امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

(1396 فروردين 2، 12:07)همساده نوشته است: سلام به همه خصوصا گروه نشات 4chsmu1
اول از همه که هانتر جان من آواتارتو میبینم Khansariha (69)
اما داداش عاشق نظر خواست راجع به شادی و نشاط
بچه ها ما چرا اینجاییم؟
ببینید طرز تفکر ما هر چی که باشه ما با این قضیه شهوترانی مشکل داریم.یکی خودشو گناهکار میدونه یکی خودشو بیمار میدونه یکی هم خودشو معتاد میدونه یکی هم مجموعه ای از این سه عنوان و اصطلاح.جنس مشکل و مقدار مشکل در هر کدوم از ما متفاوته اما اون چیز مشترک اینه که زندگی روزمره ما با اختلال مواجه شده!!!غیر اینه؟
با اجازه من از همون لفظ بیماری برای خودارضایی استفاده میکنم 303
راستش من گاهی با خودم که مواجه میشم خیلی ازخودم میترسم از بس که نقص و ایراد درونم وجود داره. میبینم چه راه طولانی برای خودسازی روبه روم وجود داره:خشم حسد رنجش تنبلی افسردگی و....خوب من دوست دارم آدم خوبی باشم و زندگی پر از آرامشی داشته باشم فکر کنم هممون این آرزومون باشه. اما خوب با این همه نقص مگه میشه به آرامش رسید؟
خب واسه اینکه سردرگم نباشم و نترسم از این مسیر طولانی برای انسان بهتر شدن تمرکز کردم روی یه نقصی که زندگیمو زهر کرده واسم اونم شهوترانیه
من از این شروع کردم برای آدم خوبی شدن.اولش برنامه به من گفت تو باید ۹۰روز برون ریزی نکنی.خب من نمیتونستم با همون سبک زندگی قبلیم به این ۹۰ روز برسم. یواش یواش برنامه بهبودی بهم گفت که باید موانع رو برداری.خب من فیلم دیدن چشم چرونی لاس زدن با دختر رو قطع میکنم( البته به همین راحتی ها هم نیست) ولی باز نمیتونم پاکی جمع کنم.هدف اولیه من ترک خودارضاییه ولی همین هدف مقدس و آرمانی پلی شد برای رسیدن به سایر خوبی ها.اما چطور؟ من مجبور میشم بشینم فکر کنم به درون خودم رجوع کنم که چرا من نمیتونم پاکی جمع کنم.همساده خدایی مشکل تو اینه که اسپرم بدنت زیاد میشه؟؟؟ وجدانا تو شیرموز و خرما و عسل و پیاز و شکلات رو حذف کنی درست میشه؟؟؟خدا وکیلی تو بتونی صیغه کنی هفته ای چند بار رابطه بزاری همه چی حله؟؟؟ نه خب واسه من اینا جواب نداد تجربه کردم و جواب نداد.نیازی به تجربه هم نبود من که توی روز ده بار اینکار رو میکردم این نیاز جنسی نبود.این اجبار بود.این بیماری بود.ساعتها فیلم پورنو دیدن کار یه آدم طبیعی نیست.مثه حیوون درنده به این دختر اون دختر پریدن. به هزار نفر مجازی و حقیقی ابراز علاقه کردن طبیعی نیست. من به آدمهای چتی و پیامکی و واقعی و حضوری که چه عرض کنم به بازیگرهای پورن توی فیلم هم از درونم میگفتم: با من ارتباط داشته باش و مرا کامل کن.
واقعا من یه آدم بد نیستم یه آدم خیلی گناهکار عوضی.من بیمارم من ندانسته تو دام غول شهوت افتادم.من دنبال آرامشم که میرم دنبال دختر من دنبال آرامشم که خیالپردازی میکنم که فیلم میبینم. موجود پست و کثیف که دنبال کامل شدن نمیره دنبال آرامش نمیره.من بلد نبودم من گول خوردم نفهمیدم و به شهوت چنگ زدم بعد ازز اون بار اول هم هر بار بیشتر فرو رفتم بطوری که شهوترانی من غیرارادی شد.
چقدر طولانی شد خواستم راجع به نشاط بحرفم مثلا 65
............................................................................................................................................................................................................
خوب با این مقدمه این نظر منه...
تو شرایط غمگینی و افسردگی من خودارضایی میکنم.من محصل بودم نمره بد که میگرفتم خودارضایی میکردم که فکرم تخلیه بشه مثه معتادا.خوب دلیل چیه: من نمیتونم با احساساتم مواجه بشم من میترسم با واقعیتهای زندگی روبه رو بشم.
نکته مرموزانه و طبیعت موذیانه بیماری من اینجاس که که وقتی دانشجو شدم نمره عالی میگرفتم و خوشحال میشدم هم شهوترانی میکردم مثلا  پایان نامه م رو که دفاع کرد هم خودراضایی کردم بازم شبیه معتادا و بازم دلیل یه چیزه:من نمیتونم با احساساتم مواجه بشم من بلد نیستم با واقعیتهای زندگی روبه رو بشم.
واسه همین به نظرم راه حل عصبانیت  راه حل غمگین شدن با نشاط شدن نیست.اونم نشاط تلقینی و مصنوعی
راه حل همه اینا روبه رو شدن با احساسات و پذیرش واقعیت های زندگیه
مثال در مورد خودم:
پدر من به شدت آدم دمدمی مزاج و تندخویی هستش.یهو گیر میده صداشو میبره بالا.خوب منم رنجش میگرفتم و عصبانی میشدم خوب این دو چیزم که متفق القول میدونیم سوخت خودارضایی ماست. واسه پاک موندن تصمیم گرفتم وقتی بابام داد میزنه من جواب ندم و بزنم به بیخیالی یا برم بچرخم تفریح کنم.ولی این روش به من جواب نداد.
الان پذیرفتم که پدر من بیماری خشم و عصبانیت داره.و منم چون فرزندشم وظیفه م اینه که روی حرفش حرف نزنم هر چی هم ناصواب بگه و حرفش زور باشه. منم دوست داشتم بابام یه استاد دانشگاه با اخلاق خوب بود ولی اینطور نیست این واقعیت زندگیه.من پذیرفتم که همینه که هست از دست منم خارجه. الان داد که میزنه واسش دعا میکنم و خودمم که عصبی میشم از داد زدنش سعی نمیکنم الکی خودمو شاد کنم. خب این روی سخت زندگیه.این پذیرش و این تسلیم کلید نشاط و شادیه به نظرم.
عشقت ترکت کرده؟
نمره بد گرفتی؟
از قیافه و ظاهرت راضی نیستی؟
کار نداری؟
الان این کانالها و کتابهای روانشناسی که کارشونم سکه شده راهکار میدن واسه این چیزا.راهکار برنامه ما هم اینه با احساساتت رو به رو شو. غمگینی واقعا غمگین باش حتی گریه کن ناراحتی ناراحت باش نترس با احساساتت رو به رو شو.شرایط رو بپذیر و تسلیم خدا شو.اینجاس که نشاط واقعی میاد

49-2 49-2  خیلی عالی .. مرسی
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
ممنون همساده

بچه من اگر جای شما بودم نکات کلیدی این صحبت هاش رو یه جایی یادداشت می کردم تا در طول زمان بهشون عمل کنم.

منم یه جمله اضافه می کنم ، این که در برخورد با این احساسات بعد از پذیرفتن اشون. باید به عقل خودمون مراجعه کنیم.
خب در شرایط حاضر بهترین کار چیه؟ راه حل این مشکل چیه؟ اصلا مقصر کیه؟
حالا که من این ترم مشروط شدم ، یعنی دچار مشکل شدم ، راه حل بیرون اومدن از این ناراحتی چیه؟
خب یا باید درسم رو بهتر بخونم یا باید ترک تحصیل کنم دیگه.
یا درس برای منم مهمه یا چیز های مهم تری هم هستند.
بعد از این که مشکل و ناراحتی رو پذیرفتی و تسلیم خدا شدی : فکر کردن و تصمیم گیری و تلاش کردن رد جهت بهبودی اوضاع. 
البته در تمام این موارد به انسان فشار وارد می شه و ما یاد گرفته ایم که در مواجهه با فشار های زندگی ، فورا به خ.ا پناه ببریم.
باید یاد بگیریم که خ.ا هیچ چیزی نیست ، لذتی هم اگر باشه توخالی و پوشالیه.
*********************************************
اما همساده جان من جواب سوالم رو کامل نگرفتم.
خب وقتی شما مشروط شدی ، با این روشی که شما گفتی ، انسان نشاط خودش رو حفظ می کنه.
اما یه وقت هایی هم هست که به دلیل غفلت و زیاد شدن مشکلات و ...
شما خودت رو درحالی می بینی در حالی که دچار مشکل روحی هستی و نمی دونی چرا این طور هستی.
به عبارت دیگه ، افسرده ای ، ناراحتی ، غمگینی ، ناامیدی ، بداخلاقی می کنی ، به دیگران پرخاش می کنی و حتی نمی دونی علتش چی هست؟
حتی اگر بدونی ، خود فکر کردن به مشکلات هم اینقدر سخت هستند که هیچ وقت سمتشون نمی ری.
مشکلاتت رو یه کوه می بینی که نزدیک شدن بهش هم برات غیر ممکنه.
در این حال چه باید کرد؟
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
همایون2017
سوم عید 1396....
ساعت چهار .بیست و هشت دقیقه صب.
به نام خدا
اول از همه سلام به همایون خان خیلی خوش اومدی 302
داداش عاشق همه ما تو این شرایطی که گفتی بودیم. درست هم میگی تو این شرایط هم از هر وقتی مستعدتر میشیم برای خودارضایی.اما خوب راه رهایی؟
اول اینکه یکی از بچه های اینجا چند وقت پیش بهم گفت تو زیاد از مشکلات زندگی سر در نمیاری. زندگی خیلی جدی تر از اونیه که فکر میکنی.اینقدر جدیه مشکلات که ترک خودارضایی در مقابلش هیچه به یه شوخی شبیه هستش.( به خنده گفت به من روزگار جانکاه است....به من! که هر نفسم آه در پی آه است)
این خیلی نظر مهمیه ها!!!دیدگاه مهمیه!!اگه کسی به این دیدگاه معتقده فکر نکنم طرز حرف زدن من و امثال من  من براش جذاب باشه. الان سایت کتاب کلیپ پره راجع به همین سوال داداش عاشق که چکار کنیم غمگین نباشیم.شاد باشیم. شاید اونا صلاحیت بیشتری داشته باشن راجع به حرف زدن راجع به این موضوعات. با یه سرچ ساده هم میشه ساعتها دقیقه سخنرانی و کلیپ پیدا کرد.هر چند خودم حرفهای یه دوست ۱۵ ساله که تازه عضو گروه شده بیشتر برام کار کرده تا الان
اما من بر اساس تجربه م میگم: 
۱- پذیرش زندگی و اتفاقاتی که از دست ما خارجه و تسلیم شدن در برابر نیروی برتر( زندگی رو نباید سخت گرفت)
۲- دعا کردن و یاد گرفتن برقراری ارتباط با نیروی برتر با مراقبه یاد گرفتن دعاکردن خیلی مهمه خیلی زیاد ( ایمان واقعی به اینکه کسی هست که از ما مراقبت کنه)
و اینکه دوستان به این ایمان دارم اعتقاد دارم که اگه ترک کنیم خدا هدایاشو به ما یکی یکی میده زندگی برکت پیدا میکنه دیدمون تغییر میکنه.ما ترک کردیم و عوض نشد دنیا؟ نه انصافا رها نکردیم شهوت رو
و اما نکته سوم و خیلی مهم که خودم تازه بهش پی بردم.دارم روش کار میکنم یه گروه هم عضو شدم براش اتفاقا میخوام بیارمش اینجا تو گروه خودمون
رفقا افسردگی غمگینی خشم عدم اعتماد به نفس ما وقتی بررسی میکنیم از یه نقص سرچشمه میگیره اونم تنبلی هستش.
تنبلی پدر صاحب من یکی رو درآورده. میدونی چرا سمت مشکلات نمیریم ؟ چون تنبلیم
میدونی اصلا چر مشکلات به وجود میاد؟ چون تنبلیم
میاید یه خرده فکر کنیم چقدر تنبلی میکنیم در طول روز؟؟
................................................................................................
مثال تنبلی کردن از خودم:
بعضی وقتها من برای توجیه تنبلی خودم رو به کارهای سطح پایین تر مشغول میکنم تا اینطور خود را توجیح کنم که من ادم تنبلی نیستم.من با مدرک فوق لیسانس میرفتم توی سلف و تریای دانشگاه کار میکردم ظرف میشستم گارسونی میکردم اونم به صورت موقتی.بعد به خودم میگفتم به به چه پسر فعال و اکتیوی.
خوب اینجوری تنبلی خودم رو در دنبال کار مناسب گشتن و انجام دادن مقالات و تحقیقات و کارهای علمی خودم توجیه میکردم.
بعد یکی دو ماه هم میرفم تخت تو خوابگاه به اتلاف وقت مشغول میشدم بدون هیچ حس گناهی با خیال راحت. Shy
هم حس شکستن غرورم بخاطر کار دون شان برام موند هم کارهای تلنبار شده ای دانشگاهی هم  بیکاری و وب گردی که همشون منو سوق میدادن به سمت خوداراضایی!!!
...........................................................................................
تجربه شما از تنبلی؟ شما موافقیدبا من؟
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
سلام به همگی
سال نو همه دوستان مبارک. ایشالا سال خوب و پر از آرامشی رو در پیش داشته باشین.
مدتی نبودم و معذرت از دوستان. یعنی بودم ولی حال خوبی نداشتم به دلایل مختلف.
ولی امیدوارم امسال برای همه ما سال خوبی باشه
(1396 فروردين 3، 9:37)همساده نوشته است: به نام خدا
اول از همه سلام به همایون خان خیلی خوش اومدی 302
داداش عاشق همه ما تو این شرایطی که گفتی بودیم. درست هم میگی تو این شرایط هم از هر وقتی مستعدتر میشیم برای خودارضایی.اما خوب راه رهایی؟
اول اینکه یکی از بچه های اینجا چند وقت پیش بهم گفت تو زیاد از مشکلات زندگی سر در نمیاری. زندگی خیلی جدی تر از اونیه که فکر میکنی.اینقدر جدیه مشکلات که ترک خودارضایی در مقابلش هیچه به یه شوخی شبیه هستش.( به خنده گفت به من روزگار جانکاه است....به من! که هر نفسم آه در پی آه است)
این خیلی نظر مهمیه ها!!!دیدگاه مهمیه!!اگه کسی به این دیدگاه معتقده فکر نکنم طرز حرف زدن من و امثال من  من براش جذاب باشه. الان سایت کتاب کلیپ پره راجع به همین سوال داداش عاشق که چکار کنیم غمگین نباشیم.شاد باشیم. شاید اونا صلاحیت بیشتری داشته باشن راجع به حرف زدن راجع به این موضوعات. با یه سرچ ساده هم میشه ساعتها دقیقه سخنرانی و کلیپ پیدا کرد.هر چند خودم حرفهای یه دوست ۱۵ ساله که تازه عضو گروه شده بیشتر برام کار کرده تا الان
اما من بر اساس تجربه م میگم: 
۱- پذیرش زندگی و اتفاقاتی که از دست ما خارجه و تسلیم شدن در برابر نیروی برتر( زندگی رو نباید سخت گرفت)
۲- دعا کردن و یاد گرفتن برقراری ارتباط با نیروی برتر با مراقبه یاد گرفتن دعاکردن خیلی مهمه خیلی زیاد ( ایمان واقعی به اینکه کسی هست که از ما مراقبت کنه)
و اینکه دوستان به این ایمان دارم اعتقاد دارم که اگه ترک کنیم خدا هدایاشو به ما یکی یکی میده زندگی برکت پیدا میکنه دیدمون تغییر میکنه.ما ترک کردیم و عوض نشد دنیا؟ نه انصافا رها نکردیم شهوت رو
و اما نکته سوم و خیلی مهم که خودم تازه بهش پی بردم.دارم روش کار میکنم یه گروه هم عضو شدم براش اتفاقا میخوام بیارمش اینجا تو گروه خودمون
رفقا افسردگی غمگینی خشم عدم اعتماد به نفس ما وقتی بررسی میکنیم از یه نقص سرچشمه میگیره اونم تنبلی هستش.
تنبلی پدر صاحب من یکی رو درآورده. میدونی چرا سمت مشکلات نمیریم ؟ چون تنبلیم
میدونی اصلا چر مشکلات به وجود میاد؟ چون تنبلیم
میاید یه خرده فکر کنیم چقدر تنبلی میکنیم در طول روز؟؟
................................................................................................
مثال تنبلی کردن از خودم:
بعضی وقتها من برای توجیه تنبلی خودم رو به کارهای سطح پایین تر مشغول میکنم تا اینطور خود را توجیح کنم که من ادم تنبلی نیستم.من با مدرک فوق لیسانس میرفتم توی سلف و تریای دانشگاه کار میکردم ظرف میشستم گارسونی میکردم اونم به صورت موقتی.بعد به خودم میگفتم به به چه پسر فعال و اکتیوی.
خوب اینجوری تنبلی خودم رو در دنبال کار مناسب گشتن و انجام دادن مقالات و تحقیقات و کارهای علمی خودم توجیه میکردم.
بعد یکی دو ماه هم میرفم تخت تو خوابگاه به اتلاف وقت مشغول میشدم بدون هیچ حس گناهی با خیال راحت. Shy
هم حس شکستن غرورم بخاطر کار دون شان برام موند هم کارهای تلنبار شده ای دانشگاهی هم  بیکاری و وب گردی که همشون منو سوق میدادن به سمت خوداراضایی!!!
...........................................................................................
تجربه شما از تنبلی؟ شما موافقیدبا من؟
سلام عزیزم
در مورد خود من،به شخصه،بعد از ۱۲-۱۳ سال گرفتاری:
۱-سرچشمه خودارضایی وجود مشکلات لاینحل:من رو یکی در گیر مشکلاتش کرد که الان تقاصو داره میده،باعث شد کار به اینجا بکشه که طلکاراش زنگ بزنن منو تهدید کنن که سفته ای که تو پشتشو امضا کردیو میخوایم اجرا بگذاریم،خودشم هر لحظه امکان داشت فراری بشه که در نهایت هرجور بود من مشکلو حل کردم و اونم بعدش فراری شد و خوشبختانه من یکی مشکلم حل شد:من اینقدر نسبت به این موضوع بهم ریخته بودم فقط برای رهایی از فکرش خودارضایی میکردم،چون هیچکس جز خودم خبر نداشت و برای غیرقابل حل بود.

۲-سرچشمه شماره ۲ :بیکاری یا انجام کاری که علاقه ای به اون نداریم.با تمام خستگی های ناشی از کار بازم رفتن سمت خودارضایی برام اجتناب ناپذیر بود،چون ظاهرا علاقه به سمت خودارضایی بیشتر بود،پس خسته کردن بدن برام تاثیری نداشت.

۳-رهایی:برای من فقط و فقط انجام کاری که وقت ام رو پر کنه و به اون علاقه دارم، اینجا تنبلی بی معنی میشه:
من زمان دانشگاه حالم از درس بهم میخورد به زور مدرک گرفتم،زمان مطالعه کنکورارشد چنان مشتاق بودم مه ساعت ۴:۳۰ صبح هر روز بیدار بودم قبل از طلوع افتاب مشغول درس که به من گفتند تو دیوانه ای،این ادم همون آدم قبلیست ولی علاقه کار خودشو میکنه.

۴-در نهایت دانشگاه ارشد نرفتم و رفتم ۳ سال کار مرتبط با رشتم بخاطرنداشتن علاقه ول کردم و الان سر یک کار دیگه ام و بخاطر علاقه ام هیچوقت ول نمیکنم،چون با کارم لذت میبرم و کارم برام حکم سرگرمی داره ،در طول روز جمعا ۴ ساعت در روز تو خونه وقت آزاد دارم بقیش یا نیستم یا مربوط به تایم شب میشه که وقت خوابه،همون ۴ ساعت تو خونه دوست دارم بچسبم به راهای پیشرفت تو کارم حتی ۱ ساعتشم هدر نره،

حالا وقتی برای فکر به خودارضایی می مونه؟؟؟؟ 

بعد از این همه سال کرفتاری اینطوری تونستم خلاص بشم.
(1396 فروردين 3، 13:06)drift نوشته است: سلام عزیزم
در مورد خود من،به شخصه،بعد از ۱۲-۱۳ سال گرفتاری:
۱-سرچشمه خودارضایی وجود مشکلات لاینحل:من رو یکی در گیر مشکلاتش کرد که الان تقاصو داره میده،باعث شد کار به اینجا بکشه که طلکاراش زنگ بزنن منو تهدید کنن که سفته ای که تو پشتشو امضا کردیو میخوایم اجرا بگذاریم،خودشم هر لحظه امکان داشت فراری بشه که در نهایت هرجور بود من مشکلو حل کردم و اونم بعدش فراری شد و خوشبختانه من یکی مشکلم حل شد:من اینقدر نسبت به این موضوع بهم ریخته بودم فقط برای رهایی از فکرش خودارضایی میکردم،چون هیچکس جز خودم خبر نداشت و برای غیرقابل حل بود.

۲-سرچشمه شماره ۲ :بیکاری یا انجام کاری که علاقه ای به اون نداریم.با تمام خستگی های ناشی از کار بازم رفتن سمت خودارضایی برام اجتناب ناپذیر بود،چون ظاهرا علاقه به سمت خودارضایی بیشتر بود،پس خسته کردن بدن برام تاثیری نداشت.

۳-رهایی:برای من فقط و فقط انجام کاری که وقت ام رو پر کنه و به اون علاقه دارم، اینجا تنبلی بی معنی میشه:
من زمان دانشگاه حالم از درس بهم میخورد به زور مدرک گرفتم،زمان مطالعه کنکورارشد چنان مشتاق بودم مه ساعت ۴:۳۰ صبح هر روز بیدار بودم قبل از طلوع افتاب مشغول درس که به من گفتند تو دیوانه ای،این ادم همون آدم قبلیست ولی علاقه کار خودشو میکنه.

۴-در نهایت دانشگاه ارشد نرفتم و رفتم ۳ سال کار مرتبط با رشتم بخاطرنداشتن علاقه ول کردم و الان سر یک کار دیگه ام و بخاطر علاقه ام هیچوقت ول نمیکنم،چون با کارم لذت میبرم و کارم برام حکم سرگرمی داره ،در طول روز جمعا ۴ ساعت در روز تو خونه وقت آزاد دارم بقیش یا نیستم یا مربوط به تایم شب میشه که وقت خوابه،همون ۴ ساعت تو خونه دوست دارم بچسبم به راهای پیشرفت تو کارم حتی ۱ ساعتشم هدر نره،

حالا وقتی برای فکر به خودارضایی می مونه؟؟؟؟ 

بعد از این همه سال کرفتاری اینطوری تونستم خلاص بشم.

سلام دریفت جان خیلی خوشحالم که تونستی به کاری که بهش علاقه داری برسی و خیلی دوست دارم روزی منم بتونم به این رضایته برسم
من کلا تکلیفم با خودم مشخص نیست
چند سال پیش برای کار هزار جا رفتم...حتی رفتم شهرهای دیگه و حاضر بودم برای 300 تومن که فقط خرج خورد و خوراکمم نمیشد کار کنم ولی اونم گیرم نیومد
بعد از ماهها دنبال کار گشتن بالاخره کاری گیرم اومد که اونم فقط سه چهار ماه مشغول شدم و بدون اینکه بخوام دوباره بیکار شدم

تنبلی من مربوط به دنبال کار گشتن و... نیست چون همونطور که گفتم حتی شهرهای دیگه هم رفتم برای کار و گیرم نیومد

با این وضعیت بیکاری که الان دارم شاید تنبلی من بیشتر در مورد زندگی کردن باشه تا چیزای دیگه
[تصویر:  1391853874.gif]
یَا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرِی فَلَمْ یَحْرِمْنِی وَ عَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یَفْضَحْنِی وَ رَآنِی عَلَى الْمَعَاصِی فَلَمْ یَشْهَرْنِی
اى آنکه من شکرت را اندک کردم و باز از نعمتت محرومم نساختى و خطاى بزرگ و بسیار کردم و مرا رسوا نکردى و مرا در حال عصیان بسیار دیدى و بى‏ آبرویم نفرمودى

(دعای عرفه)

[تصویر:  1319696219.gif]
[تصویر:  142.gif][تصویر:  r.gif][تصویر:  e.gif][تصویر:  t.gif][تصویر:  n.gif][تصویر:  u.gif][تصویر:  h.gif]
[تصویر:  05_blue.png]










(1396 فروردين 3، 15:42)aliunknown نوشته است: خسته شدم بچه ها ... vayy

از چی خسته شدی علی جان؟
 سپاس شده توسط
الحمد لله صحبت به جای خیلی خوبی رسیده ، توصیه می کنم دوستان از اول دنباش کنند.
خداوندا کمکمون کن که این صحبت اول سالی باعث و بانی خیر و یک تحول و تغییر بزرگ مثبت در زندگی ما باشه.
یا محول القلوب و الابصار
**********************
همساده جان زدی وسط خال.
من هم از ابتدا چیزی که از نشاط در ذهنم بود ، چیزی بود مخالف تنبلی نه مخالف ناراحتی. (نمی تونستم واژه مناسبش رو پیدا کنم)
وقتی من می گم شادی و نشاط ، شما خنده ی قاه قاه به ذهنتون بیاد.
اما فراتر از این در ذهن من بود.
شما ممکنه زار زار گریه کنی ، اما با نشاط باشی. چطور می شه؟
این که شما گریه می کنی ، اما توی گل گیر نکردی. در حرکتی.
بعد از گریه که کمی سبک شدی ، ادامه ی کار رو پیش می گیری.

من خودم به جرات می تونم بگم یکی از علت هایی که تو خ.ا شکست می خورم همین تنبلیه.
یعنی تنبلیم می آد از ابزار ها استفاده کنم. می دونم اگر الان از رخت خواب بلند شم یه دور بزنم وسوسه می ره. اما تنبلیم می آد.
(که البته اونم دلیل داره ، یکیش عدم باور به اینه که واقعا می تونیم ترک کنیم.)

من از نشاط چیزی مد نظرم بوده که دریفت اشاره کرد. یعنی شما یه هدف داری و داری براش تلاش می کنی.
و حاضری شب و روزت رو برای اون بذاری. چیزی که اینقدر برات ارزش داره که از خوابت براش بزنی.
(چقدر خوبه که داداش دریفت به عنوان یک شاهد زنده بین ماست. 4chsmu1 )

ما ها کلا تنبل بار اومدیم.
همون وقتی که فهمیدیم لباس شویی لباس هامون رو می شوره ، مامان هم غذا رو می پزه ، بابا پول در می آره.
و ما این وسط از دماغ فیل افتادیم و باید از تمام این نعم بهشتی استفاده کنیم. 4chsmu1
یا مثلا وقتی که معلم به ما گفت که باید تحقیق آماده کنی و ما به راحتی رفتیم اینترنت کپی پیست کردیم تحویلش دادیم و نمره گرفتیم.
یا یه بار دیگه فهمیدیم که توی دانشگاه نباید تمرین ها رو حل کنی ، بلکه باید اون ها رو از دیگران کپی کنی. 22
در نهایت وقتی فهمیدیم که همه این کار هامون الکی بود به خودمون لعنت فرستادیم که چرا اینقدر تلاش کردیم وقتی می شد به راحتی مدرک رو خرید Khansariha (13)

خارج از شوخی به نظر من یکی از ریشه های تنبلی ما بر می گرده به تربیتمون که این جوری تنبل تربیت شدیم.

یکی از دلایل دیگه اش محیط اطرافمونه ، این عامل خیلی خیلی مهمه.
من خودم به ذاته آدم پر تلاش و درس خونی هستم. اما محیط دانشگاه متاسفانه اصلا این طور نیست.
اگر شما توی یک گروه آدم پر تلاش (به عبارتی با نشاط) افتادین
قدرش رو بدونین. این محیط می تونه شما رو به اوج برسونه.
محیط خونه محیط خوبی برای درس خوندن نیست ، چرا؟ چون وقتی شما می بینید که یکی داره تلویزیون نگاه می کنه ، یکی داره بازی می کنه و ...
شما چطور می تونید درس بخونید؟

بیشتر توضیح نمی دم ، خلاصه اینکه حتما قبول دارین که محیط خیلی مهمه.

عوامل دیگه ای مثل تغذیه و این ها هست که اثر کمتری دارند.

در نهایت می خوام به مهم ترین عامل اشاره کنم و اون هم انگیزه است. فکر می کنم انگیزه از علاقه مهم تره.
این که شما مطمئن باشی کاری که می کنی ، مهمه. فایده داره. نتیجه داره.
از خودتون بپرسید چرا دارید درس می خونید؟ همون سوال که چیه معروف؟
که چی که من دارم ادامه تحصیل می دم. برای شغل بهتر؟ برای آینده بهتر؟ مطمئن هستم که آینده بهتر من از این راه حاصل می شه؟
انگیزه یک فکر مبهم نیست. هیچ وقت فکر مبهم نمی تونه موتور حرکت شما رو روشن کنه.
بلکه باید دقیق و مشخص باشه. اون وقته که از شما هر کاری بر می آید.

من می خوام روزی پانزده ساعت درس بخونم تا فلان مقاله را تا تاریخ فلان به سرانجام برسانم و این طوری این مشکل کشور رو حل کنم و ....
من می خوام روزی پانزده ساعت درس بخونم چون می دانم که درس خواندن خوب است.

تجربه بهم نشون داده که حالت دوم اصلا به نتیجه نمی رسه.
************************************

پ ن‌ : حس سخنرانی بهم دست داد. 4chsmu1
به قول همساده توی اینترنت اگر بگردی کلی کتاب روانشناسی و سخنرانی و ... وجود داره برای شاد زندگی کردن و موفقیت و ...
که در قدم اول به نظر می رسه هیچ فایده ای برای ملت نداشته جز پر کردن جیب یه عده. پس چرا ما فکر کنیم و حرف بزنیم؟

من یک نکته ی مهم رو صادقانه و برادرانه رو از روی تجربه بگم.
تا شما شروع نکنید به فکر کردن ، خوندن و آگاهی و مطالعه و سخنرانی گوش کردن و پست خوندن فایده نداره براتون.
شما باید خودتون شروع کنید به فکر کردن و پرسیدن سوال از خودتون. چرا من خ.ا می کنم؟ چرا حال من بده؟ چرا من تنبلم؟ راهکار چیه؟ چیکار کنم؟
اون وقت هست که هر نوشته و متن و سخنرانی می تونه براتون مفید باشه و مسیر رو بهتون نشون بده.
حتی اگر این نوشته یه جمله پشت وانت باشه. شاید خداوند خواسته که نور هدایتش رو اون جا بهتون نشون بده.
یا توی نوشته های من سرتاپا گناه یا توی سخنرانی اون روانشناس بدبختی که سی سال درس خونده برای این کار.

اصلا یه سوالی : چرا تالار تجربیاتی که این جا داریم خونده نمی شه؟ مگه ما نمی خوایم ترک کنیم و این که برای ترک چیکار باید کرد رو علی القاعده باید توی تالار تجربیات جستجو کرد؟ این بحث مهمی بود که دوست داشتم یه وقتی با شما عزیزان مطرح کنم.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام به رهروانی های عزیز...

در رابطه با تنبلی یه پست توی درد و دل ها گذاشتم که بردار گلمون هانتر گفت که اینجا بزارمش، منم از اونجایی که بسیار انسان خوش قلب و مهربانی هستم 4chsmu1 اطاعت امر شد.

تنبلی با دکتر ابراهیم میثاق!
 سپاس شده توسط
(1396 فروردين 3، 3:28)همایون2017 نوشته است: همایون2017
سوم عید 1396....
ساعت چهار .بیست و هشت دقیقه صب.
سلام داداش همایون303
خیلی خوش اومدی به رهروان49-2
سال نو مبارکGol
ان شاء الله که سال پاکی در پیش داشته باشی302

خب یه مقدار می خوایم با هم دیگه بیشتر آشنا بشیم

چطور تونستی 60 روز پاک بمونی؟
برنامه ت چیه؟
در موقع هجوم وسوسه ها معمولاً چه کار می کنی؟
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
(1396 فروردين 4، 3:51)صادقین نوشته است:
(1396 فروردين 3، 3:28)همایون2017 نوشته است: همایون2017
سوم عید 1396....
ساعت چهار .بیست و هشت دقیقه صب.
سلام داداش همایون303
خیلی خوش اومدی به رهروان49-2
سال نو مبارکGol
ان شاء الله که سال پاکی در پیش داشته باشی302

خب یه مقدار می خوایم با هم دیگه بیشتر آشنا بشیم

چطور تونستی 60 روز پاک بمونی؟

من توی محیطی کار میکنم ک بعد چندین ماه قسمتم عوض شد و علاوه بر مسولیت فکری فعالیت جسمیم هم خیلی بیشتر شد.طوری بود ک ساعت ده یا نهایت یازده شب متوجه نمیشدم کی خابم برده. صبحم خیلی زود میرفتم سر کار تا بعد ظهر 
یعنی کل زندگیم توی اون دو ماه فقط توی کار خلاصه میشد.و مابقیشم ی استراحت کوتاه و خواب. حتی فرصت کارهای روزمره رو هم گاها نداشتم یا خسته بودم ک انجامشون بدم


برنامه ت چیه؟

 من بلحاظ اعتماد بنفس. روابط اجتماعی منزوی بودن و این سری مسایل هیچ مشکلی ندارم.همیشه چ در کار چ بیرون کار روحیم بالاس.اعتماد بنفسمو دارم 

برنامم اینه ک اینجا باشم ک جو اینجا باعث شه انجامش ندم
راستش از شرکت  کردن توی گروه ها تمایلی ندارم ولی قسمت اورژانس واقعا برام مهمه.و روم تاثیر زیادی میزاره چون عملا دارم می بینم اون کاربری ک اومده قسمت اورژانس پیام میزاره دیگ همه راه ها رو امتحان کرده اما الان تحت فشاره .یعنی صفر یا یک 
.انجام دادن یا ندادن


و یکی از مهم ترین عومل رو انگیزه میدونم. خب قاعدتا برای پسر انگیزه های گاها مشترک بین همه هست. مثل تعلق خاطر ب طرف مقابل.اینده شغلی.کسب مادیات بیشتر و....


در موقع هجوم وسوسه ها معمولاً چه کار می کنی؟

من رمان دوست دارم.یعنی کتابای نوشته شده ذبیح اله منصوری رو از صمیم قلب دوست دارم و قلمش برام مقدسه. کتاباشو میخونمو سر خودمو باشون گرم میکنم یا گاهی انتن رو روشن میکنم ی فیلم ایرانی بدرد بخور رو بدون صدا نگا میکنم حتی اگ چندین بار دیده باشمش
دیگ اینکه هندونه میخورم شاید تعجب کنی اما من سعی میکنم هر چهارفصل هندونه رو بخورم. ارومم میکنه مثه ژلوفنه برام. 
ی اخلاق بدی هم ک دارم بخاطر غرورم سعی میکنم هر حرفی رو نپذیرم.تا اینکه خودم بهم ثابت شه. مثلا اولین روزی ک اومدم اینجا ی کاربری ب  یکی دیگ گفته بود سریعا فیلتر شکنتو پاک کن. منم گفتم بزار پاک کنم.
یعنی بعد ده دقیقه چنان ذهنم رفت سمت فیلتر شکن ک تا حالا انقدر ب این برنامه اینطوری فک نکرده بودم.بلافاصله دوباره نصب کردم بعد دیگ فک نکردم خیلی عادی رفتم تلگرام با رفقا چت کردم اما بخودم گفتم هواستو جمع کن برنامه رو برات دوباره نصب کردم اما جنبشو داشته باش
واسه خودم عادی سازیش کردم

و اینم بگم اصلا دنبال این نیستم ک بخام از طریق مسایل معنوی این موضوع رو حل کنم البته ک خیلی ها با این مسایل دیگ لغزش نکردن ولی خب خاهشا از این سری پیشنهادات بهم ندین.

سعی میکنم با مسایل روانشناسی ب این قضیه نگا کنم 
الانم ک داره صدای. اذان میاد.....

و ی نکته اینکه تونستم توسط ی نفر ک کلاس های  NAمیرفت یکی از کتاباش رو امانت بگیرم 
.هنوز نخوندم .اما اگ مطلب خوبی داشت قسمت اورژانس یا تجربیات مینویسم.
[تصویر:  05_blue.png]
بچه های گروه پارسایان کوشین پس ؟! 
بابا اینقدر کل کل کریم ، حداقل یه روز قرار بذاریم باهم بیایم کانون .. 
صبور / هفته ی اول سبز ..
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
سلام
 یادمون باشه نیومدیم یه بحثی بندازیم وسط و یه حرفی زده باشیم و خلاص.
چکیده بحث
اول داستان این بود که در موقع غمگینی و افسردگی که خیلی آسیب پذیر میشیم در مقابل شهوت و خودارضایی میکنیم چه کنیم؟ 
 رسیدیم به اینجا که اول باید بپذیریم خیلی از شرایط و سختی های دنیا رو و اینکه یاد بگیریم با تمرین روزانه که با احساسات خوب و بدمون مواجه بشیم و فرار نکنیم و دوم اینکه ارتباط با نیروی برتر رو در هر شرایطی حفظ کنیم و دعا و مراقبه روزانه داشته باشیم. 
سوم اینکه گفتیم باید نشاط ایجاد کنیم اونم نه نشاط مصنوعی و پرت کردن حواس. بلکه نشاط درونی ناشی از انجام کارهای درست
خب رسیدیم به اینجا که ما تنبلی میکنیم واسه همین نمیتونیم شاد باشیم.
بچه ها یه فایل میزارم راجع به تنبلی
تنبلی نکیند و دانلود کنید گوش بدید هم حجمش کمه هم تایمش
بعد نظری داشتید بدید.
ریشه مشکلات
توجه: بچه ها لطفا این فایل رو باز نشر نکنید. اجازشو ندارم ممنونم 303
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1396 فروردين 4، 10:55)sabour نوشته است: بچه های گروه پارسایان کوشین پس ؟! 
بابا اینقدر کل کل کریم ، حداقل یه روز قرار بذاریم باهم بیایم کانون .. 
صبور / هفته ی اول سبز ..
سلام حق هم داریم کل کل کنیم چون منم هفته اول سبز بودم...
داداش اگه این طور میخوای مطلب بزار لینکش رو برامون ارسال کن میام باهم گروهی بحث میکنیم
[تصویر:  qol.jpg]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان