درد دل های شما

[خانوم لبخند]

دلخوشی این روزام فقط اینه که دلم خوشه چند دقیقه پناه ببرم به کساء یمانی...همین...

خیلی خیلی التماس دعا تو این شبا...:(

[عاشق فاطمه زهرا]

عجب عکسیه  

[جدی]

اهای با تو ام ای جوون ایرانی اصلا با خودمم اهای فلانی ...چقدر دلت شکست چی نداشتی که عاشق شدی چی نداشتی که شکستی چرا اون روتین ها رو بد میدونستی چرا خودتو دوست نمیداری.تغیرات بیجا واسه چی چرا کسی بت نگفت تو هر وقت اراده کنی بیگناهی ....کسی بت نگفت تو خوبی به خودت اعتماد کن برو جلو ... .چقدر باس بت نارو بزنن چقدر نارفیقی و بی رفیقی.....یاد قیصر بخیر بی شوخی ای کاش من هم واسه خوبی جونمو بدم و برم شاید فقط از داراییمون جونمون مونده که حاظر م واس خدا بدم ....ولی واقعیت اینه که شاد و اباد تا اخر عمر زندگی کرد...شاید سخت باشه ولی الان هنر زندگی تا اخر خوب و قوی بودنه

[عبد الله]

سلام چطوری میشه یادداشتهای پروفایل رو خوند ؟

[K_1]

سلام به همه
میلاد امام باقر، علیه السلام، بر همگی مبارک.

توصیه ی امام باقر، علیه السلام، در مورد کار و تلاش و بی نیازی

شیخ مفید در ارشاد، نویسد: ...(از راویان قبلی) از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده ‌که فرمود: محمد بن منکدر مى‏ گفت: گمان نمى‏ کردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم. 

مى‌خواستم او را اندرزى گفته باشم؛ اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم. ساعت بسیار گرم مى‌ بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. او هیکل‏مند ‌و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود. من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مى‏ کند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیک او شدم و سلامش دادم. او نیز در حالى که عرق مى‏ ریخت با گشاده ‏رویى جوابم گفت. به وى عرض کردم: خداوند کار تو را اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مى‏ کند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى‏ کنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقیقت من با این طاعت مى‏ خواهم خود را از تو و از دیگران بى‏‌نیاز کنم، بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد، در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم. 

محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا تو را رحمت کند! مى‏ خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى». 

معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مى‏ خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى». این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و... از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏ کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى‏ خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز بدو پاسخ مى‏ دهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از بر‌ترین عبادات است. اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است. به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مى‏ خواستم اندرزت گفته باشم...». 

بنا بر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت شده ‌اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالا‌تر و بر‌تر از آن دیگرى است. امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سر بار مردمان قرار دهد».

[بازگشت به خاک]

وهب بن جمیع می گوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم: اینکه خداوند به شیطان فرمود: «قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ * إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» خداوند: فرمود: «به (شیطان) مهلت داده خواهد شد تا روز معلوم» این وقت معلوم چه زمانی خواهد بود؟  
حضرت (ع) فرمودند: «آیا پنداشته ای این روز، روز قیامت است؟ خداوند


تا روز قیام قائم ما به شیطان مهلت داده است. وقتی خداوند او را مبعوث می کند (و اجازه قیام می دهد) حضرت (ع) به مسجد کوفه می رود. در آن هنگام شیطان در حالی که با زانوان خود راه می رود، به آن جا می آید و می گوید: ای وای بر امروز من!

حضرت مهدی (عج) پیشانی او را می گیرد و گردنش را می زند و آن هنگام روز وقت معلوم است


که مهلت شیطان به پایان می رسد.»

[بازگشت به خاک]

بچه ها به نظر شما این سایت خلوت نیست ؟

ایران 70 میلیون جمعیت داره که خدا میدونه چند میلیون گرفتار این مشکل هستند اونوقت تو هر تاپیک 10 نفر میان اعلام وضعیت می کنند

ولی سایت های ناجور و گناه میبینی یهو 500 هزار نفر همزمان آنلاین هستند

چرا گناه طرفدارش زیاده و پاکی طرفدارش کم

[vojdan bidar]

چون سقوط کردن آسونه ، ولی صعود کردن سخته ، از کوه پریدن پایین خیلی راحته ، ولی از کوه بالا رفتن خیلی سخته



بچه ها بین کسایی که تو سایتای ناجور فعالیت میکنن و خودشون و بقیه رو تحریک به گناه میکنن با بچه های خودمون که تو این تاپیک تلاش میکنن گناه نکنن و به بقیه دوستاشون (که هیچوقت تا حالا ندیدنشون و حتی اسم همدیگرو نمیدونن) بدون منت کمک میکنن  چقد فرق هست؟

[همساده]

داداش رضا صادقی یه نکته خیلی دردآور تر:
ببین از این همه آدم که عضو کانون شدن چند نفر تونستن هوشیار بشن؟چند نفر جا نزدن و دیدن تغییر سخته بیخیال نشدن؟چند نفر کنار نیومدن با شهوت؟
من که خودم تو این سه سال کلی دوست خوب پیدا کردم آدمهایه گل خانم ها و آقایون بسیار محترم و دوست داشتنی.ولی الان کجان؟چی شدن؟چرا دیگه کنارمون نیستن؟

خدایا به هر کسی که زیر این آسمون بزرگت داره از این قضیه رنج میکشه کمک کن

[تـــواب]

خانوم می توانم خانوم و رضا صادقی عزیز 

بابت همدلیاتون خیلی ممنونم ، اومدم بگم امروز بهتر هستم و دارم تلاش می کنم برای خوب موندن و روز به روز بهتر شدن .

امروز خوب بودم 

[عاشق فاطمه زهرا]

بد ترین اتفاق چی می تونه باشه؟

با یه سری آدم همگروه بشی ، بعدش همشون تنبلی کنن ، کارا بیافته رو گردن تو.

انجام ندی ، نمره می پره ، انجام هم بدی واقعا زور داره. 

خدا ما که گذشتیم ولی تو نگذر 

[آرمین]

آی گفتی داداش عاشق...

دوران دانشجویی ما هم همش همین بود...
هر چی کار می سپردم دست بقیه یا انجام نمیدادن... یا اگه انجام میدادن، خودم باید دوباره کاری می کردم...

یه دفعه یکی از پروژه ها رو دوستم گفت بده به من...
تو بقیه رو انجام دادی... این یه دونه پروژه مهندسی نرم افزار رو بسپر به من...

خلاصه سپردم بهش...
روز موعود فرا رسید و پروژه رو بردیم نشون استاد بدیم...

فکر می کنی چی شد؟
پروژه کلا اجرا نشد...  

4 نمره ی پروژه پرید...
درسی رو که باید 18 میشدم، شدم 14...  

[همساده]

هم اتاقیم و دوستش امشب خواستن برن بیرون هر چی به من گفت بیا من نرفتم درس رو بهونه کردم و نرفتم ولی بیشتر بخاطر دوست هم اتاقیم بود که آدم به شدت نخاله ای هستش...از 5 تا جمله سه تاش راجع به دخترا و مخ زنی هستش.
میدونستم برم بیرون بد میشه. اون میخواد از مخ زنی و اینا بگه منم نمیتونم تحمل کنم منم شروع میکنم به کل انداختن تو مخ زدن.
آخرش باز رابطه با جنس مخالف شروع میشه.
خلاصه دوست بدبختم برگشته و شروع کرده به اس دادن.هر شب ساعت 9 خواب بود الان شروع کرده اس بازی.یه شب باهاش رفت بیرون وارد رابطه شد...
از یه طرف خوشحالم نرفتم باهاشون
از طرف دیگه دلم به حال این فلک زده میسوزه...
خلاصه درد و دل امشبمو با این بیت جمع کنم:
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی

[جدی]

دقیقا درسته اقای همساده ما باید به جایی برسیم که این افراد رو اصلا نه ببینیم نه صحبتشونو بشنویم باید با تیپ های مثل خودمون رفت و امد کنیم ... بد دهن بودن ویژگی بعضیاست باید یاد بگیریم بد دهن نباشیم

[K_1]

آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش

وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

هر که از یار تحمل نکند یار مگویش

وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق

مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش

خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی

عجب ار بازنیاید به تن مرده روانش

گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم

باز می‌بینم و دریا نه پدیدست کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد

بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش

نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم

که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش