1389 آذر 14، 14:48
ویرایش شده
(1389 آذر 13، 23:27)امیرعلی نوشته است: متاسفانه خودشون رو توجیه میکنن که من تنها بودم، احساس تنهایی میکردم، میخواستم با یه کسی حرف بزنم و از این جور چیزا ....
موضوع اینه که این افراد ضعف شخصیتی دارن... ارتباطشون با خدا ضعیفه ... چون خدا رو کم دارن، میخوان جای خدا رو با یه دختر پر کنن!
در ادامه حرف های امیر علی من هم میگم که :
مخاطب همه بچه های کانون و همه ی نوجون های تنهاست ..:
(1388 مرداد 10، 22:34)مجتبی نوشته است: در وسعت دل بزرگ ما، تنهايى را نمی توان با اين لحظه هاى شاد و يا بت هاى گوناگون و يا دلدارهاى چند رنگ، درمان كرد؛ كه اين دل، دلدارى ديگر مى خواهد. اين خانه، براى ديگران بزرگ است.
ما مى خواهيم، اين دل بالغ را، با بوسه های شهوتى مكرّر و هاى شيرين مشغول كنيم و اين، كارى است كه به بن بست مى رسد ، اگر تمامى ايزابل ها و تامارها و تمامى عشق ها را يك جا به ما بسپارند، باز هم سرزمين دل ما، سرزمين گسترد ه ى وجود ما، خالى است و اين خلوت، نه در هنگام محروميت، كه حتّى در لحظه ى برخوردارى هم احساس مى شود؛ و تازه بهتر احساس مى شود.
دل آدمى، بزر گتر از اين زندگى است . و اين، راز تنهايى اوست . او چيزى بيش تر از تنوع و عصيان را مى خواهد . او محتاج تحرّك است و حركت، با محدوديت سازگار نيست، كه محدوديتها، عامل محروميت و تنهايى ماست .
اميدها و هد فهاى محدود و محكوم، نمى تواند در برابر حركت مستمرّ انسان، ثابت بمانند و متزلزل نشوند . انسان، هر
روز بت هاى ديروزش را مى شكند.
دنياى بزرگ، براى انسانى كه رشد كرده و فائز شده و سر برآورده و از خوض و فرو رفتن نجات يافته، تنگ است. اين دنيا، مثل شكم مادر براى بچه است. بچه نمى تواند در همان دنياى رحم بماند و ادام هى خود را رها كند.
دردها و رنجها، عامل بيدارى و باعث درهم شكستن محدوديتها و ديوارهاى ماست. و با اين ديد، مى توانيم به انس و سرور و ابتهاج برسيم و از غضب و سخط و نفرت جدا شويم. مى توانيم به خوشنودى و امن راهى بيابيم.
البته
اگر بتوانى در ميان رنجها و زير بارش بى امان ماتم، نشانه هاى محبت را بشناسى و بتوانى زيبايى و هماهنگى اين تازيانه هاى درد را احساس كنى؛
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !