1393 آبان 17، 15:49
1393 آبان 17، 16:02
1393 آبان 17، 16:08
حس مي كنم با روز شماري بيشتر وسوسه مي شم
1393 آبان 17، 22:45
ویرایش شده
این کسلی و بی حوصلگی و رخوت علائم ترکه یعنی؟
1393 آبان 17، 23:12
یه پیشنهاد سریع
همین الان زود تند سریع
کارهای هفته ی آیندتون رو ردیف کنید و بنویسید به علاوه اهداف میان مدت دو سه ماهه ...بعدش این رو هم بنویسید که چه چیزهایی و چه کارهایی براش لازمه ...زود تند سریع ... هر وقت بی حوصله شدین به اینها باید نگاه کنید ..اینها هدفهای شماند ..ارزشهای شمایند در کوتاه مدت آیا کارهای لازم برای رسیدنشون رو کردین ؟
البته اینا نظر منه فقط ها ...
خودم راستش هر وقت این جوری میشم می فهمم بی برنامه شدم ...
یا علی و در پناه حق
یا حضرت زهرا (سلام الله علیها)
1393 آبان 17، 23:46
خوبم
ذکر گفتم و از سر جام تکون نخوردم
دو ماه دیگه یه آزمون خیلی مهم دارم ولی توی این چهار روز ترک یه کلمه هم نخوندم
عصبی و بی حوصله م
مرسی که هستین
حرفاتون آرامش میده
باورم نمیشه درمورد مشکلم میتونم راحت بحرفم
1393 آبان 19، 20:57
بعدش تا صبح گریه کردم
صبح سرکار نرفتم ولی مگه میشه یادم بره چه اشتباه بزرگی انجام دادم من میدونم مشکل ازکجاست خیلیییییییییییییییییی مقاومت کردم که نشه ولی شد نمیخوام خودم رو تبرعه کنم اصلا من مستحق بدترین ها هستم
ولی خدا من که نمیتونم همه رو کنار بزارم این بار شکستنم هم واسه این بود که فوق العاده تنها شدم خیلییییییییییییییییییییییییییییییی تنهایی بده
مرا عهدی است باجانان....
1393 آبان 19، 22:04
(1393 آبان 19، 20:57)دریایی نوشته است: هنوز باورم نمیشه شکستمسلام ناراحت نباش، ببين تا خودت نخواى و مقاومت نكنى كارا درست نميشه،
بعدش تا صبح گریه کردم
صبح سرکار نرفتم ولی مگه میشه یادم بره چه اشتباه بزرگی انجام دادم من میدونم مشکل ازکجاست خیلیییییییییییییییییی مقاومت کردم که نشه ولی شد نمیخوام خودم رو تبرعه کنم اصلا من مستحق بدترین ها هستم
ولی خدا من که نمیتونم همه رو کنار بزارم این بار شکستنم هم واسه این بود که فوق العاده تنها شدم خیلییییییییییییییییییییییییییییییی تنهایی بده
از خودم بگم،
بخاطر اين قضيه براى خودم دوبار مودمزدم شكوندم نااميد شم ،نكنم،
مثل معتادها بودم،
با سيمكارت و سرعت لاكپشتى بزور ميامدم، سيمكارتو زدم شكوندم،
بعد از كافى نت با فيلتر شكن ميرفتم،
اون دسترسى رو قطع كردم،
بعد ميومدم تو فيلم هاى خارجي كه تو هارد بود،
كلا عين يه معتاد تمام وجودم پر از استرس بود،مثل معتادى كه نميتونه بره مسافرت،من هر لحظه گند ميزدم به زندگيم،
تا اينكه بحاطر يه موضوعى فشلر زيادى آوردم تردك كنم،هنگ كرده بودم،باور كن شب نميتونستم بخوابم،
خواب راحت آرزو بود،چون همش صحنه ها تو ذهنم بود و لذت فيزيكيش از زير زبونم نرفته بود،همش خودمو قانع ميكردم كه آخرين باره ،
تا اينكه ١ ماهى با اين وضعيت گذشت چقدر سخت بود،چقدر استرس ى اضطراب داشتم،
تا اينكه كامپيوترم روزاي آخر يك ماهى خراب شد،ديگه خيالم جمع شد،
تا اينكه كلا تموم شد،ديگه. نه عكسي ديدم ،نه فيلمى،نگاهمم تو حيابون كنترل كردم، ديگه تموم شد، و از الان بيشتر حواسمو جمع كردم لغزش نكنم،
محكم باش، محكم،ادامه بده،
باور كن ديگه. دغدغه من اون نيست،بهترين روزاي زنديگيمو دارم ميگذرونم،انگار شدم يه آدم عادى كه برگشته به زندگى،
باور كن ميتونى،به اين فكر نكن كي ميرسى به اون روزاي خوب،
فكر و ذكرتو الان بزار رو اينكه اگر صحنه اي ديدي چطور از زيرش فرار كنى ،
وقتى يك خانوم درگير اين موضوع ميشه خيلى ناراحت كننده است،انشالله وضعيت درست بشه و همه سر و سامون بگيرن،
حيفه روزگار اينطورى بگذره
1393 آبان 19، 22:56
1393 آبان 19، 23:51
میتونید درد و دل هاتون رو اینجا درمیون بذارید
بچه های کانون صمیمانه منتظرن بشنون
1393 آبان 20، 0:43
:d
عیب نداره به هر حال من که قرار نیست از پاکیم بگذرم
الانم یه ذره کارتون می بینم بعدش می خوابم
رویایی رو ببین که میخوای
جایی برو که دوست داری
چیزی باش که میخوای باشی
چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
جایی برو که دوست داری
چیزی باش که میخوای باشی
چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
[b]m.es71[/b]