایه پذیرد................من همان سایه ی هیچم
 سپاس شده توسط
امروز داشتم برمیگشتم خونه یاد یکی از سوتیهای خیلی باحالم افتادم جوری که یه دفعه خودم زدم زیر خنده!4fvfcja

گفتم برم تو کانون بنویسمش حالا هر چی فکر میکنم یادم نمیاد چی بودشKhansariha (134)

یادم اومد حتما میگم317


عزیزم بدون که خدا منتظرته...5353گ


ترجمه "یازده کلید برای ترک عادت" :
http://uplod.ir/0metjf3yo6m5/___________...__.pdf.htm
http://faupload.com/upload/91/Khordad/11-key.pdf
راهنما ای اف تی:
http://uplod.ir/aicxy2sdyoz9/EFT_Quick_Guide.pdf.htm
http://faupload.com/upload/91/Khordad/EF...-Guide.pdf


 سپاس شده توسط
سلام!
یه امشب رو خواستم زود بخوابم! تو رختخواب همش یاد سوتی هام افتاده بودم!! 4fvfcjaچقدر به سوتی های خودم خندیدم!4fvfcja

الاالحساب یکیش رو الان میگم!4fvfcja

چتد سال پیش که ترم اول کاردانیم بودم درس فیزیک الکتریسته و مغناطیس داشتیم، جلسه ی اولش بود و رفتیم کارگاه. من اولین نفر بودم! رفتم تو کارگاه دیدم هیچ کی نیست! فقط یه دختره بود اونم نشسته بود و یه جزوه دستش بود و داشت نگاش می کرد بهش می خورد یه چند سالی از من بزرگتر باشه. منم فکر کردم این دختره مثل من دانشجویه ، رفتم پیشش نشستم و گرفتمش به حرف! 4fvfcja اسمش رو پرسیدم و اسم کوچیکش رو بهم گفت و منم اسمم رو گفتم و خلاصه هی مخش رو خوردم و باهاش حرف زدم. آخر سر بهش گفتم این استاد فیزیک رو می شناسی؟؟ چه جور آدمیه؟؟ اهل نمره دادن هست یا نه؟ یا از این استادای مزخرفه؟؟ میشه ازش نمره گرفت یا نه؟؟ دیدم هیچی نمی گه و فقط لبخند می زنه!174fvfcja
بچه ها یواش یواش اومدن تو کلاس ... بعد دیدم بچه ها میگن : سلام استاد! 17منو بگی هی برگشتم این ور و اون ورو نگاه کردم دیدم استادی نمی بینم! شک کردم گفتم شاید اشتباه شنیده باشم! یکم گذشت دیدم بقیه بچه ها هم اومدن و دارن به این دختره میگن سلام استاد!!!4fvfcja تازه فهمیدم چی ســــــــــوتی دادم!!! wacko2باور کنین بعدش رفتم خودم رو یه گوشه از کارگاه قایم کردم تا چشمم به چشمش نیفته! داشتم آب میشدم از خجالت!!1276746pa51mbeg8j 4fvfcja
البته آخر ترم رفتم ازش معذرت خواهی کردم و اونم فقط لبخند زد!!:smiley-yell:
[تصویر:  montada.rasoulallah.net-1315334274-U2520.gif]

«وَ اصْبِرْوا انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»

و صبر كنيد كه خدا با صابران است. (سوره انفاق، آيه 46).


[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
رفته بودم برا ثبت نام دانشگاه... یه خانومه یه پوشه داد بهم که توش فرمی بود گفت پر کن بعد برو

قسمت پشت سر من!

منم پرش کردم منتهی فکر کردم میگه پشت سر خودم!Khansariha (134) اول که 180 درجه اشتباهی رفتم!

بعد فهمیدم eeee آها حالا فهمیدم منظورش اونور بود!!

چند تا میز کنار هم چیده بودن من که کلا گیج میزدم! رفتم سر اولین میز ایستادم. گفتم آقا چی

باید بدم؟ یه چیزی در مورد نظام وظیفه گفت و بعد خندید! بعد فهمیدم اون میز مخصوص آقایون

بوده!!!1276746pa51mbeg8j 42 گفت انقد برا کنکور درس خوندن که گیج میزنن!! 42
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
 سپاس شده توسط
سلام به همگی! خوب می خواستم یه خاطره ی خیلی خنده دار رو براتون تعریف کنم.داشتم بلند بلند تو خونه روزنامه می خوندم.داشتم همین طور روزنامه می خوندم که یکدفعه مامان و بابام و خواهرم شروع کردن به خندیدن. گفتم چی شده؟ بابام میگه تو که بلد نیستی بخونی آخه چرا میخونی؟منم گفتم مگه چی شده .اون موقع من کلاس پنجم بودم. مامامنم میگه دختر جان اون رعدو برقه نه radobaraqگفتم چی؟ نمی دونم چی شده بود اصلا حواسم نبود. که دارم چی میخونم . ولی من همنوز فکر میکنم اونا الکی گفتن . من درست خوندم131313134141411744337bve7cd1t811744337bve7cd1t81
 سپاس شده توسط
سلام . یادمه وقتی راهنمایی بودم با خالم اینا رفته بودیم سفر. شب که خواستیم توی خونمون تو مشهد بخوابیم . می خواستم به دختر خالم بگم برای من یه بالش بیاره ولی هر کاری کردم اسم بالش یادم نیومد.برای همین بهش گفتم برای من از چیزا از همون هایی که زیر سرمون می ذاریم بیار آهان بالش.وای شوهر خالام اینقدر خندید که حد نداشت.1313131313MuscularMuscularMuscular
 سپاس شده توسط
اقایون خانوما داداشا خواهرا سلام علیکم من این تاپیک و شانسی گیر اوردم توی گوگل بی کار بودم همین جوری سرچ می کردم اقا من خیلی سوتی میدم اما من برای خندودن شما ها دروغ نمی گم هر چی می گم عینه واقعیته Kool
اول از همه بگم من مشهدیم و مشهدیا شمع دزد نیستن بعدشم مشهدیا مقلته گیرن Muscular اما بگذریم اول چند تا از تیکه کلامارو بگم :

گ*ه خوردن : قلط کردن
اقا : یعنی شما (مخاطب)
_______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی اول
عنوان : دختر پر رو
اقا ما این خالمون بعضی اوقات برا ما ناهار درست می کرد می خواست ما رو تحویل بگیره دو برابر زعفرون می ریخت 1744337bve7cd1t81 در نتیجه منم هی می خندیدم کلا خوش خندم یادمه سال چهارم دبستان بودم که یک معلم داشتیم همش با موبایلش حرف می زد یک دختر هم داشت دقیقا هم سن ما میومد روی میز معلم دراز می کشید Tears ما هم هی می خندیدیم . اقا یک بار این رفتش بیرون معلم هم نبود رفتم جای پنجره نشستم شروع کردم به حرف زدن به دوستم : اخیش این دختر گاو رفتو از حرفها دیدم یک حنده دیگه داره اضافه میشه چرخیدم دیدم اون ور پنجره داره می خنده اقا ما هم تا دیدیمش پریدم پایین نزدیک بوود با کله بیام پایین اخه خیلی خبر کش بود
اقا بگذریم بریم سوتیای دوران راهنمایی که خیلیییییییی شاخن 1744337bve7cd1t81
_________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی 2
عنوان : راهنمایی !
اقا من یکم باهوشم 30 دقیقه می خونم دیگه یاد میگیرم یکمی هم شیطونم cheshmak برای همین معلما و ناظم بهم گیر نمی دن هر کار می کنم چون به حساب خر خونم 303
اقا ما یک بار روی مخ دوستم کار کردیم که بمب بد بو بندازه اونم که سریع اوسکول شد رفت خرید فرداش اورد 1744337bve7cd1t81 کلا خر دوستم .رفت به همه خنگای و خفنای کلاس گفت 13 زنگ تفریح انداخت موقعی که ما داشتیم بر می گشتیم سر کلاس 4fvfcja اقا ما هم به حساب خیلی بوش بد بود برگشتیم بیرون varzesh این ناظم خیلی باهوش بود می دونست که کل بلا ها و مشکلات مدرسه سر من Khansariha (134) اقا شانسه خوب یا بد ما اون زنگ اجتماعی داشتیم که معلمش خیلییییییی عصبیه :smiley-yell: یک بار 10 تا قرص رفت بالا حالا باز دوباره شانسه ما زنگ قبل از بد ترین دانش اموز مدرسه سیگار و ناس این چیزا گرفته بود طرفم شوت کرده بود بیرون varzesh اقا ما هم از این عینهو سگ می ترسیدیم باز این دوسته خرم همون روز ترقه اورده بود مدرسه 317 اخه نزدیک چهارشنبه سوری بود اقا منو اون دوستم که هیکلش اندازه داداشه 21 سالمه () رفاقتمون گل کرد و ترقه گذاشتیم زیر شوفاژ (نمیدونم اسمش همین بود یا نه 1276746pa51mbeg8j) اقا یکی اومد گفت بیاد پایین یعنی من اقا ما هم رفتیم یک ساعت ناظم داشت ما رو سیمجین می کرد من توی حرف زدن خیلی ماهرم در حدی که خالم همش میگه زبان سرخ سر سبز را به باد می دهد مامانمم بهم فحش میده Khansariha (46) اقا بگذریم چنان اینو گیج کردم که مدیر داشت به ناظممون می خندید اخرش چند تا هم الکی گفتم بچه بد هستن که ما رو ول کنه ازم پرسید اگه می دونستی از قبل به من می گفتی گفتم نه 317 اقا بعدشم گفت از تو انتظار نداشتم گفت برو بیرون بعدی بیاد (انگار پلیسه داره بازجویی می کنه 317) اقا ما رفتیم بیروس واستادیم گفت برو سر کلاس گفتیم ا نه اقا ما اینجاهستیم این قدر تکرار کردم دنبال سرم کرد منم سریع رفتم سر کلاس اقا باز این موضوع باعث شد موضوع ترقه ها لو بره منو دوستمم که قایم کرده بودیم به این دوست خرم جاشو گفته بودیم (صاحب ترقه ها بود دییگه) [تصویر:  q.gif] بعدش که ما سر کلاس بودیم یکی اومد بالا (ناظم هر کیو که می رفت پایین ابی چیزی بخوره پیکش می کرد) گفتش ناظم گفته که **** ترقه ها رو بده اقا گفتیم کدوم ترقه ؟ wacko2 نه ترقه ای نیست اقا این رفتش ناظم اومد گفتش **** (یعنی من) لطفا ترقه ها رو از زیر شوفاژ بده ما سفید شدیم که این از کجا فهمیده باز طبیعیش کردم و ترقه ها رو در اوردیم دو دستی بهش تقدیم کردیم (جدی ها ) دوستمم سه روز اخراج شد ولی اون روز خیلی از کارام کف کردم البته این خاططره بودش که ببینین پشت رفیق ترسو نباید گرفت ولی از فرداش دوباره اومد سر کلاس
______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی 3
عنوان : سوتیه واقعی و کوتاه
اقا امتحان فارسی بود داشتم به دوستم می رسوندم معلممون خیلی باحال بود این رفیقمم کر بود 13 یکدفعه معلم گفت **** گفتم جان گفتش اروم تر برسون من نشنوم منم گفتم چشم اقا اخه این نمیشنوه تقصیر ما نیست اونم همچین بد نگاه کرد (همه هم هی می خندیدن سوژه شده بود) 317
________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی 4
عنوان : اعتماد به نفس بیجا
اقا ما یک معلم اجتماعی داشتیم این می گفت راستشو بگو کار ندارم باهات واقعا هم کار نداشت اما یک معلم عربی داشتم تا دو کیلومتریش بوی سیگار میومد 4fvfcja یکی از بچه ها فکر کرد اگه به اینم راست بگه ولش می کنه معلمه پرسید چرا ننوشی اینم گفت اقا رفتیم بازی کردیم ننوشتیم اینم چنان بی چاره گرفت زدش بعدشم فرستاد دفتر که به اولیاش زنگ بزنن ما هم چنان خندیدم ولی ماها جنبه داشتیم به اندازه خندیدیم 1276746pa51mbeg8j
________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی 5
عنوان : کتک بیجا
اقا کلا این معلمای عربی عصبین من بیچاره داشتم کارمو می کردم این رفیق کناریم هی زر می زد اقا اینم قاطی بود فکر کرد من دارم حرف زنم اقا هم عینهو خر ما رو گرفت به رگبار تو گوشی پس گردنی زد بعدشم گفت بشین رو زمین بعدشم اومدم حرف بزنم گفت خفه شو این دوسته گاو منم هی می خندید
___________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
سوتی 6
عنوان : اشتباه خدا
اقا منو مامانم بیرون بودیم مامانم داشت ساعتا رو نگاه می کرد می گفتش چه ساعتای بنجلیه منم دیدم صاحب ساعت فروشی پشتمونه هر چی خواستم به مامانم حالی کنم نشد دیگه عصبی شده بودم در حد تیم ملی مامانم رفت منم اومدم برم که شب بود با کله رفتم توی النک گاز والا من که نفهمیدم خوردم فقط دیدم کلم پرید یک جایی دیگه یعنی اگه راست بود رفت چپ دردشم اول حس نکردم اما اقا تا دیدم به چی خوردم چنان دردی گرفت به جایی که مامانم مجازات بشه من شدم :smiley-yell:
___________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
_________________________________________________________________________________________________________________________
از ما نوشتم بود از شما خوندن اگه خوشتون اومد بگین اما اگه بدتون اومد هیچی نگین :s:

-------
ویرایش توسط هادی
اصول اخلاق و ادب رو رعایت کن
ممنون cheshmak
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان