امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1399 اسفند 3، 16:46)SR71 نوشته است: هیییی 18
عجب 40 چی فکرکردیم چی شد Smiley-face-biggrin چه می خواهد بشه؟ 39
---------
یادگاری اسفند #99


هییی
مردم چه فکرا که نمیکنن! 65
حاجی بشین کمربندتم ببند که قراره سال 1400 کره زمین گهواره وار و الاکلنگی و زیگزاگی و کاتوره ای و هر حرکتی که به ذهن هر کسی میرسه حرکت کنه 4fvfcja


من که کفنم تو کمده 4fvfcja
فقط قبر ندارم
منو بدین دست شهرداری دفنم کنه 4fvfcja
اگه هم براتون عزیز بودم مومیاییم کنید
دلم به دنیا بسته ست 4fvfcja
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
 سپاس شده توسط
منم یاد گرفتم اینارو از اجتماع مون
و توجیه نداره کارم اشتباه بود
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم 
بر خود برسیدیم و به جایی نرسیدیم
گه نعره زنان معتکف صومعه بودین 
گه رقص کنان گوشه خمار گزیدیم 
کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم 
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم [تصویر:  hanghead.gif]
[تصویر:  uVwrXF.png]
Tears
هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک


[تصویر:  woman-praying-free-bird-enjoying-nature-...00-256.jpg]
خدایا آخرش میخواد چی بشه 
به خودت توکل میکنم خواهش میکنم کمکشون کن
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
(1399 اسفند 4، 0:12)*شهریار‌* نوشته است: Tears


ادامه بده پسرِ قوی ، باهوش و محکم Khansariha (69) 53
(1399 اسفند 4، 0:12)*شهریار‌* نوشته است: Tears

سلام
همان طور که بدی های خودت رو می بینی,خوبی های خودت رو هم ببین.
آنطور که خدا می بیند


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
شده بود که نهایت یک هفته پشت سر هم درد داشته باشم؛ اما دو ماه نه.
تو این دو ماه تعداد روزهایی که بهتر بودم به اندازه انگشت‌های یک دستم نمیشه.
و من چقدر خسته شدم.  Hanghead

خیلی سخت صبح‌ها شب میشه.
17 ساعت بیداری برای انتظار تموم شدن خیلی زیاده. و هر چقدر ساعت‌شماری بیشتری انجام میدی، طاقتت کمتر میشه. 

موضوع فقط درد نیست. موضوع اینه که با این درد، حفظ کردن خودت هم سخت میشه.
در حین بیماری، تقوا پیشه کردن سخت‌تر میشه.
در حین بیماری، تصمیم‌های عاقلانه سخت‌تر میشه گرفت. کارهای عاقلانه سخت‌تر میشه انجام داد.

ارتباط برقرار کردن با آدم‌ها چقدر سخت میشه. چقدر رنج‌آور میشه.
نمی‌تونی با کسی که دوست داری صحبت کنی. 
نمی‌تونی کسی که دوست داری رو ببینی.
قول نمی‌تونی بدی و قول هم بدی معلوم نیست بتونی بهش عمل کنی.

تو بیماری آدم سست میشه. از قدرت می‌افته. از قدرت هم بیفتی، عزتت کم میشه. احترامت کم میشه.

مثل این‌ها که قهوه‌ی تلخ می‌خورند و میگن همه خوشمزگیش به این تلخ بودنشه، من هم باید چنین رویکردی داشته باشم.
سعی هم می‌کنم داشته باشم.
جام زندگی رو با همه تلخیش نوش کنم. اما خب سخته. خیلی سخت.
پس کی تموم میشه؟
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

