انجمن شبانه روزی

[Ma Sa]

تو نسیم حیات یه دونه عکس اتیش بازی  گذاشتیم وسط ی بحث خیلی عمیق
ی چند تا ارسال گذشت دیدیم نگاه عاقل اندر سفیه هم بهمون نشد حذفش کردیم
خودمون خجالت کشیدیم از جلف بازیمون
اینجام ک اتیش بازی ما رو دوست نداشتید :P

هی می تی ... کجایی جوانی ک یادت به خیر


آخه تو جونیتم هیچی نبودی رو دار

کی خوشش نیومد برم بزنمش؟؟
اتفاقا من خیلی خوشم اومد!
واقعا خوشگل بودن

[darling]

سلام . من یه چیزی همین الان یه جایی خوندم خیلی خوشم اومد گفتم برای شما ها هم بزارم :

پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد. او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباس‌هايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد.او پدر پسر را ديد که در راهرو می‌رفت و می‌آمد و منتظر دکتر بود.
به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: “چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نمی‌دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟”
پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم، و اکنون اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم.”
پدر با عصبانيت گفت: “آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو می‌توانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا می‌مرد چکار می‌کردی؟”
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجيل گفته شده می‌گويم «از خاک آمده‌ايم و به خاک باز می‌گرديم» شفادهنده يکی از اسم‌های خداوند است، پزشک نمی‌تواند عمر را افزايش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترين کارمان را انجام می‌دهيم به لطف و منت خدا.”
پدر زمزمه کرد: “نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است.”
عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد: “خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.”
و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و درحالیکه بيمارستان را ترک می‌کرد گفت: “اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد.”
پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: “چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی‌توانست چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟”
پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: “پسرش ديروز در يک حادثه‌ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود، و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد، با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”

هرگز کسی را قضاوت نکنيد! چون شما هرگز نمی‌دانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان می‌گذرد يا آنان در چه شرايطی هستند…

ای بابا الکس خان حال من بد بود بدترم شد با خوندن این متن بلند بالا
ولی درکل خیلی قشنگ و پردرد بود کاش آدما وقتی اینجور چیزا رو میبیننو میخونن ازش درس بگیرن .....

---

بچه ها حالا که دور هم جمعین هرکدومتون بگین..سال 91 رو چطور ارزیابی میکنین.
خوب بود؟
یا بد؟

مهسا جون چی بگم؟هرسالی مثه هر شهری خوبو بد داره
من اینو ک با کانون آشنا شدموترک کردم و خوب میدونم
ولی هزاران اتفاق دیگه رو بد
پس رای با اکثریت...

[حمید خان]

سلام بر دوستان

الکس جان
یاد کلید اسرار افتادم...خخخخخخخخخخخ


من هم چند تا تی ان تی آماده کردم بندازم تو خیابون...خخخخخخخخ



روزهای آخر ساله
بچه ها اگه بدی دیدین حلالم کنید
چون معلوم نیست سال دیگه باشم تا بتونم جبران مافات کنم
از الان حدودا یک روز و 5 ساعت دیگه به لحظه ی تحویل سال مونده
سر سفره هفت سین دعا برای ما هم فراموش نشه
انشالله که همتون سال خوبی رو پیش رو داشته باشین

---

خخخخخخخخخخخخ
این امضای زارا خانم چه باحاله

[اهورا]

سلام
اینجا بارون ذلزه می اد مثل چله رمستون
الان تمام ترقه ها را دست ملت باد می کنه!
پ.ن بارون پیشبینی نشده حال می ده جالبه رو سایت ه.اشناسی زده شیزار افتابی

---

هی خرخونی هم بددردیه!!!!
این چند روز که درس نحوندم جس می کنم دارم خل می شم!!!!!
دلم برای تفکرات و تحلیل کردن درس ها تنگیده!
هی....

[alOne but Happy]

سلام
اینجا بارون ذلزه می اد مثل چله رمستون
الان تمام ترقه ها را دست ملت باد می کنه!
پ.ن بارون پیشبینی نشده حال می ده جالبه رو سایت ه.اشناسی زده شیزار افتابی

---

هی خرخونی هم بددردیه!!!!
این چند روز که درس نحوندم جس می کنم دارم خل می شم!!!!!
دلم برای تفکرات و تحلیل کردن درس ها تنگیده!
هی....
اقـــــــــــــای همای رحمت هیچی درس نمیشهههه  ترق اینا کلووووویی چنننند؟؟؟ 

بشینین درس بخونین که اگه بینش فاصله بیوفته سخته برگشتن به درس هر چه سریعتر باز شروع کنین..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
بچه هــــــــــــــــــــا امرررررررررررروووووووووز آآآآآآآآآآآآآآخرین رووووووووز.............***********دیگه از
شمارش معکوووووووووووسم گذذذذذذشته

پــــــــــــــاشین بیاین سرررررررررررررررررررو صــــــــــــــدااا

[alOne but Happy]

چقدر خدا شما رو دوست داره ......

چیزی به پایان سال نمونده و سال جدید با سرعت داره نزدیک میشه و مطمئن باشید که با سرعت هم دور میشه ،

این مدت باقیمونده فرصت خوبیه تا کارای قشنگی رو که شاید تا حالا فرصت انجامش رو نداشتید ، تجربه کنید .

برای شروع هم بد نیست ، یه نگاه گذرا به اطرافتون بندازید ، حتماً چند نفری رو میبینید که دارن زیر چرخ های شکسته زندگی دست و پا میزنن و چون با آبرو زندگی میکنن ، روشون نمیشه از من و شما کمک بگیرن .

محبت به این انسانهای شریف ولی گرفتار که با عزت نفس ، روزگار میگذرونن و دستگیری پنهونی از اونها ، سعادتیه که خداوند به هر کسی نمیده .

و . . . . .

چقدر خدا شما رو لایق دونسته که این فرصت رو بهتون داده ، پس قدر این فرصت رو بدونید و منتظر دیگرون هم نباشید و تا اونجایی که براتون مقدوره دلشون رو شاد و لباشون رو خندون کنید .

[پریا]

من در ناباوري به سر ميبرم هنوز
فردا ميريم عيدي میگیریم یعنی؟
تا چندسالگی عیدی میدن؟ :-"

[alOne but Happy]

من در ناباوري به سر ميبرم هنوز
فردا ميريم عيدي میگیریم یعنی؟
تا چندسالگی عیدی میدن؟ :-"


پـــــــــــــریا جون بستگی به سن و سال ندارههههههههههههه هر چی زورت بیشتر عیدی هم بیشتتتتتررر ولی تو خانواده ما تا زمانی که کسی ازدواج نکرده عیدی میگیره:22:

[Alireza 68]

سلام

منم رفتم کلی وسایل لازم برای سفره هفت سین رو خریدم

اما در حد کوچیک :2win:

میخوام با خرافات مبارزه کنم

اما از شانس من همین که تنگ ماهی رو گذاشتم رو سنگ اپن شکست

گفتن بیا دیدی به خونه ما نمیسازه 

من

خانواده

تنگ ماهی

خود ماهی

بد شگونی

وقتی که دیدم قسمت شکسته شو اندازه پوست پیاز بود ضخامت شیشه

بجاش گلدون شیشه ای که داره خاک میخوره رو توش آب ریختم ازش به عنوان تنگ استفاده کردم

حسابی زیر بارون خیس شدم:cool:

همای رحمت جان اینجا هم داره بارون میاد

کار کاسبی ترقه چی ها میخوابه 

[alOne but Happy]

سلام

منم رفتم کلی وسایل لازم برای سفره هفت سین رو خریدم

اما در حد کوچیک :2win:

میخوام با خرافات مبارزه کنم

اما از شانس من همین که تنگ ماهی رو گذاشتم رو سنگ اپن شکست

گفتن بیا دیدی به خونه ما نمیسازه 

من

خانواده

تنگ ماهی

خود ماهی

بد شگونی

وقتی که دیدم قسمت شکسته شو اندازه پوست پیاز بود ضخامت شیشه

بجاش گلدون شیشه ای که داره خاک میخوره رو توش آب ریختم ازش به عنوان تنگ استفاده کردم

حسابی زیر بارون خیس شدم:cool:

همای رحمت جان اینجا هم داره بارون میاد

کار کاسبی ترقه چی ها میخوابه 

بـــــــــــا بااااااااااا بزززززززززززززرگ ایوووول:22::22::22: همین که با خرافات مبارزه کردین عــــالیه اینم بگم که شکستن تنگ ماهی طبیعیه و به شــــــــانس یا بد شگووووووونی نیست...ما که ماهیمون سریع میمرررره فکر کنم به من الرژژژژی دارنایشالا سفره هفت سین براتون پر برکت بـــــاشههه

[حمید خان]

بچه ها
با همتون هستم
میخواییم تو کانون رکورد بشکنیم
رکورد چی؟ الان میگم
اینو بخونید:
بیشترین تعداد کاربرانی که همزمان آنلاین بوده‌اند 162 کاربر در تاریخ ۹.۶.۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۳ بوده‌اند.

همه با هم وعده ی دیدار تو کانون فردا راس ساعت 8 شب...چطوره؟

[سها]

سلام
اين تعداد 162 واقعي نيست..
يعني اون شب رباتها تركوندن سايت رو و اين رقم ثبت شد..

و
ب ضرس قاطع عرض ميكنم ك امكان نداره ركورد شكسته بشه.. دست كم تا 3 سال ديگه ممكن نيست!

اما اگه ميخواين فراخوان بدين واسه 7 فروردين ساعت 10 فراخوان بدين ك ميلاد كانون هست!


ارادت..
ياعلي.

[منم منم]

کانونیااااااااااااااااااااااا

:22:    عید تک تکتون مبارک:22:

[img][/img]

[happpygirl]

سلام 
خوبيد ؟
روزتون بخير 
امروز مواظبه خودتون باشيد 
___
حميد خان فكر كنم فردا شب يكم سخت باشه براي بچه ها ..
چون كه خوب معمولا روز اول عيد ميرن ديدو بازديد .. مخصوصا از بزرگاي فاميل .. 

من خودم فكر نكنم بتونم بيام :(
به نظرم تاريخ مامان سها بهتره 
و اينكه مامان سها منظورتون از ميلاد , چه كسي هستش  ؟ 

[حمید خان]

نمیدونم
شاید نیو میلاد منظورشون باشه...خخخخخخخ
اون میلاد نه ...همون تولد کانون ترک رو میگن به گمانم
خب پس وعده ی ما 7 فروردین 92.........
عهههههه....عاخه من نیستم اون روز ...مسافرتم

---

یه تایپیکی بود ...دخترونه پسرونه جدا جدا رمز دار هم بود
کجاست؟ هر چی گشتم ندیدمش