امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1402 فروردين 17، 13:31)عارفه نوشته است:
نقل قول: خو چی چی یاد گرفتی؟ [تصویر:  65.gif]

Ben süt içerim 
من شیر می خورم Gigglesmile

بعد چقدر کلمات فارسی تو ترکی بامزه میشه،
میوه میشه مِیوه، پنیر میشه پِینیر  Khansariha (13)
برنج میشه پیرینج 22

خوب یاد گرفتی ولی فکر کنم یکم باید اصلاح کنی البته اگه خودم اشتباه نکنم 65 


ben sut içerim  من ترجیح میدم شیر بخورم / شیر انتخاب منه 

Ben sut içiyorum من شیر میخورم
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
نقل قول: یادمون بدین اعتبار بگیرین [تصویر:  65.gif]

اصفونی تو کانون خیلی داریم ها ولی بیشترشون غایب ان [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
بفرماین ازین طِرِفا 4chsmu1
اصفان اومِدینا با دوغا گوشفیلا یُوخته گَزی دَرَجی یک در خِدمِتِدونیم.

اینم یه جمله خیلی اصفانی:
چوریا ورمالیدن توسیبه! 4chsmu1
هر روز نشونه هاش رو برامون میفرسته،
کافیه یکم دقت کنی...
و من با تموم نشونه هایی که برام میفرستی،
ازت میخوام که کمکم کنی بهترین تصمیم های زمان حال رو بگیرم، هوامو داشته باشی.
خدای بزرگم

کارگاه گروه های ترک            گروه سرو
برنامه ریزی روزانه                کارگاه مذهبی
قرار عاشقی                         روزانه های قرآنی
کنترل نگاه وذهن                 ورزش
درسیجات                            مکتبخونه
شبانه روزی
(1402 فروردين 17، 23:54)زینبی نوشته است: خوب یاد گرفتی ولی فکر کنم یکم باید اصلاح کنی البته اگه خودم اشتباه نکنم 65 


ben sut içerim  من ترجیح میدم شیر بخورم / شیر انتخاب منه 

Ben sut içiyorum من شیر میخورم

جفتش یکیه فرقی نداره  Vamonde
دومی فقط تاکید به زمان حال داره
یجورایی معنیشون به این شکل میشه

ben sut içerim من شیر میخورم
Ben sut içiyorum من دارم شیر میخورم

البته تو زبان ترکی شیر رو نمیخورن . شیر رو مینوشن .  خوردن و نوشیدن با هم متفاوتن
ichmek یعنی نوشیدن 
Yemek یعنی خوردن

شیر چون نوشیدنی هست از فعل ichmek براش استفاده میشه و وقتی صرف میشه به این شکل در میاد
من مینوشم ben icherim
تو مینوشی sen icheisin
او مینوشد o icher
ما مینوشیم biz icheriz
شما مینوشید siz ichersiniz
انها مینوشند onlar icher
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
(1402 فروردين 18، 13:44)سپهرر نوشته است: بفرماین ازین طِرِفا 4chsmu1
اصفان اومِدینا با دوغا گوشفیلا یُوخته گَزی دَرَجی یک در خِدمِتِدونیم.
فقط یوخته؟؟؟  Swear1 درستس که گرونس ولی یوختم خیلی کمستااا.  65 لفطا گزاش ازین آردیا باشه هاا ازینا که پره آردس  P-

اینم یه جمله خیلی اصفانی:
چوریا ورمالیدن توسیبه! 4chsmu1.  
جوجه ها رفتن کوجا؟ Khansariha (134)  تو سیبه؟ Gig   سیبه دیگه چی چیس؟ Khansariha (60)
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
سلام
من خیلی وقت بود پست نزده بودم
بارها اومدم پست بزنم ولی نشد .. 
ولی پست سها خانوم تو صفحه قبل همچون تخم کفتری بود که باعث باز شدن زبون من شد  Khansariha (56)


اول میخواستم عید رو تبریک بگم ! 
و تولد کانون رو تبریک بگم ! 
ببخشید خیلیا تو پروفایل پیام داده بودن نتونستم جواب بدم
اول سال میخواستم بیام کانون عیدی بدما ولی نشد !  65
امسال حدود 2 میلیون عیدی دادم  65

یه پستی رو میخواستم بنویسم دیدم تو سال 1400 دقیقا همین جمله ها رو گفته بودم .  
اون پست هم دقیقا مثل این پست بعد از تعطیلات نوروز بود .. 

(1400 فروردين 15، 14:38)رامین. نوشته است: سلام
سال نو مبارک!  53
خیلی از دوستان پیام داده بودن تو پروفایل و سال نو رو تبریک گفته بودن . ببخشید که نشد کلا جواب بدم . 
شما یادتون نمیاد قبلنا سها خانوم میومد به همه عیدی میداد ولی امسال دیگه نیومد  Khansariha (56)
قبلنا کانون یه بابابزرگ داشت که راهزن بود ! از همه 5 تومن 5 تومن پول میگرفت ولی با این حال عید که میشد اونم میومد عیدی میداد

ولی امسال هیچکس عیدی نداد  Khansariha (56)  گفتم حداقل خودم عیدی بدم

من همیشه هر چی پول نو عیدی گرفتم نگه داشتم و الان کلکسیونی از انواع پول ها دارم  Khansariha (56)
الان داشتم نگاه میکردم 24 تا پول نو دارم ؛ تا نخورده ؛ از انواع مختلف که همه رو یا هدیه گرفتم یا عیدی . از 10 سالگیم پولها رو جمع کردم از هر زمانی پول هست حتی خیلی سالها قبلتر از دوره ی من
الان اومدم بهتون عیدی بدم ؛ عکسش رو میذارم خودتون هر کدوم رو که میخوایین انتخاب کنین و بردارین  Khansariha (69)
نفری هم یدونه بیشتر برندارین   Khansariha (56)

[تصویر:  IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B4...%DB%B2.jpg]


الان همون اسکناس ها رو اوردم عیدی بدم . عوض نشدن . ولی یه تعدادی هم بهش اضافه شده 

[تصویر:  img_۲۰۲۳۰۴۰۸_۰۰۴۲۵۷_5h97.jpg]

و اینکه نفری فقط یدونه بردارید . بچه های خوبی باشید . با هم دعوا نکنید و خوراکی های همدیگه رو هم نخورید  Khansariha (56)

.................... 

دوم اینکه ... 
چقدر کرایه ها زیاده من اصلا خبر نداشتم ..  65
اقا من کل کارم 2 متر جا میگیره یه لبتاب میذارم کارهام رو انجام بدم
جایی که بودم کرایه زیادی نداشت ولی قبل عید دیگه اونجا رو خالی کردم
الان دیگه جا پیدا نمیشه  106یعنی تعطیلات هم بود اصلا هیچ بنگاه املاکی باز نبود که بگردم دنبال جای مناسب
من یه زیر زمین هم باشه یه میز صندلی بذارم برام کفایت میکنه ولی خب پیدا نشد! دومتر جا با کرایه 5 تومن هم باشه خوبه ولی خب فعلا نیست
اینطور شد که از اول امسال گفتم بذار فعلا تو خونه کار کنم
اقا اصلا یعنی این خونه از مهد کودک بدتره  22
سه تا نوه که اصلا خونه خودشون نمیرن صبح تا شب اینجا میدوئن اینور اونور . کلی فامیل میاد میره . اصلا مگه میشه یه خانواده انقدر مهمون داشته باشن  22
تو 90 متر خونه اندازه دو متر جا برای من نبود که ایزوله باشه و کسی مزاحم نشه
این شد که دیگه کلا قاطی کردم  رفتم یدونه میز تاشو خریدم که از در رد شه . بعد رفتم تو حموم  بساط کردم و الان یه هفته ای میشه که اینجا مستقر هستم  65

[تصویر:  img_۲۰۲۳۰۴۰۷_۱۶۱۳۰۳_vpmu.jpg]

یه میز گذاشتم با یه پنکه راحت کارمو میکنم و اتفاقا بازدهی هم بیشتر شده  65
اصلا نمیدونم اتمسفر اینجا چی داره ادم مغزش باز میشه راحت همه کارها پیش میشه و همه چیز به بهترین شکل انجام میشه  65


من فقط مغزم تو توالت باز بود و کلی ایده به ذهنم میرسید فکر نمیکردم حموم هم خاصیت توالت رو داشته باشه .  65
واقعا کلی ایده جدید به ذهنم رسید که کلی ذوق دارم برم انجامشون بدم 
تازه میخوام کانال یوتیوب هم بزنم اموزش هام رو تو کانال اپلود کنم . اگه تو یه کانال اموزشی یوتیوب بودین که دیدین داره صدا میپیچه بدونین اون منم . دارم تو حموم وویس میگیرم  4chsmu1
یاد یه پستی افتادم که تو تاپیک خاطرات گذاشته بودم نوشته بودم صدای منو از توالت میشنوین .. 
الان هم اول هر ویدئو باید بگم سلام رامین هستم صدای منو از حموم میشنوین .
 لطفا تو کامنت ها از ما حمایت کنین ؛ لایک و سابسکرایب فراموش نشه  4chsmu1
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
اقا رامین چقدددر خندیدم با این پسته Gigglesmile
اون دویست تومنی بالا گوشه سمت راست رو من برداشتم کسی چشمش دنبالش نباشه 65
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
نقل قول: بفرماین ازین طِرِفا [تصویر:  4chsmu1.gif]
اصفان اومِدینا با دوغا گوشفیلا یُوخته گَزی دَرَجی یک در خِدمِتِدونیم.
فقط یوخته؟؟؟  [تصویر:  swear1.gif] درستس که گرونس ولی یوختم خیلی کمستااا.  [تصویر:  65.gif] لفطا گزاش ازین آردیا باشه هاا ازینا که پره آردس  [تصویر:  tongue.gif]

اینم یه جمله خیلی اصفانی:
چوریا ورمالیدن توسیبه! [تصویر:  4chsmu1.gif].  
جوجه ها رفتن کوجا؟ [تصویر:  khansariha%20(134).gif]  تو سیبه؟ [تصویر:  Gig.gif]   سیبه دیگه چی چیس؟ [تصویر:  khansariha%20(60).gif]
اره دِ دادا، گزی آردی اصا نیمیشِد نَخورد. اصلی گز هَمینِس.  4chsmu1

جوجه ها به انتهای بن بست تشریف فرما شدن Gigglesmile 25





آقا رامین خیلی باحال بود Khansariha (13)
ولی داداش حواست به اون سیم های دور شیر حموم باشه. آب چکه کنه.... اتصالی.... و خدای نکرده برق گرفتگی میشه 53258zu2qvp1d9v
هر روز نشونه هاش رو برامون میفرسته،
کافیه یکم دقت کنی...
و من با تموم نشونه هایی که برام میفرستی،
ازت میخوام که کمکم کنی بهترین تصمیم های زمان حال رو بگیرم، هوامو داشته باشی.
خدای بزرگم

کارگاه گروه های ترک            گروه سرو
برنامه ریزی روزانه                کارگاه مذهبی
قرار عاشقی                         روزانه های قرآنی
کنترل نگاه وذهن                 ورزش
درسیجات                            مکتبخونه
شبانه روزی
سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای همگی امیدوارم تا به این جای ماه مبارک حسابی بهره‌مند شده باشید و از این ماه عزیز نهایت استفاده رو برده باشید.

دنبال یه فرصت مناسب بودم که بیام کانون. هم تشکر کنم از محبت دوستان و هم پاره‌ای توضیحات بدم اگه سوءتفاهم شده.
گفتم شونزدهم قرار هست چهره‌های ماندگار معرفی بشن، میذارم چند روز بعدش که صحبت‌ها تداخل پیدا نکنه و موجب بی‌نظمی نشم.
از اون‌جایی که صادقین آدم بابرنامه و خوش‌قولی هست، حالا نمیدونم چی شده که برنامه تغییر کرده. انشاءالله که در صحت و سلامت باشه و دلیل برگزار نشدن به موقع برنامه هم خوب نبودن حالش نبوده باشه. (اون زمان که ما باید از زیر زبونش بیرون می‌کشیدیم که فشارش بالا رفته و حالش بد شده. مگه خودش می‌گفت؟)

الان هم که پست زیبا و رنگین رامین. هست آدم دلش نمیاد اصلا بعدش پست بزنه.
خلاصه عذر می‌خوام بابت مزاحمت و پستم اگه بد‌موقع هست.




(1402 فروردين 11، 1:38)silent scream نوشته است: من فکر می‌کردم گله کردن کاربرها از نبودنشون توی یادداشت‌ها یه جور ابراز دلتنگی کاربرهاست و نشون میده چقدر حضورشون توی کانون برامون با ارزشه که وقتی نیستن اینقدر نبودنشون به چشم میاد که میایم توی پروفایلشون و گله می‌کنیم از نبودنشون.. Khansariha (56)
فکر نمی‌کردم برداشت کنن بدهکار ما هستن و وظیفه‌ای در قبال ما دارن.. Hanghead

خانم سایلنت اسکریم
اون صحبت‌هایی که کردم مربوط به قبل از رفتنم بود و اتفاقاتی که بر من گذشته بود.
پیام‌های پروفایل رو اخیرا خوندم و همه‌اش هم پر از لطف دوستان. از همه‌شون هم بی‌اندازه ممنونم.


نقل قول: و فکر می‌کنم اکثر ناراحتی‌های آقای آرمین هم به خاطر همون میزگرد بود و رفتار های بد کاربرها.. البته ما بخشی که توی خود کانون پست میزاشتن و دیدیم. ایمیل‌هایی که براشون ارسال شد و هیچ‌وقت ندیدیم..  Hanghead

بله شما اکثر چیزهای دیگه رو ندیدید.
کاش مشکل به اندازه همون یه میز گرد بود.


نقل قول: منی که اگر یک پنجم مدیرکل این ویژگی‌ها رو داشتم بیلبورد میزدم توی سطح شهر و خودم رو به عنوان باکفایت‌ترین مدیر موجود معرفی می‌کردم. Gigglesmile
اخه اینجا یه سایت عادی و یک جمع عادی نیست که مدیر با واکنش کاربرها لیاقت خودشو بسنجه..  Hanghead

نقل قول: بی‌خبری بهتره یا بدخبری؟

حقیقتا مورد دوم بهتره.
فکر کنم مدیر کل نمی‌دونن چقدر حضورشون برامون کمک کنندست. حتی اگر صرفا انلاین بشن و هیچ‌کار دیگه ای هم نکنن. Khansariha (56)

این نهایت لطف شماست.
خیلی ممنونم از دلگرمی که به من دادید.

ان‌شاءالله پاکی‌تون پایدار و برقرار باشه و بهترین خوشی‌ها در انتظارتون.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1402 فروردين 11، 11:09)يا ماه بني هاشم نوشته است: آرمین حق داره اینجوری فکر کنه . بنده خدا چندین ساله مدیر کله و همه ازش انتظار دارند. هر مشکلی پیش میاد تقصیر ایشون میندازند.

این همه خوبی کنی و این همه ازت انتقاد بشه.
.
.
.
باید دست به دست هم بدیم و این گنج بی بدیل رو برشون گردونیم.

انشالله که بزرودی اون چراغ زرد رنگه اکانتشون خاموش میشه.
برای سلامتیشون همگی با هم 10 صلوات محمدی پسند بفرستیم.

302


یا ماه بنی هاشم جان
اول باید بگم که تلاش‌های فوق‌العاده‌ات تو کانون تحسین‌برانگیزه و ماشاءالله به تو. امیدوارم اثر این تلا‌ش‌ها رو هم تو زندگی شخصی خودت ببینی هم خیر روزافزون از وجودت همواره شامل حال کانون بشه.
دوم هم ممنون از این همه انرژی مثبتی که به من دادی.
و
سوم می‌دونی چیه؟ انتقادات به کنار، خستگی و فرسودگی ناشی از وقایعی که به‌صورت سریالی رخ میده، اون‌قدر آدم رو رنجور می‌کنه که نبودن رو به بودن ترجیح میده.

فکر کن یه خانم باعث تحریک جنسی چند تا از آقایون شده بود.
یکی از آقایون بهم می‌گفت میشه یه کاری کنی پیام‌های این خانم هیچ‌جای کانون برام نمایش داده نشه؟ دیگه نمی‌تونم خودم رو کنترل کنم.
یه آقای دیگه می‌گفت تمام شکست‌های چند وقت اخیرم با تصورات اون خانمه.
.
.
شما مدیر کانون بودی، همین‌جور می‌نشستی و تماشا می‌کردی که نفرات بعدتر هم بیان از تحریکات جنسی‌‌ ناشی از اون خانم بهت بگن؟
من می‌رفتم از اون خانم خواهش می‌کردم ممکنه یکم ارتباطات رو با آقایون محدودتر کنی؟
فکر می‌کنی همکاری می‌کرد؟ تا به سیم آخر نمی‌زد ول‌کن ماجرا نبود.

یه آقایی مرزها رو رد کرده بود. می‌رفتم بهش پیام می‌دادم فکر نمی‌کنی یه ذره داری زیاده‌روی می‌کنی؟
بهم می‌گفت خودمم می‌دونم و راست میگی ولی من قصد ازدواج دارم. اینکه می‌بینی با خانم‌ها گرم گرفتم برا اینه که ببینم کدوم بیشتر به دلم می‌شینه!
حالا مگه راضی می‌شد که اینجا جای دل دادن و قلوه گرفتن و به دل نشستن نیست؟

یکی دیگه بود که کلا انتخابش رو هم کرده بود. می‌گفت من عاشق فلان خانم شدم.
بعد می‌رفتم به خانمه می‌گفتم اون بنده خدا اصلا در جریان نبود. می‌گفت من تا حالا همش به شکل یه دوست اجتماعی نگاه می‌کردم. فکر نمی‌کردم از پیام‌های دوستانه‌مون برداشت عشقی کنه. 