شنیده ای کسی بگوید خودم را گم کرده ام؟
شاید نه...
ولی حتما دیده ای یک تصادف، خاطری از سری ببرد...
آری شده ام همان که خاطرش دچار فراموشی شده...
فراموشی خودی که روزی داشتم...
بعد روزها تلاش و بی کار ننشستن، دمی را، به زور و با چانه زنی از مادر کفگیر به دست کمال گرایی، آرام می گیرم و رو می کنم به صندوقچه دلم. بعد مدت های طولانی لباس رزم و مبارزه را  کنار گذاشته ام و قصد کرده ام به وجودم بازگردم. در خیالم لحظه شماری می کنم و زودتر از دست هایم پیش خوشی های آشنای کوچک و هویت ساز توی صندوقچه نشسته ام تا این که در باز می شود و خیال ها نقش بر آب...
صندوقچه دلخوشی های کوچولویم خالیست... خوش مزگی ها، علاقه ها، فانتزی ها... سلیقه شخصیم، دوست داشتنی هایی که به من تعلق داشت گم شده اند... یعنی من از کودکی هیچ چیزی به یادگار نیاورده ام جز درد و رنج؟...
و چه رنج بزرگی که خودی نداشته باشی....
وقتی در جواب چی دوست داری؟
می گویم یادم نیست...اطلاعات پاک شده...
حالا همه دلخوشی من، یک من قوی دو سه ساله است که خودم ساخته ام. نمای نو دارد، مقاوم و پر افتخار است، باران و باد که سهل است سنگ و طوفان هم حریفش نیست اما همه این ها را روزی برای محافظت از گرمای صندوقچه دلم بنا کردم...جای خالی ای که اگر اجزای اصلیش پیدا نشوند هرگز با چیز دیگری پر نخواهد شد... 

آری من خودم را فراموش کرده ام...
به راستی من خودم را گم کرده ام...

آری ندیده! برای من سخت نبود این پنجاه روز پاکی شاید آنطور که برای بقیه آدم هایی که این سال ها آمده اند و رفته اند...
شاید بعد این هم سخت نباشد اما...
اما درد مگوی مرا که داند جز اشک های در سکوت، بغض کرده ی من...

آخر وقتی شب شد تمام شد همه چیز و همه رفتند، این موفقیت ها را می خواهم سر طاقچه کدام دل قاب کنم، ها؟...



#وقتی_خودی_ندارم
#دلخوشی_های_جامانده_در _راه
#من_چی_دوست_داشتم؟!
#لذت_من_زیر_درخت_آلبالو_گم_شده
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
حس خوب زندگی وقتی میاد که آدم از اینکه تا اینجا رسیده راضی باشه یا حداقل خوشحال باشه


اما این خوشحالی چطوریه؟! چه رنگیه؟! چه حسی داره؟!


حس خوب زندگی سال هاست در وجودم مرده
نه
بلکه کشته شده!


دارم دست و پا میزنم که دوباره زنده اش کنم اما اون حتی وجود هم نداره!

یا شایدم برای من Hanghead


من قدم هایی که میدونم منو به خوشحالی میرسونن رو دارم برمیدارم اما هیچ حسی نسبت بهشون ندارم!

دقیقاً تاریخ داره برام تکرار میشه

میدونم که حتی اگه به موفقیت برسم هم نهایتاً دو دقیقه نه بیشتر، خوشحال خواهم بود


دنیا و مصیبت هاش منو ول کنه هم درست نمیشه چون من هیچ حس خوبی نسبت به خودم نه داشتم و نه دارم!


این یعنی بی ارزش بودن هر چیز خوب و هر تلاشی برای منه

این یعنی اینکه بود و نبود همه چیز فرقی نداره
چون حتی میترسم خوشحال شم!


توی زندونی گیر افتادم که به قول خانم رعنا، دیگری ها برام ساختن و منو اون تو انداختن
اما حالا میبینم زندان بانم خودمم!!!!!
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
نمیدونم شما وقتی اشتباه میکنین چجوری شرایطو هضم میکنین 
ولی من وقتی اشتباه میکنم خیلی خیلی برام سخته...
هضم شرایط خیلی برام سخت میشه God
اصلا یکی از مهم ترین چیزایی که باعث شکستم میشه همین مسئلست.
میدونید چیه
کی فکرشو میکرد عاقبت من این باشه....
یه تنه دارم گند میزنم به زندگیم
هرچی سعی میکنم درستش کنم بدتر میشه... خراب تر میشه...
گند زدم به آینده ام....
و چقدر وحشتناکه این نداشتن امنیت تضمین آینده...
امروز حس کردم آنقدر گند زدم تو زندگیم که پدرم دلش میخواد منو پرت کنه یه گوشه آنقدر بگیره بزنتم که جونم بالا بیاد...
خودمم شرمنده ام.ولی کاش متوجه شن.. قطعا خودم خیلی از بقیه ناراحت ترم...
گیر افتادم توی باتلاق که هر ثانیه بیشتر فرو میرم....
در واقع شدم مصداق کامل. هرچه بگندد نمکش میزنند.. وای به حالی که بگندد نمک....
الان من دارم روی گندیدگی زندگیم نمک میزنم... نمک گندیده البته . . . .
سرتاپام. از نوک انگشتای پام تا فرق سرم شده لجن و کثافط . .
خدا به مامان بابام دل خوش بده ایشالا.. حقشون نیست من نصیبشون بشم تو این زندگی.. گناه دارن

پنج اسفند هزارو سیصد و نود و نه
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
(1399 اسفند 5، 16:26)آستوریا نوشته است: میدونید چیه
کی فکرشو میکرد عاقبت من این باشه....
یه تنه دارم گند میزنم به زندگیم
هرچی سعی میکنم درستش کنم بدتر میشه... خراب تر میشه...
گند زدم به آینده ام....
و چقدر وحشتناکه این نداشتن امنیت تضمین آینده...
امروز حس کردم آنقدر گند زدم تو زندگیم که پدرم دلش میخواد منو پرت کنه یه گوشه آنقدر بگیره بزنتم که جونم بالا بیاد...
خودمم شرمنده ام.ولی کاش متوجه شن.. قطعا خودم خیلی از بقیه ناراحت ترم...
گیر افتادم توی باتلاق که هر ثانیه بیشتر فرو میرم....
در واقع شدم مصداق کامل. هرچه بگندد نمکش میزنند.. وای به حالی که بگندد نمک....
الان من دارم روی گندیدگی زندگیم نمک میزنم... نمک گندیده البته . . . .
سرتاپام. از نوک انگشتای پام تا فرق سرم شده لجن و کثافط . .
خدا به مامان بابام دل خوش بده ایشالا.. حقشون نیست من نصیبشون بشم تو این زندگی.. گناه دارن

پنج اسفند هزارو سیصد و نود و نه


عزیزم همه چی درست میشه صبر داشته باش  128fs318181
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
افتادم بازم افتادم توی اوج ناامیدی اوج گناه من خستته بودماز خودم خسته شده بودم متنفر شده بودم من نابود شده بودم ولی یکی دستمو گرفت بلندم کرد ولی من دیگه دستشو ول نکردم بدبخت شده بودم به یکی نیاز داشتم یکی که من رو بفهمه یکی که درکم کنه و حالا اون یه نفر پیدا شده بود بهش علاقه مند شدم بیشتر از جونم دوسش داشتم من رو حتی به خودم هم علاقه مند کرده بود هر وقت مشکلی برام پیش میومد باهاش صحبت میکردم آرومم میکرد و راه درست رو بهم نشون میداد و حالا من دیوانه وار عاشقش شده بودم خیلی طعنه شنیدم واسه انجام دادن کارهایی که اون دوست داشت ولی آخه مگه آدم عاشق چیزی حالیش میشه 
عشق بین ماخیلی قشنگ بود قبلش برام واسطه فرستاده بود یه واسطه که تا آخر عمرم بهش مدیونم .
خلاصه اون منو بزرگ کرد با خیلیا آشنام کرد منو از پیله ای که دور خودم تنیده بودم نجات داد بهم محبت داد بهم میگفت عاشقمه حتی اگر کار اشتباهی انجام بدم 


آره خدا خودش گفت تو قرآنش بهم گفت گفت عاشقمه دستمو گرفت مثل همیشه ولی من برای بار آخر دیگه دستشو رها نکردم تازه قدرشو دونستم کم کم بهش علاقه مند شدم و دیوانه وار عاشقش عاشق مهربونیش بزرگیش منطقش همه چیش 
بهم گفت یه عده هستن که برا من خیلی عزیزن محبوب من هستن گفت میتونن کمکت کنن گفت با وفا و با مرام هستن گفت بهتر میتونی بهم نزدیک شی راه رو نشونت میدن اولش یکم حسودیم شد ولی وقتی شماختمشون پیش منم محبوب شدن چراغ راهم و راهنمام برای رسیدن به اون بالاسری اهل بیتش ‌
مسیر من همچنان ادامه داره این تازه آغاز ماجراست
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
(1399 اسفند 5، 13:25)ارادتمند شهدا نوشته است: نمیدونم شما وقتی اشتباه میکنین چجوری شرایطو هضم میکنین 
ولی من وقتی اشتباه میکنم خیلی خیلی برام سخته...
هضم شرایط خیلی برام سخت میشه God
اصلا یکی از مهم ترین چیزایی که باعث شکستم میشه همین مسئلست.
علاوه بر بخشیدن دیگران بخشیدن خودمون هم چیز مهمیه که باید یاد بگیریم
با خودمون مهربون باشیم و خودمون رو هم ببخشیم 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان