1400 آذر 12، 18:47
(1400 آذر 12، 18:27)پشتکار نوشته است: سلام
یه چیزی می خوام بگم.یه چیز کلی هست و شخص خاصی مد نظر نیست.پس این حرفم رو به یاد داشته باشین.
آدم ها رو همون جور که هستن بپذیریم.هیچ کسی بی نقص نیست.همه اشتباه می کنن.همه دارای خصوصیات اخلاقی و رفتاری خاص خودشون هستن.
مثل اعضای یک خانواده,هر کسی یه طوری هست.یکی محبت داره,اما زود عصبانی میشه.
یکی بداخلاقه اما دل سوز هم هست.اما بلد نیست درست دلسوزیش رو نشون بده.
یکی زحمت میکشه,اما زحمتش چندان برای بقیه مفید نیست.اما همینقدر بلده تلاش کنه.
آدم ها رو همون جوری که هستن درکشون کنیم.قبولشون کنیم که همین هستن.ما هم همین هستیم.
اجازه اشتباه کردن به بقیه بدیم,به همدیگه بدیم.ما انسان کامل,فیلسوف,انیشتین,امام علی و ... نیستیم.
ما پشتکاریم,سفیر بهشت هستیم,مهدوی هستیم,مدیر کانون هستیم,رفقیایی به خصوصیات مختلف هستیم.
گاهی این خصوصیات بقیه با ما درگیر میشه,اما وقتی بپیذیریم که این رفیقمونه.اون خصیصیاتش همینه.توانش همینه.نمی تونه آدم کاملی باشه.اشتباه می کنه.دوست نداره و دلش می خواد پاک باشه.
با هم کنار بیایم.وقتی کسی چیزی گفت که به ظاهر باعث ناراحتیمون میشه.به این فکر نکنیم که یه انسان کامل و دانشمندی چرا چنین برخوردی با من کرد.بگیم چیزی نیست.اون همینقدر می تونه.ما هم با بقیه گاهی همیجوری هستیم.
من خودمو کشتم ولی نفهمیدن.
به خودت افتخار کن که اینقدر درکت بالاست
هیچکس اینو به من نگفت ولی من اینو بهت میگم داداش.
من به خاطر حرف های تند آقای سرباز ولایت ، دیگه توان موندن توی کانون رو ندارم...
با اینکه امشب وقت مدال گرفتنم بود
نا امید از کانون و اعضای کانون
خداروسرشاهد میگیرم و قسم میخورم که تا پایان عمر دیگه هیچوقت کانون نیام.
نه میبخشمتون و نه از خدا براتون بد میخوام
فقط اونجا که بن بست رسیدین
حال منو درک کردید
یادتون میاد که سفیر بهشت هم آدم بود
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست.
خدانگهدار