1395 اسفند 8، 20:32
1395 اسفند 9، 9:59
درسته آخرش اون جور که باید پیش نرفت
ولی اگر تلاشتونو نکرده بودید الان شرمنده دلتون بودید
در حالی که الان خودتون می دونین همه کار کردین و هیچ کوتاهی نکردید
خواهش می کنم کمتر غصه بخورید
1395 اسفند 9، 18:33
اميدوارم غمش خيلي دوام نياره و دلتون دوباره صفا بگيره.
[img=0x0]http://www.ktark.com/nasimhayat.png[/img]
1395 اسفند 9، 19:59
(1395 اسفند 9، 9:59)می توانم نوشته است: شما کار درستی کردین آقای درخشنده
درسته آخرش اون جور که باید پیش نرفت
ولی اگر تلاشتونو نکرده بودید الان شرمنده دلتون بودید
در حالی که الان خودتون می دونین همه کار کردین و هیچ کوتاهی نکردید
خواهش می کنم کمتر غصه بخورید
مرسی....
دارم پیشرفت میکنم که اینجام...
1395 اسفند 9، 20:14
(1395 اسفند 2، 0:16)همساده نوشته است:یه عمه داشتم مظلوم ترین و بدبختترین انسانی بود که از نزدیک میشناختم.شوهرش طلاقش داد...پسرش تصادف کرد مرد...یه پسرشم شیشه ای شده تو خونه افتاده بود به جونش...جمعه اومد خونمون من خواب بودم دیدم داره صدای داد میاد...پا شدم رفتم دیدم این بنده خدا داره داد میزنه که قفسه سینم درد میکنه...خواهرم بهش نبات داغ داده بود خوب نشد...لباس پوشیدم ببرمش دکتر بابام نمیزاشت میگفت خوب میشه....به خواهرم گفتم بیا کمکم کن ببریمش دکتر میگفت من نمیام داده میزنه آبروم میره...از سر ناچاری زنگ زدم به داداش بزرگترم که زورش به خواهر و بابام میرسه اونم موند بعد کشتی ها اومد... بالاخره بردیمش بیمارستان...دکتر دیدش فرستادش سی سی یو و ظرف ۳ ساعت تموم کرد...امروز ختمش بود چندمیلیون خرجش کردن بابام و برادرام و پسراشخیلی مسخرس دنیا از اون مسخره تر آدماشنیک ذره برای مردنش گریه نکردم چون اون دنیا هرچی بدم باشه از این دنیا راحتتره براش.ولی برای ناله هایی که اون شب زد برای نداریهاش بی پولیهاش بی غذایی هاش خیلی گریه کردم از ته دلم گریه کردم.بچه ها تو رو خدا به دور و برتون دقیقتر نگاه کنید همسایه ای مادر بزرگی فامیل نزدیکی اگه دارین و میبینید که میشه دستشو گرفت بهش رسیدگی کرد مراقبت کرد بهش سر زد کوتاهی نکنید به قوٖل پست قبل آرمین: از دست که دادی معلوم نیست بتونی پس بگیریمن که از دست دادم و قدر ندونستم شما بدونید. الان هر کی از اعضای خانوادمو میبینم حالشون مثه منه همه افسوس میخورن که چرا بیشتر بهش توجه نکردن. البته یه نفر آرومه اونم مادرمه آروم مثه دریا میمونه چون از لقمه خودش میزد و میزاشت دهن اون چون وقتی مریض بود لباساشم میشست چون خدمت کرد بهش.اگه جمعه هم مادرم خونه بود نمیزاشت این اتفاق بیفته.امشب شب اول قبر این بنده خداس هرکی حال داشت یه فاتحه بخونه ممنونم
جدا ناراحت شدم خوندم...
روحشون شاد
شیرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجیبی بجا میگذراند
[img=0x0]http://www.noonoab.ir/assets/js/admin/uploaded/2013/11/Climbing-5.jpg[/img]
[img=0x0]http://www.noonoab.ir/assets/js/admin/uploaded/2013/11/Climbing-5.jpg[/img]
1395 اسفند 9، 22:13
#ناراحت از خانواده
سپاس شده توسط
1395 اسفند 10، 1:49
یا زنده شو یا بمیر آرش!...لطفا یا بمیر یا زنده شو!....خسته کردی خودتو ....بفهم.....یا بمیر یا زنده شو...
1395 اسفند 10، 1:49
ویرایش شده
رو هیچ کی حساب نکردیم
الا
رفیق اعلا
# الی الرفیق الاعلی
سپاس شده توسط
1395 اسفند 10، 21:19
روزای اولی ک اومده بودم اینجا خیلی حال بدی داشتم نمیدونم چطوری سر از تجربیات ازدواج درآوردم و ی دل سیر درددل کردم
الان چندماه از اون روز میگذره اوایل فکر میکردم فقط این منم ک تجربه عاطفی داشتم و این تجربه رو پشت سر گذاشتم ( شایدم نذاشتم) کم کم ک گذشت دیدم ن خیلی ها هستن اینجا ک همدرد من هستن تجربه آسونی نیست خصوصا اینکه هیچ رقمه منطق حالیش نمیشه و تو کتش نمیره و این احساس اگر تو مسیر درستش قرار نگیره میتونه آدم رو به ناکجا آباد ببره
چند روز پیش ی فایل صوتی بدستم رسید ک اگر زودتر می رسید شاید خیلی از عذاب روحی من کم میکرد پیشنهاد میکنم بشنوید ضرر نمی کنید
آقا همساده راست میگید خیلی وقتا همین حلالیت طلبیدنا همین مواظب خودت باش ها همین ها استارتی برای ورود دوباره هر چیزی جز خدا هست
ان شاءالله هیچ دونفری بهم دل نبندن مگر اینکه قسمت هم باشند
فراموشی راحت نیس عین جون کندنه شایدم بدتر از اون
ایشالا خدا برای همه بسازه
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
1395 اسفند 11، 0:32
سخته خودمو جدا از خودم میبینم
به خودم نگاه میکنم احساس غریبی میکنم ، برا خودم یه غریبه شدم
به شک افتادم واقعا خودمو دوست دارم، یادمه اوایل کانون بودم اسممو رضاخودشودوست داره گذاشتم
به خودم بفهمانم خودمو دوست دارم
به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر مشکلاتو پشت سر گذاشتم ،
بغل موهام سفید شدش،
همیشه دوست دارم ادم شادی باشم ،خیلی ها میگن کاش حال تورو داشتم، تو دلم میگم حرفتو پس بگیر ، حال من از هم میشکانت، ولی اینجا سخت تره به تظاهر کردن چون احساس راحتی میکنم
همیشه حرف خسسسسته خواننده کانون ، یادمه ، هوشیاری غمه بزرگیه..
sent via tapatalk
1395 اسفند 11، 15:27
خستم ، ازین زندگی لعنتی خستم ، پشت سر هم دارم میخورم ، دو ساله حتی از درو دیوار هم میخورم
کاااااش میشد زمان رو برگردوند عقب ، پنج سال پیش ، همون موقع ها که باطنم مثل ظاهرم پاک بود . این شهوت لعنتی داره به لجن میکشه منو ، خسته شدم ، خسته شدم ، خستتتته
خدایا یا ازم بگیرش یا زودتر شرایط ازدواجمو فراهم کن
ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon
الم یعلم بأن الله یری
1395 اسفند 11، 16:35
خستم ، ازین زندگی لعنتی خستم ، پشت سر هم دارم میخورم ، هفت ساله حتی از درو دیوار هم میخورم
کاااااش میشد زمان رو برگردوند عقب ، دوازده سال پیش ، همون موقع ها که باطنم مثل ظاهرم پاک بود . این بی خیالی لعنتی داره به لجن میکشه منو ، خسته شدم ، خسته شدم ، خستتتته
خدایا یا ازم بگیرش یا زودتر راه درستو بهم نشون بده.
دیدم درد منم زیاد فرقی نداره با دختر خورشید!...فقط چند تا عدد و رقم فرق میکنه!....
1395 اسفند 11، 18:08
(1395 اسفند 11، 16:35)بابا لنگ درازم نوشته است: دوست دارم داد بزنم ، گریه کنم ، دوست دارم دیگه هیچ کسو دور و برم نبینم
خستم ، ازین زندگی لعنتی خستم ، پشت سر هم دارم میخورم ، هفت ساله حتی از درو دیوار هم میخورم
کاااااش میشد زمان رو برگردوند عقب ، دوازده سال پیش ، همون موقع ها که باطنم مثل ظاهرم پاک بود . این بی خیالی لعنتی داره به لجن میکشه منو ، خسته شدم ، خسته شدم ، خستتتته
خدایا یا ازم بگیرش یا زودتر راه درستو بهم نشون بده.
دیدم درد منم زیاد فرقی نداره با دختر خورشید!...فقط چند تا عدد و رقم فرق میکنه!....
[PENSIVE FACE][PENSIVE FACE][PENSIVE FACE][PENSIVE FACE][PENSIVE FACE]
ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon
الم یعلم بأن الله یری
1395 اسفند 11، 20:51
درد رو خودمون دردتر میکنیم ، درد و غصه رو نباید تا تهش درکش کرد فقط بدانی چند ، چندی با خودت فقط تجربه بگیر ازش
ی روز میرسه به خودت میگی جلوی ایینه هر روز شاد باش ، بخند و لبخند بزن، نه تا وقتی که خودتو درگیر دردا بکنی
همیشه نمیشه بیخیال بودش، ولی شدن میشه به شرط خواستن خارج شدن از این شرایط
اونم اینه درک قوانین و اصول خودت توی شرایط
خودشناسی این اگاهی رو بهت میده با دردات چطور کنار بیای..
1395 اسفند 11، 23:08
روزی ۴ ،۵ ساعت بیشترداستراحت نمیکنم
خیلی دارم سخت تلاش میکنم ی زندگی خوب بسازم ولی بغضی وقتا این سوال ذهنمو درگیر میکنه شاید با تلاش کمتر هم بشه زندگی خوب داشت نه اینطور خودمو هلاک کنم
همه میگن خیلی تو دل داری اینطوری هستی
ارزوم اینه بعد این همه سختی بهترین شادی ها رو داشته باشم
خیلی کیف میده بهش فکر میکنی ، یهو خستگی از تنت میپره، شده حتی نتونم رو پام وایسم و شل بشم بخوام بخورم زمین
حتما ارزششو داره..