مشاوره

[بنت الهدا]

سلام بچه ها من میخوام که دیگه شکست نخوریم.
نمدونم چرا شما میخواین یا بگید نمیشه شکست ناپذیر بود
یا اینکه صجبتایی میکنید که بیشتر تو نوشته ها عملیه.
ما پسرا 12 13 14 15 16 سالگی به بلوغ میرسیم بعد شما توقع داری سی سالگی ازدواج کنم تازه .
اصلا نیاز جنسیو بیخیال نیاز عاطفیو چه کنیم ماها معمولا تا سی سالگی احساساتمون میچربه که اگه بهش پاسخ درست ندیم تو  این برهه حال خوبیو نخواهیم داشت.
دخترا که دیگه نیاز عاطفیشون تو این سن به شدت زیاد تره.
میدونم راه حل هست ولی به نظرم باید خیلی خیلی کار کنم.


من میخواستم این مطلبو طوری حل کنم که با توجه به شرایط و گزینه ها توقع پاکی رو از خودم(پسر فرضیم) داشته باشم و شکست نخورم. میخواستم به یه گزینه خوب برسم که تو گزینه های خودم ندیدمش واونو شما بگید
ولی انگار باید با توجه به شرایط حال توقع شکستو داشته باشم ولی شکست نخورم. اونم تا 12 سال و بعدشم تا ابد.......
میدونمم استحاله لازمه اما اول باید فشار از روم برداشته شه و بفهمم چی کار باید کنم

سلام 
اقای  امیر عباس  شما باید  یه سری  چیزهارو  برا خودت اولویت بندی کنی   و احساساتی  با مسائل بزرگ برخورد نکنی  نه  خیلی منطقی  و خشک  نه خیلی  احساساتی  و  بدون دوراندیشی 
همه  ما میدونیم  که  پسرا  ۱۵  سالگی به بعد  بالغ  میشن   اما  این بلوغی ک شما میگی  به چه شکلی هست 
بلوغ  جنسی ،  جسمی،  فکری   و .....  
میبینید انواع بلوغ  داریم  
و اما  چه بلوغی   برای ما اهمیت داره ؟ 
ایا خداوند  مارو خلق کرده  تنها به بلوغ  جنسی برسیم و بقیه  استعدادهارو برای اون نادیده بگیریم ؟ 

به خودتون  فرصت بدید 
نگران نباشید  نه عواطفتون میمیره  نه بلوغ جنسیتون  
درواقع  عواطفتون رو شاید نتونید صرف یک جنس مخالف کنید اما کلی  چیز دیگ هست که میتونید باهاشون عشق رو تجربه کنید و عشق رو بچشید مثل عشق ورزیدن به خدا  به  پدر و مادر  و..... عشق ورزین به یک حیوون خونگی  به یک  گل اصلا 

تمام  این بلوغ هایی رو که گفتم  شماداخل یک هرم در نظر بگیرید  سکوی اول هرم  بلوغ جنسی هست  بعد  جسمی  بعد فکری و ..... و هدف خداوند اینه که  ما به قله  این هرم یعنی بلوغ فکری برسیم و این جهان رو درک کنیم 
حااا اگر داخل  بلوغ جنسی گیر کنیم  و درجا بزنیم  ایا میتونیم  به قله برسیم ؟؟؟ 

شما فک کنید در ۱۸ سالگی ایال وار شید  و همسری به شما بدن  اولا که کسی به پسر ۱۸ ساله  زن نمیده  !!   
باید  شغل داشته باشی 
خونه 
و درامد 
و شعل ثابت 
و درامد خوب 
شما بلاخره مسئولیت  یک خانوادرو دارید برعهده میگیرید   
فک میکنید زندگی همون تامین نیاز جنسیه؟؟؟  اصلا فردا همسرتون گفت دلم مسافرت میخواد  میتونید ببریدش؟ درامد دارید؟ 
اصلا  وارد یه رابطه  کوتاه مدت شید و به قول خودتون  با ازدواج و ... کار ندارید 
خب اون دختریو ک میخواید  فقط برا نیاز جنسی میخواید؟  اصلا  چ دختری وارد رابطه ای میشه که فقط توش نیاز جنسی  ملاکه 
و اگرم  بشه حتما  دنبال تامین  مالیه  و بازهم  شما  میتونید از نظر مالی تامینش  کنید؟ 

همه  اینا هست  و شرایط برا اقایون  سخت تره  ولی برایک خانومیم که  دراینده نمیخواد فقط  قرمه سبزی بپزه  و یه چیزی بارش  باشه سخت تره  
از طرفی  فرهنگ   ازدواج    برا دخترا
از طرفی  اصلا  من موقعیت  ازدواج  با یه اقایی  که حالا  از من سنش بالاتره و تامینه  و پخته تررو دارم    
ولی  اصلا  از  کوجا  معلوم مگ من از اینده  خبر دارم   شغلی نداشته باشم  و به یه نفر تکیه  کنم ؟؟  شاید این فرد خدایی  نکرده تصادف کرد 

اصلا خودم چی اصلا  من چی بلدم   به چه بلوغی  رسیدم که بتونم یه بچه  تربیت  کنم 
تربیت  بچه سخته  واقعا  سخته  ایا من هنوز به اون خودشناسی رسیدم  و خودمو تربیت کردم که فرزندی بیارم 
اثلا  ایده ال  من تو زندگی چیه؟؟ 
زندگیرو سطحی  نگیرید  به همه  اینا فک کنید

[amirabbas.s2021]

سلام .
ممنون از همه عزیزانی که وقت گرانبهاشون رو برای من صرف کردند.
لطف بزرگی کردید .
ممنون

[سنــا]

من میخواستم این مطلبو طوری حل کنم که با توجه به شرایط و گزینه ها توقع پاکی رو از خودم(پسر فرضیم) داشته باشم و شکست نخورم. میخواستم به یه گزینه خوب برسم که تو گزینه های خودم ندیدمش واونو شما بگید

ولی انگار باید با توجه به شرایط حال توقع شکستو داشته باشم ولی شکست نخورم. اونم تا 12 سال و بعدشم تا ابد.......

سلام 

ببخشید میدونم بحث تموم شده ولی یه نکته ای رو میخواستم یادآوری کنم

خ.ا بیشتر از اینکه پاسخ به میل جنسی باشه،  یه عادته 
شما میبینی بعد یه مدت   با هر بار ناراحتی، با هر بار جر و بحث با خانواده ، با هر اعصاب خوردی تو زندگی، با هر کوچکترین مشکلی پناه میبرید به خ.ا  ! 
پس تبدیل میشه به یه عادتی که همه زندگی و عمر و جوونی تون رو به باد میده ! 

پس شما باید به این دلایل توقع پاکی از خودتون داشته باشید!

بعد لزوما کسی که  دفعات زیاد خ.ا انجام میده میل جنسیش زیاد نیست!  اصلا شاید این دو خیلی وقتا ربطی به هم نداشته باشن! و خ. ا به خاطر عادت شدنشه که زیاد تکرار میشه!

و در مورد اینکه گفتید  اگر لازم نبود الان به میل جنسی پاسخ بدیم پس چرا خدا از سن بلوغ این میل رو درون ما گذاشته ، دیرتر بهمون نداده !؟
خدا این نیرو رو داده و گفته کنترلش کن تا زمان ازدواج، چجوری؟
تو آیاتش گفته اگه شرایط ازدواج فعلا نیست نگاهتو کنترل کن ، پاکدامنی کن ، از صبر و نماز کمک بگیر.


پس یه دلیلش اینه که میخواد امتحانمون کنه ببینه کی بهتر عمل میکنه ؟کی بهتر کنترلش میکنه؟ کی بهتر مقابل هوای نفسش وایمیسته؟! همه ی این دنیا امتحانه ، میلی جنسی هم یک سوال از این امتحان !
ان شاء الله هممون  از این امتحان سربلند بیرون بیایم.

[*بنده پاک*]

 سلام. با اجازتون من یه سوال جدید مطرح کنم
چند وقت پیش همینجا در مورد بد اخلاقی و عصبانیت پرسیدم کسی جواب نداد پاک کردم
ایندفعه میخوام یه مدل دیگه بگم
حقیقت اینه من از پدر و مادرم هم متنفرم هم نگرانشونم و هم دلم براشون میسوزه ولی بیشتر مواقع متنفرم
این خیلی سخته با ادمایی زندگی کنی که ازشون متنفری
و سخت تر اینکه خدا بهت میگه باید باهاشون با نیکی رفتار کنی
نمیتونم. 
دلم میخواد کاری که خدا گفته را انجام بدم سعی ام میکنم ولی بالاخره اون حس تنفر اخرش میاد همه چی را خراب میکنه

سوالم اینه: 
به نظرتون باید دنبال دلیلی برای دوست داشتن پدر و مادرم بگردم و خودمو راضی کنم که دوسشون داشته باشم؟
یا
دنبال راه حل هایی باشم که با وجود دوست نداشتن ادما بشه باهاشون خوب رفتار کرد؟

هر دو تاش برام سخته. علت تنفرم خیلی چیزاست. شاید بودنم در اینجا یه علتشه. علت های زیادی داره. نمیدونم شایدم این ذهن منه که اونا را مقصر جلوه میده
کلا نمیدونم یه راه حلی بدین منو از این جهنمی که توش گیر کردم در بیارین لطفا
خیلی سخته به دوش کشیدن این همه تنفر

[Silent Voice]

سلام


در مورد خشم و عصبانیت..

من قبلا فکر می کردم این دو پروسه گاهی مربوطه به سرکوب کردن همون احساسات(یعنی همون خشم عصبانیت و سرکوب می کنیم )میشه خب تا حدودی هم درست بود معنیش هم اینه که گاهی اوقات بخاطر سرکوب احساسات مثل همین خشم باعث میشه یهو کنترلش و از دست  بدیم

اینو متوجه اش باشید که کنترل خشم به معنای سرکوب کردن خشم نیست بلکه
کنترل خشم یعنی
من آگاهم و می پذیرم که خشمگینم اما جلوی آن می ایستم بخاطر اینکه دوست ندارم دل کسی را بشکنم 

به نظرتون باید دنبال دلیلی برای دوست داشتن پدر و مادرم بگردم و خودمو راضی کنم که دوسشون داشته باشم؟
یا
دنبال راه حل هایی باشم که با وجود دوست نداشتن ادما بشه باهاشون خوب رفتار کرد؟

چند تا تمرین توی کتاب معجزه شکرگزاری و بخواهید تا به شما داده شود بود


توی کتاب معجزه شکرگزاری گفته بود
سه تا عکس جمع کنید
پنج تا از خصوصیات یا کارهایی که براتون هر شخص کردن و بنویسید و بگید سپاسگزارم...


این یکی هم خیلی ازش نتیجه داشتم
یه شخصی در نظر بگیرید که خیلی از وجودش سپاسگزارید

بنویسید چرا از وجودش سپاسگزارید


یه نکته هم هست وقتی میگید سپاسگزارم کاملا شکرگزاری رو حس کنید

توی کتاب خانم استر هیکس هم گفته بود وقتی این کارو انجام میدید می بینید کم کم داره از اون ادم خوشتون میاد

[*بنده پاک*]

 آقا من گرفتار شدم. این حس تنفر خیلی شده تا جایی که حتی دلم نمیخواد بهشون نگاه کنم
 خیلی دلم میخواست ایده آقای سایلنت ویس را اجرا کنم. اینکه رو کاغذ ۵ مورد را بنویسم که چرا ازشون سپاس گذارم 
ولی نمیشه. انقدر دلیل برای تنفر هست که اصلا امون نمیده 
چه گرفتاری شدیم.این چه مدل زندگیه. 
درد امروز و دیروز نیست. خیلی وقته . کلی براش تلاش کردم. کلی رو خودم کار کردم که دوسشون داشته باشم. نکات مثبتشون را با خودم تکرار کنم ولی بازم آخرش خراب میشه
  کسی نظر دیگه ای نداره؟ 

[Silent Voice]

 آقا من گرفتار شدم. این حس تنفر خیلی شده تا جایی که حتی دلم نمیخواد بهشون نگاه کنم
 خیلی دلم میخواست ایده آقای سایلنت ویس را اجرا کنم. اینکه رو کاغذ ۵ مورد را بنویسم که چرا ازشون سپاس گذارم 
ولی نمیشه. انقدر دلیل برای تنفر هست که اصلا امون نمیده 
چه گرفتاری شدیم.این چه مدل زندگیه. 
درد امروز و دیروز نیست. خیلی وقته . کلی براش تلاش کردم. کلی رو خودم کار کردم که دوسشون داشته باشم. نکات مثبتشون را با خودم تکرار کنم ولی بازم آخرش خراب میشه
  کسی نظر دیگه ای نداره؟ 

خانم رعنا بنویسید 

نگاه کنید شما ۱۷ ثانیه حداقل باید فکر کنید تا یه ویژگی یادتون بیاد 

میتونید از خاطرات خوبی که با هم داشتید هم استفاده کنید یا ی غافلگیری یا یه هدیه 
و ۶۸ ثانیه حداقل باید فکر کنید تا این ویژگی هارو در دنیای واقعی مشاهده کنید (قانون ۶۸ ثانیه استر هیکس)

[*بنده پاک*]

باشه بازم تلاش میکنم  
فعلا یه مورد به ذهنم رسیده کلا
مشکل اینه میام گذشته را مرور کنم که یادم بیاد یه ویژگی خوب را. تموم ویژگی های بد و علت های تنفر ردیف میشه تو ذهنم.

ولی بیشتر فکر میکنم.

[(آرین)]

 سلام. با اجازتون من یه سوال جدید مطرح کنم
چند وقت پیش همینجا در مورد بد اخلاقی و عصبانیت پرسیدم کسی جواب نداد پاک کردم
ایندفعه میخوام یه مدل دیگه بگم
حقیقت اینه من از پدر و مادرم هم متنفرم هم نگرانشونم و هم دلم براشون میسوزه ولی بیشتر مواقع متنفرم
این خیلی سخته با ادمایی زندگی کنی که ازشون متنفری
و سخت تر اینکه خدا بهت میگه باید باهاشون با نیکی رفتار کنی
نمیتونم. 
دلم میخواد کاری که خدا گفته را انجام بدم سعی ام میکنم ولی بالاخره اون حس تنفر اخرش میاد همه چی را خراب میکنه

سوالم اینه: 
به نظرتون باید دنبال دلیلی برای دوست داشتن پدر و مادرم بگردم و خودمو راضی کنم که دوسشون داشته باشم؟
یا
دنبال راه حل هایی باشم که با وجود دوست نداشتن ادما بشه باهاشون خوب رفتار کرد؟

هر دو تاش برام سخته. علت تنفرم خیلی چیزاست. شاید بودنم در اینجا یه علتشه. علت های زیادی داره. نمیدونم شایدم این ذهن منه که اونا را مقصر جلوه میده
کلا نمیدونم یه راه حلی بدین منو از این جهنمی که توش گیر کردم در بیارین لطفا
خیلی سخته به دوش کشیدن این همه تنفر

سوال منم بود. 
منم وقتی به این کار رو آوردم یکی از اقوام منو به سمتش کشوند. 
اون موقع حتی نمیدونستم اسم این کار پست چی هست
ولی خب تا یه مدتی به چشم لذت بهش نگا میکردم بعد اون تاثیراتش رو در من گذاشت.مثل پرخاشگری،گودی زیرچشم، افسردگی و گوشه گیری و....... 
بعدا آگاهیم بیشتر شد رفتم دربارش تحقیق کردم و وقتی فهمیدم تو این مدت چه بلایی سر خودم می‌آوردم و چه فرصت هایی رو از دست دادم که هیچوقت بر نمیگردن، رو آوردم به خودم شکایت کردن ولی خب با خودم گفتم همش تقصیر اون یارو بود. 
شاید مثلا اگه اون فیلمو به من نشون نمی‌داد الان سرنوشتم یه چیز دیگه بود! 
حالا جالب اینجاس اون شده عزيز فامیل و به من لقب گوشه گیر و اخمو داده بودن. 
حقیقتا از کاری که باهام کرد دیگه به کل باهاش قط رابطه کردم و ازش به کلی متنفر شدم. 
ولی گاهی باید نادیده گرفتو گذشت.... 
کاریه که شدی حالا من حسرت بخورم یا همش کینه بورزم چیزی درسته میشه؟ 
آینده رو بچسب گذشته جز حسرت چیزی نداره

[*بنده پاک*]

آقای سایلنت ویس من همه تلاشمو کردم تونستم ۲ مورد را پیدا کنم. بازم تلاش میکنم . شاید باورش سخته. ولی انقدر نکات منفی میاد که پیدا کردن نکته مثبت واقعا کار سختیه 

---

آقای آرین شایدم حق با شماست.
این احساس تنفر میتونم بگم هر روز بیشتر میشه و آدم های بیشتری را شامل میشه. ولی در راسش خانواده امن.
واقعا به دوش کشیدن این همه تنفر منو از پا انداخته. خسته شدم که اینجا نوشتم.
میدونم باید بی خیال گذشته شد. ولی واقعا سخته

[New fighter]

واقعا سخته ولی به نظر بهتره که اینو بپذیریم همه کامل نیستن هرکسی یه نقصی داره که ممکنه مارا آزار بده خیلی وقتا ما نمی‌تونیم آدمای زندگیمون را تغییر بدیم و بهتره اینو بپذیریم که آدما کامل نیستن خیلی از حرص خوردن های الکی حذف میشن حس تنفرمون هم نسبت بهشون کم میشه شاید اون رابطه به شکل اول برنگرده و اونجوری که دوست داریم نشه ولی اعصاب خودمون راحت تره

[*بنده پاک*]

من دیشب خیلی فکر کردم. دیدم حق با شماست 
شدم سراسر نفرت و کینه.
یه لیست از آدمایی که ازشون بدم میاد تو دلم نگه داشتم. شاید واقعا هم بدم نیاد ولی ذهنم انقدرررررررررر نکات منفی اونا را تو سرم تکرار کرد که شد این. به لیست این آدما خیلی فکر کردم. لیست بلندیه. اسم خیلیا توشه. در راسش مادر و پدر. حتی شاید بعضی از کانونی ها هم باشن. بالاخره میزگرد دعوای بزرگی بود.خیلی ها مثل من اسیب زیادی دیدن. چه اونایی که منتقد بودن چه اونایی که پاسخگو بودن. الانم زمان تلفات بعد میزگرد. اینجا دقیقا عین خانواده است. کلی دعوا شد حالا هم باید همه کنار هم باشن و دعوا ها را فراموش کنن. 
برام سخته. 
تازه فهمیدم مشکل اینه 
"بخشش کار سختیه "
(کار به این ندارم حق با کی بود با کی نبود. صرفا برای آرامش خودم دنبال راه حلم. شایدم درستش اینه تو هر رابطه ام چه مادر و پدرم چه اینجا باید دنبال این بگردم حق با کی بوده نمیدونم)

من ایده آقای سایلنت ویس را خیلی سعی کردم برای مادرم اجرا کنم. دو مورد بیشتر پیدا نکردم
به حرفای آقای آرین و آقا مجید هم خیلی فکر کردم


ولی بازم نتونستم کسی را ار لیستم کم کنم



مشکل از منه. میدونم. برای همین اینجا پرسیدم. تا راه حلش را پیدا کنم. من واقعا از این همه حس تنفر و کینه خستم. 

اگر راه دیگه ای به ذهنتون رسید ممنون میشم بگید

[New fighter]

من دیشب خیلی فکر کردم. دیدم حق با شماست 
شدم سراسر نفرت و کینه.
یه لیست از آدمایی که ازشون بدم میاد تو دلم نگه داشتم. شاید واقعا هم بدم نیاد ولی ذهنم انقدرررررررررر نکات منفی اونا را تو سرم تکرار کرد که شد این. به لیست این آدما خیلی فکر کردم. لیست بلندیه. اسم خیلیا توشه. در راسش مادر و پدر. حتی شاید بعضی از کانونی ها هم باشن. بالاخره میزگرد دعوای بزرگی بود.خیلی ها مثل من اسیب زیادی دیدن. چه اونایی که منتقد بودن چه اونایی که پاسخگو بودن. الانم زمان تلفات بعد میزگرد. اینجا دقیقا عین خانواده است. کلی دعوا شد حالا هم باید همه کنار هم باشن و دعوا ها را فراموش کنن. 
برام سخته. 
تازه فهمیدم مشکل اینه 
"بخشش کار سختیه "
(کار به این ندارم حق با کی بود با کی نبود. صرفا برای آرامش خودم دنبال راه حلم. شایدم درستش اینه تو هر رابطه ام چه مادر و پدرم چه اینجا باید دنبال این بگردم حق با کی بوده نمیدونم)

من ایده آقای سایلنت ویس را خیلی سعی کردم برای مادرم اجرا کنم. دو مورد بیشتر پیدا نکردم
به حرفای آقای آرین و آقا مجید هم خیلی فکر کردم


ولی بازم نتونستم کسی را ار لیستم کم کنم



مشکل از منه. میدونم. برای همین اینجا پرسیدم. تا راه حلش را پیدا کنم. من واقعا از این همه حس تنفر و کینه خستم. 

اگر راه دیگه ای به ذهنتون رسید ممنون میشم بگید

این حس نفرت یکشبه به وجود نیومده که بخواد یهو از بین بره
به خودتون زمان بدید وسعی کنید راهی را که فکر می کنید درسته انجام بدید برای آرامش خودتون هم که شده باید سعی کنید از مرحله تنفر آدما را به این مرحله برسونید که نقش خنثی بگرین توی ذهنتون که البته کار سختیه و زمان بر ولی خوب قرار هم نیست همه را ببخشید کسایی که فکر می کنید شانس اصلاح شدن دارن را باید ببخشید،بخشیدن آدمای اشتباه بزرگ ترین اشتباه می‌تونه باشه

[Silent Voice]

من دیشب خیلی فکر کردم. دیدم حق با شماست 
شدم سراسر نفرت و کینه.
یه لیست از آدمایی که ازشون بدم میاد تو دلم نگه داشتم. شاید واقعا هم بدم نیاد ولی ذهنم انقدرررررررررر نکات منفی اونا را تو سرم تکرار کرد که شد این. به لیست این آدما خیلی فکر کردم. لیست بلندیه. اسم خیلیا توشه. در راسش مادر و پدر. حتی شاید بعضی از کانونی ها هم باشن. بالاخره میزگرد دعوای بزرگی بود.خیلی ها مثل من اسیب زیادی دیدن. چه اونایی که منتقد بودن چه اونایی که پاسخگو بودن. الانم زمان تلفات بعد میزگرد. اینجا دقیقا عین خانواده است. کلی دعوا شد حالا هم باید همه کنار هم باشن و دعوا ها را فراموش کنن. 
برام سخته. 
تازه فهمیدم مشکل اینه 
"بخشش کار سختیه "
(کار به این ندارم حق با کی بود با کی نبود. صرفا برای آرامش خودم دنبال راه حلم. شایدم درستش اینه تو هر رابطه ام چه مادر و پدرم چه اینجا باید دنبال این بگردم حق با کی بوده نمیدونم)

من ایده آقای سایلنت ویس را خیلی سعی کردم برای مادرم اجرا کنم. دو مورد بیشتر پیدا نکردم
به حرفای آقای آرین و آقا مجید هم خیلی فکر کردم


ولی بازم نتونستم کسی را ار لیستم کم کنم



مشکل از منه. میدونم. برای همین اینجا پرسیدم. تا راه حلش را پیدا کنم. من واقعا از این همه حس تنفر و کینه خستم. 

اگر راه دیگه ای به ذهنتون رسید ممنون میشم بگید

خوب شد به یادم اومد


یه روانشناس میگفت با هر کسی دشمنید یا اخلاق بدی داره اینارو تو یه لیست بنویسید
سعی کنید براشون دعا های مثبت کنید دعا کنید که موفق باشند دعا خیر کنید براشون


عزت نفس رو خیلی بالا میبره

[*بنده پاک*]

باشه. پس راه حلش پیدا شد
حالا که قرار نیست یه شبه از بین بره پس 
باید هر روز برای از بین رفتنش تلاش کرد.
مثل خ.ا. که برای ترکش هر روز یه برنامه را اجرا میکنیم.
برنامه از بین رفتن حس تنفر هم فعلا چیزی که آقای سایلنت ویس میگن
اسم افراد را مینویسم. هم دنبال نکات مثبتشون میگردم هم خاطره خوبی که باهاشون داشتم. 
هر بار احساس کردم ازشون بدم میاد برمیگردم تو لیست اسمشونو پیدا میکنم نکات مثبت را میخوانم خدا رو بخاطرش شکر میکنم و براشون دعای خیر میکنم

فکر کنم این باید نتیجه بده

ای خدا خیرتون بده.   
  اگر جواب داد برای بقیه مشکلاتمم مزاحم میشم
از ته دل دعا میکنم جواب بده تا از درون آروم بشم فقط
یک دنیا ازتون ممنونم