امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

حیف که تنها نیستم
وگرنه می نشستم حسابی گریه میکردم

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام مریم جان
دیدی اینایی که خیلی سال معتاد بودن، تونستن ترک کنن؟؟ حتی بعد 20 سال!
نمیخوام خ.ا رو تشبیه به اعتیاد کنم ولی اینو میخوام بگم که اراده و انگیزه بستگی به خواستن تو داره
توانشو نداری خب ایجادش کن
اول تغییر رو واقعا بخواه بعد توانشو به دست بیار ...
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
میتونی بری تو حموم دستشویی گریه کنی تا سبک شی...Hanghead 128fs318181
[تصویر:  wp4003454.jpg]
(1393 مرداد 26، 23:45)bahar2 نوشته است: میتونی بری تو حموم دستشویی گریه کنی تا سبک شی...Hanghead 128fs318181
جا قطی بود؟asabani
[تصویر:  05_blue.png]
اره دیگه
مشکل قحطیه جاست
بهترین جا دستشوییه
گفتن چرا قرمز شدی بگی صابون رفته تو چشمم
وقتی نشه تو بغل مامانت گریه کنی
باید بری تو دستشویی یا زیر دوش گریه کنی

[تصویر:  nasimhayat.png]
من خودم داشتم فکر میکردم چی شد که چهاااااار ساله عضو کانون ام.. 
ولی نتونستم زودتر ازاینها ترک کنم..آخه چرااااااا ؟!

بعد به این نتیجه رسیدم که.....
بهرحال باید بازم خدا شکر کنم و تلاشم این باشه که پاکیمو حفظ کنم ..
تا بتونم گذشته رو جبران کنم..
53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  wp4003454.jpg]
(1393 مرداد 26، 23:52)می توانم نوشته است: اره دیگه
مشکل قحطیه جاست
بهترین جا دستشوییه
گفتن چرا قرمز شدی بگی صابون رفته تو چشمم
وقتی نشه تو بغل مامانت گریه کنی
باید بری تو دستشویی یا زیر دوش گریه کنی
بفرمائید.

(1393 مرداد 27، 0:00)bahar2 نوشته است: من خودم داشتم فکر میکردم چی شد که چهاااااار ساله عضو کانون ام.. وچرا نتونستم زودتر ازاینها ترک کنم..؟!
بعد به این نتیجه رسیدم که.....
بهرحال باید بازم خدا شکر کنم و تلاشم این باشه که پاکیمو حفظ کنم ..
تا بتونم گذشته رو جبران کنم..
53258zu2qvp1d9v
مهمترین قسمت پست رو که نگفتین
[تصویر:  05_blue.png]
اینم مهمترین قسمت:
 یه سری چیزا تو زندگی طی مراحل داره...وقت خاص و موعد داره...
تا طی مراحل نکنی نمیتونی بری جلو...
مثل مراحل یک گیم...
باید یکی یکی پازل رو حل کنی و بجنگی و بری جلو...
برای من یکم بیشتر طول کشید...
تا خودم رو پیدا کنم...
تا قدرت ایستادن جلوی نفس ام رو به دست بیارم...
ازین بابت متاسفم چون باعث شد خیلی فرصت ها رو از دست بدم..
اما خوشحالم که مصمم تر و قوی تر از قبل خودمو می بینم که داره میره جلو..
[تصویر:  wp4003454.jpg]
اقا از گریه نگید که من اینقد که نمیخوام جلو کسی گریه کنم دلم سنگ شده
میخوام گریه کنم اشکم نمیاد :(

نمیخوام مامان یا بابا رو ناراحت کنم
یا برای  کسی توضیح بدم
خیلی سخته 46
★  *  ★   اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم    ☆  ★  

خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم



[تصویر:  959266sk2bnp02of.png]
(1393 مرداد 27، 0:06)bahar2 نوشته است: اینم مهمترین قسمت:
 یه سری چیزا تو زندگی طی مراحل داره...وقت خاص و موعد داره...
تا طی مراحل نکنی نمیتونی بری جلو...
مثل مراحل یک گیم...
باید یکی یکی پازل رو حل کنی و بجنگی و بری جلو...
برای من یکم بیشتر طول کشید...
تا خودم رو پیدا کنم...
تا قدرت ایستادن جلوی نفس ام رو به دست بیارم...
ازین بابت متاسفم چون باعث شد خیلی فرصت ها رو از دست بدم..
اما خوشحالم که مصمم تر و قوی تر از قبل خودمو می بینم که داره میره جلو..
مجهول توضیح دادی
منم که خنگ.حالا تحویل بگیر
[تصویر:  05_blue.png]
یه گوشه دنج پیدا کن...یه آهنگ غم انگیز پیدا کن ...
یا شروع کن به نوشتن از چیزهایی که ناراحتت کردن...
اگه بلند گریه نتونی 
حداقل راحت اشکات در میاد ...
باید به وقتش گریه کرد
وگرنه نمیشه اونطوری که باید از ته دل بخندی
Smiley-face-cool-2
[تصویر:  wp4003454.jpg]
(1393 مرداد 27، 0:06)ترلان نوشته است: اقا از گریه نگید که من اینقد که نمیخوام جلو کسی گریه کنم دلم سنگ شده
میخوام گریه کنم اشکم نمیاد :(

نمیخوام مامان یا بابا رو ناراحت کنم
یا برای  کسی توضیح بدم
خیلی سخته 46
بله سخته.
کاری نداره که
اونوقتا که تنهایی.به جای افکار پلید گریه کن20
clapping
[تصویر:  05_blue.png]
آقای uzak 

اشکالی نداره ..
به نظر بنده مهم اینه که برای خود آدم معلوم باشه اوضاش 
303
[تصویر:  wp4003454.jpg]
خانوم bahar2
اتفاقا از نظر من ای کاش بشه از تجربه های مفید همدیگه استفاده کنیم
لازم نیست همه چیرو هممون تحربه کنیم
[تصویر:  05_blue.png]
من مهمترین تجربه ای که خودم به دست اوردم این بوده که :

نمیشه همه ی  کارا رو باهم پیش ببرم و توقع داشته باشم خیلی زود به نتیجه برسم..
پریدن ازین شاخه به اون شاخه و تمایل داشتن به انجام همه ی کارهای خوب دنیا باعث میشه هیچ کدوم از اون کارها رو کامل و اونطوری که باید نتونم انجام بدم...

در عوض تو هر مرحله تمرکز و انرژی ام رو بزارم رو یکی دو کاری که ضروری تره و تا انجامش ندادم و تمومش نکردم دست از سرش برندارم.

Khansariha (57)
[تصویر:  wp4003454.jpg]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان