1392 فروردين 20، 11:00
انگاری وصف حال منو نوشتید
خدا بیامرزدشون همای رحمت خان
سعی کنید واقعا سال خوبی باشه
(1392 فروردين 20، 23:00)hf.zahra نوشته است:منم همینجوریم، اصن به نظرم کانون همینه(1392 فروردين 20، 22:52)خوشحال نوشته است: یه اتفاقی برای من افتادهسلام
دیگه کانونو جایی برا ترک نمیبینم
بیشتر هر وقت دلم میگیره میام بدبختیامو تایپ میکنم
الان 60 خط تایپ کردم و پاک کردم
ببخیال.
همینم خوبه
یادمه یه زمانی که غمگین بودم میرفتم آروم یه گوشه نسیم حیات مینشستم و فقط به بچه ها نگاه میکردم
داشتن یه پناهگاه برای روزهای سخت خیلی خوبه
خلاصه اینکه اگه حسش بود و کمکی میکرد دوباره بنویسین
میخونیم
اگه کاری از دستمون بر نیاد هم، حداقل میدونین بقیه کنارتونن و به حرف هاتون گوش میدن.تازه دل خودتون هم به لطف خدا کمی آروم میگیره.
(1392 فروردين 20، 9:21)Amirhossein18 نوشته است:(1392 فروردين 20، 3:56)خوشحال نوشته است: به نام خدایی که هر جایی خواستم بود"دیگه نمیتونم....
ولی هر جا که خواست نبودم
چه بیخود زندگیمو باختم!!!
15 سالم بود معدلام همه بیست پامو بیرون نمیذاشتم
خلاصه یه آدم خوب و .... بودم.
نمیدونم تو این 4.5 سال چی شد واقعا
چیکار کردم من که مستحق این زندگی شدم؟
حالا شدم یه گرگ بارون دیده
دیگه هیچی ناراحتم نمیکنه هیچی خوشحالم نمیکنه
کلا خنثی شدم
همش مجبورم لبخند الکی برای تظاهر به خوب بودن بزنم ولی آخرش چی؟
کاش برمیگشتم به 5 سال پیش
یه زندگی ساده ولی با خدا
یه زندگی ساده و با انگیزه
من واقعا برا خودم متاسفم...
چرا من نباید درس بخونم؟؟؟
خیلی ها که برا من عددی نبودن حالا با تیکه و یه سری چیزا بهم میفهمونن که تو " نمیفهمی "
یادشون نمیاد یه زمان همشون مثه چی دنبالم بودن یه سوال کنن
خداییش خیلی خستم
هی به خودم میگم بابا تو همون امیری تو میتونی دوباره برگردی
ولی بعد که قشنگ فکر میکنم میبینم
دیگه نمیتونم....
چون یکسری چیزا که برن دیگه برنمیگردن مثله احساسم مثه عمرم که پای خ.ا و سیگار و هزار تا اشغال دیگه حروم شد
واقعا خستم
نمیدونم هر بلایی تو زندگی سرم اومد انداختم گردن خ.ا
حالا هم کنکورو
چون این کارو میکنم دیگه درس نمیفهمم
انقد کم حوصلم که نمیتونم 2 ساعت درس بخونم سریع اعصابم بهم میریزه میبندمش اصلا بیخیال
اینجا کسی چه میفهمه من چی میگم؟؟
تو فضای مجازی هر چی بیشتر داد بزنی کمتر میشنون
اصلا وظیفه ای ندارن که بخوان بشنون.
چون یکسری چیزا که برن دیگه برنمیگردن مثله احساسم مثه عمرم که پای خ.ا و سیگار و هزار تا اشغال دیگه حروم شد"
امیرجان
عمری که رفته دیگه بر نمی گرده ، ولی این عمری که پیش روته رو در یاب
خیلی چیزا هم هستن که هنوز نیومدن و هنوز به دستشون نیاوردی
نباید انقدر به اون چیزایی که از دست دادیشون و برنمیگردن فکر کنی که چیزایی که داری به دستشون میاری هم از دست بدی
آدم نباید غرق تو آینه عقب ماشینش بشه ، و الّا میکوبونه به تیربرقی ماشینی عابری چیزی ، چیزایی که جلوش هستن رو هم خراب می کنه
هنوز کلّی از عمرت مونده
خیلی رک بهت بگم ، هنوز بهترین سال های عمرت مونده (حدود 20 تا 30) ، سال هایی که تو اوج جوونیت هستی
چیزی که واضحه اینه که تو این سال ها تو میتونی امیری بهتر از اون چیزی که بودی بشی
زمان میخواد و همّت
اوّلیشو داری هنوز
دوّمیش هم به خودت بستگی داره که اراده کنی یا نه
(1392 فروردين 21، 19:59)مریم 74 نوشته است: سلام امیر جان درد دلتو که خوندم اشک روی گونه هام نا خودآگاه سرازیر شد....یادم افتاد به خودم ...که چی بودمو چی شدم....خیلی هارو که از بالا واسشون دست تکون میدادم حالا دیگه اینقدر اوج گرفتن که منو نمیبینن...از خودم میپرسم حق من چیه؟؟واقعا حق من نیست این که آدما یه اطرافمو اینجوری ببینم....نمیدونم نمیخوام بفهمم یا نمیفهمم...اما حداقل اینو میدونم که اگه یه تکونی به زندگیت ندی زندگی تکونت میده که اونم بد جور ضربه ایه..
(1392 فروردين 20، 9:21)Amirhossein18 نوشته است:(1392 فروردين 20، 3:56)خوشحال نوشته است: به نام خدایی که هر جایی خواستم بود"دیگه نمیتونم....
ولی هر جا که خواست نبودم
چه بیخود زندگیمو باختم!!!
15 سالم بود معدلام همه بیست پامو بیرون نمیذاشتم
خلاصه یه آدم خوب و .... بودم.
نمیدونم تو این 4.5 سال چی شد واقعا
چیکار کردم من که مستحق این زندگی شدم؟
حالا شدم یه گرگ بارون دیده
دیگه هیچی ناراحتم نمیکنه هیچی خوشحالم نمیکنه
کلا خنثی شدم
همش مجبورم لبخند الکی برای تظاهر به خوب بودن بزنم ولی آخرش چی؟
کاش برمیگشتم به 5 سال پیش
یه زندگی ساده ولی با خدا
یه زندگی ساده و با انگیزه
من واقعا برا خودم متاسفم...
چرا من نباید درس بخونم؟؟؟
خیلی ها که برا من عددی نبودن حالا با تیکه و یه سری چیزا بهم میفهمونن که تو " نمیفهمی "
یادشون نمیاد یه زمان همشون مثه چی دنبالم بودن یه سوال کنن
خداییش خیلی خستم
هی به خودم میگم بابا تو همون امیری تو میتونی دوباره برگردی
ولی بعد که قشنگ فکر میکنم میبینم
دیگه نمیتونم....
چون یکسری چیزا که برن دیگه برنمیگردن مثله احساسم مثه عمرم که پای خ.ا و سیگار و هزار تا اشغال دیگه حروم شد
واقعا خستم
نمیدونم هر بلایی تو زندگی سرم اومد انداختم گردن خ.ا
حالا هم کنکورو
چون این کارو میکنم دیگه درس نمیفهمم
انقد کم حوصلم که نمیتونم 2 ساعت درس بخونم سریع اعصابم بهم میریزه میبندمش اصلا بیخیال
اینجا کسی چه میفهمه من چی میگم؟؟
تو فضای مجازی هر چی بیشتر داد بزنی کمتر میشنون
اصلا وظیفه ای ندارن که بخوان بشنون.
چون یکسری چیزا که برن دیگه برنمیگردن مثله احساسم مثه عمرم که پای خ.ا و سیگار و هزار تا اشغال دیگه حروم شد"
امیرجان
عمری که رفته دیگه بر نمی گرده ، ولی این عمری که پیش روته رو در یاب
خیلی چیزا هم هستن که هنوز نیومدن و هنوز به دستشون نیاوردی
نباید انقدر به اون چیزایی که از دست دادیشون و برنمیگردن فکر کنی که چیزایی که داری به دستشون میاری هم از دست بدی
آدم نباید غرق تو آینه عقب ماشینش بشه ، و الّا میکوبونه به تیربرقی ماشینی عابری چیزی ، چیزایی که جلوش هستن رو هم خراب می کنه
هنوز کلّی از عمرت مونده
خیلی رک بهت بگم ، هنوز بهترین سال های عمرت مونده (حدود 20 تا 30) ، سال هایی که تو اوج جوونیت هستی
چیزی که واضحه اینه که تو این سال ها تو میتونی امیری بهتر از اون چیزی که بودی بشی
زمان میخواد و همّت
اوّلیشو داری هنوز
دوّمیش هم به خودت بستگی داره که اراده کنی یا نه