انجمن شبانه روزی

[عاشق فاطمه زهرا]

این نگاه صفر و یکی آرمین خاص مهندسین نرم افزاره

بچه که بودم کتاب قروباغه ات رو قورت بده رو خونده بودم.
خیلی وقت پیش بود ، شاید راهنمایی بودم ، نمی دونم.
مسافرت بودیم ، توی پاساژی یه دست فروشی کتاب هاش رو  پهن کرده بود.
یه قسمت نوشته بود بخش کتاب های روانشناسی.
منم عشق روانشناسی ، رفتم یکی از کتاب هاش رو خریدم ، حالا کتابش همین قورباغه ات رو قورت بده بود.
حالا من فکر می کردم کتاب در مورد علم روانشناسیه و منم با خوندن کتاب
مثل این روانشناس های فیلم ها می تونم از روی رفتار ، ذهن افراد رو بخونم
خلاصه کتاب رو خوندم و بعد از این که فهمیدم ماجرای کتاب چیه
ازش خوشم اومد و خواستم به دستوراتش عمل کنم.
همون طور که گفته بود برنامه ریختم ، هدف گذاری و ....
اما میزان موفقیتم دقیقا صفر بود و از اون جا بود که کتاب رو ناتموم گذاشتم.
و همیشه من فکر می کردم که این کار یک شکست بزرگ توی زندگی من بوده.
امشب یه دفترچه قدیمی پیدا کردم (البته نه به قدمت ماجرای کتابه ، شاید برای دوران دبیرستان)
همون موقع ها هم سعی می کردم که برنامه ریزی کنم ، کار هام رو می نوشتم و ...
به گذشته که نگاه می کنم ، برنامه ریزی جایگاه مهمی توی زندگی من داشته.
شاید این اثرات همون کتاب باشه ، و گرنه هیچ انسانی مادرزاد برنامه ریزی رو بلد نیست.

ممکنه از خیلی از چیز های اون نتیجه ای که ما بخوایم بدست نیاد ، اما این دلیل نمی شه که فکر کنیم کار ما اثری نداره.
هر کاری که ما انجام می دیم ، رد خودش رو بر صفحه ی روزگار می ذاره.
مثلا همین کانون ما ، شاید مدیر ها دلسرد بشن وقتی مسابقه برگزار می کنند و اول کار چهل نفر آدم ثبت نام می کنند و
آخرش یک نفر هم باقی نمی مونه. اما متوجه باشند که کارشون اثر داشته و خداوند می تونه اثر این کار رو بزرگ کنه.

بله بهتر این بود که من سعی می کردم در همون اقدام اول به برنامه ام برسم ، اما الان خیلی خوش حالم که اون روز ، توی اون پاساژ ، اون کتاب رو خریدم
و شاید زندگی من طور دیگه ای می شد بدون خوندن اون کتاب.

[می توانم]

قانون اولش چی؟


خیلی قان خوبی بود قانون دوم

[همساده]

به نام خدا
مشارکت همساده
من سنم کم بوده موقع ازدواج خواهر برادرام. الان یه خواهر دارم که از خودم کوچیکتره خواستگار براش اومده بود اول زمستون از لحاظ موقعیت مالی و شغلی عالی بود.چندین بار با خانواده و اینها اومده بودن منم دورادور خبر داشتم که تقریبا اکی شده همه چی. تعطیلات نوروز که رفتم خونه خواهر و مادرم اومدن باهام مشورت کردن راستش من جا خوردم که از یه عضو کوچیک خانواده نظر میخوان.
یه چیزی ته دله خواهرم رو خالی کرده بود.اونم اینکه پسره گفته بود اعتقادات هر کسی برای خودش محترمه. با کلی کنکاش و گفتگو خواهرم متوجه شده بود تریپ روشن فکری شدید هستش.خانواده و تقریبا راضی بودن و خواهرم هم دلش نخ کش شده بود سمت پسره
اومد به من گفت چکار کنم؟من گفتم اگه مثلا راجع به نکات کوچیک اعتقادی هستش خوب خودت میدونی. اما نکات بزرگتر رو نمیشه نادیده گرفت.
بعد چند روز خواهرم قسمم داد که به خانواده نگم پسره در نهایت گفته که اسلام و مذهب و اینها رو با دوتا کتاب بینش دبیرستان به ما یاد دادن من متفاوت فکر میکنم.
خوب از یه طرف پسر خوبی بود همه شرایط رو داشت. به خواهر گفته بود هر وعده هم بری مسجد و هر دقیقه هم قرآن بخونی من احترام میزارم بهت ولی نخواه مثله تو رفتار کنم.
من به خواهرم گفتم: فرض کن 30 سال کنار هم زندگی کردین و خوشبخت ترین زن و شوهر دنیا هم شدین و این مساله اعتقادی هم واستون مشکلی ایجاد نکرد. بعد یه عمر بالاخره میخوای بری پیش خدا و موقع حساب کتابه. تو فقط به یه سوال جواب بده اگه خدا پرسید من رو به چی فروختی و معاوضه کردی میخوای چی بگی؟ 
خیلی خواهرم تکون خورد و گریه ش گرفت بعد به خواستگارش گفته بود که خدا همه این چیزا رو به تو داده و به چشم به هم زدنی هم میتونه ازت بگیره. کسی رو پیدا کن که مثله خودت فکر کنه. من حتی اگه تا آخر عمرم ازدواج نکنم تصمیم دارم خدا تو متن زندگیم باشه.
پی نوشت:
به فرض که من سی سال شهوترانی کردم و نه به جسمم آسیب وارد شد نه به روحم. بعد اگه خدا پرسید من رو به چی فروختی و معاوضه کردی میخوام چی بگم؟
بدبخترین افراد کسایی هستن که بقیه رو راهنمایی میکنن و پند میدن بعد خودشون عمل نمیکنن. اینها خسران زده و بازنده های واقعی هستن...

[m12]

به نام خدا
مشارکت همساده
من سنم کم بوده موقع ازدواج خواهر برادرام. الان یه خواهر دارم که از خودم کوچیکتره خواستگار براش اومده بود اول زمستون از لحاظ موقعیت مالی و شغلی عالی بود.چندین بار با خانواده و اینها اومده بودن منم دورادور خبر داشتم که تقریبا اکی شده همه چی. تعطیلات نوروز که رفتم خونه خواهر و مادرم اومدن باهام مشورت کردن راستش من جا خوردم که از یه عضو کوچیک خانواده نظر میخوان.
یه چیزی ته دله خواهرم رو خالی کرده بود.اونم اینکه پسره گفته بود اعتقادات هر کسی برای خودش محترمه. با کلی کنکاش و گفتگو خواهرم متوجه شده بود تریپ روشن فکری شدید هستش.خانواده و تقریبا راضی بودن و خواهرم هم دلش نخ کش شده بود سمت پسره
اومد به من گفت چکار کنم؟من گفتم اگه مثلا راجع به نکات کوچیک اعتقادی هستش خوب خودت میدونی. اما نکات بزرگتر رو نمیشه نادیده گرفت.
بعد چند روز خواهرم قسمم داد که به خانواده نگم پسره در نهایت گفته که اسلام و مذهب و اینها رو با دوتا کتاب بینش دبیرستان به ما یاد دادن من متفاوت فکر میکنم.
خوب از یه طرف پسر خوبی بود همه شرایط رو داشت. به خواهر گفته بود هر وعده هم بری مسجد و هر دقیقه هم قرآن بخونی من احترام میزارم بهت ولی نخواه مثله تو رفتار کنم.
من به خواهرم گفتم: فرض کن 30 سال کنار هم زندگی کردین و خوشبخت ترین زن و شوهر دنیا هم شدین و این مساله اعتقادی هم واستون مشکلی ایجاد نکرد. بعد یه عمر بالاخره میخوای بری پیش خدا و موقع حساب کتابه. تو فقط به یه سوال جواب بده اگه خدا پرسید من رو به چی فروختی و معاوضه کردی میخوای چی بگی؟ 
خیلی خواهرم تکون خورد و گریه ش گرفت بعد به خواستگارش گفته بود که خدا همه این چیزا رو به تو داده و به چشم به هم زدنی هم میتونه ازت بگیره. کسی رو پیدا کن که مثله خودت فکر کنه. من حتی اگه تا آخر عمرم ازدواج نکنم تصمیم دارم خدا تو متن زندگیم باشه.
پی نوشت:
به فرض که من سی سال شهوترانی کردم و نه به جسمم آسیب وارد شد نه به روحم. بعد اگه خدا پرسید من رو به چی فروختی و معاوضه کردی میخوام چی بگم؟
بدبخترین افراد کسایی هستن که بقیه رو راهنمایی میکنن و پند میدن بعد خودشون عمل نمیکنن. اینها خسران زده و بازنده های واقعی هستن...

خیلی خوب بود اشک تو چشام جمع شد .....
خوشحالم که اینجا هنوز هست و یه تلنگر به آدم میزنه [emoji17]
و حرفهای شما دوستان چقدر خوبن انگار روح بهشون احتیاج داره

[bahar2]

سلام ...
سال نو همگی مبارک باشه...
بهترین ها رو برای بهترین های روی زمین یعنی کانونی ها میخوام درین سال..

[آقای ضربتی]

سلام
سلام
سلام
سلام
سلام
یه سلام ویژه هم به اونایی میکنم که بعضا با من مشکل دارند
امروز یه اتفاق عجیب ولی خوب و با حال افتاد تو زندگیم

خدایا شکرت

المتاس دعا

یا زهرا

[می توانم]

علیکم السلام

دوستان سریال شرلوک رو شبکه نمایش داره می ذاره
دوبله ش افتضاحه
اون قدیما دوبله صدا و سیما رو وقتی می دیدی و با خود فیلمه مقایسه می کردی
می دیدی احساس بازیگر رو دوبلور داره کامل می کنه وگرنه بازیگره این طوری با صداش حس رو در نیاورده
الان تو سریال شرلوک یه جاهایی جمله ها به نحوی داره ادا می شه می گم یعنی این گوینده این فیلم پر طرفدار رو به زبان اصلی ندیده که بدونه این جمله مثلا با لحن کنایه گفته شده نه لحن بی احساس یا خبری؟!
تاسف خوردم واقعا
چقدر بده پس رفت کردن

[Deril]

من زبان اصلی شرلوک رو دیدم. عالیه حرف نداره. فقط حیف که تعداد قسمتایی که تو سال میده بیرون کمه.
اصلا کلا فیلم دوبله حال نمیده. مگه دیگه خیلی حرفه ای دوبله کرده باشن.

[می توانم]

خب همین صدا و سیما قبلا حرفه ای دوبله می کرد
الان ...
اصلا حس و حال سریال رو نابود کردن


ولی خیلی سریال قوی ای ساختن ها
دمشون گرم

[Deril]

کاش یه ذره صدا و سیمای ما هم یاد میگرفت به جای سریالای چرت و پرتی که درست میکنن چهارتا سریال خوب بزارن برا مردم. من که از تلویزیون حالم به هم میخوره... البته یه چنتا استثناء هست مثل سریال شهید عباس بابایی

[Deril]

میگم کاش کانون یه جا واسه چت آنلاین داشت. مثلا همین شبانه روزی. اگه میشد خیلی خوب بود.
دیدید بعضی وقتا آدم حوصله هیچ چیز رو نداره؟ الان من اونجوریم. چه حسه بیخودیه. کلی کار ناتموم هست ولی حوصله و حس و حال نیست.

[Pirooz2019]

فردا نمی دونم چطور پیش می ره دعا کنید به خیر بگذره

[آقای ضربتی]

کاش یه ذره صدا و سیمای ما هم یاد میگرفت به جای سریالای چرت و پرتی که درست میکنن چهارتا سریال خوب بزارن برا مردم. من که از تلویزیون حالم به هم میخوره... البته یه چنتا استثناء هست مثل سریال شهید عباس بابایی

من اصلا فیلم نمی بینم
فقط چند سریال و فیلم خوبه که واقعا ارزش دیدن دوباره.
بهترین سریال که دیدم خط قرمز بود یادش بخیر اون موقع کلاس اول بودیم توی یه مدرسه بازی جدید درست کرده بودیم به اسم خط قرمز منم معمولا یا پلیس بودم یا نیما .
مثل همین دزد پلیس بود البته داستان هم بهش میدادم .
بهترین فیلمی که دیدم یکی بادیگارد که همین عید دیدم و به نام پدر ابراهیمی حاتمی کیا.
و همچنین فیلم اکولایزر

[می توانم]

خدایی فیلم خوب کمه
سینمای ایران دهه هشاد خوب بود
یادش به خیرط


اقا پیروز فردا چه خبره؟
مشکلی هست؟

[عاشق فاطمه زهرا]

تولدم مبارک

تاپیک نسیم حیات هی می آد بالا. خوش به حالشون.
رهروان که تکون نمی خوره.