1402 شهريور 22، 23:05
می دونید افول کانون از کی شروع شد؟ از وقتی آقای شازده کوچولو رفت. وقتی ایشون رفت یکی از ستون های کانون رفت. با فاصله کمی آقای عاشق، خانم یاقوت هم با فاصله کم. بعد هم دیگه عادی شد بازنشسته شدن. خیلی ها رفتن. بدن تیم مدیریت واقعاً نحیف شد. هر کدوم از این افراد که تو گروه مدیریت یا توی جاهای دیگه کانون زمزه هاش میومد دارن میرن دلم می گرفت و هر چی تلاش می کردم نتونستم مثل قبل دست و دلم به کار بره.
می دونید دوستان، رفتن از کانون یه واقعیته. بلاخره هر کی یوقتی میره. من خودمم از اول می گفتم کانون نباید جای باقی موندن باشه چون احتمال اینکه موندن مساوی با در جا زدن باشه زیاده. اگه موندم که هر در جا بزنم بهتره برنامه بریزم برای رفتن تا تلاشمو بیشتر کنم.
اما،
وقتی یه مدیر میره، یک کوه تجربه میره. طول می کشه تا کانون بتونه دوباره مدیر جدیدی به جای اون تربیت کنه و بذاره. این چند سال مدیرا خیلی پشت سر هم رفتن و واقعا فرصت نشد افراد جدید بیان و کارآزموده بشن توانمند بشن. و شما در نظر بگیرید وقتی یکی می رفت کارهاش میفتاد گردن بقیه. و وقتی خیلی ها رفتن یکعالمه کار افتاد روی دوش چند نفر. می دونید چقدر آدم خسته و فرسوده میشه؟ نمی دونید. چون جای مدیران نبودید که هم و غمشون به پیش بردن کانون شده بود. اون اوایل که خانم عطر رهایی رفتن و خانم سنا اومدن تعداد مدیرا کم بود ولی هنوز پر انرژی بودیم. رفته رفته با نبود آقا آرمین خود من به شخصه دیگه نای ادامه دادن نداشتم. مطمئنم خیلی های دیگه هم نداشتن اما گفتم من برای همیشه نمیرم میرم غیبت حالم بهتر شد بر می گردم. دوره افسردگی شدیدی رو از آذر پارسال تا تیر امسال تجربه کردم اما دم عید پارسال گفتم بذار برگردم. بذار به دو نفر کمک کنم. شاید حال خودمم بهتر شد. ولی وقتی برگشتم دیدم خیلی از اعضای باران رفتن و دیگه باران باران سابق نیست. سنا به تنهایی بار باران و برنامه ریزی و نصف مدیریت سایت رو به دوش می کشید. میگم نصف چون نصف دیگه مدیریت با آقای صادقین بود. به غیر از آقای مهدوی دیگه کسی نبود از کارکشته ها. مدیران جوان با همه تلاششون در حال تجربه آموزی بودن و نمی تونستیم ازشون انتظار زیادی داشته باشیم. فراموش نکنیم این کانون پخته ای که الان داریم یکعالمه آزمون و خطا رو پشت سر گذاشته و نمیشه یکاره سپردش دست یک مدیر تازه وارد. بحث اعتماد کردن نیست بحث «آزموده را آزمودن خطاست» هست. به شخصه خیلی فکر کردم چیکار میتونم بکنم برای کانون بی رمق ولی خودم هم بی رمق شده بودم. دیگه کسی مثل قبل برام پیام پروفایل نمیداشت مشکلشو بگه اصلا دیگه کسی از بچه هایی که منو می شناختند تو باران نبود همه جدید بودن و من براشون یک عضو غریبه بودم...
خلاصه دوستان خیلی چیزها این دو سه سال پیش اومده. منتی نیست ولی اینکه مدیران فعلی هم نذاشتن برن رو کم چیزی فرض نکنید. برای من کانون دیگه تاثیری تو پاکیم ندارن چندان چون مدل خودم دستم اومده. اما دوست دارم باشم دوست دارم انرژی بدم چون انرژیش بهم برمی گرده البته اگه انرژی داشته باشم که بذارم.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾
ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)