امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فوق العاده بود این بخش .. 
cbt یا act خیلی به دردمون میخوره ، چه توی ترک، چه توی زندگی .. 
این یه واقعیته، با ترک کردن همه مشکلات حل نمیشن، بدون حل این مشکلات هم، ترک کردن خیلی سخته .. 

خیلی خیلی خیلی خیلی کار خوبی کردید، 
کاش ادامه بدید، 
من حاضرم حتی درباره ACT باهاتون همکاری کنم و پست بذارم ..
(1402 ارديبهشت 6، 20:58)عارفه نوشته است: ۳) فیلتر ذهنی

تحت تاثیر یک حادثه منفی همه ی واقعیت ها را تار می بینید. به جزئی از یک حادثه منفی توجه می کنید و بقیه را فراموش می کنید.‌ شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند.
به خاطر طرز برخورد خود با همکاران اداره تشویق می شوید، اما در این میان کسی از جمع همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد از شما می گوید. روزهای مدید در حالی که همه ی گفته های مثبت را فراموش می کنید، تحت تاثیر این تک انتقاد رنج می برید.

تا حالا تجربه ش کردید؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
 سپاس شده توسط
کسی که اختلال اضطراب اجتماعی داشته باشه مطمئنم تجربه میکنه 

خود من هم همینم اختلالش و دارم
 سپاس شده توسط
فوق العاده است این تاپیک ، ممنونم
حتما ادامه بدید.. 

(1402 ارديبهشت 7، 10:35)عارفه نوشته است:
(1402 ارديبهشت 6، 20:58)عارفه نوشته است: ۳) فیلتر ذهنی

تحت تاثیر یک حادثه منفی همه ی واقعیت ها را تار می بینید. به جزئی از یک حادثه منفی توجه می کنید و بقیه را فراموش می کنید.‌ شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند.
به خاطر طرز برخورد خود با همکاران اداره تشویق می شوید، اما در این میان کسی از جمع همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد از شما می گوید. روزهای مدید در حالی که همه ی گفته های مثبت را فراموش می کنید، تحت تاثیر این تک انتقاد رنج می برید.

تا حالا تجربه ش کردید؟


خیلی، 
مثلا وقتی نمره ها می اومد، فقط غصه بدترین نمره ام رو می خوردم، 
وقتی برای تفریح می رم بیرون، اگه اتفاق بدی بی افته، مثلا کسی چیزی بگه، یا مثلا یکی از بچه ها دیربیاد و ... بقیه جنبه ها رو فراموش می کنم و می چسبم به همون موضوع. 

یا حتی نسبت به خودم، 
در پایان روز، اصلا توجه ندارم به کارهایی که کردم، 
مثلا ممکنه زبان خونده باشم، به دوستم کمک کرده باشم، وظایفم رو انجام داده باشم، کتاب خونده ام و ... 
ولی چون اون کاری که توی دفترم نوشتم که انجام بدم، و ندادم، 
اون روز خودم رو باطل و بدون استفاده و بیهوده می دونم و به خاطرش خودم رو سرزنش می کنم.



همین طور قضاوت درباره ی خودم.. 
وقتی به گذشته نگاه می کنم، نکات مثبت رو نمی بینم، فلان و فلان و فلان و نمی بینم، 
و تمرکزم روی نداشته هام هست: این و ندارم، این کار و نکردم، این ضعف رو دارم و غیره.

درباره بقیه:
زحماتی که پدرمادرم برام کشیدن، جاهایی که تحمل کردن، تصمیماتی گرفتن که مجموعا به نفع من بشه ولی خودشون متضرر شدن رو نمی بینم، 
نواقص و کاستی هاشون به عنوان والدین رو توجه می کنم.
سلام وقت بخیر .


بنظرم فیلتر ذهنی  خودش عامل و منشا تفکر همه یا هیچ  و تصمیم مبالغه آمیز  باشه .


فیلتر ذهنی همون نگرش کمالگرایانه ای نیست که باعث میشه  مطلقِ هیجان و مطلقِ واقعیت رو نشه از هم تمیز داد ؟ 

راستش رو بخوایید از زمانی که  یک سری اتفاقات شخصی رخ داد برام  ، و سعی کردم قطعیت و مطلق گرایی رو در هر سطحی حذف کنم  دیگه زیاد درگیر این فیلتر نشدم .
لااقل اینطور فکر میکنم  Khansariha (56)


واقع گرا شدن فرایند آسون و سریعی نیست . ولی اگر واقع گرایی رو نداشته باشیم سخته به سلامت روان  و آرامش داخل زندگیمون فکر کنیم .



نمیدونم چطور باید توضیحش داد ، 
ولی وقتی متوجه میشی که چقد بچّه هستی ( بچه مجاز از تفکر خام و احساسات غیر واقعی مجزا از سن ) در زمینه ی خاصی،  باعث میشه که اعتماد به نفس و شجاعت کاذبت رو از دست بدی و یه قدم جلو تر نزدیک واقعیت بایستی ‌. 

در کنارش خیلی خوب یاد میگیری هر احساس و پیش داوری واقعی نیست . (بعضی ها از اونور بوم می‌افتن و اعتماد به نفس و شجاعت واقعی‌واقعیشون هم پَر!!!!)

مهمترین نکته ای که هست باید داخل این شرایط ، خودتو پیدا کنی . اگه بتونی نه فقط در حد کلام ، بلکه واقعا بپذیری که داخل دنیای  ایده آلی زندگی نمیکنی و نقص ها و اشکالات اجزای لاینفک هر مرحله و برهه از زندگی  هستن ، 
بجای هیجان زده شدن و تلاش برای انکار درمورد تحلیل  کمبود ها و اشکالات  ، میرسی به شناخت بهتر از نگرش و واقعیت های زندگی و حتی خودت .

بنظرم یه مثال می‌تونه شفاف تر کنه حرف هامو .


ما معمولا وقتی میخواییم برنامه ریزی و مدیریت زندگی رو شروع کنیم چیکار میکنیم ؟ 
خیلی شیک و پیک یه روان نویس میگیریم دستمون و یه دفتر باز میکنیم ،  چهارتا سرچ سطحی داخل نت انجام میدیم و بعد نیم ساعت مطالعه سریع فکر می‌کنیم که بععلهه الان تمام داده های لازم رو جمع آوری کردم ، بسم‌الله ، بریم برای نوشتن برنامه ریزی جادویی که مارو تبدیل میکنه به یه آدم دیگه ...
شروع میکنیم و تمام عادت های جدید و سالم ، تمام کارهای عقب افتاده ، تمام آرزو ها و آمال ۲_۳ سال اخیر زندگیمون رو می‌نویسیم و میخواییم که تو همین روز اول استارت  حل  کردن همشونو بزنیم .
شروع میکنیم و برنامه ای مینویسم که حتی پنج دقیقه چپ و راست نشه و همه چیز مو به مو پیش بینی شده و دقیق باشه .
فکر می‌کنیم قراره با این برنامه نوشتن معجزه رخ بده .

نهایتا چه اتفاقی می افته ؟ 
۲ _ ۳ ساعت اول روز رو طبق برنامه میریم جلو و به هر دلیل و بهانه ای اون برنامه خراب میشه. حالا چه اتفاقی می‌افته ؟ 

هیچی ، ما میشیم سرشار از حس ناتوانی و بد بخت بودن و مدام میگردیم دنبال مثال و استدلال برای عجز و ناتوانی خودمون . اینجاست که فیلتر های قدرتمند ذهنی رو داخل ذهن کار میذاریم . 
به تبع اون،  تفکر همه یا هیچ و تصمیمات مبالغه آمیز بعدی رو هم از پیش طراحی میکنیم و سال ها و ماه ها نالان و فرسوده  از شکست خورده بودن تو زندگی .

این یه مثال بود از توقعات بی جا و کمال‌گرایی هایی که داریم و باعث میشن به طور همزمان در چندین جبهه ، از خود واقعی  دور بشیم .
هرچی دور تر بشیم اون تفکر انتظار معجزه کشیدن هم بیشتر میشه و به صورت موازی دنبال مصداق و دلیل گشتن برای بدبختی خودمون هم افزایش پیدا میکنه .

خاصیت اصلی کمال‌گرایی همینه .هم از نظر مثبت هم از نظر منفی آدم رو از واقعیت دور میکنه .

یه آدم کمال‌گرا در هر سطحی ، یا از این ور بوم می‌افته یا از اونور . فرقی نداره خودشو قدرتمند و توانا فرض کنه یا ناتوان و بدبخت.  

در هر صورت ، فکر و پیش داوریش درمورد خودش حتی به واقعیت زندگیش نزدیک هم نیست . و اکثر تصمیمات و خودگویی هاش هم در جهت تقویت این شناخت و نگرش اشتباه هست ...

و  به عنوان سخن پایانی اگه بخوام بگم ، بنظرم بیشتر خطاهای شناختی درمورد خودمون ، ریشه در هیجانات کنترل نشده دارن .

از خودسرکوبگری  های مداوم احساسی گرفته تا پروبال دادن بیش از حد به بعضی هیجانات  و قضاوت ها که  از دوران کودکی و نوجوانی تا بزرگسالی در ما شکل میگیرن ،،،  قدرت و امکان تشخیص هیجان و احساس واقعی و مفید  رو از ما گرفتن .
 سپاس شده توسط
سلام و درود

ممنونم از آقای Frantz و Nimra که با بررسی دقیق مصداق های فیلتر ذهنی در زندگیتون رو درآوردید. قطعا قدم اول رهایی از این خطای شناختی پیدا کردن مصداق های اونه.


نقل قول: بنظرم فیلتر ذهنی  خودش عامل و منشا تفکر همه یا هیچ  و تصمیم مبالغه آمیز  باشه .


فیلتر ذهنی همون نگرش کمالگرایانه ای نیست که باعث میشه  مطلقِ هیجان و مطلقِ واقعیت رو نشه از هم تمیز داد ؟ 

راستش رو بخواید خودم هم کاملا نمی تونم تمیزشون بدم و یک جاهایی گیر می کنم.  39

یکم تشخیصش سخته. تازه یه خطای دیگه هم هست که این دو تا رو ممکنه با اون هم اشتباه بگیرین. 4chsmu1

اگر مایل باشید توی کتابش یکعالم مثال عینی هست و از روی اونا میشه تفاوت ها رو متوجه شد.
یکیشو‌ پیدا می کنم و می نویسم.

نقل قول: مهمترین نکته ای که هست باید داخل این شرایط ، خودتو پیدا کنی . اگه بتونی نه فقط در حد کلام ، بلکه واقعا بپذیری که داخل دنیای  ایده آلی زندگی نمیکنی و نقص ها و اشکالات اجزای لاینفک هر مرحله و برهه از زندگی  هستن ، 

بجای هیجان زده شدن و تلاش برای انکار درمورد تحلیل  کمبود ها و اشکالات  ، میرسی به شناخت بهتر از نگرش و واقعیت های زندگی و حتی خودت .

درسته.

نقل قول: و  به عنوان سخن پایانی اگه بخوام بگم ، بنظرم بیشتر خطاهای شناختی درمورد خودمون ، ریشه در هیجانات کنترل نشده دارن .

جمله اول تاپیک یادتونه؟
افکار ما باعث احساساتمون میشن. این ماییم که به خودمون حس های مختلف رو القا می کنیم. اگر بگیم ای وای امروزم با رانندگی افتضاح اون آدم خراب شد، مطمئناً حالمون بد میشه. 53258zu2qvp1d9v
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
 سپاس شده توسط
البته یک چیزی هم هست.
شاید بعضی فکرها چند تا خطا رو با هم داشته باشه.



از یکی از مراجعینش مثال زده. 
توی کتاب یک لیست از افکار اون فرد هست و روبروش خطا رو نوشته.

روز دارد تمام می‌شود و بسیاری از کارها تمام نشده باقی مانده اند.» فیلتر ذهنی. هاری به یاد همه کارهایی که انجام نداده می افتند و کارهای انجام داده اش را فراموش می کند.

هرگز کارم را تمام نخواهم کرد.» این نمونه ی تفکر «همه یا هیچ چیز» است. هاری اغلب کارهایش را به موقع انجام می دهد. لزومی ندارد که یک وکیل مشهور و موفق بتواند به همه کارهایی که او رجوع می کنند برسد. یکی از دلایل شلوغ بودن سر او این است که وکیل موفقی است.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
 سپاس شده توسط
نقل قول: یکم تشخیصش سخته. تازه یه خطای دیگه هم هست که این دو تا رو ممکنه با اون هم اشتباه بگیرین. 

نقل قول: اگر مایل باشید توی کتابش یکعالم مثال عینی هست و از روی اونا میشه تفاوت ها رو متوجه شد.
نقل قول: یکیشو‌ پیدا می کنم و می نویسم.


سلام وقت شما بخیر   302

آها ، ممنون از توضیحاتتون.

نقل قول: البته یک چیزی هم هست.
نقل قول: شاید بعضی فکرها چند تا خطا رو با هم داشته باشه.


بله بنظرم همینه .
یعنی اگه دقیق بخواییم بررسی کنیم ، هر فکر و خطایی شناسنامه خودش رو باتوجه به موقعیت و نوعش داره و قابل طبقه بندی هست   Khansariha (56)

بعضی هاشون همزمان چندتا خطا باهم دارن ، برا همینه تا مثال خاص نباشه  ، نمیشه زیاد تفاوتشون رو فهمید .
تمرین جالبی میشه خطاهای ذهنی خودمون رو بشناسیم و دسته بندی کنیم  53258zu2qvp1d9v گام خیلی  مهمیه برای خودآگاهی .

نقل قول: افکار ما باعث احساساتمون میشن

و زنجیر اون احساسات ، میشن  جهت دهنده و هدایتگر افکار جدیدمون و دوباره و دوباره ...

قبل تر خونده بودم که ذهن رو باید ازنو تربیت کرد  53258zu2qvp1d9v

واقعا باید به صورت کلی یه بازنگری مجدد انجام بدم ...    Hanghead
باید دوباره رشته  افکارم رو منظم کنم (تربیت کنم ) . متاسفانه اخیرا خیلی خوب نبوده شرایط فکری_احساسیم  Hanghead البته اجتناب ناپذیر بوده .


خیلی خوب شد که صحبت کردم درموردش  Khansariha (69)
باید برنامه‌ریزی دقیق داشته باشم برای افکارم  مجددا .


بازم ممنون ، خدا قوت  Thankyou
 سپاس شده توسط
(1402 ارديبهشت 14، 1:55)عارفه نوشته است: ۴) بی توجهی به امر مثبت

با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن ها دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید، می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.


این مورد هم از خطاهای شایعه. برای خیلی هامون حتما پیش اومده.
تجربه ش کردید؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
 سپاس شده توسط
(1402 ارديبهشت 7، 10:35)عارفه نوشته است:
(1402 ارديبهشت 6، 20:58)عارفه نوشته است: ۳) فیلتر ذهنی

تحت تاثیر یک حادثه منفی همه ی واقعیت ها را تار می بینید. به جزئی از یک حادثه منفی توجه می کنید و بقیه را فراموش می کنید.‌ شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند.
به خاطر طرز برخورد خود با همکاران اداره تشویق می شوید، اما در این میان کسی از جمع همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد از شما می گوید. روزهای مدید در حالی که همه ی گفته های مثبت را فراموش می کنید، تحت تاثیر این تک انتقاد رنج می برید.

تا حالا تجربه ش کردید؟


(1402 ارديبهشت 14، 2:07)عارفه نوشته است:
(1402 ارديبهشت 14، 1:55)عارفه نوشته است: ۴) بی توجهی به امر مثبت

با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن ها دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید، می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.


این مورد هم از خطاهای شایعه. برای خیلی هامون حتما پیش اومده.
تجربه ش کردید؟


هر دو رو تجربه می‌کنم اکثر اوقات.. 53258zu2qvp1d9v
.
.
.
 سپاس شده توسط
(1402 ارديبهشت 14، 2:07)عارفه نوشته است:
(1402 ارديبهشت 14، 1:55)عارفه نوشته است: ۴) بی توجهی به امر مثبت

با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن ها دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید، می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.


این مورد هم از خطاهای شایعه. برای خیلی هامون حتما پیش اومده.
تجربه ش کردید؟


این تو من فوران میکنه  
پدر مادرمم ک همیشه موفقیت هامو نادیده میگیرن و میکن تو که هیچ کاری نکردی تو که هیچ قدمی جلو نذاشتی تو فلان و فلان 
و همیشه یه عذاب وجدان دارم بخاطر همین
 سپاس شده توسط
(1402 ارديبهشت 14، 2:07)عارفه نوشته است:
(1402 ارديبهشت 14، 1:55)عارفه نوشته است: ۴) بی توجهی به امر مثبت

با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن ها دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید، می گویید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.


این مورد هم از خطاهای شایعه. برای خیلی هامون حتما پیش اومده.
تجربه ش کردید؟


سلام .

جزء جدا نشدنی زندگی منه .
راستش نمیتونم واقعا از دستاورد هام لذت ببرم و استفاده کنم . همیشه احساس میکنم چیزایی که دارم مهم نیستن و چیز خاصی نبوده و نیستن که دارم.دارمشون. 
همیشه مهم دویدن برای چیزای جدیده .
نمیدونم اگه بخوام واقعا در نظرشون بگیرم و بهشون راضی بشم چطور میتونم انگیزه برای ادامه پیدا کنم ؟ و اینکه مغرور نشم و دست از تلاش برندارم ؟
 سپاس شده توسط
(1402 ارديبهشت 14، 10:58)silent scream نوشته است: هر دو رو تجربه می‌کنم اکثر اوقات.. 53258zu2qvp1d9v

(1402 ارديبهشت 14، 17:00)Frantz نوشته است: این تو من فوران میکنه  
پدر مادرمم ک همیشه موفقیت هامو نادیده میگیرن و میکن تو که هیچ کاری نکردی تو که هیچ قدمی جلو نذاشتی تو فلان و فلان 
و همیشه یه عذاب وجدان دارم بخاطر همین

(1402 ارديبهشت 15، 20:34)محسنین نوشته است: سلام .

جزء جدا نشدنی زندگی منه .
راستش نمیتونم واقعا از دستاورد هام لذت ببرم و استفاده کنم . همیشه احساس میکنم چیزایی که دارم مهم نیستن و چیز خاصی نبوده و نیستن که دارم.دارمشون. 
همیشه مهم دویدن برای چیزای جدیده .
نمیدونم اگه بخوام واقعا در نظرشون بگیرم و بهشون راضی بشم چطور میتونم انگیزه برای ادامه پیدا کنم ؟ و اینکه مغرور نشم و دست از تلاش برندارم ؟

به نظرتون باید چه کنیم؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
 سپاس شده توسط
نقل قول: به نظرتون باید چه کنیم؟

من که ایده‌ای ندارم؛ اگه داشتم قطعا به خودم کمک می‌کردم و‌خودمو از این احساس نجات می‌دادم. Khansariha (56)
.
.
.
 سپاس شده توسط
نقل قول: به نظرتون باید چه کنیم؟


من هم نمیدونم راستش. 
شاید باید با همون روش تربیت ذهن مجددا از نو نگاه رو به تدریج تغییر داد  .‌

ولی بازم گنگه . چون به نوعی خودم به ذهنم آموختم که اینطوری باشه انگار  Hanghead
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان