(1389 مرداد 12، 20:41)نگار نوشته است: [ -> ]ممنون هدف مقدس جان و هوراي عزيزم.
فكر كنم واقعاً افسردگي گرفتم. برادرم خيلي جلوتر از اينا بهم هشدار داده بود كه داري افسردگي ميگيري ولي اهميت ندادم. اصلاًيادم رفته چطور خوشحال ميشدم. من دختر شادي بودم. تو اين مدت دانشگاه هيچكي ناراحتي منو نفهميد، بس كه ميخنديدم. ولي الان حتي حوصله ندارم تا سر كوچه برم. بديش اينه خونه ما از دوستام دوره. همشون تهران ميشينن.و من ورامين. حتي اگه چند مينم با اجبار خانواده بيرون برم دوست دارم سريع برگردم خونه. توخونه هم هيچ كاري نميكنم.در مورد مسافرت. با خونواده مسافرت نميرم.با دختراي فاميل ميرفتم كه همشون ازدواج كردن.
تو اتاقم دارم از تنهائي آتيش ميگيرم..........
راستي يكي لطف كنه به من يه اعتبار بده. از عدد 13 متنفرم.مرسي
با اجازه از اساتید صاحب نظر در این زمینه
,جسارت مارا در این زمینه ببخشید,
ما در حد مشاوره دادن نیستیم,اما دوست دارم چیزهایی که احساس میکنم مفید باشد برای دوستان بیان کنم.
با سلام,عرض به حضور شما که ,شما هر کسی بودید,در واقع قبلا بودید,پیشنهاد من اینست که گذشته خودتان را مانند چیز دست نیافتنی ای نپندارید که هرگز دوباره مانند قبل نمیشوید
,
ببیند به ذهنم رسید که اینگونه برای شما مثال بزنم,
شخصی همانند شما در کودکی و نوجوانی انسانی بوده که خیر و خوبی اش به همه میرسیده,همه نیز او را دوست داشتند,تا اینجا داشته باشید
-داخل پرانتز عرض کنم,شما حتما قبول دارید که خداوند از روح خودش در انسان دمید,وقتی چنین کاری کرد ,خوبی های خود را به او القا کرد,چون انسان روحش خدایی بود , دوست داشت و دارد که کارهای خوب انجام دهد,پرانتز را میبندم-پس به عقیده من اگر فکر میکنید قبلا خوب بودید و شاد,در واقع شما کاری نکردید که خوب باشید(در واقع شما بد نبودید که برای خوب شدن خود تلاش کنید,ذات شما خوب بوده)شما چون از ذات مقدس پروردگار دمیده شده اید خوب هستید و مسیر مستقیمی را طی میکرده اید؛
حال که دچار لغزش شده اید,این است که خداوند شما را امتحان میکند,از دید خیلی از روانشناسان و عارفان بزرگ هیچ چیزی در زندگی اتفاقی نیست که من هم این نظریه را خیلی زیاد قبول دارم,حال که خداوند شما را امتحان میکند,پس توجه ویژه ای به شما داشته,پس این ارزش دارد که انسان بتواند خیلی کارها بکند,اما کماکان پاک بماند,شما این امتحان را به فال نیک بگیرید
,و به خداوند ثابت کنید که اگر شما را امتحان میکند,شما هم از این امتحان سر بلند بیرون میایید
؛
هر کسی میتواند اشتباه کند,اگر قرار بود شما از ابتدای خلقتتان خوب مطلق باشید که دیگر خوبی معنا نداشت,به عنوان مثالی دیگر,نیمه خالی لیوانی باید باشد تا نیمه پر احساس شود,شما هم باید حس کنید که اشتباهاتی کردید تا خوبی را حس کنید,حس خوب بودن کنید,
ببخشید زیاد حرف زدم
(1389 مرداد 15، 17:03)RELIFE نوشته است: [ -> ]سلام ن از وقتی که خودار.....میکنم خیلی خیلی تنبل شدم
بطوریکه اصلا دوست ندارم درس بخونم
1 ساعت درس خوندن برام شده مثل کندن یک کوه
میخواستم کمکم کنید با تشکر
سلام,خدمت شما؛
شما بعد از اینکه آن کاری که نباید بکنید را کردید,از نظر من مسقتیم سراغ درس
یا هر فعالیت دیگری نروید,بدن شما تحلیل رفته است:13:,احتیاج به تجدید قوا دارد,
به نظر من بهترین کاری که میتوانید بکنید,اینست که یک روز کامل را استراحت کنید,نوشیندنی مقوی از قبیل شیرموز,آب هویچ,یا حتی آب زیادی بخوردید,روز اول که استراحت کامل شما تمام شد,روز دوم را تا حدودی با دیدن فیلم یا سریال یا گوش کردن موزیک پشت سر بگذارید,تا حدی که آن خاطره تلخ کاری که انجام دادید تا حدودی از ذهن شما پاک شود,و با انرژی مضاعف
کارها و فعالیت روزانه خود را مجددا از سر بگیرید
,و هرچه که جلو تر میروید مطمئن باشید,بیشتر خوشحال و سر حال تر میشوید؛
اگر مستقیما بروید سراغ درس یا هر کاری که احتیاج به فکر و تمرکز دارد,همواره تصویر کاری که کردید جلو روی شماست,و ترکیب احساس ندامت و پشیمانی و عذاب وجدان با نیاز به تمرکز و فکر کردن سازگار نیست,و بیشتر شما را خسته میکند.