1389 ارديبهشت 23، 0:25
سلام
این رباعی از خیام هستش
تركيب پيالهای كه در هم پيوست**********بشكستن آن ، روا نمیدارد مست
چندين قد سرو نازنين و سر و دست**********از بهر چه ساخت وز برای چه شكست ؟
این هم جوابش که بابا افضل داده
تا گوهر جان در صدف تن پيوست**********از آب حيات ، صورت آدم بست
گوهر چو تمام شد ، صدف چون بشكست**********بر طرف كله گوشه سلطان بنشست
داستان موسی و سؤال از خدا كه چرا نقش میآفرينی و خود خراب میكنی ؟ (از مثنوی)
گفت موسی ای خداوند حساب **********نقش كردی ، باز چون كردی خراب ؟
نر و ماده نقش كردی جانفزا**********وانگهی ويران كنی آن را ، چرا ؟
گفت حق : دانم كه اين پرسش تورا**********نيست از انكار و غفلت وز هوی
ورنه تأديب و عتابت كردمی**********بهر اين پرسش تو را آزردمی
ليك میخواهی كه در افعال ما**********باز جويی حكمت و سر قضا
تا از آن واقف كنی مر عام را**********پخته گردانی بدين هر خام را
پس بفرمودش خدا ای ذو لباب**********چون بپرسيدی بيا بشنو جواب
موسيا تخمی بكار اندر زمين**********تا تو خود هم وادهی انصاف اين
چونكه موسی كشت و كشتش شد تمام**********خوشههايش يافت خوبی و نظام
داس بگرفت و مر آنها را بريد**********پس ندا از غيب در گوشش رسيد
كه چرا كشتی كنی و پروری**********چون كمالی يافت آن را میبری ؟
گفت يارب ز آن كنم ويران و پست**********كه در اينجا دانه هست و كاه هست
دانه لايق نيست در انبار كاه**********كاه در انبار گندم ، هم تباه
نيست حكمت اين دو را آميختن**********فرق ، واجب میكند در بيختن
گفت اين دانش ز كه آموختی ؟**********نور اين شمع از كجا افروختی ؟
گفت تمييزم تو دادی ای خدا**********گفت پس تمييز چون نبود مرا ؟
در خلايق روحهای پاك هست**********روحهای تيره گلناك هست
اين صدفها نيست در يك مرتبه**********در يكی در است و در ديگر شبه
واجب است اظهار اين نيك و تباه**********همچنان كاظهار گندمها ز كاه
اینا رو از کتاب عدل الهی نوشته آقای مطهری گذاشتم
اگه تونستم کتابشو میذارم تو سایت
بهت پیشنهاد میکنم
برای حل مسائلت بیشتر از کتاب استفاده کنی!!!
موفق باشی
در پناه حق
این رباعی از خیام هستش
تركيب پيالهای كه در هم پيوست**********بشكستن آن ، روا نمیدارد مست
چندين قد سرو نازنين و سر و دست**********از بهر چه ساخت وز برای چه شكست ؟
این هم جوابش که بابا افضل داده
تا گوهر جان در صدف تن پيوست**********از آب حيات ، صورت آدم بست
گوهر چو تمام شد ، صدف چون بشكست**********بر طرف كله گوشه سلطان بنشست
داستان موسی و سؤال از خدا كه چرا نقش میآفرينی و خود خراب میكنی ؟ (از مثنوی)
گفت موسی ای خداوند حساب **********نقش كردی ، باز چون كردی خراب ؟
نر و ماده نقش كردی جانفزا**********وانگهی ويران كنی آن را ، چرا ؟
گفت حق : دانم كه اين پرسش تورا**********نيست از انكار و غفلت وز هوی
ورنه تأديب و عتابت كردمی**********بهر اين پرسش تو را آزردمی
ليك میخواهی كه در افعال ما**********باز جويی حكمت و سر قضا
تا از آن واقف كنی مر عام را**********پخته گردانی بدين هر خام را
پس بفرمودش خدا ای ذو لباب**********چون بپرسيدی بيا بشنو جواب
موسيا تخمی بكار اندر زمين**********تا تو خود هم وادهی انصاف اين
چونكه موسی كشت و كشتش شد تمام**********خوشههايش يافت خوبی و نظام
داس بگرفت و مر آنها را بريد**********پس ندا از غيب در گوشش رسيد
كه چرا كشتی كنی و پروری**********چون كمالی يافت آن را میبری ؟
گفت يارب ز آن كنم ويران و پست**********كه در اينجا دانه هست و كاه هست
دانه لايق نيست در انبار كاه**********كاه در انبار گندم ، هم تباه
نيست حكمت اين دو را آميختن**********فرق ، واجب میكند در بيختن
گفت اين دانش ز كه آموختی ؟**********نور اين شمع از كجا افروختی ؟
گفت تمييزم تو دادی ای خدا**********گفت پس تمييز چون نبود مرا ؟
در خلايق روحهای پاك هست**********روحهای تيره گلناك هست
اين صدفها نيست در يك مرتبه**********در يكی در است و در ديگر شبه
واجب است اظهار اين نيك و تباه**********همچنان كاظهار گندمها ز كاه
اینا رو از کتاب عدل الهی نوشته آقای مطهری گذاشتم
اگه تونستم کتابشو میذارم تو سایت
بهت پیشنهاد میکنم
برای حل مسائلت بیشتر از کتاب استفاده کنی!!!
موفق باشی
در پناه حق