چادر مشکی تو
برایت امنیت می آورد
خیالت راحت،
گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزی هستند...
یه چیز بگم من همیشه نظرم نسبت به چادر بد بوده و هست.
چون دور و برم چادری های زیادی هستند که رفتارشون نسبت به آقایون اصلا پسندیده نیست.
خودم چادری بودم ولی با دیدن و شنیدن بعضی چیزها ترجیح دادم بزارم کنار.
وتا حالا به کسی توصیه نکردم که چادر سر کنه. به نظر من چرا آدم بخواد 4 متر پارچه سیاه رو به خودش بپیچه؟؟؟؟؟؟
مارال من که خودم چادری نیستم
نمیتونمم سر بگیرم
حرفت درسته.
اما همه ی چادریا که مث هم نیستن اخه
من 7 سال مدرسه ای بودم که چادر اجباری بود ...
کلا چادری زیااااااااااد دیدم
ولی بچه ها بر اساس اینکه چادریا چطورین نمیشه در مورد خود چادرم قضاوت کرد خو
همه چیز بستگی به عرف جامعه داره ....
در مورد حجاب که بحثی ندارم اما در مورد قالبو شکلش ... باید به عرف محیط نگاه کرد ...
عزیزم عرف همیشه با شرع تناسب نداره!
چیزی که باید معیار باشه شرع ه
منظورم اینه که اصل حجاب رو باید اول پذیرفت ...
در مورد شکلش خب میتونه متفاوت باشه ...
مهم اینه که برجستگی های بدن پوشیده باشه ... فقط گردی صورت و دست تا مچ ... درسته؟
به شکلهای مختلفی میشه این کارو انجام داد ...
ولی توی جامعه ما کسی که چادر سرش میکنه امنیت بیشتری داره ...
پس این میشه عرف ...
من بارها شده که حس کردم علت اینکه با وجود اینکه دختر جوونی ام ولی از یه کوچه تاریک و
خلوت با جوونای بیکار راحت تونستم رد بشم و کوچکترین حرفی نتونستن بزنن فقط بخاطر
چادرم بوده
بله هما جان .. من باهات موافقم در پذیرش اصل..
اما چجوری میشه این کار و کرد؟ راه حلی داری؟
برای پذیرش اصل حجاب؟
راه حل که زیاده مهم اینه که مخاطبم کی باشه ...
قرآنو قبول داشته باشه یا نه؟ یعنی در کل بحث درون دینی یا برون دینی ...
ولی دلایل برای اثبات حجاب که خیلییییییییییییییی زیاده
ترجیحا بحث خارج از آیات قرآن باشه..از نوع 2+2=4
و در آخر برای حجت آیات قرآن رو استفاده کنیم
بسم الله هما جان
خو حالا چرا من؟
مسئله ای نیس فقط تا دو سه روز امتحانای وحشتناک دارم ...
بعد در خدمتیم
چند روز پیش با ی دختر چادری از ی مسیری رد می شدیم
بهم گفت هر روز ک رد می شدم( فکر می کنم با اون یکی دوستش ک چادری بودن رد می شد از اونجا 9) این پسرای علاف اینجا بهم تیکه می انداختن امروز ک باهمی هیچی نگفتن
نقش حجاب در کمک به حفظ کیان خانواده
حجاب، يكي از ابزارهاي كنترل و مهار قوه شهواني در راستاي كمك به ارضاي صحيح آن است.
شهوت مردها با قوة بينايي بيشتر تحريك ميشود تا با ساير حواس. در اينصورت اگر مردي، زيباييهاي بدن زن نامحرمي را ببيند چندين حالت ممكن است اتفاق بيفتد:
1ـ يا اينكه عنان از كف داده و در پي آن بتواند خود را با آن زن ارضاء نمايد كه در آن صورت يك ارضاي ناصحيح خواهيم داشت كه معايب و مضارّش گفته شد.
2ـ يا ممكن است آن زن، شهوت او را تحريك كرده و زيبايي آن زن او را مجذوب نمايد اما او به دلايلي نتواند يا نخواهد خود را با آن زن ارضاء نمايد. در آنصورت ممكن است نسبت به همسر خود كه از آن زن نازيباتر است، از نظر جنسي سرد و كمعلاقه شود كه اين هم نوعي زيان به خانواده وارد خواهد كرد.
3ـ يا ممكن است زيباييهاي آن زن، او را تحريك كند اما چون زن خودش به اندازه كافي برايش جذاب است لذا مجبور ميشود كه اين آتش شعلهور شده شهوت خود توسط آن زن را بهوسيله همسر خود ارضاء و اطفاء نمايد كه در اينصورت هم فلسفه طبيعي قوه شهواني رعايت نشده و اين قوه كمخاصيت گرديده است (يعني چون همسر انسان عامل شعلهوري ميل جنسي نبوده لذا نزديكي با او فقط از باب ارضاء اين ميل تحريكشده نابجا است) و هم ممكن است اين امر باعث شود كه ارضاء ميل جنسي از حد طبيعي خود بگذرد و افراطي شود كه درنتيجه موجب تضعيف جسماني و روحاني فرد گردد (=توجه بيش از اندازه به يك ميل)، و هم اين مسأله راه را براي خروج ميل جنسي از حريم خصوصي زن و شوهر هموار ميكند.
4ـ يا ممكن است زيباييهاي آن زن او را جذب كند اما چون همسري ندارد، مجبور ميشود كه براي ارضاي اين ميل تحريك شده خود، دست به گناه بزند (= ارضاء ناصحيح ميل جنسي) و يا اينكه به آن تحريك بياعتنا بوده و آن ميل تحريك شده را به مثابه يك فشار غيرطبيعي بر خود پذيرا باشد كه در آنصورت آسيبهاي فراوان جسمي و روحي خواهد ديد.
5ـ يك احتمال هم اينست كه مرد اصلاً بهوسيله آن زن بيحجاب تحريك نشود كه اين احتمال مساوي صفر است چراكه با طبيعت بشر منافات دارد. مردي كه سالم است و به بلوغ جنسي رسيده است، در برخورد با چنين صحنه اي لامحاله دچار تحريك خواهد شد، هرچند شدت و ضعف اين تحريك شدن به تناسب شرايط مختلف انسانها متفاوت خواهد بود. آن كسيكه همسر دارد و قادر به ارضاي صحيح ميل جنسي خودش است، مسلماً كمتر از يك جوان تازهبالغ بيهمسر تحريك ميشود.
ضمناً ممكن است اين تأثيرپذيري، فيالبداهه و آني نبوده بلكه اثر آن، اثري ناخودآگاه و تدريجي باشد.
مقاله ی کاملش اینجاست:
(1391 دي 8، 22:04)می توانم نوشته است: [ -> ]چند روز پیش با ی دختر چادری از ی مسیری رد می شدیم
بهم گفت هر روز ک رد می شدم( فکر می کنم با اون یکی دوستش ک چادری بودن رد می شد از اونجا 9) این پسرای علاف اینجا بهم تیکه می انداختن امروز ک باهمی هیچی نگفتن
قبل از هرچیزی مهم رفتاره ... به قول مامان بزرگا که میگن سنگین رنگین باش!
انقد دوستام هستن که چادری ان اما ...
ولی من منظورم این بود که اینم یه عامله که میتونه خیلی موثر باشه
وقتی تلخی جدایی از چادر را چشیدم
نويسنده وبلاگ من چادرم را دوست دارم در دويست و يكمين فراخوان نوشت: از بچگي، خانوادگي چادري بودیم و هستیم خدارو شكر. اما من يه دوره ي زماني تحت تاثير يه سري تبليغات و افكار غلط دوست داشتم بي چادر بشم ببينم فقط چه مزه اي داره همين!
هي چونه ميزدم با استاد و ایشان فقط گوش می کردند و هیچ نمی گفتند! شاید می خواستند خودم برسم به اصل مطلب. فقط یک بار گفتند: اگر از حجاب خود کم کنید ترس است که برکت از زندگی و زحمات شما برود.
هیچ کس نبود که بهم بگه برو بي چادر شو ولي اينقدر سعي نكن دين رو تابع علاقه ها و بهانه ها و رأي خودت كني.
هزار دلیل برای خودم می تراشیدم و از هرچیزی این نتیجه رو می گرفتم که چادر رو کنار بزارم حتی كتاب حجاب شهید مطهري رو خوندم و از همان هم یک دلیل برای خودم تراشیدم، گفتم بيا!..كجا چادر اصل است؟! مهم پوشيدن و عفاف است. به روی خودم هم نمی آوردم که شهید مطهری این کتاب رو در مورد اصل حجاب نوشته و قیاس من درست نیست. اصلا نمي خوام اون بهانه ها رو بنويسم و دوباره به دست كسي بدم كه نمي خواد حقيقت رو قبول كنه و با مشكلات دينداري زندگي كنه. كه همه ي اين قوانين هم براي بهتر زندگي كردن است!
تصمیمم رو عملی کردم...
خانوادم فقط تعجب كردن، چون از من توقع نداشتن. يه جورايي شيخ خونه بودم! مادرم كه ناراحت شد و خواهرم هيچي نگفت. بعدها گفت: ميدونستم در حال « شدن » هستي و داري يه حقيقتي رو جستجو مي كني. چون اصلا تيپم حزب اللهي بود يعني حتي بي چادر كه شدم مانتو بلند و مقنعه بلند پوشيدم. در این مدت دوسه بار رفتم بيرون و اتفاقا گلزار شهدا هم رفته بودم و دانشگاه هنر!... اما مهماني و جاي ديگه نرفتم. دوستانم كه همه چادري بودن باورم داشتن و زياد باهام بحث نكردن. بيشتر مي خواستم تجربه كنم. يعني هنوز هم علت اصلي كارمو نفهميدم!! اصلا زياد طول نكشيد ولي باعث شد بيشتر به چادرم فكر كنم.
دوسه روز بي چادر شدن مزه ي تلخي داشت براي روحم. دلم پر از عشق به حضرت زهرا بود و عملم بي روح و بي تناسب با او. انگار وسط زمين و آسمان بودم. انگار نه مومن بودم و نه كافر. احساس نفاق مي كردم. انگار داشتم به بي بي مي گفتم مي خواهم با تو باشم، شبیه تو باشم، ولي روزگار دست مرا مي گرفت و از كوچه ي بني هاشم دور و دورتر مي كرد و مي برد ....
می برد به آن سمت خيمه هاي ياران ابا عبدالله در ظهر عاشورا. انگار به حضرت زينب مي گفتم مي خواهم با تو باشم ولي طوفان شب عاشورا مرا و چادرم را مي برد به سمت فرار به سمت دنياي رنگارنگي كه نمي دانم كجا بود...
چادر براي بالاتر رفتن است. بي چادر اگر پوششت كامل باشد بالا می روی، ولي نه آنجا که بالاترین هایند. ما به اين دنيا اومديم تا با اطاعت مطلق از فرامين خدا بريم بالاتر از آسمانها هرچه انتخابها دقیق تر ، بالاتر...
آخرش رعنا گفت: از چادرت چه خبر؟
گفتم: چادري را كه با هزار خون دل، خاكي، ولي با بوي كهن ياس! ازكوچه ي بني هاشم يادگاري برداشتيم نمي توانم بگذارم به سادگي آن را باد ببرد. آن هم چه بادي! هوفه ي خالي! بي عطر وبويي از زيباترين گلستان هاي معنا. نه رعنا چادر من تلافي غروبي ست كه در آن روز به زور چادر از سر زنان حرم پیامبر کشیدند و غمش، بزرگترین غم زینب و سکینه شد. چادر من ميراث خون دلهاي خيمه نشينان ظهر عاشوراست، چادر سرکردنم به همين سادگي انتقام كربلاست!
***
هر كه دارد هوس روح خدا بسم الله. وقتی میشه خوبتر بود، خوب بودن به چشم عاشق ها ديگه به درد لاي جرز هم نمي خوره، بپا عقب نموني از قافله ي خوبترا، بالاترا! آخ ! کاش یه روز همه معنی واقعی پیشرفت رو بفهمن، کاش یک روز همه ی مردم جهان با شهدا آشنا بشن کاش به گوششون "عند ربهم یرزقون " برسه اینطوری هم دنیا حقیقتا آباد میشه و هم مردم ... ان شاء الله اون روز برسه که خدا همه ي مردم جهان رو با أنبيا و شهدا رفيق كنه... اميدوارم همه يه روز از دست شياطين آزاد بشيم و زمين رو پر از نور پرستش كنيم.... لا إله إلا الله
***
گفتي بيا بالاتر اما من هنوز اين پايين تنها نشسته ام در آروزي آن سفر بزرگ: رجعت!... شور انگيز ترين آرزوي دلهاي خو ناكرده به تبعيد گاه!
اينجا نشسته ام و همچنان اين سياه قديمي را با خودم يادگاري نگه داشته ام!...يادگاري بانوي جوان مقدسي كه هم قدرش پنهان است و هم قبرش هنوز...
+:آقای احسان 90 زحمت کشیدن برام فرستادن