درد دل های شما

[K_1]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام


حدودا سه چهار ماه پیش بود که کسی به من ایمیل داد و درباره ارتباط با نامحرم بهم تذکر داد؛
این اتفاق برای من سنگین بود و مدتی گذشت تا هضمش کردم؛ اون موقع به طرز آگاهانه ای ترجیح دادم مدتی کاهش فعالیت داشته باشم تا سنگینی اون کار، باعث ایجاد تشویش نشه؛
اینکه برای من سنگین بود، برای این نیست که ساحت بی خطایی برای خودم قایل بشم؛ نه، خودم رو مبرا از خطا نمیبینم؛
اما به خودش هم گفتم؛ براش توضیح دادم حکم فقهی رو و درباره حکم و موضوع و مساله توضیح دادم؛
ایشون هم اذعان کرد که از باب حکم فقهی نمیگه و از باب احتیاط میگه؛
که خب وقتی از باب احتیاط باشه، مساله ظریفتر میشه و قضاوت سختتر

به هر حال ... من نمیخوام بحث رو روی این فضا ببرم که از نظر خودم رعایت درستی میکردم درباره ارتباط با نامحرم در کانون، هر چند نظرم همین بوده و هست؛

چیزی که هست .. اینه که شاید من در اون مقطع اشتباه کردم؛
اگر همونجا پیگیری میکردم و سعی میکردم به این جریان با نیت خوب، اما با صلاحیت و جامعیت ناکافی، واکنش لازم رو نشون بدم و برای اصلاحش تلاش کنم، شاید اتفاق ناپسندی که اخیرا در حق یکی از اعضا رخ داد، رخ نمیداد.
متاسفانه شاید من اون موقع، با تزیین اینکه مساله رو شخصی نکنم، از کنج عافیتم بیرون نزدم و اصلاحی رو نخواستم.

اما الان میخوام با صدای رسا، این زنگ رو در گوش مجموعه مدیران محترم بزنم و این چراغ رو در ذهنتون روشن کنم، که آگاهانه تر و جامعتر، نیتهاتون رو پیش ببرید و در کاری که صلاحیت ندارید، بیش از حد وارد نشید.
مسایل رو اصل و فرع کنید و اگر نمیتونید مسئولیت چیزی رو بپذیرید، نپذیرید، نه اینکه بپذیرید و بعد که کسی، احیانا یا به زعم شما، به خطا رفت، نیتهای خیرتون رو اعمال کنید.
تفاوتهای شخصیتی آدمها رو بسنجید و لحنهای طبیعی آدمها رو تخمین بزنید؛ اونچه که از نظر شما باز و راحت صحبت کردن تلقی میشه شاید با شاکله شخصیتی، رسومات خانوادگی و هنجارهای قومیتی عضو دیگری، اینجور تلقی نشه؛
اما اگر به هر حال هنجارهای خودتون رو میزان درست میبینید، یادتون باشه باید تلاش عمیقتری بکنید تا این ریشه ها و رشته های اون شخص رو به جای درست گره بزنید.
اینکه در تالار مدیریت با نیتهای خوب، موضوع رو مدام مطرح کنید و تذکر بدید، شاید کافی و جامع نباشه؛
شاید تذکر دادید و مشکل هم حل شد، شاید اصلا اون عضو متحول شد (از زاویه دید شما)،
اما شما به فکر اصلاح نفس خودتون هم باشید .. مبادا اصلاح نفس دیگری، به قیمت افت در سلامت نفس خودتون تموم بشه.

پ.ن. مهم: قبلا در طول این سالها پیرامون نظرم درباره رویکرد ساماندهی فعالیتها در کانون و رویکرد در برقراری نظم و فعالیت اعضا، نکاتی رو سربسته و به اشاره یا به تصریح گفته ام؛ فکر میکنم اون حرفها هم بهتر باشه به این حرفها عطف بشه.


تذکر مهم: اگر لحن من با غالب پیامهام فرق میکنه، به معنای تناقض یا چرخش نسبت به دوستانم نیست؛ همه اون ابراز ارادتهام به شما دوستان و مدیران بزرگوار سر جاش محفوظ، اما لازم دیدم که با این صراحت در اینجا باهاتون صحبت کنم.

تذکر مهم: به خودم و همه خیلی رسا و صریح میگم؛ هیچ چی بهتر از تقوا و رعایت دقییق حکم الهی نیست؛ دسترسی ما هم به احکام، غالبا از طریق قران و روایات و رساله عملیه است (که این سومی با تلاش واقعا ستودنی فقهای امانت دار ما از اون دو ثقل گرانبها به دست اومده)؛ دعوت میکنم همگیمون ملزم به رعایت احکام ارتباط با نامحرم باشیم؛ و منظورم از این دعوت، این نیست که الان نیستیم!
ضمنا بچه ها .. یه چیز مهم .. یه تجربه جدی .. به خاطر تفاوتهای شخصیتی، جسمانی و روحی و روانی دختر و پسر ها، ممکنه هر چقدر هم احکام رو رعایت کنیم و وابسته هم نشیم، اما بهره ای نبریم وقتی یک پسر از یک دختر راهنماییهای فنی بگیره در ترک، یا بالعکس؛ به نظر میرسه فوت و فنهای پاکی، توی دخترها و پسرها فرق داشته باشه .. از خودم مثال بزنم .. من به شخصه نزدیک ده ساله تو فضای مجازی ترکم، اما هنوزم که هنوزه اطلاعات کمی دارم از ساز و کار پاکی و به چالش کشیده شدنش در سمت دخترها .. پس نمیتونم طرف مشورت ببینم خودم رو در راهنماییهای قدم به قدم دادن به یه خواهر بزرگوار در زمینه پاکی (هر چقدرم که باتجربه و با نیت خیر باشم و هر چقدرم که اون خواهر در وضعیت بغرنجی باشه)
برعکسش هم فکر میکنم همینطوره

یا یه مثال دیگه؛ اگر بررسی آماری کنید فکر کنم آمار پاکی خواهرها خیلی بهتر از برادرهاست .. خود این به نظرم نشون میده که صورت مساله در دو طرف فرق میکنه.


خب .. امیدوارم همگی شاد باشید؛
قدر خدای مهربونتون و خودتون و پاکیتون و این کانون عزیز رو بدونید.

یا علی
یا زهرا

[*بنده پاک*]

دوست دارم بنویسم
الان ساعت 2 و نیم بامداد و من مثل ابر بهار زار زار زدم زیر گریه
داشتم کارتون روح را نگاه میکردم
جدیدترین کارتون والت دیزنی
و سر این کارتون خیلی گریه کردم
از اون کارتوناست که چندین و چندین بار دیگه هم نگاهش میکنم
چه خوبه که یه جایی از این دنیا آدم هایی هستند که دغدغه منو میفهمن
چه خوبه که این کارتون را ساختن
حقیقتا بازم گریم گرفت
فقط میدونم من الان در شرایطی هستم که شماره 22 همش میگفت که چی
حقیقتا دیگه فهمیدم لازم نیست در به در فقط دنبال هدفم یا به قول کارتون جرقه ام باشم
کافیه یه ذره مهربون تر باشم. کلی آدم هستن که با لبخند من کلی انرژی میگیرن و با خشونت من کلی ناراحت میشن
فهمیدم وقتی خ.ا میکنم و یه حس لذت کوتاه مدت میاد سراغم چقدر زشت و زننده میشم
فهمیدم حقیقتا خدا باهام دشمن نیست و این دنیا با همه چیزش کلی چیزای قشنگ قشنگ داره که برای لبخند زدن و کیف کردن ما ساخته شده
حقیقتا شرمندم از خدام
خیلی اذیتش میکنم
بسی دوستش میدارم
ولی بسی سرش غر میزنم
کاش دیگه یادم نره این حس و حال را
کاش یادم نره
کاش بازم فرصت باشه که بتونم گذشته را جبران کنم

نمیگم دیگه دنبال هدفم نیستم
ولی سعی میکنم بیشتر روی لحظه های زندگیم تمرکز کنم

حقیقتا آم های اینجا خیلی سعی کردن آنچه که در این کارتون اتفاق میفته را تو ذهن من جا بدن
خیلی جاها از کارتون یاد شخصیت های کانونی میفتادم و حرفاشون
ولی این کارتون واضح تر میگفت
خیلی واضح تر 
شاید چون تصویر داشت
من بیشتر و بیشتر درکش کردم

خلاصه که الان پر از حرف بودم و دوست داشتم اینا را به یکی بگم و جایی جز اینجا نداشتم و بسی شادمانم که اینجا تنها جاییه که من دارم

هنوزم یکی تو دلم میگه اینو نفرست. اونایی که اینو بخوانن ازت میخندن و مسخره ات میکنن
ولی دوست ندارم به حرفش گوش بدم
به واقع چنان انرژیم اوج گرفته رفته بالا که اصلا این صداها قدرتشون کم و کمتر شده

فقط میخوام بگم پیشنهاد میکنم کارتون روح را نگاه کنید
خودتون را در حالتی که خ.ا میکنین ببینید
به نظر من وقتی خ.ا میکنیم یا کنترل نگاه و ذهنمون و از دست میدهیم شبیه این قسمت کارتون میشیم
هیچی نمیفهمیم
این کارتون بهش میگه خلسه
این شکلی



دیگه دوست ندارم این شکلی بشم

[*بنده پاک*]

امروز از اولشم زهر بود
هر چی میگذره به جای اینکه بهتر بشه بدتر میشه

چرا همیشه مرگ از همه چی قشنگ تره

کاش چیزایی که تو کارتونه بود بیشتر حقیقت داشت

[سفیر بهشت]

بعضی وقتا آدم هم سن و سالا و خصوصا کسایی که ازش کوچیکترن رو میبینه که توی زمینه های مختلف ، موفق تر هستن خیلی غبطه میخوره..
خصوصا توی زمینه های خدایی و قرآن و اینطور موارد
آدم فکر میکنه خیلی عقب افتاده
حس خیلی بدیه

[CHAKAVAK]

گاهی زندگی گریبان آدم رو می گیره و تا حد مرگ می فشاره ولی نمی کشه اون وقتاست که آدم هر روز آرزوی مرگ می کنه.

[*بنده پاک*]

کاش منم بلد بودم 
رضایت داشتن از زندگی را منظورمه
از بچگی اینو یادمه
من این مورد را نداشتم
علتشم نمیدونم
ولی میدونم هر چی بشه باز من راضی نیستم
دیگه آرزو نمیکنم
چون میدونم هیچ وقت از هیچی راضی نیستم
این سال ها خیلی براش سعی کردم
تموم سعی خودم را کردم درست بشه
انگار با یه حس درونی بجنگی
یه مدت خوب شده بود 
ولی دوباره برگشته
امیدوارم بازم ول کنه بره
دقیقا حس شماره 22 تو کارتون روح را دارم وقتی هر چی جلوش میگذاشتن میگفت که چی؟
چقدر من این که چی؟ را تو زندگیم بارها و بارها و بازم بارها تکرار کردم و تکرار میکنم
حقیقتا که چی؟
کاش جوابش پیدا بشه
که چی؟

[CHAKAVAK]

وقتی به یه دو راهی زندگی می رسی و می ایستی و نمیدونی که ته هر راهی چیه؟


وقتی به عقب نگاه می کنی و میبینی که چقدر دو راهی پشت سر گذاشتی و چقدر نمی دونستی ته هر راهی چیه؟

وقتی راه هایی که برا رفتن انتخاب کردی بیشتر بیراهه بوده و سر از صحرای بی آب و علف در آوردی و هر بار قلبت با تمام توان به دیوار وجودت می کوبید که بیدار شو،بیدار شو ،نکنه این پایان راه و آغاز یه مرگ تدریجیه و تو برا آروم کردنش به درگاه هر کسی که صدات رو می شنید و میشنوه دعا می کردی که حق با قلبت نباشه ولی حق با اون بود و این پرسش بارها و بارها تو ذهنت تکرار میشد و میشه که چرا همیشه حق با اونه؟

اون وقتاست که از انتخاب کردن می ترسی و بند بند وجودت می لرزه و آرزو می کنی که ای کاش حق انتخاب نداشتی،ای کاش اصلا دو راهی نبود که تو مجبور به انتخاب بشی و هزاران ای کاش دیگه که فقط برا آروم کردنت می گی بدون اینکه نتیجه بخش باشه.

ولی تو مجبوری که انتخاب کنی...،انتخاب می کنی و راه میوفتی به این امید که آینده ای متفاوت در انتظارت باشه.

[سفیر بهشت]

وقتی به یه دو راهی زندگی می رسی و می ایستی و نمیدونی که ته هر راهی چیه؟


وقتی به عقب نگاه می کنی و میبینی که چقدر دو راهی پشت سر گذاشتی و چقدر نمی دونستی ته هر راهی چیه؟

وقتی راه هایی که برا رفتن انتخاب کردی بیشتر بیراهه بوده و سر از صحرای بی آب و علف در آوردی و هر بار قلبت با تمام توان به دیوار وجودت می کوبید که بیدار شو،بیدار شو ،نکنه این پایان راه و آغاز یه مرگ تدریجیه و تو برا آروم کردنش به درگاه هر کسی که صدات رو می شنید و میشنوه دعا می کردی که حق با قلبت نباشه ولی حق با اون بود و این پرسش بارها و بارها تو ذهنت تکرار میشد و میشه که چرا همیشه حق با اونه؟

اون وقتاست که از انتخاب کردن می ترسی و بند بند وجودت می لرزه و آرزو می کنی که ای کاش حق انتخاب نداشتی،ای کاش اصلا دو راهی نبود که تو مجبور به انتخاب بشی و هزاران ای کاش دیگه که فقط برا آروم کردنت می گی بدون اینکه نتیجه بخش باشه.

ولی تو مجبوری که انتخاب کنی...،انتخاب می کنی و راه میوفتی به این امید که آینده ای متفاوت در انتظارت باشه.

چه خوبه که راه درستو انتخاب کنیم و توی سختیاش صبر کنیم...
دیدی وقتی یه خواب بد میبینی بعد بلند میشی میبینی خواب بود ، میگی آخیشششش خواب بود...
اون دنیا هم همینه ، این دنیا در حد یه خواب کوچیکه پس واقعا باید راه درستشو انتخاب کنیم با همه سختیاش ، حداقل اینو میدونیم تهش خیلی ارزش داره و واقعا می ارزه..

[یآرا]

دنیا به کام بیشعور هاست و گویی سالهاست بیشعورهای جهان متحد شده اند.

طنز تلخ زندگی.. واقعیت همینه

[هومان]

این چند وقته خیلی احساس تنهایی میکنم ، نمیدونم چرا 
ینی یه غم خاصی حس میکنم تو وجودم رفته 
دیگه اصلا نیاز جنسی رو حس نمی کنم ولی ... یه چیز دیگه هست که خیلی میخوام ، ولی حیف که نمیدونم چیه
کارام رو برنامه نیست
حس میکنم از زندگیم عقب موندم
مطمئنم؟؟ 
نه 
و این خیلی بده
این که ندونی با خودت چند چندی ،، رو قله ای یا تو دره

[آبـی]

تا وقتی آدم‌ها توی زندگی‌مون هستن، قدرشون رو نداریم،
تازه وقتی از بین‌مون رفتن، شروع می‌کنیم از اونها قهرمان بسازیم، به یادشون باشیم،
و ناآگاه و بی‌خبر که اونها دیگه بین ما نیستن...، با این‌کارها فقط سعی در تسکین فرصت‌های بر باد رفته داریم...

[سفیر بهشت]

التماس دعا دارم

[*بنده پاک*]

شاید همه چی درست بشه
اندکی صبر کن

[شادن]

دلم میخواد فراموش کنم سال ۹۳ چطور و چرا به این درد مبتلا شدم ..
دلم میخواد دیگه تو گوشیم تقویم پاکی نداشته باشم ..
دلم میخواد برگردم به قبل سال ۹۳ که دور بودم از هرآنچه ک بابتش اومدم کانون ..
دلم‌میخواد روزی برسه که عدد روزای پاکم از دستم در بره و ندونم کی آخرین بار رخ داده و اونقد دغدغه‌های دیگه جاشو بگیره که یااادم بره روزگاری دچار این درد بودم
.
.
.
دلم میخواد برگردم به زندگی عادیم ..ی چیزی تو مایه‌های ریست تو فکتوری...

[*بنده پاک*]

 بازم شکستم
لعنت بهت 
پس کی تموم میشه