سلام
امیدوارم حال همه تون خوب باشه و ساز دلتون کوک ...
هرچند که دیگه خیلی دیر شده (یه دو سه روزی دسترسی به اینترنت نداشتم)، اما فکر می کنم که باید مطلبی رو خدمتتون عرض کنم.
بیش از یکسال پیش بود که خدا در ادامه ی الطاف بی پایان و عنایات کریمانه ش به گناهکاری ناسپاس، باز بر سر من منت گذاشت و من رو با این جمع دوست داشتنی آشنا کرد و به واسطه ی حضور در این جمع، به من عزّت بخشید تا این بار در جمع بنده های نیک این روزاش، راه آزادگی رو طی کنم، تا یه کم درس انسانیت ازشون یاد بگیرم، درس عشق، مهربونی، تلاش، اخلاق، بزرگواری، مناعت طبع و ...
افتخار حضور در این جمع، برام سعادت بزرگی بوده و هست که هیچوقت فراموشش نخواهم کرد. تو این مدت چیزهای زیادی ازتون یاد گرفتم، در کنارتون تونستم پایداری و تلاش و مبارزه رو تمرین کنم، با شما فراز و نشیب های زیادی رو پشت سر بذارم، پا به پای شما راه بیام، از شادی هاتون با تموم وجود شاد بشم، با خنده هاتون بخندم، با غم هاتون بغض کنم و با اشک هاتون ...
برای همین همیشه پیش خودم می گفتم خدمت کردن به این آدما، به آدم سرافرازی می بخشه و امیدوار بودم که روزی بتونم به کسایی که شاید بدون اغراق به اندازه ی برادر نداشته م و به اندازه خواهرم دوستشون دارم خدمت کنم، هر چند کوچیک، تا توی این راهی که داریم با هم میریم و توی این قلّه ای که داریم با هم فتحش میکنیم بتونم اگه شده فقط یه لبخند رو لباشون بنشونم، و یا تو لحظه هایی که دشواری راه و خستگی، خاطرشون رو آزرده کرده، بتونم کمکی کرده باشم.
حالا اما تقدیر چنین رفت که مدیران ارشد سایت، با لطفی که به این حقیر داشتن، کلید تالار ادبی رو به بنده سپردند تا اونجا به انجام وظیفه بپردازم و با متمرکز کردن فعالیت هام توی این تالار بتونم خدمت کوچیکی به خواهرا و برادرای گلم بکنم.
توی این چند روز تعدادی از دوستان عزیز، به عهده گرفتن این مسئولیت رو بهم تبریک گفتن و یا پیام فرستادن، و من هم متعاقباً ازشون تشکر کردم، اما
عقل و ادب حکم می کرد که اینجا حاضر بشم و به صورت همگانی رسماً از تمام کسانی که توی این یکسال و اندی همراه بودند و همدل، و همیشه بهم لطف داشتند، سپاسگزاری و قدردانی کنم و براشون بهترین ها رو از خدای مهربون بخوام. همینطور، از تیم مدیریت سایت که مثل خورشید به این کانون مهر می تابونن، و به ویژه مدیران ارشد که بی دریغ و بی منت و با تمام وجود برای این سایت زحمت میکشن تشکر کنم.
امیدوارم بتونم به عنوان کوچکترین عضو این جمع این مدتی رو که بنده عهده دار این مسئولیت هستم به نحو احسن انجام وظیفه کنم و اون رو همونطور که از خانم بارونی تحویل گرفتم به خوبی به نفر بعد تقدیم کنم، چون فقط خاطره ها می مانند ...
امیدوارم همه ی ما اونقدر خوب باشم که در یادها بمانیم و خاطره هامان بماند ...
که : « ... هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ... »
و چقدر قشنگ گفت حضرت حافظ :
مقام اصلی ما گوشه ی خرابات است خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد ...
برای همه تون رستگاری، نیک بختی، سلامتی و موفقیت آرزو می کنم ...
ارادتمندیم