اون یکی متاهل بود. بهش می‌گفتم تو دیگه چرا؟
می‌گفت من و خانمم مدت‌هاست که با هم زندگی نمی‌کنیم و قهر کردیم. من مطمئنم عشق و محبت یه خانم می‌تونه منو به زندگیم برگردونه. لطفا اجازه بده که من ادامه بدم!
حالا هر چی از من اصرار که داداشم اینجا جای دریافت عشق و محبت نیست برید پیش مشاور مشکل‌تون رو حل کنید. یعنی چی با عشق یه خانم دیگه می‌خوای به عشق زندگیت برگردی؟ از اون انکار که اگه قراره کنار آقایون سبیل‌کلفت برای پاکیش فعالیت کنه، مگه مرض داره که کانون بیاد. میره جلسات حضوری شرکت می‌کنه.

اون سمت یه پسره و دختره باهم قرار گذاشتن تو پروفایلشون رقابت درسی کنن.
به دختره میگم خب چرا از تاپیک درسیجات استفاده نمی‌کنید؟ مگه نمی‌خواید رقابت کنید؟ خب اون‌جا به جای یه نفر، با پنج نفر رقابت می‌کنید. این که هیجان‌انگیزتره.
میگه نه اینکه با جنس مخالف به صورت شخصی رقابت کنم برام لذت‌بخشه.
هفته اول همه چی خوب پیش میره. روز هشتم پسره نمیاد. دختره براش می‌نویسه چرا نیومدی؟ روز نهم پسره نمیاد دختره می‌نویسه تو رو خدا خبر بده بهم. و بالاخره روز دهم پسره نمیاد. دختره می‌نویسه امروز از فکر تو کلا هیچی درس نخوندم.

اون طرف یکی دیگه هست که خداناباوره. یکی در میون پیام‌ها و پست‌هاش یا ترویج بیخدایی می‌کنه یا علیه باخدایان صحبت می‌کنه.
هر چی اصرار از ما که بی‌خیال شو، از اون انکار که اینجا خفقانه و آزادی بیان وجود نداره.

جالب‌تر اون طرف هم یکی داریم که متعصب به دینه. پایبندی به دینش رو هم از طریق توهین کردن به بی‌دین‌ها ثابت می‌کنه.
مگه کوتاه میاد که فعالیت دینی بکنه ولی توهین به بقیه نکنه؟

اون ور یکی دیگه داریم شیفته سیاسته.
هر چی می‌خوای راضیش کنی اینجا حرف سیاسی ننویس، اون تشنه‌تر میشه که بیشتر بنویسه و بیشتر عقایدش رو منتشر کنه.

سمت دیگه یکی چالش «ببین و نزن» راه انداخته. هر کی بتونه بیشتر تصویر مستهجن ببینه ولی خ.ا نکنه تا به این شکل اراده‌اش رو قوی کنه.
ازش می‌خوایم ادامه نده‌، طلبکار میشه که اینجا به ایده‌ها بها داده نمیشه و تکنیک‌های کانون نیاز به به‌روزرسانی داره و ما با تکنیک‌های پوسیده‌مون مانع رشد کانون شدیم.

اون طرف یکی دیگه تمام اطلاعات شخصی خودش و خانواده‌اش رو با جزئیات ریز به ریز ریخته تو کانون. هر چی بهش تذکر میدی میگه من روشنفکرم و برام مهم نیست کسی متوجه بشه خ.ا می‌‌کنم.
بعد یک سال می‌گذره و هویتش لو میره. حالا ایمیل پشت ایمیل که تو رو خدا همه پست‌های من رو پاک کنید لو رفتم. بهش میگم میشه تا فردا صبر کنی؟ میگه نه همین الان می‌خوام همه پست‌هام پاک بشه.

هر روز که میای کانون می‌بینی یکی به یکی دیگه پریده. یکی با یکی دیگه دعواش شده. از یه طرف خواهش می‌کردم میشه بگذری؟ میشه ببخشیش؟ می‌گفت نه. تو تا نری بهش بگی بیاد ازم عذرخواهی کنه من نمی گذرم. بعد می‌رفتم متن پیام‌هاشون رو می‌خوندم می‌دیدم هر چی که این به اون گفته، معادلش رو هم اون به این گفته. حالا هر دو طرف هم از من انتظار دارن که باید طرف مقابل مواخذه بشه.

و
انواع و اقسام مدل‌های دیگه که آدم رو واقعا فرسوده می‌‌کنه.

این 6 پرده تو میز گرد تعریف کردم براتون یادتونه؟
اینا افسانه نبود. داستان نبود. واقعی بود.
من از قصد اون 6 پرده رو تعریف کردم چون همش تو خود کانون و جلوی چشم بقیه رخ داده بود. چیز پنهانی نداشت که راز کسی فاش بشه.
و
اما باید باشید و ببینید که خیلی چیزها اصلا گفتنی نیست.

باید با یکی 20 تا پرده 30 تا پرده جلو برید تا بفهمید فرسودگی یعنی چی.
البته از دور که ببینید شاید جالب باشه و بخندید. اما وقتی تو بطنش باشید می‌فهمید گردی که روی پیشونی آدم می‌شینه دیگه به‌راحتی پاک نمیشه.  

و می‌دونید چیه؟
ته تهش آدم از خودش می‌پرسه خب من میام اینجا که چی بشه؟ هر روز با یکی جنگ اعصاب داشته باشم؟ آخرش قراره چی بشه؟

چرا این قدر سطح کانون پایینه؟
چرا این قدر پاکی تو حاشیه است؟
مگه نه اینکه هر عضو وقتی تو کانون ثبت نام کرده، هدفش پاکی بوده. پس چرا چیزهای دیگه این‌قدر براش اهمیت داره که حاضر میشه پاکی و کانون رو به‌خاطرش رها کنه؟

نگاه می‌کردم تو لیستم ده‌ها کار انجام نشده دارم. از کاربر عادی تا سرپرست تا مدیر هر روز از من شاکی که پس چی شد؟ مگه نگفتی فلان کار رو می‌کنیم؟ مگه نگفتی فلان چیز رو راه میندازیم؟ مگه قرار نبود ماه پیش و سال پیش فلان چیز تغییر کنه؟
اما وقتی اعصاب و روانت نابود شده، چند برابر وقتی که برای کانون در نظر گرفته بودی رو هم صرف کانون کردی، انرژی هم دیگه برات باقی نمونده، با کدوم اعصاب و وقت و انرژی میشه کار اضافه‌ای انجام داد؟ چه جوری توجیهشون کنی که آقاجان منم یه نفرم. تو دیدی ما یه روز آروم داشته باشیم که بریم یه کاری هم بکنیم؟

بعضی از کاربران می‌گفتن بیا و شفاف‌سازی کن. چرا پنهانی عمل می‌کنید؟ چرا شجاعت به خرج نمیدید و میرید ایمیل می‌زنید؟
اما آیا واقعا همه چیز رو میشه شفاف اعلام کرد؟ 
وقتی یه نفر باعث تحریک جنسی چند نفر دیگه شده‌، من می‌تونم برم تو اخبار بزنم خانم X آقایان Y و Z و W رو تحریک کرده و به همین خاطر ما بهش اخطار دادیم؟
می‌تونم برم اعلان بزنم فلان آقای متاهل که قهر کرد و رفت از ما انتظار داشت خانم‌های سایت رو جهت دریافت محبت در اختیارش بذاریم و ما اجازه ندادیم؟

معلومه که من چنین کاری نمی‌کنم. معلومه که من آبروی کسی رو نمی‌برم. و معلومه وقتی یه سری چیزها رو آدم نگه و شفاف‌سازی نکنه، بدنام میشم.
ولی ته تهش می‌گم اینکه آدم رازدار و امانت‌دار باشه و در عین حال کار درست رو انجام بده، از هر شفاف‌سازی ارزشش بیشتره.

من خیلی چیزها رو حتی به مدیران ارشد هم نمی‌گفتم. کسی که به من اعتماد کرده و رازش رو گفته من چطور می‌تونم فاش کنم؟

اما در عین حال مدام به این فکر می‌کردم پس چرا نیت‌های خیر من دیده نمیشه؟ نه فقط نیت خیر من، نیت خیر این همه آدم دیگه که دارن از جون و دل زحمت می‌کشن؟
نمونه‌اش رو همین الان هم داریم. نداریم؟
الان صادقین به معنای واقعی کلمه چیزی جز خدمتگزار کانون میشه بهش گفت؟
خانم سنا فقط باید باشید و ببینید چطور برای هر گرهی که قابل باز شدن به دستشونه با روی باز وارد عمل میشن و کار رو جلو می‌برن.
همین مهدوی کجای دنیا بری بگردی و یکی به این خوش‌قلبی و پای کار بودن پیدا کنی؟
تا قدیم‌تر ها مثل شازده کوچولو که من هر وقت نیت می‌کردم، قبل از اینکه صحبتم تموم بشه کار رو تموم کرده بود.
و ده‌ها اسم دیگه.

و همش میگم من چطور حتی زحمت این عزیزان رو هم به باد دادم؟
نتیجه‌اش این شد؟

نتیجه‌ نیت‌های خیر نباید بشه یه جمع متحد و یکصدا؟
چرا آدما باید روبه‌روی هم بایستن برای اثبات خودشون؟
چرا این‌قدر پراکندگی و ازهم‌گسیختگی؟

یا ماه بنی هاشم
گفتی به من حق میدی. اما بازم فکر می‌کنم مشکل از من بود که خروجیش کانونیه که می‌بینی.
وگرنه اون همه تلاش (تلاش مدیران گرفته تا سرپرست‌ها و اعضایی که هر روز به کانون سر میزدن و از خودشون اثر به جا میذاشتن) خروجیش این نبود.

و
باز هم ممنون از محبت‌هایی که نسبت به من داری.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1402 فروردين 11، 11:16)محسنین نوشته است: یادمه اون اواخر من هم جزو همون دسته ای بودم که گله و شکایت داشتن ... هرجا سرپرست بودم توی کارگاه ها ناراضی بودم و کلن درحال شکایت و از همه جا این سیل نارضایتی سرازیر میشد به سمت آقا آرمین  . 
.
.
.
مسئولیتم نسبت به کانون و شما خیلی سنگین تر شد .

حالا دیگه شدیدتر از قبل ،  وظایف جدیدی  برای خودم نسبت به کانون دارم .

 از اون انگیزه قوی ها که میشه به عنوان قانون و قاعده ای برای زندگی ، نوشت و  چسبوند رو ديوار و هرموقع خسته بودم بهش نگاه کنم و دوباره شارژ بشم و تلنگر بخورم تا دوباره  برگردم به مسیر. 

بازم براتون آرزوی سلامتی و بهروزی دارم آقا آرمین عزیز  53

محسنین جان اینکه برام یه متن 1000 کلمه‌ای نوشتی (اون هم احتمالا با گوشی) خیلی برام ارزشمنده.
ازت خیلی ممنونم که این همه خوب معنی پشت کلماتم رو متوجه شدی.
داداشم من هیچ موقع دلخوری و ناراحتی از تو نداشتم و ندارم. متوجه و قدردان کمک‌هایی که به کانون کردی و می‌کنی هم همیشه بوده و هستم.

دم خودت گرم که در چنین سنی این درجه از رشد فکری رو داری و با اراده‌ آهنینت این درجه از تلاش و پشتکار.
خیلی باعث خوشحالیمه فعالیت‌هایی که در جوانب مختلف انجام میدی و دوره به دوره به نسخه‌ای بی‌نظیرتر از محسنین قبلی ارتقاء پیدا می‌کنی.

میگن کار مومنین خیلی سخته. هم باید دنیاشون رو آباد کنن هم آخرتشون رو. اما با همه سختیش به نظر من که می‌ارزه.
همین که به آدم‌های اطرافت نگاه کنی و متوجه میشی چقدر با بقیه فرق داری، دلت قرص و محکم میشه که ارزش سختی‌ها رو داره.

امیدوارم ورژن پلاس توربوشارژت حسابی بتازه و سبقت گرفتن در خیرات جزء جدانشدنی از زندگیت باشه.
بدون شک خدا هم اجر «محسنین» رو ضایع نمی‌کنه.


(1402 فروردين 12، 1:39)Töprak نوشته است: بحث هایی تو کانون پیش اومد و که جالب نبود
کسانی بودن که ناراضی بودن از کانون، از اعضا، از تیم مدیریت به هر دلیل به حق یا نا حق و دیگه تو کانون نیستند امیدوارم هر جا هستند راه پاکی رو در پیش بگیرند  63

مدیرا بی مزد و منت کلی دارن زحمت می کشن تا چراغ کانون روشن بمونه و کمکی باشن به کسایی که از جنس خودشن هستند و گرفتارن.
 ازشون صمیمانه متشکریم Khansariha (8)

خدا همه عزیزان کانونی از جمله خودت رو حفظ کنه که چشم و چراغ کانون هستید.
اگه همه مثل تو معتقد بودن که «تغییر از من آغاز می گردد» دنیامون بهشت میشد.
در مسیر تغییر پاینده باشی و پاکیت استوار داداش جان.


(1402 فروردين 12، 11:22)yaldaw نوشته است: من خبری از ماجراهای پارسال اصلا ندارم، و هیچ شناختی هم از آقای آرمین ندارم حقیقتش. فقط پیامشون تلنگر خیلی خوبی بود برای اینکه یادمون بیاد کانون یه پلتفرم وقت گیر و بی مصرف مثل اینستا و تلگرام نیست و باید روی اومدنمون حساب کنیم. واقعا حساب کنیم!
اینجا رو با چت گروپ های معمولی و یه جایی برای گشت و گذار و فرار کردن از بدبختی ها نبینیم. ابزاری باشه برای استفاده از تجربیات بقیه و امید دادن، دادن و گرفتن.

خانم یلدا خدا به همون اندازه که به ما نعمت میده، بعد هم بابتشون حساب‌رسی می‌کنه.
تا حالا به پرسش‌های قیامت فکر کردیم؟ اگه پرسیدن چرا به گناهمون اصرار ورزیدیم، پاسخ ما چیه؟ چه بهانه‌ای می‌خوایم بیاریم؟

بگیم همراه نداشتیم؟ بگیم راهنما نداشتیم؟ بگیم اطلاعات نداشتیم؟ بگیم نیاز به مدیریت زمان داشتیم، اما بسترش مهیا نبود؟‌ بگیم برای ترک گناه نیاز به انگیزه داشتیم، انگیزه‌بخش نبود؟ بگیم به خدا باید نزدیک می‌شدیم، بسترش نبود؟ بگیم نیاز بود اهداف اساسی زندگیمون تقویت بشه، امکانش نبود؟ بگیم باید خودمون رو با ورزش و درس و فعالیت‌های مفید مشغول می‌کردیم، فرصتش رو نداشتیم؟
چقدر بده هیچ بهانه‌ای نداشته باشیم و چقدر اسراف بزرگی میشه اگه از کانون استفاده درست نکنیم.

حالا یکی ممکنه بگه من به اون دنیا اعتقاد ندارم.
پیش وجدان خودت چی؟
برای وجدان خودت چه بهانه‌ای می‌خوای بیاری؟
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1402 فروردين 11، 14:57)سپهرر نوشته است: راستش دو سال پیش اتفاق خیلی بدی برای من افتاد و ایشون تنها پناه من بودن. 
به قدری به من کمک کردن که همین الان هم اشک تو چشمام جمع میشه و با خودم فکر میکنم چطور میشه واقعا کسی که نه منو دیده، نه منو میشناسه و نه حتی میتونه بهم اعتماد کنه(چون تازه اومده بودم به کانون)، اونقدر به من لطف داشته باشه و اونقدر کمکم کنه.
راستش اون موقع بابت اون همه کمک خیلی خجالت کشیدم و شرمنده شدم.

واقعا ایشون یه آدم دیگه ایه، من هیچ وقت نمیتونم مثل ایشون باشم. مثال ایشون مثل یه پدر میمونه که دلسوز و غمخوار بچه هاشه. همیشه مدیون ایشونم و ای کاش میشد کمک هاشونو نسبت به خودم جبران کنم.

واقعا تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که بتونم یجایی توی کانون حتی خیلی کوچک چراغشو روشن نگه دارم.

سپهر جان من کار خاصی نکردم و این از قدرشناسی خیلی زیاد تو هست که کار کوچیک من رو بزرگ دیدی.

از محبتت خیلی ممنونم.
همین‌طور از تلاش فوق‌العاده‌ات برای پاکی ممنونم.
و همین‌طور از همراهی‌ها و کمک‌هایی که به کانون داشتی.



نقل قول: دوستان نمیدونم چقدر موافقید،اصلا پیاممو میخونید یا خیر اما اگر خوندید و دلتون حتی خیلی کوچک برای کانون میتپه بیاید باهم عهد ببندیم (واقعی واقعی) که با یاری خداوند متعال در جهت حفظ کانون و رسیدگی به وضعیت پاکی خودمون و اصلاح رفتار هامون و سازندگی کانون و اعضای اون تلاش کنیم و این پیام عهد واقعی و قلبیمون رو از داداش صادقین عزیز بخاییم به آرمین جان انتقال بدن و ازشون خواهش کنن که به کانون برگردن و در کنار ما بمونن. 

دوستان اگر موافق بودید همین جا پیام بزارید و با هم عهد ببندیم. اما اینو یادمون باشه این عهد خیلی سخته و سنگین. قولی ندیم که از پسش برنیایم. اگر قول میدیم که برای کانون تلاش کنیم واقعی باشه و مستمر.

من هستم و عهد میبندم 53
... 53

داداش دیدی این عهدنامه طرفدار نداشت؟
لیست متعهدان کانون تکمیل نشد و طبیعتاً صادقین هم چیزی به من برای برگشت به کانون انتقال نداد.

و البته که برای من جای تعجب نداره این عدم تعهد.
که اگه کانون کلی آدم متعهد داشت میز گرد برپا نمیشد برای هم‌فکری جهت تعطیلی یا عدم تعطیلیش.

سپهر حالا عمق غم من رو متوجه شدی؟
به نظرت کانونی که 15 سال از عمرش می‌گذره و 10000 عضو ثبت نام کرده، حالا نه 1000 تا و نه 100 تا آیا نباید 10 تا عضو متعهد داشته باشه؟

تو جای من بودی، چی کار می‌کردی؟

باور کن حتی اگه 10 تا عضو متعهد هم بود کلی کار میشد انجام داد.
اما همون 10 تا هم نیست.

1) تعهد اولیه هر کس تعهد نسبت به حفظ پاکی خودش هست.
تعهد یعنی چی؟ یعنی من سرم بره، ولی نمیذارم پاکیم از دست بره.

تعهد برای پاکی فرق داره با تلاش برای پاکی.
توی کانون تلاشگر برای پاکی زیاد داریم اما متعهد نسبت به پاکی کم.

منی که هر 10 روز 20 روز 30 روز یک بار لغزش دارم، تلاشگر برای پاکی هستم اما متعهد به پاکی نیستم.

اگه عدد 40 روز خوب رو یه تعهد اولیه نسبت به پاکی در نظر بگیریم، می‌بینیم از همین افراد حاضر در کانون چیزی حدود 25 درصد اعضا نسبت به پاکی‌شون متعهدن.
(حالا کاری به اعضایی که هر ماه غیرفعال شدن و اینکه عموم غیرفعالان هم با تعداد روزهای پاکی پایین غیرفعال میشن و نه اینکه به پاکی قابل توجه رسیده باشن نداریم)

اگه بخوایم به کل کانون یه نمره برای تعهد پاکی بدیم، با ارفاق میشه نمره 3 از 10 رو در نظر گرفت.


2) تعهد دوم، تعهد نسبت به حرکت و همراهی با کانون هست.
یعنی من خودم رو عضوی از کل کانون ببینم؛ جوری که مطمئن باشم جام رو هیچ کسی جز خودم نمی‌تونه پر کنه.
یعنی در طول روز و هفته و به صورت پیوسته زمانی رو به پست گذاشتن تو تاپیک‌های مختلف اختصاص بدم.
پست‌های دوستان و همراهانم رو سپاس بزنم.
اگه کسی سوال پرسیده و بلدم، بهش پاسخ بدم.
پیگیر غایبین بشم.
جایی که از دستم برمیاد مسئولیت قبول کنم و سرپرستی بر عهده بگیرم.

اگه بخوایم به کل کانون یه نمره برای تعهد نسبت به حرکت و همراهی با کانون بدیم، با ارفاق میشه نمره 3 از 10 رو در نظر گرفت.


3) تعهد سوم تعهد نسبت به حفظ و سازندگی کانون هست.
یعنی من حاضر میشم گاهی از سلیقه خودم بگذرم اما کانون باقی بمونه.
یعنی حاضر میشم به خاطر کانون گاهی گذشت کنم.
یعنی به قوانین احترام میذارم.
یعنی همکاری رو به رودررو ایستان ترجیح میدم.
یعنی به همون اندازه که آرامشم مهمه، به آرامش بقیه هم اهمیت میدم و با اعصابشون بازی نمی‌کنم.
یعنی همون‌قدر که به پاکی خودم فکر می‌کنم، به فکر پاکی بقیه هم باشم.
یعنی به همون اندازه که فضای کانون برای استفاده من باید مهیا باشه، این فضا رو از بقیه نمی‌گیرم.
یعنی وقتی اختلافی با شخصی دارم، به خاطر اون یه دونه اختلاف کل کانون رو هم به‌هم نمی‌ریزم.
یعنی با یه رخداد و اتفاق، قهر نمی‌کنم و کانون رو رها نمی‌کنم.
یعنی همون‌طور که انتظار دارم نقص‌های من رو دیگران بپذیرن، من هم نقص‌های دیگران رو می‌پذیرم.
یعنی وقتی کانون باب میلم نیست، پروفایل به پروفایل نمیرم بگردم آدم جمع کنم تا کانون رو تخریب کنم.
یعنی وقتی تذکر گرفتم، دونه دونه پروفایل‌ها سر نمی‌زنم که همه‌جا افشا کنم.
یعنی کوچک‌ترین مسائل رو بزرگ رو نمی‌کنم و بزرگ‌ترین مسائل رو فراموش کنم.
یعنی اکه مشکلی هست خودم پیش‌قدم میشم تا با زبون خوش صحبت کنم و مشکل رو حل کنم.

اگه بخوایم به کل کانون یه نمره برای تعهد نسبت به حفظ و سازندگی کانون بدیم، با کلی ارفاق میشه نمره 2 از 10 رو در نظر گرفت.

سخت شد نه؟
چرا آدم بیاد تعهد بده وقتی بدون تعهد هم میشه کانون اومد و رفت؟

به نظر من که حق داره اگه کسی تمایل به تعهد نداشته باشه.

کلا آدم بدون تعهد خیلی راحت‌تره.
نه تو کانون بلکه تو زندگی شخصی و هر جای دیگه.
فقط مشکل اینجاست آدم بدون متعهد معلوم نیست تهش به کجا برسه.

من که میگم اصلا تعهد کانونی رو ولش کنیم. اصلا فکر کنیم کانون وجود نداره.
تعهد نسبت به پاکی خودمون چی؟
اینم مهم نیست؟
برای من دغدغه است. برای شما دغدغه نیست؟

کسی که خودش به پاکی خودش متعهد نیست، چطور انتظار داریم به کانون متعهد باشه؟

من که نیستم و تواناییش رو هم ندارم اما اگه بودم و می‌تونستم حتما یه میز گرد میذاشتم با موضوع تعهد به پاکی.
اون‌هایی که متعهدن به پاکی‌شون بیان بگن چی کار می‌کنن که متعهد موندن به پاکی‌شون؟ اون‌هایی هم که متعهد به پاکی‌شون نیستن، بگن چرا متعهد به پاکی نیستن؟ مگه میشه یکی 6 ماه یک سال دو سال برای پاکیش تلاش کرده باشه و همین جور الکی الکی متعهد به پاکی نشده باشه؟
حتما این عدم تعهد دلیلی داره.
شاید همین دسته دوم، در یه مقطعی متعهد به پاکی بودن. خب می‌تونن بگن تو اون دوره چطور متعهد شده بودن و بعد چی شد که تعهدشون بریده شد؟ یا شاید دلیل فعلی عدم تعهدشون چیزی باشه که یه فرد متعهد دیگه از پسش براومده و براش راهکار داشته باشه.

کسی که هر 5 روز 10 روز یه بار لغزش داره، چطور دل و دماغ داشته باشه هر روز پرانرژی و بانشاط بیاد و کانون رو هم بگردونه؟
عجیبه غیب بشه؟ عجیبه یکی در میون بیاد و بره؟ عجیبه مسئولیت قبول نکنه؟

کاش اگه کانون برامون مهم نیست، خودمون برای خودمون مهم باشیم.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

آرمین جان اگر حرفی بزنم، کلمه ای بنویسم، یا رفتاری نشون بدم، راستش هیچ بهونه، توجیح یا هیچ چیز دیگه ای باقی نمیمونه و نمونده.
فقط میتونم ابراز شرمندگی و شرمساری کنم.
امیدوارم بتونی حداقل من رو ببخشی و حلال کنی اگر اشتباهی کردم و ناراحتت کردم.
و چیز دیگه ای هم نمیتونم بنویسم، و بهتره بجای نوشتن کمی فکر کنم.
معذرت میخام 53
هر روز نشونه هاش رو برامون میفرسته،
کافیه یکم دقت کنی...
و من با تموم نشونه هایی که برام میفرستی،
ازت میخوام که کمکم کنی بهترین تصمیم های زمان حال رو بگیرم، هوامو داشته باشی.
خدای بزرگم

کارگاه گروه های ترک            گروه سرو
برنامه ریزی روزانه                کارگاه مذهبی
قرار عاشقی                         روزانه های قرآنی
کنترل نگاه وذهن                 ورزش
درسیجات                            مکتبخونه
شبانه روزی
(1402 فروردين 20، 3:53)آرمین نوشته است: یا ماه بنی هاشم جان
اول باید بگم که تلاش‌های فوق‌العاده‌ات تو کانون تحسین‌برانگیزه و ماشاءالله به تو. امیدوارم اثر این تلا‌ش‌ها رو هم تو زندگی شخصی خودت ببینی هم خیر روزافزون از وجودت همواره شامل حال کانون بشه.
سلام آرمین جان 302 خیلی لطف دارید به بنده Thankyou
دوم هم ممنون از این همه انرژی مثبتی که به من دادی.
و
سوم می‌دونی چیه؟ انتقادات به کنار، خستگی و فرسودگی ناشی از وقایعی که به‌صورت سریالی رخ میده، اون‌قدر آدم رو رنجور می‌کنه که نبودن رو به بودن ترجیح میده.

درسته. شما از زاویه ای به کانون نگاه میکنید و ما از زاویه ی دیگه. تا جای شما قرار نگیریم هر گونه قضاوتی اشتباهه. قبل از هرچیزی بگم که خواستن توانستن است. و اگه مشکلی وجود داره اگه اراده کنیم حلش کنیم خواهیم توانست . درسته؟؟ الان مشکل ما اینه که گنجی به نام آرمین داریم که بخاطر همه ی این فرسایشات و بی تعهدی ها دیگه نمیخواد در کانون فعال باشه. و همچنان غیبت رو ترجیح میدهد.

چگونه میشه این مشکل رو حل کرد؟ میخواهیم اراده کنیم و نه تنها آرمین (این گنج بزرگ و بی بدیل) رو برش گردونیم بلکه آرمین ها رو برشون گردونیم...و حتی آرمین های جدید بسازیم.


مگه خواستن توانستن نیست؟؟؟؟ ما اعضای کانون میخواهیم این کار رو انجام بدیم.



اولا باید آرمین رو از زندان فرسایشات و این همه درگیری و مسائل انضباطی کانون نجات دهیم و آزادش کنیم.

دوما باید خواسته های آرمین رو برآورده کنیم.


اینگونه میتوان آرمین رو برش گردوند.
چرا برگرداندن آرمین اینقدر مهمه؟؟
چون واقعا گنجه...کسی که اینقدر قشنگ تعهد هارو توضیح میده و ما رو هدایت میکنه .
این گنج بزرگ این فکر بزرگ این همه تجربه رو برش گردونیم تا کانون در مسیر خودش با سرعت بسیار بالاتری به پیش بره و به اهداف والای خودش سال به سال بیشتر برسه.

خب آزاد کردن آرمین از زندان فرسایشات
این موضوع باید به طور جد بررسی بشه و همه دوستان حتی خود آرمین عزیز کمک کنند تا بهترین راه حل ها برایش پیدا بشه.
اگه ما دو تا یا حتی یک عدد ناظم داشتیم و تمام فرسایشات دسته بندی میشد و برای هر نوعی دستورالعملی اتخاذ میشد. یک نفر ناظم مسئول رسیدگی به تمام این فرسایشات میشد و به طور قاطع و ماشینی باهاشون برخورد میکرد. بدون اینکه واکنش بقیه برایش مهم باشه. بدون هیچ حس انسانیت و ترحم و دلسوزی. مثل ماشین. اگه کسی تخلف میکرد پروفایلش بسته میشد برای دو هفته. اگه تکرار میکرد دوهفته بن میشد. اگه بیشتر تکرار میکرد دوماه بن میشد. و طبق یه دستور العمل بسیار منظم با هر نوع فرسایشی برخورد میشد. 
این ناظم تنها مسئولیتش در کانون همین بود. و اگه خسته شد یک جایگزین هم برایش در نظر گرفته میشد.


مشکل کانون نداشتن مدیر ارشد هست. ما اگه 3 تا مدیر ارشد هم داشتیم خیلی وضعیت بهتر میشد. از وقتی جناب عاشق که ناظم بودند رفتند بار این مسئولیت بیشتر از قبل به دوش آرمین افتاد و با رفتن شازده کار سخت ترم شد.

در مورد اینکه چکار میشه کرد که مدیران ارشد رو بتوانیم زیادشون کنیم باید بحث بشه و به اطلاعاتی که افراد موقع ثبت نام از هویت خودشون در اختیار کانون میذارند تا مسائل دیگه باید بررسی بشه و مشکلش حل بشه. یعنی چی که ما نمیتونیم مدیر ارشد زیاد داشته باشیم بخاطر اعتماد نکردن؟؟ این مشکل باید حل بشه و با ساختن ایمیل برای هر شخصی به صورتی که نام و فامیل اصلی نباشه باید حلش کنیم.(فعلا وارد این بحث نمیشوم)




مساله بعدی انجام کارهایی که آرمین گفت هست یعنی تعهد هایی که گفت. باید تعهد هارو از نمره 2 و 3 به 5 و 6 و سپس 7 و 8 برسونیم. اینکار با فعال شدن خود آرمین عزیز سریعتر میتونه اتفاق بیافته. باید برای هر سه وقت گذاشته بشه و برنامه ریزی بشه. بنده خودم وقتی آرمین حامی گروه سرو بود خیلی تعهد بیشتری به پاکی داشتم و چه تحلیل های کاملی که از لغزش هام نمیکردم ولی از وقتی آرمین از گروه سرو رفت تعهدم کمتر شد. باید روی این قضیه ی تعهد به پاکی مفصل بحث بشه و ایده داده بشه . لغزش ها باید ریشه یابی بشه. و با نبودن حامی فعال نمیشه. کسانی که پاکی های بالای 100 روز دارند باید ماهیانه یک روز حامی بقیه بشن و کمک کنند تا بقیه ریشه و علل لغزششون رو بهش فکر کنند و سطح تعهدشون بره بالا.( بعدا مفصل تر بحث میکنیم)


خلاصه که خواستن توانستن است. کانون از نظر بنده پتانسیل خیلی بالایی در تغییر سبک زندگی و بالا بردن پاکی اعضایش رو داره. خیلی خیلی بیشتر از چیزی که الان هست. باید همگی دست به دست هم بدیم و کمک کنیم. نظم دادن به همه قسمت ها حتی نحوه برخورد با فرسایشات خیلی مهمه. بینظمی میتونه کانون رو با سرعت خیلی زیادی به نابودی ببره. ...اگه بتونیم نظم رو در سطح بالایی اینجا پیاده کنیم 80 درصد مشکلاتمان حل میشود. شایدم 100 درصد مشکلاتمان.   و اتفاق های خوبی که قراره در تاپیک برنامه ریزی بیافته و فایل اکسل برنامه ریزی 60 کاره که در کارگاه برنامه ریزی طراحی شده و آموزش اکسلی که قراره داده بشه میتونه در حد یک انقلاب بزرگ در کانون باشه. وقتی شما برای 60 کار نمودار پیشرفت هفتگی ماهانه فصلی و سالانه رسم میکنی. میتونه همه ی ما رو هدفمند تر و متعهد تر و منظم تر کنه . ....بنده به آینده کانون خیلی خوش بین هستم. و از تمام دوستانی که میتونن کمک کنند میخواهم که پرانرژی برگردند به کانون. اگه منظم باشید میتوانید کم بیایید کانون ولی مفید بیایید. یه نفر میتونه ماهی 5 ساعت بیاد کانون و وظایف سرپرستیشو به بهترین نحو ممکن انجام بده. یه نفر میتونه هفنه ای 30 دقیقه بیاد و وظایفش رو انجام بده. همه باید در این جهاد علیه ناپاکی دست به دست هم بدیم.  Khansariha (69)

فکر کن یه خانم باعث تحریک جنسی چند تا از آقایون شده بود.
یکی از آقایون بهم می‌گفت میشه یه کاری کنی پیام‌های این خانم هیچ‌جای کانون برام نمایش داده نشه؟ دیگه نمی‌تونم خودم رو کنترل کنم.
یه آقای دیگه می‌گفت تمام شکست‌های چند وقت اخیرم با تصورات اون خانمه.
.
.
شما مدیر کانون بودی، همین‌جور می‌نشستی و تماشا می‌کردی که نفرات بعدتر هم بیان از تحریکات جنسی‌‌ ناشی از اون خانم بهت بگن؟
من می‌رفتم از اون خانم خواهش می‌کردم ممکنه یکم ارتباطات رو با آقایون محدودتر کنی؟
فکر می‌کنی همکاری می‌کرد؟ تا به سیم آخر نمی‌زد ول‌کن ماجرا نبود.

یه آقایی مرزها رو رد کرده بود. می‌رفتم بهش پیام می‌دادم فکر نمی‌کنی یه ذره داری زیاده‌روی می‌کنی؟
بهم می‌گفت خودمم می‌دونم و راست میگی ولی من قصد ازدواج دارم. اینکه می‌بینی با خانم‌ها گرم گرفتم برا اینه که ببینم کدوم بیشتر به دلم می‌شینه!
حالا مگه راضی می‌شد که اینجا جای دل دادن و قلوه گرفتن و به دل نشستن نیست؟

یکی دیگه بود که کلا انتخابش رو هم کرده بود. می‌گفت من عاشق فلان خانم شدم.
بعد می‌رفتم به خانمه می‌گفتم اون بنده خدا اصلا در جریان نبود. می‌گفت من تا حالا همش به شکل یه دوست اجتماعی نگاه می‌کردم. فکر نمی‌کردم از پیام‌های دوستانه‌مون برداشت عشقی کنه. 

اون یکی متاهل بود. بهش می‌گفتم تو دیگه چرا؟
می‌گفت من و خانمم مدت‌هاست که با هم زندگی نمی‌کنیم و قهر کردیم. من مطمئنم عشق و محبت یه خانم می‌تونه منو به زندگیم برگردونه. لطفا اجازه بده که من ادامه بدم!
حالا هر چی از من اصرار که داداشم اینجا جای دریافت عشق و محبت نیست برید پیش مشاور مشکل‌تون رو حل کنید. یعنی چی با عشق یه خانم دیگه می‌خوای به عشق زندگیت برگردی؟ از اون انکار که اگه قراره کنار آقایون سبیل‌کلفت برای پاکیش فعالیت کنه، مگه مرض داره که کانون بیاد. میره جلسات حضوری شرکت می‌کنه.

اون سمت یه پسره و دختره باهم قرار گذاشتن تو پروفایلشون رقابت درسی کنن.
به دختره میگم خب چرا از تاپیک درسیجات استفاده نمی‌کنید؟ مگه نمی‌خواید رقابت کنید؟ خب اون‌جا به جای یه نفر، با پنج نفر رقابت می‌کنید. این که هیجان‌انگیزتره.
میگه نه اینکه با جنس مخالف به صورت شخصی رقابت کنم برام لذت‌بخشه.
هفته اول همه چی خوب پیش میره. روز هشتم پسره نمیاد. دختره براش می‌نویسه چرا نیومدی؟ روز نهم پسره نمیاد دختره می‌نویسه تو رو خدا خبر بده بهم. و بالاخره روز دهم پسره نمیاد. دختره می‌نویسه امروز از فکر تو کلا هیچی درس نخوندم.

اون طرف یکی دیگه هست که خداناباوره. یکی در میون پیام‌ها و پست‌هاش یا ترویج بیخدایی می‌کنه یا علیه باخدایان صحبت می‌کنه.
هر چی اصرار از ما که بی‌خیال شو، از اون انکار که اینجا خفقانه و آزادی بیان وجود نداره.

جالب‌تر اون طرف هم یکی داریم که متعصب به دینه. پایبندی به دینش رو هم از طریق توهین کردن به بی‌دین‌ها ثابت می‌کنه.
مگه کوتاه میاد که فعالیت دینی بکنه ولی توهین به بقیه نکنه؟

اون ور یکی دیگه داریم شیفته سیاسته.
هر چی می‌خوای راضیش کنی اینجا حرف سیاسی ننویس، اون تشنه‌تر میشه که بیشتر بنویسه و بیشتر عقایدش رو منتشر کنه.

سمت دیگه یکی چالش «ببین و نزن» راه انداخته. هر کی بتونه بیشتر تصویر مستهجن ببینه ولی خ.ا نکنه تا به این شکل اراده‌اش رو قوی کنه.
ازش می‌خوایم ادامه نده‌، طلبکار میشه که اینجا به ایده‌ها بها داده نمیشه و تکنیک‌های کانون نیاز به به‌روزرسانی داره و ما با تکنیک‌های پوسیده‌مون مانع رشد کانون شدیم.

اون طرف یکی دیگه تمام اطلاعات شخصی خودش و خانواده‌اش رو با جزئیات ریز به ریز ریخته تو کانون. هر چی بهش تذکر میدی میگه من روشنفکرم و برام مهم نیست کسی متوجه بشه خ.ا می‌‌کنم.
بعد یک سال می‌گذره و هویتش لو میره. حالا ایمیل پشت ایمیل که تو رو خدا همه پست‌های من رو پاک کنید لو رفتم. بهش میگم میشه تا فردا صبر کنی؟ میگه نه همین الان می‌خوام همه پست‌هام پاک بشه.

هر روز که میای کانون می‌بینی یکی به یکی دیگه پریده. یکی با یکی دیگه دعواش شده. از یه طرف خواهش می‌کردم میشه بگذری؟ میشه ببخشیش؟ می‌گفت نه. تو تا نری بهش بگی بیاد ازم عذرخواهی کنه من نمی گذرم. بعد می‌رفتم متن پیام‌هاشون رو می‌خوندم می‌دیدم هر چی که این به اون گفته، معادلش رو هم اون به این گفته. حالا هر دو طرف هم از من انتظار دارن که باید طرف مقابل مواخذه بشه.

و
انواع و اقسام مدل‌های دیگه که آدم رو واقعا فرسوده می‌‌کنه.

این 6 پرده تو میز گرد تعریف کردم براتون یادتونه؟
اینا افسانه نبود. داستان نبود. واقعی بود.
من از قصد اون 6 پرده رو تعریف کردم چون همش تو خود کانون و جلوی چشم بقیه رخ داده بود. چیز پنهانی نداشت که راز کسی فاش بشه.
و
اما باید باشید و ببینید که خیلی چیزها اصلا گفتنی نیست.

باید با یکی 20 تا پرده 30 تا پرده جلو برید تا بفهمید فرسودگی یعنی چی.
البته از دور که ببینید شاید جالب باشه و بخندید. اما وقتی تو بطنش باشید می‌فهمید گردی که روی پیشونی آدم می‌شینه دیگه به‌راحتی پاک نمیشه.  

و می‌دونید چیه؟
ته تهش آدم از خودش می‌پرسه خب من میام اینجا که چی بشه؟ هر روز با یکی جنگ اعصاب داشته باشم؟ آخرش قراره چی بشه؟

چرا این قدر سطح کانون پایینه؟
چرا این قدر پاکی تو حاشیه است؟
مگه نه اینکه هر عضو وقتی تو کانون ثبت نام کرده، هدفش پاکی بوده. پس چرا چیزهای دیگه این‌قدر براش اهمیت داره که حاضر میشه پاکی و کانون رو به‌خاطرش رها کنه؟

نگاه می‌کردم تو لیستم ده‌ها کار انجام نشده دارم. از کاربر عادی تا سرپرست تا مدیر هر روز از من شاکی که پس چی شد؟ مگه نگفتی فلان کار رو می‌کنیم؟ مگه نگفتی فلان چیز رو راه میندازیم؟ مگه قرار نبود ماه پیش و سال پیش فلان چیز تغییر کنه؟
اما وقتی اعصاب و روانت نابود شده، چند برابر وقتی که برای کانون در نظر گرفته بودی رو هم صرف کانون کردی، انرژی هم دیگه برات باقی نمونده، با کدوم اعصاب و وقت و انرژی میشه کار اضافه‌ای انجام داد؟ چه جوری توجیهشون کنی که آقاجان منم یه نفرم. تو دیدی ما یه روز آروم داشته باشیم که بریم یه کاری هم بکنیم؟

بعضی از کاربران می‌گفتن بیا و شفاف‌سازی کن. چرا پنهانی عمل می‌کنید؟ چرا شجاعت به خرج نمیدید و میرید ایمیل می‌زنید؟
اما آیا واقعا همه چیز رو میشه شفاف اعلام کرد؟ 
وقتی یه نفر باعث تحریک جنسی چند نفر دیگه شده‌، من می‌تونم برم تو اخبار بزنم خانم X آقایان Y و Z و W رو تحریک کرده و به همین خاطر ما بهش اخطار دادیم؟
می‌تونم برم اعلان بزنم فلان آقای متاهل که قهر کرد و رفت از ما انتظار داشت خانم‌های سایت رو جهت دریافت محبت در اختیارش بذاریم و ما اجازه ندادیم؟

معلومه که من چنین کاری نمی‌کنم. معلومه که من آبروی کسی رو نمی‌برم. و معلومه وقتی یه سری چیزها رو آدم نگه و شفاف‌سازی نکنه، بدنام میشم.
ولی ته تهش می‌گم اینکه آدم رازدار و امانت‌دار باشه و در عین حال کار درست رو انجام بده، از هر شفاف‌سازی ارزشش بیشتره.

من خیلی چیزها رو حتی به مدیران ارشد هم نمی‌گفتم. کسی که به من اعتماد کرده و رازش رو گفته من چطور می‌تونم فاش کنم؟

اما در عین حال مدام به این فکر می‌کردم پس چرا نیت‌های خیر من دیده نمیشه؟ نه فقط نیت خیر من، نیت خیر این همه آدم دیگه که دارن از جون و دل زحمت می‌کشن؟
نمونه‌اش رو همین الان هم داریم. نداریم؟
الان صادقین به معنای واقعی کلمه چیزی جز خدمتگزار کانون میشه بهش گفت؟
خانم سنا فقط باید باشید و ببینید چطور برای هر گرهی که قابل باز شدن به دستشونه با روی باز وارد عمل میشن و کار رو جلو می‌برن.
همین مهدوی کجای دنیا بری بگردی و یکی به این خوش‌قلبی و پای کار بودن پیدا کنی؟
تا قدیم‌تر ها مثل شازده کوچولو که من هر وقت نیت می‌کردم، قبل از اینکه صحبتم تموم بشه کار رو تموم کرده بود.
و ده‌ها اسم دیگه.

و همش میگم من چطور حتی زحمت این عزیزان رو هم به باد دادم؟
نتیجه‌اش این شد؟

نتیجه‌ نیت‌های خیر نباید بشه یه جمع متحد و یکصدا؟
چرا آدما باید روبه‌روی هم بایستن برای اثبات خودشون؟
چرا این‌قدر پراکندگی و ازهم‌گسیختگی؟

یا ماه بنی هاشم
گفتی به من حق میدی. اما بازم فکر می‌کنم مشکل از من بود که خروجیش کانونیه که می‌بینی.
وگرنه اون همه تلاش (تلاش مدیران گرفته تا سرپرست‌ها و اعضایی که هر روز به کانون سر میزدن و از خودشون اثر به جا میذاشتن) خروجیش این نبود.

و
باز هم ممنون از محبت‌هایی که نسبت به من داری.

آرمین جان مشکل از شخص شما نیست. مشکل از منظم نبودن و عدم داشتن ناظم هست. شما باید انرژی و فکرت رو و خلاقیتت رو برای پاکی بچه ها بگذاری . نه اینکه وقتت صرف مسائل انضباطی بشه. مشکل نداشتن مدیر ارشد به تعداد کافی هست. و تقسیم کارها.
میشه با فکر و برنامه ریزی هر مشکلی رو برایش راه حل یافت. اگه آرمین ما هنوز وقت داره ماهی چند ساعت فکر و تجربش رو برای کانون بذاره برای پاکی اعضای کانون بذاره پس چرا نذاره؟؟ 

انشالله اون سنگی که جلوی نداشتن مدیر ارشد و ناظم هست برداشته بشه. و بعد تیم مدیرتی قوی مسائل انضباطی رو و فرسایشات رو دسته بندی و منظم سازی کنه.

تو پروفایل به بنده فرمودید که پیرمرد شدید و ججوون ترر ها باید بیان. داداش شما 50 سالتم بشه انرژیت از یه جوون 20 ساله بیشتره. هنوز سنی نداریم ما. نه من 30 ساله نه شمای 33 نمیدونم34 ساله. هنوز میتونیم با برنامه ریزی ماهی چند ساعت مفید برای کانون باشیم. در کنار تمام درگیری های شخصی. اینجا بستر کمک کردن برای ترک یه گناه کبیره فراهمه و مثل جهاد میمونه. بهترین کمکی که از دست همه ما بر میاد برای کمک به امام زمانمان همینجاست. وقت گذاشتن حتی ماهی یک ساعت. با 40 سال سن. با 50 سال سن. و ...
همه ما سلامتی 100 درصد شاید نداشته باشیم. یکی جسمش یکی روحش یکی هر دوش...ولی بازم میتونیم با تمام ناتوانی ها کمک کنیم و با این کمک خودمون از خودمون راضی تر و خدا از ما راضی تر خواهد شد انشالله. پس چرا نباشیم؟؟ بازم جای شکرش باقیه دست داریم و میتونیم تایپ کنیم و امید بدیم و کمک کنیم.



پ ن: در رابطه با مدیریت مسائل انضباطی و برخورد با افراد تو میزگرد قبلی صحبت شده احتمالا. بنده میز گرد سال 1400 رو نبودم و تمام پیامهارو نخوندم.ولی اون 6 پرده سفیر بهشت رو پاسخ دادم.اینجا
 وجود این مسائل طبیعی هست. هیچ وقت نمیشه انتظار داشت اینجور مسائل پیش نیاد. ولی اگه برخوردها قاطعانه و ماشینی باشه هر شخصی خیلی سریع متوجه میشه که اینجا جاش نیست. وقتی دلسوزی میکنیم و با خاطی 6 پرده میریم جلو هم خودمون خسته میشیم همم اونا این حس اینجا جاش نیست بهشون دست نمیده. اقا من به اشتباه از روی دلسوزی به یه جنس مخالف گفتم خواهر گلم موفق باشی. اگه با بنده ماشینی برخورد میشد یعنی پروفایلم 1 هفته بسته میشد بدون هیچ توضیح و پرده سازی به بنده اینقدر برنمیخورد تا اینکه شخصی بهم ایمیل بزنه و بگه مواظب صحبت کردنت باش . و وقتی من میدیدم این رفتار به طور عینه برای 100 نفر دیگم رخ داده ناراحت نمیشدم و تازه خوشم میاومد که کانون چه قدر منضبطه و قانون داره. دیگه رفتارمو کنترل میکردم. 
یه جمله معروف هست که میگه سربازان شما از رهبری که رهبری نکند اطاعت نمیکنند. سربازان رهبر قاطع و بیرحم میخواهند و میپسندند. 
با ماشینی کردن برخورد با خاطی ها هم تیم مدیریت خسته نمیشه هم ما اعضای عادی لذت میبریم از این اقتدار و نظم.
بن کردن هفته ای. دو هفته ای.. بستن پروفایل و ازینجور کارها...بن کردن 2 ماهه...6 ماهه
مگه تو دنیای واقعی کسی حبس بهش نمیخوره؟؟  اینجام خاطی رو حبسش کنید. بعد 4 ماه از حبس برمیگرده و فرصت زندگی کانونی دوباره داده میشه بهش. بعد یک سال از حبس برمیگرده. 
وقتی بن کردن فقط ابدیه مدیری که مسئول بن کردنه دلش نمیاد بن کنه. مثل اعدام میمونه. ولی بن کردن رو هفتگی ماهانه فصلی کنید تا مدیر ناظم دلش بیاد بن کنه. 

مشکل اینه فکر میکنید طرف بدش میاد و دیگه نمیاد کانون. ولی به نظر بنده حقیر طرف وقتی 6 پرده میسازید بیشتر بدش میاد.تازه بدشم بیاد قرار نیست بخاطر بدش اومدن یک نفر خاطی کل کانون بهم بریزه. اینجا باید برای ترک افراد قانون مند باشه بقیه خوش اومدند برند یه جای دیگه ترک کنند.

 ناظم قاطع و ماشینی بذارید. و به صورتی باشه که در تاپیک خاصی نشون داده بشه چند نفر همین برخورد باهاشون شده. که خاطی فکر نکنه فقط با خودش اینجوری برخورد کردید.


----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
بعدی پستی آقای آرمین آدِم روش نیمی شِد تا چن صباحی چیزی بِگد Hanghead
از حضوری پر مهرشون متشکریم که بسیار بسیار همیشه مفید واقع میشه 303 
خواسم بگم منم بِچه اصفانم
فقط نیمی فهمم چرا بقیه میگن اصفهون
بخدا به پیغمبر ما اصفهون نیمیگیم. اصفانس اینجا!

نقل قول: کسی نیست اصفهانی یاد بده؟ 
تا اونجای که من میدونم تا دلدون بخواد اینجا اصفانی هس
یادش بخیر آسمان می گفت مسئولینی اصفهان رسیدگی کونن، چه خبرس اونجا؟ Khansariha (56) Khansariha (13)Khansariha (13) Khansariha (13)
اگه این دوتا لینک رو وقت گذاشتی و خوندی، بعدش میتونیم مطمئن باشیم که قصد صددرصدیت ترکه.

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AA%D8%A...#pid612256


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid612283


اره طولانیه چون راه ترکم طولانیه ولی قول میدم بعد خوندنشون همون آدمی نیستی که وارد تونل شد 53 302  


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621890

https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621964
نقل قول: اینم یه جمله خیلی اصفانی:

چوریا ورمالیدن توسیبه! [تصویر:  4chsmu1.gif]
نا موسا این چیه؟ Gigglesmile ما دهه هشتادیا دیگ اصفانی دارد یادمون میرد
خونه مامانبزرگم که میرم فقط یه ساعت باید حرفاشا برام ترجمه کوند
چَسب نه، چِسب
کَباب نه ، کِباب
سَگ نه ، سِگ
بعد از اونطرف
دِرخت نه ، دَرَخت
دِراز نه، دَراز
Khansariha (56)
کلا اینا رو درستشو بگین بابابزرگم که گوشاش سنگینه نمی فهمه Khansariha (56)انگار یه زِبونی دیگس
اگه این دوتا لینک رو وقت گذاشتی و خوندی، بعدش میتونیم مطمئن باشیم که قصد صددرصدیت ترکه.

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AA%D8%A...#pid612256


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid612283


اره طولانیه چون راه ترکم طولانیه ولی قول میدم بعد خوندنشون همون آدمی نیستی که وارد تونل شد 53 302  


https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621890

https://www.ktark.com/Thread-%DA%AF%D8%B...#pid621964


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان