1394 آذر 9، 22:09
(1394 آذر 9، 20:39)آقای دوم نوشته است: مادر بهترین نعمت دنیا
امروز با مادرم بودم سوار ماشین شدیم بریم بیرون ، کار داشتیم.
توی یک چهار راهی بودم یه ماشین رد شدم بهم فحش ناموسی داد بعد من هم جلوی راهم بسته بود که بگیرمش .
اون ماشین هم فرار کرد همین که جلوی ماشینم باز شد کورس انداختم بگیرمش .
مادرم انقدر قسم هم داد که مجبور شدم یه جا وایسام
برای چند دقیقه که ذهنم خالی شه
خدا میدونه اگه میگرفتمش چه بلای سرش میومد.
جالب اینجاست که یارو فحش میده بعدش فرار میکنه
آخه مرد نیستن بیان جلو بگن
جالب تر اینکه اون یارو توی ماشینش هم مادرش بود و هم خواهرش
واقعا متاسفم برای اون خانواده که خیلی بی ادبن
یاد داستان مالک اشتر افتادم که توی کتاب داستان و راستان شهید مطهری خونده بودم.
داستان مالک اشتر این بود که
یه روز داشت از بازار کوفه رد میشد که یک دفعه ای یک جوانی به او سنگ پرتاب کرد و او را مسخره میکرد.
بعد یکی از بازاری های کوفه که آن مرد را دید گفت آن شخصی که مسخرش کردی مالک اشتر بود .
آن شخص به دنبال مالک رفت تا مسجد کوفه وایساد تا نماز مالک تمام شود و بعد که نماز مالک تمام شد
گفت که مالک مرا ببخش اشتباه کردم مبادا مرا مورد شکنجه قرار دهی .
مالک اشتر گفت : من آمدم به مسجد تا برای تو دعا کنم تا اخلاقت درست شود .
همه ی این داستان مالک اشتر و داستان های پیامبر وائمه در یک لحظه به ذهنم رسید .
خدایا ازت ممنونم که بهم گذشتن آموختی
خدایا شکرت
حالا به خاطر اینکه خدا بهم همچین نعمتی داده میخوام دو رکعت نماز بخونم
شما جای من بودید چیکار میکردید ؟؟؟؟
یا علی مدد
من از مادرم تشکر میکردم به خاطر این که باعث شده خشمم رو کنترل کنممم و کاری نکنم که بعدا پشیمون بشم
به نظرررم ادم نباید در زمان عصبانیت نه تصمیم بگیره نه حرفی بزنه و .... بهتررررین کار گذشت و بخشش هست
~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
داستــــــــــان زنـــــــدگی الــــــــوووووووووووووون
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]