(1400 فروردين 8، 12:04)Powerful نوشته است: منم 10 روز پاکم...امروز روز دهمه یعنی.
الان تو خونه تنهام.
پریروز هم کل روزو تنها بودم...
تنهایی خیلی بده
وسوسه هاش خیلی سنگین تره
من مسابقه ی کنترل نگاه و ذهن هم شرکت میکنم و هیچ نگاه بد نداشتم و حتی ذهنمو کنترل کردم تا فکر بد بیاد سریع قطعش میکنم.
میخوام بگم هیچ میل جنسی و تحریکی نداشتم ولی تنهایی باعث میشه وسوسه شدید بشم که لباسامو در بیارم.
پریروز تسلیم شدم و لباسامو درآوردم....ولی مداحی گذاشتم و همینجور نشستم و هیچ کاری نکردم تا حس و حالش رفت و لباسامو پوشیدم و رفتم سر درسم.
ولی توی کاغذ ثبت کردم...که فلان روز لباساتو در آوردی ....دست ورزی در حد 5 ثانیه داشتی...و جزییاتشو دقیق نوشتم....
امروز که تنها شدم بازم وسوسه ها برای برهنه شدن داشت کلافم میکرد...با اینکه میگم نه فکر بد داشتم ...نه نگاه بد...صرفا یه نیازه انگار که با تنها شدن شروع میشه.
امروز هیچ کاری نکردم نه برهنه شدن نه هیچی ....فقط یکم تلخ گذشت...یه حس بدی دارم...البته که گذراست و با حواس پرتی اون حسه میره...
رفتم این مغزه رو رنگش کردم یکمم آهنگ و اینا گوش دادم....خوب خوب شدم.
به نظرم در برابر قدم اول اگه مقاومت کنیم بقیش خیلی راحت میشه...قدم اول اول کنترل ذهنه بعد کنترل نگاه و بعد کنترل دست و عدم برهنه شدن.
منم اولش مقاومت میکردم برم تاپیک کنترل ذهن و نگاه ولی از وقتی رفتم خیلی فشار روم کمتره.شماها رو هم صمیمانه دعوت میکنم.
من شکست نمیخورم....حتی تو تنهایی...حتی لباسامو هم در نمیارم....محکم محکم....من باید موفق بشم...1400 نباید خراب بشه ...و خراب نمیشه...
POWERFUL ا/ 28 اسفند/ 10 روز خوب
سلام پاورفول عزیز
اون جملهای که سبز کردم رو خیلی دوست داشتم.
به قول داداش مهدوی نباید گارد رو پایین آورد.
اول ذهن رها میشه. و بعد یکی یکی بقیه موارد رخ میده تا اینکه لغزش رخ میده.
راهش چیه؟
از همون اول گارد رو محکم بالا گرفت و ذرهای در جدیت و قاطعیتمون کوتاه نیایم.
سخته؟
بله حتما سخته.
اما سختتر از این نیست که یکی یکی بریم جلو و بعد در یه شرایط سخت بخوایم به خ.ا نه بگیم.
این نه گفتن رو هر چی سریعتر بگیم کارمون راحتتره. پاکیمون هم موندگارتر خواهد شد.
ضمنا
تنهایی یک ساعته و دو ساعته شاید چیزی نباشه.
اما آفرین به تو که تو تنهاییهای روزانه هم این چنین قوی ظاهر میشی.
راستی
هر کس شاید برای خودش یه عادتهای غلط رفتاری از قدیم داشته باشه.
مثل همین برهنه شدن که گفتی.
توی عهدت جدی باش که دیگه این کار رو هیچ وقت انجام نمیدی.
هر چیزی اولش سخته، اما تو سر عهدت جدی باش و بذار یه دو ماه بگذره، بعد یهو به خودت میای و از خودت میپرسی چطور من همچین کاری میکردم؟
تغییر زمانی رخ میده که جدیت و قاطعیت داشته باشیم و کوتاه نیایم. هر چقدر هم سخت باشه.
فکر میکنم به خوبی الگوی لغزشت رو میشناسی.
و این یعنی اینکه اگه بخوای میتونی قدرتمند جلوی وسوسهها بایستی.
که من مطمئنم میخوای.
در آخر هم اینکه چرا امروز تلخ گذشت؟
اگه دوست داشتی ازش بنویس.
10 روز خوبت مبارک. منتظر شنیدن خبرهای خوب بعدیت و دیدن رنگآمیزی زیبات هستیم.
(1400 فروردين 8، 19:30)Powerful نوشته است: سلام آرمین جان
اگه کسی پیدا نشد من هستم فعلا.
فقط نمیدونم جزییاتشو.
مثلا جشنا فقط برای بار اوله یا هربار بهش برسند جشن داریم ؟
مثلا من خودم تو مسابقه ی بیست روزم ولی الان 10 روزه شدم الانم جشن داریم یا نه دیگه؟
یا اینکه کارگاه جشن که میگین کجا میشه ؟ به مولانا و سپهر بگم یا جای مخصوص داره؟
خدا خیرت بده داداش عزیز.
به برادر صادقین گفتم راهنماییهای لازم رو انجام بدن.
قرار نیست مادامالعمر سرپرست باشیم.
اگه هر کس دو ماه مسئولیتش رو برعهده بگیره، هم کار گروه پیش میره و هم به کسی فشار نمیاد.
انشاءالله پر خیر و برکت باشه برات.