1389 بهمن 13، 18:24
(1389 بهمن 12، 23:53)بدکار نوشته است: آقا خداییش دلم لک زده واسه عروسی و رخص بیایید یه کار خیر کنیم دست 2تا از بچه های کانون بذاریم تودست هم والا ثواب داره رخصش بامن چون وقتی اسم رخص میاد من نمیتونم خودم نگه دارم
بدکار جان کار خیر دیگه ای پیدا نکردی؟؟؟
کار خیر زیاد هست که توش رقص هم باشه. برو سراغ اونا. ازدواج رو بیخیال
مثلا برا فامیلات جشن تولد بگیر
ای طلیعه هشتم!
من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
مولایم! ای طبیب دردمندان!
من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
مولایم! ای طبیب دردمندان!