1390 ارديبهشت 12، 12:54
(1390 ارديبهشت 11، 23:25)((دیگه تمومه)) نوشته است: من امشب از خونه فرار کردم
1 ساعت پیش رفتم مسجد بخوابم بسته بود یه ربع یه زیرگذر قایم شدم دلم برا مامانم سوخت برگشتم
کیف داشت...هیجان داشت ولی یه ماشینی صدام کرد ترسیدم
اگه دختر نبودم الان تو خیابون حال میکردم واسه خودم
اومدم خونه کسی نبود رفته بودن دنبالم بگردن...کلیدم نداشتم خداروشکر زود اومددن ولی کاریم نداشتن
اینم یه زهره چشم واسه بابام
من هنوز هنگم نمیدونم چی بگم..
دیگه هیچ وقت این کارو نکن
منم وان موقع ها که بچه بودم کله شق بودم ازین کارا میکردم.. ولی اولا اگه شب بود بیرون نمیرفتم تو همون خونه قایم میشدم یه جایی
یا اگه شب نبودو میرفتم بیرون.. زودی بر میگشتم..
بخدا مامان باباها خیلی گناه دارن.. اون موقع بچه بودیم نمیفهمیدیم خیلی اذیتشون کردیم..
نشان 100 روزه
..................
باز آ هر آنچه هستی باز آ ..................
گر کافر وگبر وبت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومبدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