سلام من چطور میتونم پیام خصوصی برای مدیر بخش روان شناسی بفرستم . مشکل خانوادگی خصوصی دارم خواستم راهنمایی کنن. هرکار می کنم پیام خصوصی نمیتوتن برای کسی بفرستم . شاید به سایت اشنا نیستم . خواهش میکنم کمک کنید پاسخ بدید.
(1391 آبان 20، 2:51)اوا نوشته است: [ -> ]سلام من چطور میتونم پیام خصوصی برای مدیر بخش روان شناسی بفرستم . مشکل خانوادگی خصوصی دارم خواستم راهنمایی کنن. هرکار می کنم پیام خصوصی نمیتوتن برای کسی بفرستم . شاید به سایت اشنا نیستم . خواهش میکنم کمک کنید پاسخ بدید.
سلام
حالتون خوبه؟
ببینید پیام خصوصی ها فعلا بسته شده
می تونید از تو اخبار سایت علتشو ببینید
(1391 آبان 20، 2:51)اوا نوشته است: [ -> ]سلام من چطور میتونم پیام خصوصی برای مدیر بخش روان شناسی بفرستم . مشکل خانوادگی خصوصی دارم خواستم راهنمایی کنن. هرکار می کنم پیام خصوصی نمیتوتن برای کسی بفرستم . شاید به سایت اشنا نیستم . خواهش میکنم کمک کنید پاسخ بدید.
اگه مشکلتون مربوط به خودار... نیست
میتونید به سایت روانشناسی زیر مراجعه کنید
سایت خوبیه
http://shahab-moradi.ir/fa/
(معرفی شده توسط تنها خانوم )
پدر من از بچگی با من قهر بودو نه محبتی نه جواب سوال واینها بماند
الان با این بنده خدا میخوام هر وقت صحبت کنم متلکی یه نیش و طعنه ای آدمو داغون میکنه
اصلن یجورایی همه فامیل ازش مینالن موندم باهاش حرف بزنم اگه حرف بزنم خودم داغون میشم
اگه نه اون ممکنه ناراحت بشه
دادرم یه کاری میکنم کتابی میخونم ورزش میکنم میگه خوب شد چی مثلا که چی
آدمو از زندگی نا امید میکنه
مامان منم دست ب هر کاری میزنم میگن ولش کن خوب ک چی
از بچگی هم باهش مشکل داشتم
شبیه ی موجودی ازش میترسیدم
خوب اقا ميلاد ميشه راه موفقيتتونو به ما هم بگيد ؟
پدرم اجازه نیده ما تلویزیون نگاه کنیم میگه من پولشو دادم
هرکاری هم که میکنیم زود میگه خار بشی یکی نیس بگه خارشدن ما خارشدن تو هم هست
بنظرم نه پدر سالاری نه فرزند سالاری اعتدال
(1392 مرداد 23، 6:49)✿در راه مانده✿ نوشته است: [ -> ] (1392 ارديبهشت 23، 21:13)شیرین و فرهاد نوشته است: [ -> ]پدرم اجازه نیده ما تلویزیون نگاه کنیم میگه من پولشو دادم
هرکاری هم که میکنیم زود میگه خار بشی یکی نیس بگه خارشدن ما خارشدن تو هم هست
بنظرم نه پدر سالاری نه فرزند سالاری اعتدال
والا من تابحال ندیدم و نشنیدم که پدری این حرف رو به فرزندش بزنه.
بار اوله که اینو میشنوم.
اقای در راه مانده خدار ا شکر کنید که پدر شما اینطور نیستن
ولی هستن پدر هایی که اینطورن
من باب تذکر عرض کنم قرار اگه جوابی هم میدید راه حل بدید نه اینکه تو دل طرف خالی کنید
اگه هم راه حلی ندارید حداقل ااتیش طرف را زیاد تر نکنید
سلام
از بعد از کنکور احساس می کنم تفاهمم با خانواده کم شده؟
بخشیش تقصیر خودمه
نمی دونم چرا اخلاقم تند شده... و تا خد زیادی بی حوصله شدم!
همش اخساس می کنم من را نمی فهمن....و متقابلا گویی من هم حرف ان ها رل نمی فهمم؟
مشکل کجاست نمی دونم...
سلام همای رحمت
امیدوارم که تو کنکورت موفق و سربلند باشی
من تازه واردم به این کانون
درمورد شما و روحیات شما هم چیزی نمیدونم
حتی نمیدونم شما این تاپیک رو خواهی خوند یانه
هرچیزیم که میگم پاییه ی علمی نداره و حاصل فکر خودمه
تند شدن اخلاقت ربطی به کنکور نداره
شما زمان کنکور چون تمام فکرت معطوف به کنکور بوده توجهت نسبت به این مسله کم شده و بعد کنکور چون فکرت باز ترشده این تندیا جای بیشتر رو توذهنت گرفته و باعث شده به این مسله حساس بشی
اخلاق تند شاخصه ی بلوغ شماست
ینی تقریبا هر پسری تو این سن این مشکل رو داره
که باید با صبر پدر ومادر ورفتار متناسب شما از این سن گذشت.
هماجان ازحرفات پیداست که خودت هم از این رفتارت راضی نیستی و میخوای درست بشه
پس در درجه ی اول اراده برا درست شدن خیلی مهمه که تو اون رو داری
بقیه ی تاپیک رو میگم
تو همین قدرش رو بخون و نظرت رو برام یادداشت بذار
راستی اگه خواستی یکم از کارایی که زود نارحتت میکنه وطرز رفتار پدرمادرت و بقیه ی اعضای خانوادت برام بگو
سلام
من خانواده مو خیلی دوست دارم
ولی مشکلی که باهاشون دارم یکیش اینه که فکر میکنم اصلا به فکر من نیستن
الان چند ساله دارن برا داداشمیرن زن بگیرن و جور نمیشه
این وسط یکی دیگه داداشم که مابین من و اون داداشمه رفت زن گرفت با کلی مشکلات و روش خاص خودش که یکم بی احترامانه بود ولی موفق شد این روند رو بره
ولی من ادمی نیستم که بخوام بی احترامی کنم و حرفمو با داد و بیداد به کرسی بشونم
من یکی از داداشام یکم گذشته خوبی نداشت ازونجا که من بچه اخرم منو محدودم کردن طوری که توی کارای منم تصمیم گیری میکنن
اقا میخوام دانشگاه دولتی توی فلان شهر قبول شم
میخوای بری چیکار همین شهر خودمون بزن ازادی غیر انفاعی تو دانشگاه چیزی یادت نمیدن هرچی قراره یاد بگیری توی همین سرکاره
اقا میخوام برم مشهد
* مشهد بری چیکار؟ تنهایی بری چیکار کنی با مادرت برو
& باشه با مادرم میرم
* مامانو کجا ببری حالش تو راه خراب شه چیکار کنی؟ چیزیش بشه تو میخوای جواب بدی؟
& میخوام برم با دوستام تهران نمایشگاه کتاب اجازه هست؟
* هرجور که میری شب باید خونه باشیا
یکی میاد میگه برا علیرضا گزینه مناسب داریم سریع میگن علیرضا هنوز زودشه اول اون یکی داداشش
همه اینها بیشتر از سمت مادرمه و داداش بزرگم که قیممون هست
این داداشم با تمام بامرامیشو خدماتش اخلاق بدی که داره هم خلقش تنده و جوری هست که دوست داره اگه توی جمعی هست برای همه تصمیم بگیره بدون اینکه از خود طرف نظری بپرسه اگه هم نظری بپرسه دوست داره تایید شدن نظرشو بشنوه
مشکل اینجاس که چون جای پدرمم هست نمیتونم رو حرفش حرف بزنم
کلافه شدم میترسم موقع زن گرفتنمم بشه تصمیم گیریو انتخاب نهایی با اونا باشه
این موضوع بشدت ازارم میده و بشدت درگیر حل کردن اینم
راه سختی در پیش دارم توکل به خدا خودش کمکم کنه
فعلا دارم سعی میکنم
پیش مشاورم رفتم قراره ازش کمک بگیرم
اون بنده خدا گفت تا این مشکل تسلط ونفوذ خانواده ات رو حل نکردی فکر زن گرفتنم از مخت بیرون بیار ( یکی نبود بهش بگه نه که خیلی تو فکر زن گرفتن برام هستن؟)
گفت طرف امامزاده هم باشه با این نوع مشکل کنار نخواهد اومد
فعلا به خانواده گفتم میخوام امسال یک ماه چهل روز دیگه برم مشهد
فکر کنم قدم اولیه و محکمی باشه اگه موفق بشم
فعلا که مادره گفته منم میام و داداشه هم که جداگانه باهاش حرف زدم گفت چ اشکالی داره مادرتم بگیر با خودت ببر
اخه بردن مادر که دیگه قدم تو جهت کاهش نفوذ حساب نمیشه
کسی راه حلی مشورتی چیزی نداره؟
حداقل تو جهت اروم شدن افکارمون
سلام
با اجازه:
فکر می کنم وابستگی زیاد به خانواده یه موضوعی هست که اکثر جوونای امروز به نوعی باهاش روبرو هستن (مثل خود من)
(البته بعضیام هستن سر خود, به بهانه ی مستقل شدن قبل از این که واقعاً آماده بشن اشتباهاتی می کنن که بعضاً جبران پذیر نیست, البته موضوع الان این نیست.)
نمی دونم چی بگم, ولی شاید یه راه خوب اینه که با آرامش و احترام و در صورت امکان غیر مستقیم به خود خانواده (مثلاً) مادرمون بگیم که به هر حال یه روزی میاد که من باید تنها زندگی کنم و تصیمات زندگیمو بگیرم, اگه از الان تمرین نکنم اون موقع به مشکل می خورم و قطعاً شما اینو نمی خواید. (اگه بعد از گفتن این حرفا کتک خوردی, به من مربوط نیست
)
برای مشهد رفتن, مثلاً میشه با یکی از دوستات که خانواده به اون اعتماد داره صحبت کنی اگه شد با اون بری.
اگه میشه بقیه دوستان هم نظرشون رو بگن