درد دل های شما

[می توانم]

سلام
من که دیگه به پاکی و اینا فک نمی کنم
فقط پول در آرم و خوش باشم
چون این کاره نیستم
آدم ترک کردن نیستم

[مهدیه]

دختر گل همه آدم ترک کردن هستند عزیزم
فقط ترک کردن یه خواست قوی میخواد 
و بعد از اون یه برنامه مناسب برای ترک
یه برنامه که شامل پر کردن وقتت باشه با کارهایی که باید انجام بدی و شاد کردن روحت با کارایی که دوست داری انجام بدی
خواست رو ایجاد کن
اهدافت رو برای زندگی مشخص کن
براش برنامه بریز
برای تفریحت هم برنامه بریز
حتما میتونی ترک کنی

[almas0]

سلام
من که دیگه به پاکی و اینا فک نمی کنم
فقط پول در آرم و خوش باشم
چون این کاره نیستم
آدم ترک کردن نیستم

سلام
می دونم الان چه حسی داری
منم یه روز خسته شده بودم
می خواستم بیخیالش بشم
اما بعدش وقتی یاد اون روزهایی
افتادم که برای یه مدتی حتی کوتاه تو ترک
بودم چقدر خوش حال بودم . دوباره تصمیم به ترک
گرفتم نا امید نشو به خدا میشه.

[Mojтaba ρiloт]

خدایا

من دلم قرصه!

کسی غیر از تو با من نیست ...

خیالت از زمین راحت...

حتی روز روشن نیست...

کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته

فراموشم شد گاهی که این پائین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا به پیش تو برگردم

خدایـــــا

وقت برگشتن یکم با من مدارا کن

شنیدم گرمه آغوشت...

اگه میشه منم جا کن ...

[Yeghane]

سیمین بهبهانی[/size]

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ

ﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎی ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ

ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ...

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ

ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥ

ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ

ﺑﺮﺍﯼ

ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ

ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﺷﻮﻧﺪ

ﺗﻐﯿﯿﺮﺕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﮏ

ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ

ﺷﺨﺼﯿﺖ

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ

ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ

ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ .. ﻣﺒﺎﺩﺍ

ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﻮﯼ

ﻣﮕﺬﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ

ﺑﺎﺷﺪ ..

ﺑﺎ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺕ،،ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ

ﮐﻦ ..

ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ

ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ

ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ

ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ

ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ...

ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ

ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ

ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ

ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ

ﻣﺎﺩﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ

ﺑﺎﺷﯽ ...

[almas0]

سلام بچه ها یه متن قشنگی خوندم گفتم حیف
شما هم نخونیدش .این شد که تو این تاپیک گذاشتم

ازم پرسيد: تا حالا عاشق شدي؟ گفتم آره.. گفت چند بار؟ گفتم يک بار.. گفت پس ميدوني عشق اول هيچوقت از ياد نميره؟ گفتم آره مطمئنم.. گفت چه جوري باهاش آشنا شدي؟ گفتم از بچگي باهاش بزرگ شدم؛تا چشم باز کردم تا الان اونو ديدم..گفت باهاش در ارتباطي؟گفتم آره هميشه باهم ايم.. بغض کردم که گفت بهش ميرسي؟؟ اشکم سرازير شد گفتم آره.. گفت منم عاشقم خيلي ميخواستمش زيبا بود ولي نرسيديم..گفت خوشبحاله عشقت چقد خوشبخته ک تو رو داره واينقدر عاشقشي.. گفتم من خوشبخت-ترم که اون عاشقمه!گفت حالا کي هست اسمش چيه؟ خوشگله؟گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگل-تره.. اسمش رحمان رحيم حميد و غفاره ...زياده اسماش ولي من صداش ميزنم خداااا ...اين دعا را منتشر کنيد و ببينيد چطور غم هايتان از بين ميرود....سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّي وَ يَسّر اَمري وَ ارحِم ضَعفي وَ قِلَـّةَ حيلَتي وَ ارزُقني حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين ... حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسي مردم را از اين دعا باخبر کند در گرفتاريش گشايش پيدا ميکند
کپي کردم به عشق اوني که هميشه هوامو داره... خدايااااا عاشقت\

[گلی خانم]

انگیزه زندگی=0توان زندگی=0
امید ب زندگی=0
عشق وعلاقهدرزندگی=0
هدف درزندگی=0
تلاش برای ادامه دادن ب مسیر=0
اعتماد ب زندگی =0
بازم من از همه چی و همه کس بریدم و ب کانون و اهلش پناه آوردم..  
خیلی از چیزا تو زندگی شعاره و آدما زمانی این حرفا رو زدن ک کلشون داغ بوده!!! خسته شدم عز بس دوییدم دنبال هدف انگیزه عشق واقعی و... و هرچه بیشتر دست و پا زدم بیشتر فرو رفتم توی منجلاب...والا...
دلم خیلی پره..خیلی دلم شکستت.خیلی از همه چیز و همه کس سیرم

[می توانم]

با شوهرت مشکلی پیش اومده؟

[سها]

سلام

ی بار با یکی از اشتباهم میگفتم.. بهم گفت تو باید ی درس بگیری و نه بگی ب این موضوع.. و تا وقتی نتونی، ب اشکال مختلف اینقدر تکرار میشه تا بالاخره از پسش بر بیای..میگفت باید این واحد درسی رو پاس کنی.. چاره نداری!

نفهمیدم چی میگه...

تا این ک دیدم دوباره همون اشتباه تکرار شد.. اینبار شدید.. خیلی بدتر...


امروز خدا خیلی نکته خوبی بهم نشون داد...
خودم مهمم...خیلی هم مهم!

خدا بهم گفت مراقب باشم.. گفت محکم باشم.. گفت جدی باشم.. گفت عاقل باشم..

امیدوارم دیگه تکرار نشه.. بسه!

امروز رسما دارم جلوی شمایی ک برام خیلی عزیز هستین،تو کانونی ک برام مقدسه، خدا رو شاهد میگیرم و قول میدم ک تمام تلاشمو بکنم ک دیگه این اشتباه رو نکنم..

نه حسرت میخوام.. نه غصه..
فرصت هست.. خدا هدایتش رو هم میده..


دعام کنین..

در پناه خدا..
یاعلی.

[مُحب]

انگیزه زندگی=0توان زندگی=0
امید ب زندگی=0
عشق وعلاقهدرزندگی=0
هدف درزندگی=0
تلاش برای ادامه دادن ب مسیر=0
اعتماد ب زندگی =0
بازم من از همه چی و همه کس بریدم و ب کانون و اهلش پناه آوردم..  
خیلی از چیزا تو زندگی شعاره و آدما زمانی این حرفا رو زدن ک کلشون داغ بوده!!! خسته شدم عز بس دوییدم دنبال هدف انگیزه عشق واقعی و... و هرچه بیشتر دست و پا زدم بیشتر فرو رفتم توی منجلاب...والا...
دلم خیلی پره..خیلی دلم شکستت.خیلی و همه کس سیرم

اشتباه هر کی که‌هس چوبشو شما می خوری.
منم انقد چوب خوردم که فک می کنم موریانه هستم
دو تا نکته به ذهن کوچیک و پر اشتباهم می‌رسه
کمتر خواه و بیشتر ببخش
کلید خوشبختی را نمی دانم کلید همه شکست ها راضی نگه داشتن بقیه است.

کلا بد دوره ای شده .همه دنبال خودشوننو بخاطر کوچکترین خواسته شون بزرگترین موهبت بقیه رو می گیرن و بعد براش توجیه میارن که مقصر نیستن و منطقین.
اول اینکه خواهر محکم باش همه چی دست خداس حمایت بقیه بخاطر منفعت خودشونه.ضررشوم
ن هم با خواست خدا عمل می کنه.
خیلی شرد از کنار دست های نیازمند بگذر تا وقتی کاملا قانع نشدی که مزدشو از خدا خواهی گذفت چون هیچ تشکر و وجدانی نیس.

زندگی زناشویی باشه من سر در نمیارم اما فعلا تو اینجا همه رو باید ول کنی. دوست رفیق آشنا فامیل متاسفانه خواهر و برا در 
هی  می خوام همدردی کنم نمی تونم

[گلبرگ]

یادمه خیلی سال پیش همینو نوشتم
0 = امید به زندگی = 0

و خیلی ساله که گذشت و بازهم می گذره
هر چند فراموش شدنی نیست


واقعا حرف زدن کجا و عمل کردن بهش کجا
گاهی این دوتا اونقد بهم نزدیکن که میشن یکی

و بعضی وقتا اونقد دور ، که میشن وسیله ای واسه نابود کردن یه آدم
ان شاءالله بیاد روزی که حرفم که می زنیم به تواناییمون واسه عملی کردنش هم یه کم فک کنیم
اونوقته که خیلی از این نابودشدنا و شکستن ها و خرد کردن ها دیگه نیست

[bahar2]

واقعا حرف زدن کجا و عمل کردن بهش کجا

گاهی این دوتا اونقد بهم نزدیکن که میشن یکی
و بعضی وقتا اونقد دور ، که میشن وسیله ای واسه نابود کردن یه آدم.

ان شاءالله بیاد روزی که حرفم که می زنیم به تواناییمون واسه عملی کردنش هم یه کم فک کنیم

عجب چیزی گفتی گلبرگ جون 


اگه اینطور بشه انوقت خیلی از ادعاها و حرفهای اضافی ما آدمها تبدیل به سکوت میشه 

[گلی خانم]

ممنون از همدردی همه.من چون درمون دردم رو اینجا دیدم باز برگشتم.وگرنه راضی ام توی دنیای واقعی بادردخودم تنها باشم.
مشکل من اینکه ک خدا لایق نمیدونه ی وظیفه ای ب عنوان بنده خودش ب من بده  سرهرکاری میرم خدا میدونه انقد اساس اون کار برچیده میشه ک انگار اصلا نبوده! بی لیاقتی من کی ب خدا ثابت شده نمیدونم! مگه ی اشتباه ازچند هزار راه قراره توی مسیر من قراربگیره?یعنی من انقده خنگم ک هنوز پاس نکردم این واحد رو!!!! باور کنید زیاده خواه نیستم نمیخوام عمرم ب بطالت بگذره.هیچکس رو توی زندگیم مقصر نمیدونم فقط میگم کاش یکی ی کمکی توی انتخاب مسیر و هدفم بهم میداد..نه ..... گاهی وقتا خدا از آدم برمیگرده.میشه گاو پیشونی سفید.الان من اون آدمم ...

[gedaye-zahra]

تصور میکنم اینروزا خودم رو که دارم شبانه روز تویه تنهایی های زندگی خود حرکت میکنم...وقتی تنها حرکت میکنم باید یادم باشه همه هستند و در عین اینکه هیچ وقت نباید فراموش کنم که من تنهای تنهام و امیدم فقط به یه چیزیه به یه کسیه...

تویه این راهی که دارم حرکت میکنم با صدای اذان های یومیه توقف باید کنم و روحیه ای عوض کنم و باید برای موفقیت درراه از این منبع انرژی بهره مند شم...

راهی که در حرکتم گاهی اوقات خیلی گرم میشه که ممکنه ادمو خفه کنه...
و شاید سردیش ادمو از پا دربیاره!!!

گاهی اوقات ممکنه تعدد راه گیجم کنه و راه رو اشتباه برم...
گاهی اوقات ممکنه ادمکهایی با زدن نقاب به چهره بیان و منو از راه به در کنن...

گاهی اوقات کفی راه ممکنه منو حیرون کنه...
گاهی اوقات ممکنه مخوف بودن جنگلهای انبوه در تاریکی شب منو سرجایم میخکوب کنه...


باید در این راه توانایی هایم رو افزایش بدم تا در راه بتوان مددجوی دیگران باشم...
تا بتوان با اعتماد بهنفس بیشتری در راه حرکت کنم...

باید دور شم از صداهایی که بویی از انتظارکشنده ی من ندارد و ممکن است دله نازنینش رو به درد بیارم...

باید از صداهایی که هیچ سنخیتی با خلقت من ندارد دوری گزینم...

و اگر انرا تجربه کردم دیگر تکرار مکررات اتفاقات نامربوط وجودم نباشم...

اگر همه هم کمک دهنده ی من باشند با این وجود هیچ کس هدف من نخواهد بود و نخواهد شد...
اگر بهترین کمک دهنده ها هم هدف من شوند باز انتظارکشم را از خود دور ساخته ام و راه را اشتباه رفته ام...

در این راه من باید بیشتر از همه حواسم پیش خودم باشد تا بتوانم تاثیر بر کار خود و دیگران باشم و الا انگاری هیچ از راه خود نرفته ام و کاری نکرده ام...

همچنان حرکت میکنم و باید ...

خیــــــلی باید مراقب فرشته های دوست داشتنی ای که همراهی ام میکنند باشم...اخر وسوسه ها بدجوری کمین زده اند در راه تا اونا رو ازم بگیرن و گروهی بدرفتار را جایگزین و همراه من کنند...اونا منو به دره های عمیق و وحشتناک خواهند کشید که دیگر راه بازگشتی ندارد...

نه اشتباه میکردم... هیچ بایدی وجود ندارد...
راه مشخص است چاه مشخص است اختیار را به جای جبر به من عنایت کرده اند تا با تمامی اقتدار حق را انتخاب کنم....جاده مخوف است...چاله چوله دارد...انحرافی دارد...مهمانی های لهو و لعب دارد...مراسم خداشناسی دارد....برای روشنی راه نیازمنده راهنماییی گرفتن از نشانه های به حقی است که در طول را توسط محبانش قرار داده شده است...اروم و بی صدا اما با اطمینان خاطر..باید(نه دبگه بایدی وجود ندارد)به جای باید میگویم"میشود" بااطمینان خاطر میشود محبانش را شناخت و نور راه را برای حرکت تامین کرد....فرشته کوچولوهای همراهم را با معرفتی که دارم حفظشان میکنم چرا که انها نور راه مند...دیگر ترسی ندارم چون من  اختیار دارم اگر زمین خوردم باز توانی برای بلند شدن به من داده شده است....


خودت کمکم کن که دیگر نمی خواهم از واژه ی "ذلیل خسته ام" استفاده کنم....به امید خودت

[نمیدانم]

اون شب یه سر رفتم اتاق، تلویزیون روشن بود: شبکه من و تو 1
دیدم یه صفحه سیاه نشون می ده و نوشته ای توش؛ که:دیدن این سریال یا فیلم برای همه ممکن است مناسب نباشد!
حالا دقیقن همین یا با چنین مضمونی.


به دوستم که توی اتاق بود گفتم: چه قدر گنگ و مبهم.
خُب یا صحنه های مثلن-عاشقانه توش هست که برا کودکان مناسب نیست،
یا این که صحنه های دلخراش داره که هر کسی با هر سن و سالی ممکنه ترجیح بده نبینه.
خلاصه باید معلوم باشه.
اتاق نموندم و برگشتم دفتر سر کار و بارمون.
خلاصه اون شب قسمت نشد.

یکی دو شب بعدش،
دوباره همون کانال و نمیدونم فیلم یا سریالی در حال پخش.
که دیدم دختری و پسری شدیدن دارند به هم نگاه می کنند، از نزدیک؛
و خیلی نزدیک تر،
و بوسه هایی،و تخت ...
و منِ در تعجب که این نمایش تا کجا ادامه خواهد یافت،که صحنه فیلم عوض شد.
 
یه خورده جا خوردم.
مخاطب شبکه های تلویزیونی "خانواده" ها هستند و بچه هاشون.
حالا با اون اعلان ناقص و تعمدی اول برنامه، چه بسا کودکی هم پای سریال ه بماند،و ببیند آن چه برای ش زود است.
اصلن کودک هم نه؛
مثلن تصور کنید کنید خانواده ای با یکی دو فرزند جوان و بالغ خود، بیننده این سریال باشند.
نمی دونم والا.


شب گذشته، 25 آگوست، شبکه صدای آمریکای فارسی
داشت یه برنامه پخش می کرد با این مضمون که بعد از انقلاب، جمهوری اسلامی همه ش می گه:تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و ... این چیه، اصلن چنین چیزی وجود داره!!؟
حالا بریم میان و مردم و نظرشون رو بپرسیم ...

 
خنده م گرفت ...
خدا رو شکر که فقط گاهی سر کار، چشم م می افته به این شبکه های پیشرفته و رو به جلو!