امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام 4chsmu1
اینجانب مهدوی هستم؛ البته اگه یادتون مونده چون چند وقتیه به خاطر قطعی اینترنت کلاً مرخصی اجباری بودم Gigglesmile

میگم یه جوونمردی بیاد برام توضیح بده این مدت که نبودم چی شد؟ اوضاع چطوره؟ از دو روز پیش تا الآن دارم بررسی میکنم ولی هنوز بررسی ها تموم نشده Gigglesmile

امیر محمد داداش امیدوارم توی مصاحبه پذیرفته بشی. با شناختی که ازت دارم فکر میکنم بهترین گزینه برای کار و تلاش و امانتداری برای اون شرکت، خودتی Khansariha (69)
شد شد؛ نشد هم کلی گزینه دیگه هست که میشه رفت سراغشون.
فقط یه توصیه؛ از جریان زندگیت سبقت نگیر! زیاد فکر کردن به رخدادهای آینده ای که احتمال وقوعشون به اندازه احتمال عدم وقوعشون هست، خیلی خوب نیست.
من این تجربه رو دارم که توی اینجور مواقع، انسان به طور ناخودآگاه و نامحسوس خودشو واسه شکست آماده میکنه که طبعاً نتیجه رو میشه حدس زد 53258zu2qvp1d9v

پس با توکل به خدا؛ تمام تلاشتو به کار بگیر و شغل مناسب رو پیدا کن Khansariha (69)

ببینم اینی که گفت میخواد بره، مجیده؟! 22
بیخیال؛ چطوری میتونی بدون گرفتن تاج گردون بری؟ Swear1
یک بار گفتی میروم، صد قفله کردم خانه را! حالا حالاها در کانون واسه رفتن قفله 65


راستی بچه‌ها در مورد اورژانس میخواستم بگم که یادمون نره کسی که میاد اونجا وضعیت نرمالی نداره و طبیعتاً به کمک نیاز داره. اگه بهونه آورد هم بدونید که طبیعیه؛ اما خیلی وقتا به قول خانم بنده پاک، آدم فقط میخواد حرف بزنه و وسوسه رو از سرش بیرون کنه؛ بنابراین تا میتونید باهاش حرف بزنید.


ولی از طرف دیگه؛ شخصی که برای کمک مراجعه میکنه باید این تعهد رو داشته باشه که تمام تلاششو کنه تا پاکیشو حفظ کنه. به هر حال یه نفر میاد کلی وقت میذاره و تلاش میکنه که کمکمون کنه؛ بنابراین اونم حقی داره که با حفظ پاکیمون ادا میشه 128fs318181






خانم بنده پاک این حسی که نسبت به میزگرد بهتون دست داده رو دارم میبینم که روی خیلی ها اثر گذاشته.
بر خلاف شما من فکر میکنم میزگرد لازم بود تا خیلی از امور مکشوف بشه.
توی اون دوره مدیریت با یک بحران رو به رو شده بود که میتونست منجر به تعطیلی کل کانون بشه و واقعاً هم گزینه بستن کانون رو داشتیم چون اوضاع داشت خیلی بد پیش می‌رفت.
چیزی که باعث شد همه شوک بشن، این بود که کانون داشت دوران آرومی رو سپری می‌کرد و اوضاع گل و بلبل بود؛ اما میزگرد چهره واقعی اوضاع رو که عمدتاً پشت پرده و توی مدیریت نگه داشته بودیم رو نشون داد. این حس منفی و بحث و سردرد و... که فقط چند روز توی میزگرد ادامه داشت، چیزی حدود دو سال توی مدیریت پنهان شده بود و میتونست آسیب جدی بزنه 53258zu2qvp1d9v

ناچار شدیم قدری جدی در مورد مسائل کانون صحبت کنیم و برخی قضایا رو روشن کنیم.
هدف هم این بود که اعضا شرایط مدیریت رو بدونن و مطمئن بودیم که خیلی ها درکمون خواهند کرد.

میزگرد هرچقدر هم که تلخ بود؛ اما داروی فوری بود برای کانون تا التهابش تسکین پیدا کنه.

انتظار ما هم اینه که بعد از میزگرد، کانون به همون روال سابقش برگرده؛ با همون صمیمیت و احترامی که برای هم قائل هستیم و همراه با درک متقابل.


امیدوارم خیلی زود به شرایط سابق برگردید و برای رشد و پاکیتون نهایت استفاده رو از کانون ببرید 303
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال [تصویر:  4chsmu1.gif]
سلام ...
آقا این پست مخصوص یک نفر نیست ...
قصد توهین هم هرگز ندارم ..
دوستان چرا برای خودمون داریم جو رو منفی میکنیم ...
واقعا چرا ؟؟؟
شاید پستی که ما میزنیم باعث ناراحتی مدیران و زحمتکش های کانون بشه ..
خدایی تا الان همه برای کانون هر کاری ازشون بر اومده کردن ..
مثلا سنا بانو خدایی با اینکه مدیر ارشد و مدیر تالار برنامه ریزی است ... داره با کمک مدیر های دیگه کل کانون رو می‌گردونه ...
آقا صادقین و داداش هادی داداش یا باب الحوائج اینا همه خدایی دارن هر کدوم به اندازه ۵ تا مدیر کار میکنن تا کانون رو سرپا نگهدارن ....
خلاصه.........
رفقا حواسمون باشه ...
در پناه حق باشید
53 یا علی مدد   53
در ارزوی شهادت، برایم دعا کنید.. 53 53
بهترین دعا برای بهترین دوست به قول سردار شهادت است 302 
 
هرگز از اهدافتون دست نکشید  Khansariha (46)
هرگز در برابر شیطان و دار و دستش کم نیارید   Khansariha (46) 
ارزش اهداف شما بیشتر از تنبلی و کاهلی است   Khansariha (69)  

4 انجمن شبانه روزی 4

گروه استوا  Smiley-face-cool-2  کنترل ذهن و نگاه

خوش امد گویی به تازه وارد ها

برنامه ریزی   درسیجات

اورژانس

قرار عاشقی (نماز اول وقت )


 سپاس شده توسط
سلام
اول شب پاییزیتون بخیر 302
اینجا انگار تازه پاییز شده Confetti
طرف شما چه طور 4chsmu1؟




نقل قول: اره خوب اصلا بدون انجام دادن حداقل 2 مورد کل از فعالیت هایی که توی کانون بهش پرداخته میشه، نمیشه که ترک کرد  [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

ولی مسئله اینجاس که تا موقعی که توی کانون هستم نمیتونم فراموش کنم که یه روزی درگیر این منجلاب  بودم [تصویر:  hanghead.gif]

تا حدی قبول دارم 65 
ولی به جد بهتون میگم ، فضای اینجا جوریه ک میشه ازش استفاده مفید کرد ، ذهن ادم منحرف نمیشه به سمت چیزهای منفی 

بیشتر این دید خودتون نسبت به گذشتتونه 49-2 
و به قول فاطمه سادات خوبه ک یادمون بمونه از کجا به کجا رسیدیم... البته اگر واقعا به اینجا نیاز دارین..

نقل قول: به نظرم زیادم ریسک نداره با توجه به ریسک هایی که توی زندگی کردم [تصویر:  4chsmu1.gif] ولی خب اره اخرش یه مقدار ریسکه
ریسک اینکه ممکنه قبولت نکنن اما ادامه بدی به نظرم بزرگه 65 4chsmu1
چون اگه تحویلت نگیرن ممکنه ،این حس بهت دست بده ک چندان مفید نیستی و جایی نداری 49-2 
میتونین این خط فکری رو بشکنین؟ 4chsmu1 


نقل قول: من هیچ وقت اینطوری نبودم حتی الان هم که فعلا درس نمیخونم صبح زود  نهایتش7 بیدارم  [تصویر:  4chsmu1.gif]

ولی یادش بخیر اون موقع که مدرسه میرفتم از بس درسامون را دوست نداشتم سر کلاس همش میخوابیدم اونم ردیف اول

یه مدت بعد کنکورم کله سحر نفر اول بیدار میشدم  Gigglesmile 
شاید چون میدونستم قرار نیست برم مدرسه و دانشگاه و اجباری وجود نداره، راحتتر پا میشدم 4chsmu1 

Khansariha (13) 
روی ریسک پذیرا رو سفید کردین 4chsmu1 

نقل قول: حقیقت اینه ما اینجا یه سری آدم گرفتاریم. یه سری آدم تنها . که تنهایی امون باعث شده گرفتارتر هم بشیم.

بودن تک تک شما ها مسلما انرژی بخش و کمک میکنه تنهاییمون کم بشه. تنهایی کمتر بشه امکان وسوسه هم کم میشه 
دقیقا... 49-2

نقل قول: دقیقا؛ تکرار مکررات فایده‌ای نداره..

مثلا وقتی کسی اورژانس پستی میزاره من واقعا نمیدونم چی میتونم بگم، واقعا همه حرف ها و راه‌کارها توی چندهزار صفحه زده شده و چیز جدیدی برای ارائه نیست.. 

لحظه وسوسه ک مغز کار نمیکنه، اینکه یه نفر دیگه همون حرفای تکراری رو بزنه اتفاقا جوابه 49-2..


ارتباط گرفتنه ملاکه... ک چند دقیقه برای خودت زمان بخری ، خودتو تباه نکنی... 
فرق بین اونایی و تونستن پاکیشونو ادامه بدن با اونایی ک نصفه نصفه مجدد شروع کردن هم همینه :‌)

اونا تونستن به راهکارای تکراری عمل کنن...

موقع وسوسه ، پاشو موقعیتتو عوض کن
اون تصویر رو گوشی ببند 
یه وضو بگیر اب به دست و روت بزن...
با اینکه تکراریه ، ولی جوابه 
وقتی مغز قفله ، هر چه قدرم علامه باشی ، دونسته هات به تنهایی تاثیری روت نداره.. Hanghead


-----

سلام اقای کینگ Confetti
امیدوارم ک شرایط رو به بهتر شدن پیش بره
ولی حالا ک یکم همه چیز به هم پیچیده، خودتونو تحت فشار نزارید Khansariha (2)
یکم به خودتون زمان بدید سعی نکنین ک زود تصمیم بگیرین 49-2
من اینجور موقعها ک چند تا کار مهم با هم پیش میاد و نمیدونم چه جوری اولویت بندی کنم
همه اون کار ها رو برای خودم روی کاغذ مینویسم :



مثلا
سربازی ( کی؟ کجا ؟ با چه شرایطی؟)

 دانشگاه => مثلا قبولی تو رشته مورد علاقم: (هر چند تا رشته ک دوست دارم و تو ذهنمن )
                                   رشته برق 
                                  رشته کامپیوتر، نرم افزار 
                                  رشته فلان  و ...

در نظر گرفتن ازاد یا دولتی و پیام نور، اگه خواستم غیر دولتی جایی برم چه جوری هزینه رو تامین کنم؟

کار نیمه وقت یا تمام وقت؟

اگه نیمه وقت باشه چه شکلی برم، 
اگه تمام وقت باشه، برناممو چه طور بچینم؟

توقع خانوادم چیه؟
خودم چی میخوام؟
وضعیت روحیم چه شکلیه؟ دلم میخواست چیکار کنم ک نشد؟ حالا چه کنم؟

بعد سعی کنین تو بازه یه هفته اینا بهش نگاه بندازین

دیگه تقریبا اون چیزایی ک اذیتتون میکنه روی کاغذه و هر وقت گیج شدین از روی رد خودکار میشه بررسی کنین ببینین کجای کارین :‌)

به شدت اضطرابو کم میکنه :‌‌) 53
روی بهبود ترکتون هم تاثیر داره :‌)
حوصله کردین برای خودتون انجامش بدین 53
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
(1401 مهر 28، 15:48)New fighter نوشته است:
(1401 مهر 28، 14:10)KingAmir نوشته است: سلام رفقا حالتون چطوره؟
چند وقتیه باهاتون حرف نزدم دلم تنگ شد، گفتم یکم بیام اینجا یه اعلام حضوری کنم و از وضعیت این روزا بگم، یکی از عجیب ترین سن ها، این سن 18 سالگیه انتخاب مسیر های پیش رو تصمیم سختیه، درس ک تموم شد دیپلم رو گرفتیم، کنکور دادم دانشگاه قزوین در اومدم، خودم تهران ولی متاسفانه شرایط طوری نبود ک بتونم برم... بعد از گذشت فرصت ثبت نام تازه شرایط یکم تغییر کرد اما دیگه دیر شده بود و نشد که برم نمیدونم چرا تقدیر اینطور شد، حالا یه کاری تو یه شرکت از طرف یکی از آشنا هامون پیدا کردم، رفتم مصاحبه تا چند روز دیگه جوابش میاد که میخوان برم یا نه، قصدم این بود یه سالی ک فرصت دارم رو کار کنم و بعدش دوباره کنکور بدم و اینبار برم دانشگاه، معلوم نیس اون کار قبولم کنن یا نه، نمیدونم این روزا خیلی سردرگمم که چیکار کنم چه مسیری رو برم چون یکمم حال و اوضاع روحی روانیم خوب نیست نسبت به پشت کنکور و تو خونه موندنم موافق نیستم، با این ک کار نیمه وقتی هم دارم همین الان، اما یه فکره دیگه ای که این روزا تو سرم هست اینه که اگه این کاره جور نشد هرچی زودتر برم سربازی... من ک اول آخر باید دوسال برم سربازی، با این حالی که از خودم میبینم، خودمو آدمی نمیبینم ک فعلا بخوام بشینم تو خونه و درس بخونم بمونم خونه بدتر میشم، یا سرکار یا سربازی... کم کم ذهنمو دارم آماده سختی های سربازی هم می کنم، دور از خانواده، دور از گوشی و شرایط خاصی که داره

سلام امیر جان من خوبم امیدوارم تو هم هر روز بهتر از دیروز باشی 
داداش جان من البته معاف شدم از سربازی ولی طبق صخبت هایی که با هم سن و سالای خودم کردم میگن که اگه یه مدت درسو ول کنی خیلی سخته بخوای برگردی دوباره به اون محیط ولی خب شرایطی که گقتی را درک میکنم منم بعد کنکور خیلی دوست داشتم برم سر کار یا برم یه سفر یک ماهه  Khansariha (56) 
ولی چیزی که من شنیدم کسایی که با دیپلم میرن سربازی وظایف سخت تری میدن بهشون البته بازم بستگی داره توی کدوم ارگان بیوفتی اگه سپاه باشه که عالیه بهشته سربازاس 65 
ایشالله هرجی مصلحتت باشه
خدا میدونه داداش... شانس من اون موقعی ک وقته ثبت نام دانشگاه بود یا مشکلاتی نذاشت من بتونم ثبت نام کنم خیلی هم دوندگی کردم دانشگاهشم بد نبود دیگه دولتی بود اما نشد، منم ک تو زندگی کم سختی نکشیدیم، هممون مگه کم سختی کشیدیم تو این زندگی؟ بلاخره سربازی هم چیزیه ک باید برم خدا میدونه کجا بی افتم، فعلا منتظرم ببینم کاری جور میشه یا ن اگر نشه همین روزا میرم سراغ دفترچم
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
نقل قول: امیر محمد داداش امیدوارم توی مصاحبه پذیرفته بشی. با شناختی که ازت دارم فکر میکنم بهترین گزینه برای کار و تلاش و امانتداری برای اون شرکت، خودتی [تصویر:  khansariha%20(69).gif]
شد شد؛ نشد هم کلی گزینه دیگه هست که میشه رفت سراغشون.
فقط یه توصیه؛ از جریان زندگیت سبقت نگیر! زیاد فکر کردن به رخدادهای آینده ای که احتمال وقوعشون به اندازه احتمال عدم وقوعشون هست، خیلی خوب نیست.
من این تجربه رو دارم که توی اینجور مواقع، انسان به طور ناخودآگاه و نامحسوس خودشو واسه شکست آماده میکنه که طبعاً نتیجه رو میشه حدس زد [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

پس با توکل به خدا؛ تمام تلاشتو به کار بگیر و شغل مناسب رو پیدا کن [تصویر:  khansariha%20(69).gif]
دمت گرم داداش، من فقط میخوام بتونم برم سرکار، حس می کنم با کار کردن حالم بهتر میشه چون اصلا حاله خوبی ندارم...، فقط میخوام 6 صبح از خواب بیدار شم و برم بیرون برای کار، حداقل تو این مدت یه مبلغی هم برا خودم جمع کنم، هم کاری که میرم آینده ای داشه باشه، بتونم ازش استفاده کنم یه حرفه ی جدیدی یاد گرفته باشم، اگر این کار هم جور نشه مشکلی ندارم،کارای دیگه ای هم هستش ولی فکره سربازی هم افتادم دیگه میتونم اینم انتخاب کنم...، چون الان من با این حالی که دارم اصلا نمیتونم درس بخونم، اگه میخواستم بخونم، خونده بودم تهران قبول میشدم، ولی الان دیگه بدتر هم هستم نمیتونم بمونم خونه، به هر حال دمت گرم دعا کن هرچی خیره پیش بیاد، من تا همینجا وقتی گذشته رو نگاه می کنم، مییبینم ک خیلی داره سریع میگذره، فقط خدا منو تو یه راهی قرار بده، من تمام تلاشم رو بکنم موفق بشم، دیگه طاقت شکست و تلف کردن وقت ندارم
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
نقل قول: سلام اقای کینگ [تصویر:  confetti.gif]
امیدوارم ک شرایط رو به بهتر شدن پیش بره
ولی حالا ک یکم همه چیز به هم پیچیده، خودتونو تحت فشار نزارید [تصویر:  khansariha%20(2).gif]
یکم به خودتون زمان بدید سعی نکنین ک زود تصمیم بگیرین [تصویر:  49-2.gif]
من اینجور موقعها ک چند تا کار مهم با هم پیش میاد و نمیدونم چه جوری اولویت بندی کنم
همه اون کار ها رو برای خودم روی کاغذ مینویسم :



مثلا
سربازی ( کی؟ کجا ؟ با چه شرایطی؟)

 دانشگاه => مثلا قبولی تو رشته مورد علاقم: (هر چند تا رشته ک دوست دارم و تو ذهنمن )
                                   رشته برق 
                                  رشته کامپیوتر، نرم افزار 
                                  رشته فلان  و ...

در نظر گرفتن ازاد یا دولتی و پیام نور، اگه خواستم غیر دولتی جایی برم چه جوری هزینه رو تامین کنم؟

کار نیمه وقت یا تمام وقت؟

اگه نیمه وقت باشه چه شکلی برم، 
اگه تمام وقت باشه، برناممو چه طور بچینم؟

توقع خانوادم چیه؟
خودم چی میخوام؟
وضعیت روحیم چه شکلیه؟ دلم میخواست چیکار کنم ک نشد؟ حالا چه کنم؟

بعد سعی کنین تو بازه یه هفته اینا بهش نگاه بندازین

دیگه تقریبا اون چیزایی ک اذیتتون میکنه روی کاغذه و هر وقت گیج شدین از روی رد خودکار میشه بررسی کنین ببینین کجای کارین :‌)

به شدت اضطرابو کم میکنه :‌‌) [تصویر:  53.gif]
روی بهبود ترکتون هم تاثیر داره :‌)
حوصله کردین برای خودتون انجامش بدین [تصویر:  53.gif]
سلام خانم ایرانا، خیلی ممنون ان‌شاءالله همه حالشون خوب باشه و روز به روز بهتر بشن
تا حدودی این شرایطی که گفتید برام مشخص شده، دانشگاه بین المللی قزوین ک از دستم رفت... نسبت به شرایطی ک پیش اومده بود، حالا میمونه آزاد، که اینم اصلا علاقه ای به رفتنش ندارم، وگرنه کاملا فرصتش هست، چون من کاره نیمه وقتی ک دارم میتونم شهریه هر ترم رو با کاری ک همین الان دارم دربیارم، و برم آزاد این مدت، اما اصلا علاقه ای ندارم. نمیدونم چرا، صفره صفر هست علاقم و برام یه چیزه پوچه انگار 4 سالی ک میخوام برم وقتمو تلف می کنم، از اونور سرکار هم چیزیه که هم خودم میخوام هم خانوادم، خانوادم تو هر زمینه ای، همراهیم می کنن، من فقط اینو میخوام ک خونه نمونم، کار هم دوس دارم سخت باشه، اگه تا چند روز دیگه اون شرکتی ک رفتم، نخوان منو، یه چندتا جا دیگه شاید برم دنبال کار، اما از اونور فکره سربازی هم افتادم، چون وقت داره میگذره و من موندم، سربازی شرایطش رو من تایین نمی کنم خدا میدونه کجا بی افتم، و این ک دیپلم هم دارم احتمال داره سخت‌تر هم باشه و خیلی سخت بگذره، دیگه چیکار کنم چیزیه که باید بپذیرم و هرچی زودتر برم بهتره، هیچ راه معافی هم اصلا وجود نداره باید برم، به همه سختی هاش هم فکر کردم، دور از خانواده، محدودیت هایی ک ایجاد میشه، بلاخره سربازیه دیگه، گوشی دیگه نمیشه درست استفاده کرد. حالا بستگی داره کجا هم بی افتم، نزدیک یا لب مرز، سپاه یا ارتش، خدا میدونه سرنوشت چی خواهد شد، ولی فعلا دست و دلم به پشت کنکور موندن و درس نمیره همین الان تو اتاقم هستم از ظهر تو اتاقم شب شده تاریکه تاریکه و جو به شدت دلگیری برام هست به شدت از زندگی واقعیم دور شدم و تو این موقعیت حساس انرژی یا انگیزه خاصی اصن برا ادامه دادن ندارم انگار از روی اجبار دارم زندگی می کنم، خوش بحال مجید ک معاف شد راحت
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
بچه ها میدونید حاله بده الانم باعث شده ک این تصمیم رو بگیرم، چون رو خودم تسلطی ندارم، نمیتونم اونقدرا مصمم باشم، میگم یا برم سرکار یا سربازی، ک تو اون چو دور از خونه و سختی های موجود کار یا سربازی یکم تغییر کنم، و حالم بهتر شه با مرور زمان مشغول باشم، وگرنه الان هم یه کاره نیمه وقت دارم دیگه، میتونم تو خونه بمونم یکی هم از صبح تا ظهر پیدا کنم، یا این ک تو تایم صبح تا ظهر برم کلاسی شرکت کنم یه چیزی مدرکی بگیرم یه حرفه ای یاد بگیرم ک برا آینده به دردم بخورم و تو همین حین، درس هم بخونم از اونور کارمم داشته باشم و روی خودم کار کنم تو این یکسال، ولی از خودم مطمئن نیستم دیگه، چون درس نمیخونم، نمی‌تونم پیشرفت کنم، انگیزه و انرژیم پایین اومده وگرنه الان یه فرصت خیلی خوبیه، که تو این یکسال یه امیرمحمد دیگه ای از خودم بسازم، مثلا تو این روزا دارم گواهینامم رو میگیرم، دو سه ماه که از 18 سالگیم گذشته و منم رفتم سراغش، حالا میتونم سراغ کلی چیزای دیگه هم برم که برا آیندم خوبه اما میگم دیگه این حاله و روزه بدم منو به سمت کار و سربازی سوق میده، که اگر برم کار حداقل بعد گذشت چند ماه، میتونم شروع کنم به درس خوندن و درست کردن زندگیم، دعام کنید از این سردرگمی دربیام. بد زمونه ای شده خدا میدونه چی میخواد تو آینده برامون پیش بیاد امیدوارم هممون بتونیم موفق بشیم
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
نقل قول: ببینم اینی که گفت میخواد بره، مجیده؟! [تصویر:  22.gif]
بیخیال؛ چطوری میتونی بدون گرفتن تاج گردون بری؟ [تصویر:  swear1.gif]
یک بار گفتی میروم، صد قفله کردم خانه را! حالا حالاها در کانون واسه رفتن قفله [تصویر:  65.gif]
به به ببین کی اومده اقا دلمون واست تنگ شد کجایی مرد مومن  Khansariha (96)
عه پس باید زودتر میرفتم حیف شد  4chsmu1 دیگه درو قفل کردی نمیشه رفت Gigglesmile 
آقا گفتی تاج میشه من تاجمو بدم به تو به جاش با برو بچ کانون بریم شمال؟ 65 (دنگ هرکی پای خودشه ها)
نقل قول: ریسک اینکه ممکنه قبولت نکنن اما ادامه بدی به نظرم بزرگه [تصویر:  65.gif] [تصویر:  4chsmu1.gif]
چون اگه تحویلت نگیرن ممکنه ،این حس بهت دست بده ک چندان مفید نیستی و جایی نداری [تصویر:  49-2.gif] 
میتونین این خط فکری رو بشکنین؟ [تصویر:  4chsmu1.gif] 
فعلا هیج ایده ای ندارم ولی نتهایتش اینه نمیپدرن دیگه  65
سلام به همگی


ان شاء الله حال همتون عالی باشه 49-2


بچه ها یه نکته اینکه بعضیاتون میگین فک میکنم بقیه به من حس بد دارن به خاطر اتفاقات میزگرد ،  به نظرم  حس درستی نیست!
مثلا همین یاقوت عزیز چقدر هممون با آنلاین شدنش خوشحال میشدیم و چقدر انرژی میداد بهمون با مسابقاتش و دور همی ها و پست هاش

همینطور بنده پاک عزیز چقدر من از تلاشش و سرسختیش  برای پاکی و میل به رشدش لذت میبرم
فک میکنم بقیه هم همینطور باشن
فک نمیکنم کسی کینه ای به دل داشته باشه ازتون

میزگرد باید اتفاق میوفتاد و اونایی هم که رفتن دلیلش مطمئنن فقط میزگرد نبوده و هر کدوم دلایل خاص خودشون رو داشتن .
پس بهتره خودمون رو مقصر ندونیم  و این حس های بد رو از ذهنمون پاک کنیم.
فکر گذشته رو کنار بزاریم و فکر کنیم که الان چیکار میتونیم بکنیم   و چه قدمی میتونیم برداریم برای بهتر شدن  خودمون و کانون .
نقل قول: خانم بنده پاک این حسی که نسبت به میزگرد بهتون دست داده رو دارم میبینم که روی خیلی ها اثر گذاشته.

بر خلاف شما من فکر میکنم میزگرد لازم بود تا خیلی از امور مکشوف بشه.
Hanghead   درسته من کاملا مخالف شما فکر میکنم 
بخش زیادی از میزگرد بردن آبروی یه سری آدم بود. فکر نمیکنم این اصلا تصمیم درستی بود. 
اگر مدیریت تحت فشار باشه اجازه نداره پست ها یا حتی ایمیل ها و یادداشت های بقیه را رو کنه. 
یا باید شیوه مدیریتش را سمتی ببره که کلا چیزی پنهان نباشه. یا اگر میخواد به این شیوه پیش بره ، هر مدیر باید بدونه اجازه نداره هر چیزی را عنوان کنه.


میزگرد فقط تونست یه لحظه مسکن بشه. درمان نکرد
درمان وقتی انجام میشه که بحث های میزگرد عملی بشه. من قصد بدی ندارم.از حرفام. فقط میگم شیوه عوض نشد. پس اوضاع مثل قبل از میزگرد بازم بد. چیزی خوب نشده.
امیدوارم این نکته را فراموش نکنیم 302

آقای مرد مقاومت من خیلی حرف دارم برای پست شما. ولی ترجیح میدم خیلی چیزا را نگم. 
شما خیلی راحت اجازه دارین بگین دلتون برای دوستانتون که مدیر بودن تنگ شده 
پس اجازه بدین منم بگم دلم برای دوستانی که کاربر بودن و ناراحت بودن از تذکری که گرفتن و رفتن یا اجازه ندارن باشن هم تنگ شده.
واقعا میگم دلم میخواست اسم دوستامو لیست کنم و بگم.
از طرفی هم دلم میخواست خیلی بدجنس بشم و لیست آدمایی که مدیر هستن و شما دائم اسمشونو میگید بیارم و بگم این مدیر فلان زمان فلان کار را کرد که مخالف قانون بود. آیا بهش تذکر داده شد؟
بی خیال من خیلی حرف ها داشتم و نگفتم و نمیگم. 

اینو ننوشتم که شما ناراحت بشید. فقط نوشتم که بگم ما هم دوستانی داریم که رفتن. واقعا از نبودشون ناراحتیم.  302

نقل قول: میزگرد باید اتفاق میوفتاد و اونایی هم که رفتن دلیلش مطمئنن فقط میزگرد نبوده و هر کدوم دلایل خاص خودشون رو داشتن .

سنا حق با توئه. دلیلشون فقط میزگرد نبوده.
ولی بخشیش بوده.
302


ببخشید
خیلی خیلی سعی کردم درست حرف بزنم کسی ناراحت نشه ولی نکته مهمی که میخواستم بگمم بگم. امیدوارم موفق شده باشم. 302

در نهایت هم بگم با وجود همه مخالفت ها دوستون دارم
یادمه خیلی قبل ترها یه سری دعوا شد. تو اون دعواها من از مدیریت دفاع کردم. بهترین دوستام بهم گفتن خیانت کار. برای چی پشت ما را نگرفتی. 
اون روز خائن بودم.
تو میز گرد برعکسش اتفاق افتاد. 
نمیدونم امروز بهم چی میگن.
من هر لحظه سعی کردم حرف درست را بگم. 
شاید هم من اشتباه میکنم حق چیز دیگه ای باشه نمیدونم 

فقط خواستم بدونین با وجود همه اختلاف ها واقعا برام مهمین و دوستون دارم. پایه اصلی همه دعاهام شدین. شماها واقعا بخش بزرگی از زندگی من هستین. 
امیدورام هممون به پاکی ابدی برسیم.

به قول ایرانا دیگه الان باید فکر این باشید یه گوشه کار را بگیرید بیارید بالا
ماشالله شماهایی که میزگرد را دیدین کلی تجربه کسب کردین. دیگه فهمیدین این کانون چه قدر کمبود داره. پس بسم الله یه حرکتی بزنین یه کاری کنین. چشم رو هم بذارید چند سال از عضویتتون گذشته نسل جدید به جاتون اومده. 
تا حالا به این فکر کردین.

قراره کانون را چه شکلی به نسل جدید ارائه بدین؟ Khansariha (56)
هدف از ترک  / حس خوب ۱۵۷ روز /علت شکست 157 روز/   علت شکست 10 روزه  /  اهرم رنج و لذت / 1401   Khansariha (58)

دلایل وسوسه  / هدف از ترک تاثیر پاکی
خدایا چنان کن سرانجام کار  Confetti تو خشنود باشی و ما رستگار 317 بهترین خدای دنیا Khansariha (63) دعا میکنم بشم بهترین بنده دنیا برات  Khansariha (2)  الحمدلله رب العالمین Thankyou خداوندا مرا پاکیزه بپذیر  fly2  صبر داشته باش  خدا با صابران است  49-2  خداوند توبه کنندگان را دوست دارد Khansariha (84)  

 امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمى کند و از چشم خدا مى افتد.  Hanghead
 سپاس شده توسط
یه چیز جالب دانایی زیاد اصلا بدردتون نمیخوره پی ش و نگیرید 

واقعا دارم میگم تجربه کردم آدم هر چی بیشتر بدونه بیشتر مسخره اش میکنند 
وقتی بیشتر مسخره بشه کم کم دچار مردم گریزی میشه.
چون میبینه مردم فقط مسایل روزمره حرف میزنن و اصلا براش جذاب نیست...


خود یونگ هم میگه دیگه:
[تصویر:  karl-5-e1645440462919.jpg]


در ادامه اش میگه چون نمیتونه عقایدش‌وبروز بده ومیدونه ک اطرافیانش با اون عقیده  مخالفت میکنن پس هیچی نمیگه و تنها میشه
 سپاس شده توسط
نقل قول: آقای مرد مقاومت من خیلی حرف دارم برای پست شما. ولی ترجیح میدم خیلی چیزا را نگم. 
شما خیلی راحت اجازه دارین بگین دلتون برای دوستانتون که مدیر بودن تنگ شده 
پس اجازه بدین منم بگم دلم برای دوستانی که کاربر بودن و ناراحت بودن از تذکری که گرفتن و رفتن یا اجازه ندارن باشن هم تنگ شده.
واقعا میگم دلم میخواست اسم دوستامو لیست کنم و بگم.
از طرفی هم دلم میخواست خیلی بدجنس بشم و لیست آدمایی که مدیر هستن و شما دائم اسمشونو میگید بیارم و بگم این مدیر فلان زمان فلان کار را کرد که مخالف قانون بود. آیا بهش تذکر داده شد؟
بی خیال من خیلی حرف ها داشتم و نگفتم و نمیگم. 

اینو ننوشتم که شما ناراحت بشید. فقط نوشتم که بگم ما هم دوستانی داریم که رفتن. واقعا از نبودشون ناراحتیم.  [تصویر:  302.gif]
سلام به شما  303
من از دست شما نارحت نمیشم  302
البته اون پست کلی و فقط مخصوص شما نبود..
امیدوارم نارحت نشده باشین 53
رعنا بانو (اسم جدیدتون یکم سخته ) 4
خب درسته هرجایی همه چیزی هست . ولی بازم من دلم تنگ حال و هوای سال ۹۹ هست ... با وجود آقا آرمین داداش عاشق یاقوت بانو بقیه حتی یادم میاد از خانم ها نور الزهرا و رضوانه بانو ..
آره شاید میزگرد یک نکات مثبتی داشت .... ولی بازم برای من سنگین بود ...
کاش اتفاق نمی‌افتاد
کاش همه در کنار هم می موندیم ...
هعییی حرف زیاده اما ...
امام علی میگه برگشت به گذشته باعث آسیب به انسان میشه ..
خب از حالا بیایید همه چیز رو از صفر بگیریم..
باهم خوب و خوش کانون رو مثل اولین سال ها بکنیم.‌
در پناه حق باشید.
یا علی مدد
در ارزوی شهادت، برایم دعا کنید.. 53 53
بهترین دعا برای بهترین دوست به قول سردار شهادت است 302 
 
هرگز از اهدافتون دست نکشید  Khansariha (46)
هرگز در برابر شیطان و دار و دستش کم نیارید   Khansariha (46) 
ارزش اهداف شما بیشتر از تنبلی و کاهلی است   Khansariha (69)  

4 انجمن شبانه روزی 4

گروه استوا  Smiley-face-cool-2  کنترل ذهن و نگاه

خوش امد گویی به تازه وارد ها

برنامه ریزی   درسیجات

اورژانس

قرار عاشقی (نماز اول وقت )


بچه‌ها، خوشحال میشم پست‌های معرفی کتابم رو بخونید. 53258zu2qvp1d9v  از اینجا شروع میشن.. 302
.
.
.
امیر 
به نظرم این فکر سربازی رفتن رو بنداز بیرون از سرت 
ببین چه برا این کار قبول بشی چه نشی سال دیگه باید بری سربازی چون فقط یک سال مهلت پشت کنکور نشستن داری اگه میخوای کار کنی کنکور بده و برو دانشگاه پیام نوری چیزی که سربازیت عقب بیفته و بری دانشگاه و اون موقع کار کن چون درس ها فشار خاصی ندارن و وقتت کاملا خالیه بعدش که مدرک گرفتی برو سربازی که هم سرباز صفر نشی و ازت حمالی های عجیب غریب نکشن هم کار کرده باشی هم مدرکت رو داشته باشی (بالاخره اینجا ایرانه و برا بستن دهن این و اون در مراحل مختلف مدرک رو میخوای) و هم اینکه بودن تو محیط دانشگاه باعث میشه از لحاظ اجتماعی رشد کنی و صد در صد از این نظر موفق تر از کسی هستی که دانشگاه نرفته  
نقل قول: کانون خونه ی منه 

کانونی ها هم خانواده

 یه چیزی رو بدون تعارف بهت بگم 
اگه این دیدگاه رو داشته باشی هم کانون و هم کانونی ها خیلی زود نا امیدت میکنن ( عذر میخوام اگه کسی ناراحت میشه با این حرف)
کانون جای خوبیه و کانونی ها هم خیلی دوست های خوبین 
ولی کانون به عنوان یه ابزار برا رسیدن به پاکی 
و کانونی هام به عنوان دوست های مجازی 
اگه واقعا میخوای از کانون بهترین استفاده رو ببری نذار این جا برات از چیزی که گفتم بیشتر بشه 
ما تو کانون حرف هایی رو میزنیم که شاید هیچ جای دیگه نمیتونیم بزنیم و این جا بیشتر از همه جای دیگه خودمونیم 
و همین باعث میشه خیلی سریع به این فضا و آدماش وابسته بشیم 
و خب هرقدر چیزی رو بیشتر دوست داشته باشی جلوش آسیب پذیر تری و این جوری میشه که بعد از این همه وقت که از میز گرد گذشته کانون هنوز کمر راست نکرده
 تازه میز گرد شروع ماجرا نبود و اتفاقات قبل تر از اون شروع شد و میبینی که زخم های اون موقع هنوز سر بازن
نقل قول: اگه واقعا میخوای از کانون بهترین استفاده رو ببری نذار این جا برات از چیزی که گفتم بیشتر بشه 
نقل قول: ما تو کانون حرف هایی رو میزنیم که شاید هیچ جای دیگه نمیتونیم بزنیم و این جا بیشتر از همه جای دیگه خودمونیم 
نقل قول: و همین باعث میشه خیلی سریع به این فضا و آدماش وابسته بشیم 
نقل قول: و خب هرقدر چیزی رو بیشتر دوست داشته باشی جلوش آسیب پذیر تری و این جوری میشه که بعد از این همه وقت که از میز گرد گذشته کانون هنوز کمر راست نکرده
نقل قول:  تازه میز گرد شروع ماجرا نبود و اتفاقات قبل تر از اون شروع شد و میبینی که زخم های اون موقع هنوز سر بازن
حرف های ما برآمده از افکار مون هستن... 
اینطور نیست؟

منم قبول دارم...‍. نمیشه این دیدگاه و به کانون داشت (دیدگاه مرد مقاومت)
چون ضربه میخوری.. 
و قبول نمیکنی ضربه هایی ک خوردی رو چون باورت نمیشه کی این ضربه رو بهت زد 
هر چند آدمای کانون آنقدر بد نیستن ک بخوان بهت ضربه بزنند 

می‌دونم..‌
  
تو فیلم لووینگ وینسنت(درباره نقاشی به نام ونگوگ)
دو تا از شخصیت ها درباره ونگوگ صحبت میکنن :

۱:اون حال روحی و روانی خیلی بدی داشت 
۲: برای آدما اتفاق میوفته البته اگه ضعیف باشن!!
۱: بیشتر زندگی کن تا متوجه بشی...! 
زندگی حتی قوی هارو از پا در میاره


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان