(1389 آبان 18، 20:06)davod_2005 نوشته است: [ -> ]افرین سها خانم.تمام این پست ها رو امروز زدند و این نشون میده از شدت عصبانیت نمیدون چطوری منظورشون رو برسونن.من واقعا ناراحت شدم این پستها رو خوندم.ببینم شما سه چهار روز دیگه بیای اینجا این پست ها رو بخونی پشیمون نمیشی؟ تو تنها چیزی که تو این دنیا داری همین پدرته که تو رو با زحمت شبانه روزی به عرصه رسونده که حالا بزرگ شدی خودت رو بهتر از اون میدونی.اگر تو رو میفرستاد سر کار از صبح تا شب کار کنی بعد با پول تو بره کیف و حال یک چیزی اما فکر نمیکنم پدر بزرگوار شما چیزی جز خوشبختی شما بخواد.باهاشون با بی احترامی صبحت کردی فکر میکنی کار شاقیه؟برو تو خیابون به یکی بگو بالای چشمت ابرو ببین چطوری میزاره زیر گوشت.اخه چرا این چیزا رو اینجا مطرح میکنی اخه کی میتونه به تو کمک بکنه.هیچ کسی در جایگاه قضاوت نیست و در ضمن دقیقا پدرتون رو نمیشناسه.
..شاید درست میگی..اشتباه کردم اینجا درموردش گفتم ولی اینقدر تحت فشارم که ازهرکسی حاظرم کمک بخوام...فکر کردم بتونید یه راه حلی بدید...
وقتی از بچگی یادم ندادن بهشون احترام بذارم چه جوری میتونم احترام بذارم؟
از وقتی 5-6 سالم بود همیشه مامانم منو میفرستاد دنبالش تا ببینم با کیا میره و چیکارا میکنه تا مبادا کار اشتباهی ازش سربزنه...
وقتی از اون سن دید من به بابام یه بچه ای بوده که باید کنترلش کرد الان چه توقعی داری؟
من اونقدرام بی انصاف نیستم فقط وقتی عصبی بشم چیزی حالیم نیستو هرچیزی میگم ولی تو خونه تنها کسی که به فکرشه منم
به جای مامانم منم که قصه ی صبحونه خوردنو نخوردنشو میخورم وگرنه مامانم که زیاد براش مهم نیست
(1389 آبان 18، 6:57)مجتبی نوشته است: [ -> ]رفتارش با فامیل چطوره ؟
اگه بقیه ازش کمک بخوان چقدر کمکشون میکنه ؟
این رفتارش که خودش رو توی دردسر میندازه برای خانوادش توی هیچ موردی نیست ؟ پس برای کیاست ؟ یا برای خودشه ؟
..............
اراده جان بابای توی یه نوع بیماری عصبی داره ، که بعضی از غرور هاش اجازه نمیدن یه کار هایی رو انجام بده
در باره این سوالها بیشتر توضیح بده ،
....
چیزی که مسلمه ، اصلن نباید به روش بیارین که اشتباه کرده ، به هیچ وجه سرزنش و انتقاد ازش نکنین ، بش سر کوفت نزنین ،
اثر عکس میده ، توی خودش نمیبینه که اشتباه یا نواقص زیادی داره ، هر چی شما بیشتر بگین اون نسبت به این دید شما بسته تر میشه و توی ذهنش دنبال این غرورو و انتظار ها بیشتر میره
مخصوصا روی صفت هایی که حساسه بیشتر داشته باشه
این خیلی مهمه
ولی سوال اینجاست که کلن روابط عاطفی و صمیمانش با کیاست ؟
و این که چه نوع توجه ها و محبت هایی رو درصدد میاد جبران کنه ؟ و بشون جواب میده ، مثلن جبران ها و کار های خیلی غیر عادی برای کسایی که در حقشون کمک کردن داره ؟
یا این که برعکس با بقیه هم همیشه مثل شما اصطکاک و برخورد داره ؟
اگه کسیو محتاج ببینه از زیر سنگم که شده واسش یه چیزیو جور میکنه..قرض میکنه و ازین کارا دیگه..خیلی مهربونه با همه(ولی دوستیش از نوع خاله خرسس)
خود منم اگه چیزی ازش بخوام واسم مهیا میکنه ...اگه بگم پول میخوام جور میکنه ولی فکر نمیکنه که اگه مثلا یه پولیو به من بده یه جای دیگه کم میاره..کلا آینده نگر نیست
میدونم دوستمون داره و واسه ی ما زحمت میکشه ولی راهو اشتباه میره و حرف کسیم قبول نداره
فکر میکنه ماها دشمناشیم...اصلا نمیدونم چشه؟!
روابط عاطفیش بیشتر با مامان بابای خودشه...
بابام خجالتیه واسه همین نمیتونه احساساتشو نشون بده
فقط میخوام بپذیره که واسه یه کارایی ساخته نشده و باید یه کارگر عادی باشه
عاشق پیشرفت کردنه. از هیچی نمیترسه.. دوست داره یاد بگیره ولی نمیتونه...
به نظرتون مشاور میتونه بهش کمکی بکنه اونم تو ستن 45 سالگی؟؟
حس میکنم تنها راهش اینه که راهمونو ازش جدا کنیم چون نمیشه تغییرش داد
میخوامم فعلا هیچ دخالتی نکنم و آروم باشم و احترامشو نگه دارم...
ولی امروز چنان جیق و داد میکردن که منم تهدیدشون کردم میرم از خونه و وقتی بی آبروتون کردم میفهمین چیکار کردین..