امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مشاوره تحصیلی

#91
نقل قول: بنت الهدا :

سلام  وقتتون  بخیر 


خب متفاوت که خیلی  اره نسبت به هم سن و سالام خیلی  متفاوتم گاها تو صفحه های مجازی  با یه شخصی  صحبت  میکنم  از گفته های من حدس میزنه  من  ۳۰ یا ۲۸  ساله  باشم  وقتی  میگم ۱۸ سالمه کلی تعجب  میکنه  خب خودمم  برام عجیبه  چرا اینقد بزرگونه فکر میکنم و دغدغه  هام  بزرگونس  فک کنم  یه دختر ۱۸  ساله عادی  تنها  دغدغش  این باشه که  کدوم کفششو با کدوم  لباسش  بپوشه  اما خب من به فکر  شعل  و درامد  رشد فردی  و ..... ام   




خانم بنت الهدا شما هم مثل امیرعباس خیلی خوب توضیح دادید  53 پیام شمارو چند قسمت میکنم چون هر بخشش توضیحی کاملا متفاوت داره.

ممکنه برای بقیه دوستان هم کاربردی باشه 

این حالتی که مقداری از سنتون جلوتر حرکت میکنید به خاطر هوش بالاتر از نرماله که از نزدیک زیاد دیدم...هوش بالا خودش ممکنه مشکلاتی ایجاد 

کنه که یه موردش همینه...

شاید برای بعضیا باهوش بودن خیلی جذاب باشه ولی باید بدونیم چنین حالتی هم مسئولیت داره هم سختی...مثل قد خیلی بلند نسبت به 

میانگین جامعه ...خودرو ها و درهای ورودی و وسایل برای افرادی با قد متوسط ساخته شدن و یکی با قد خیلی بلند ممکنه بعضی کارا براش سخت

باشه...

هوش بالا هم به همین صورته...

نقل قول: بنت الهدا :

و
گاها  از مامانم  متنفر میشم  وقتی  که بچه  تر بودم مثلا ۱۴ ساله  و دعدغه  هام بچگونه بود نذاشت  من  بچگی  کنم  و هرچی گفتم  با یه نههههه  بزرگ  ...  و .... منو  تو اتاق  انداخت   و  الان نسبت به گذشتم حس  نفرت  دارم   و فکر میکنم  همیشه  تحت  ظلم بودم  و هیچوقت نذاشتن  اونجوری که  دلم  میخواد باشم  الانم  میدونم  این تحت  ظلم قرار دادنشون  شاید باعث شده یه کنکوری با پایه قوی باشم  و بتونم  ساعت های طولانی  پشت میز بشینم  و .... ولی خب تو جنبه های  دیگ  زندگیم تاثیر منفی  گذاشته   مثلا  اینکه  من از ازدواج و .... متنفر شدم  و اصلا  به زندگیه  مشترک دیده  خوبی ندارم   و همش  دنبال  ازادی  و استقلالم  و دوست دارم  چن سالی  خودم با خودم زندگی  کنم  احساس  میکنم  از خانواده  بدم میاد  و هرکی  میگ  من با  خانوادم  خیلی  راحتم  میخوام  برم بزنم نصفش کنم

والدین ما مثل پدر مادر خودم افراد کاملی نیستن. پدر مادر منم روانشناس نبودن که راه و روش صحیح فرزند رو بلد باشن و هممون با یه سری 

مشکلاتی به سن بالا رسیدیم ...

اصلا پدر مادر اگه اطلاعاتشون هم صد در صد کامل باشه هم بعضی وقتا اشتباه میکنن...

خوشبختانه ما میتونیم بسیاری ازین مشکلات رو خودمون برطرف کنیم و اونارو هم ببخشیم....

اکثر والدین در زمان نوجوانیه فرزندشون فوق العاده ازین مورد وحشت دارن که فرزند درگیر روابط عاطفی بشه...برای همین اونو غرق در درس و کلاس

و فعالیت ها میکنن که خودش ممکنه باعث اسیب بشه...

و وقتی به سن 20 یا بیشتر رسید میگن خب حالا برو دنبال پیدا کردن عشق زندگیت...

متاسفانه این حالت برای دهه هفتادیا و هشتادیا همزمان شده با نوعی تغییرات فرهنگی...

مثلا من زمانی که بچه بودم کلمه ی "دوست دختر یا دوست پسر" خیلی زشت و زننده بود! ولی یواش یواش برای جامعه این موضوع جا افتاد ولی 

برای ما هنوز عجیب غریب بود! احساس خیلی بدی میداد... احساس اینو میداد که انگار همه رفتن و ما جا موندیم!

نکته ی مهم اینجاست که  باید این طرز فکر اشتباه رو بذاریم کنار  که میگه : عمرمون رفت بچگی یا جوونی نکردیم!

در طول این مدت که شاید 5 سال هم نباشه کلی تجربه کسب کردیم که به اینجا رسیدیم و هیچی هدر نرفته...من به شما این اطمینان رو میدم...

و اگه به فرض محال هم هدر رفته باشه در برابر حداقل 50 سال اینده ایی که در پیش و رو دارید هیچی نیست...

اصلا هم نگران نباشید ، توانایی عشق ورزیدن از بین نمیره...

انشالاه توی دانشگاه و خوابگاه زندگیه تقریبا مستقل رو تجربه میکنید. 

چیزی که من دیدم کسانی بودن که کاملا با خونواده مشکل داشتن و با اینکه کلا 1 ساعت تا خونشون فاصله بود میومدن خوابگاه و یک ماه میموندن!

اخرش بعد از چند سال متوجه شدن هیچی مثل خونه نمیشه....(یه مورد فقط بود که کلا با خونواده قطع رابطه کرد که اون استثنا بود)

باورتون نمیشه همین الان ادامه ی پیام رو که با قرمز مشخص کردم خوندم :

نقل قول:   بعدشم  مامانم  یهو  ورقش  برگشته  همون ادمی  که همیشه  تو گوش  من میخوند  عشق  مزخرفه  نمیزاره  به اهدافت برسی  و .... الان  شروع  کرده  به اینکه  عشق قشنگه  دیگ کم کم داری  دانشجو میشی  یکیو  مثل خودت پیدا کن  ازدواج  قشنگه  چمیدونم  از این چرتو پرتا  منم  هر بار باهاش  دعوا  میکنم  میگم  فک کردی  واقعا  من گوشام  درازه  ؟  این همه  سال سختی  کشیدم  حالا برم  یه .... رو تحمل کنم   میخوام  ازادو  رها  باشم  بدون هیچکس   هیچکس  بهم نگه  چرا اینکارو  کردی  اونکارو  کردی  هرکار دلم بخواد انجام  بدم هرجا دوست دارم  برم  خب این یه جنبه منفیش  بود  که تو زندگی  من تاثیر گذاشته  که از  خانواده  و خانواده  تشکیل دادن زده شدم و حالم  بهم  میخوره   گاها  فک میکنم خب نیاز  جنسیم هست منم که خیلی اوضام  تو این قضیه  از بقیه  حاد تره   ....  بعد از طرفی  تو یه خانواده کاملا  مذهبی  بزرگ شدم  که  مثلا  یکی  به یکی نگاه  کنه یا خدا میره جهنمو این چرتو پرتا  بعد میگم خب  اینا  که اینشکلین   به نظرات منم که هیچوقت اهمیت ندادن   پس  من دانشگامو میزنم  شهرستان  که از شرشون خلاص بشم  و اونجا به یه ارامشی  برسم  همش  تو ذهنم  اینجوری پره کلانجارم  مامانمم  نمیدونم  فازش  جیه شروع  کرده رو مخ من کار کردن  که ازدواج  قشنگه  و .........
منم هربار باهاش  دعوام میشه  میگم  ولم کن بابا چی میگی  اصلا  نمیفهمت  الان  دیروز برگشته  به من میگ  تو یه  کله  خری  که باید  بری  دوراتو  بزنی  بد بفهمی   هیچ  خبری  نیست  بشینی  سرجات   خب  این الان  یعنی  جی واقعا  خب من  یه ادم متفاوتم  و من یه دخترم با یه اعتقادات دیگ قرار نیست شبیه اونا  باشم که شاید از نظر  من  اختیار  و ازادی داشتن  خیلی  مهم  تر از  تشکیل  خانوادس   از نظر من  ابراز وجود  و موفقیت  خیلی مهم  تر ازدواج  لعنتیه  از نظر  من درامد  و ازادی  و استقلال  خیلی  مهم تر  از ازدواجه  و خب  با خانوادم کلن در جنگم  چون اونا یه جور دیگ  فکر میکنن  من یه جور دیگ  ولی  ادامه  میدم و میجنگم  و برام  مهم  نیست  دانشجوام  بشم  لصلا ازدواج درکار نیست  و تازه میخوام طعم  اختیارو زندگیرو  بچشم


کمی فرصت بدید و به درس خوندن ادامه بدید ... زمانی که مقداری موفقیت شمارو ببینن این فشار کاملا برداشته میشه....

این حالت برای خیلیا بوده برای منم پیش اومده ولی الان دیگه اثری ازش نیست... 

پس خیالتون راحت باشه و به تلاشتون ادامه بدید ... راهی که توش قرار گرفتید راه خوبیه...

درس خوندن و تلاش و توجه به خودتون فوق العاده ارزشمنده . و از کسی که توی سن کم ازدواج میکنه و تمام موفقیتش رو موفقیت های همسرش

میدونه(!!!) یه دنیا جلوتره....

53


-------------

خداروشکر رفتیم صفحه 7 .... صفحه 6 خیلی سنگین شد ... یکم اسپم بزنیم مشکل حل میشه Gigglesmile
#92
(1400 آبان 30، 18:36)افرا نوشته است:
نقل قول: rahayii  :


کلا علاقه ای به درس و کنکور ندارم 
[تصویر:  hanghead.gif]

Gigglesmile خانم رهایی  تقریبا همه همینطوریم....


ندیدم تقریبا کسی به درس خوندن علاقه داشته باشه و همه اگه قرار باشه بین درس و تفریح یکیو انتخاب کنن خب مشخصه انتخاب اکثریت تفریحه...

ولی دنیا همینه و نیاز داریم که برای به دست اوردن یه سری چیزا از تفریح بزنیم و کمی برای درست یا کار اذیت بشیم...

یکی برای به دست اوردن یه رشته و دانشگاه خوب تلاش میکنه ، یکی برای یاد گرفتن یک مهارت خاص و.......

حتی اونی که درس نمیخونه هم توی سایر کارها لازمه که خیلی تلاش کنه که به هدفش برسه...

ورزشکار های برجسته و هنرمندا هم فوق العاده کار پرزحمتی دارن ، چه توی ایران باشن چه خارج از کشور....

این خودتونید که انتخاب میکنید در چه جهتی حرکت کنید و اخر هر کدوم این انتخاب هارو تقریبا میدونید....

نقل قول: rahayii  :


خب منم معرفی کنم 
[تصویر:  4chsmu1.gif]

پشت کنکوری رشته تجربی..کنکور ۱۴۰۰ اولین کنکورم بود و به خاطر مشکلاتی که داشتم نتونستم بخونم و رتبم شد ۵۰۰۰۰ منطقه ۳  [تصویر:  gigglesmile.gif]

به رشته پزشکی و پرستاری یا هوشبری علاقه دارم ولی درس خوندن به شدت حوصلم رو سر میبره [تصویر:  4chsmu1.gif]

فعلا روزی هفت هشت ساعت میخونم..آزمون قلمچی ثبت نام کردم ولی چون از مباحث عقبم میخوام از اسفند یا فروردین شرکت کنم [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]


همین الان منم که اومدم اینجا دارم مینویسم درس رو گذاشتم کنار دارم استراحت میکنم Gigglesmile

روزی 7-8 ساعت اگه مفید باشه خیلی خوبه . اگه همین مقدار حفظ بشه شاید نیازی به اضافه کردن هم نداشته باشه...



چون هرروز بقیه رقبا در حال خوندن و پیشرفت هستن پس سعی کنید توی این هفته حتما خودتون رو به ازمون برسونید....

الان برنامه ی راهبردی رو رفتم نگاه کنم ... ازمون 5 اذر که تقریبا سنگینه و جمعبندیه ، ولی 19 آذر خیلی سبکه و راحت میتونید برسونید....

زیست پایه دو فصل گیاهی داره که قبلا قطعا اشنا شدید الان برای تسلط روش کار کنید...

زیست دوازدهمش هم کلا دوتا دونه فصله ...

اگه برنامه ی خاص خودتون رو دارید هم بازم خیلی خوبه...اینطوری نیست که همه 100 درصد باید با قلمچی پیش برن... منم توی اخرین کنکورم 

اصلا قلمچی رو نرفتم (کارایی که من میکردم پرریسک بودن و به بقیه پیشنهادشون نمیکنم.)

ازمون ندادن کلا خیلی راحته چون نمیدونید در چه سطحی قرار دارید ....ولی خیلی هم میتونه حرکت خطرناکی باشه...


ازین 8 ساعت چند ساعت تایم خوندنه چند ساعت تست؟


نقل قول: silent voice :

من یازدهم علوم انسانی هستم

میخوام روانشناسی بخونم

اقای افرا خیلی ممنونم بابت حرفاتون
  با اکثرشون موافقم.
به استثنای تلاش که کاملا موافقم 

دلیل اینکه میگم با اکثراش ون موافقم اینکه خانواده منو تحت فشار گذاشته خیلی خیلی...
چون میگن  ما کمکت نمی کنیم اگر بار اول رشته دلخواهت قبول نشی

نه تنها قبول نمی کنیم اگر قبول نشی باید بری سربازی [تصویر:  65.gif]
تازه اگر قبول هم باشم  باید حتما حتما حتما دانشگاه دولتی باشه 

از یک طرف هم پدر تحت فشار گذاشته منو که میگه باید بری کار یاد بگیری کار کنی

با اینکه میگه کار کنم موافقم اما نگرانم به درسا نرسم....



هر چند داخل کتاب قانون موفقیت ناپلئون هیل اومده بود که دانشجویانی که خودشون کار می کنن و درس میخونن
خیلی از بقیه دانشجویانی که پدر مادر خرجشون رو میدن موفق تر هستن

سایلنت ویس جان هم نماینده ی بچه های انسانی 53258zu2qvp1d9vتکمیل شدیم Gigglesmile

بله بعضی خونواده ها تحت فشار قرار میدن که خب (جسارت نباشه) روش خوبی نیست...

ما که برای فرار از چیزی درس نمیخونیم...میخونیم تا به دست بیاریم....

جای نگرانی هم نیست... سالانه چند هزار نفر همون سال اول رشته ی دلخواه رو قبول میشن پس توهم میتونی... 

جالبه بدونی سال اول یکم از دومی بهتر نتیجه میده! چون بین دوستان هستی و یه جو درسی هست ولی سال دوم هیچکس نیست و جو افسرده 

میشه !

برای کار هم همیشه وقت هست نگران نباش...

فقط الان توی درست عملکرد خوبی داشته باش که هم با پایه ی قوی بیای بالا هم خونواده بهت امیدوار باشن و فشار نیارن...

ناپلئون هیل هم تو ایران نبوده نمیدونه اینجا چه خبره...  4chsmu1 

اون تایمی که قراره بزاری روی کار رو بذار برای درسات یه دنیا نتیجه ی بهتر میگیری....

سختیه درس خوندن (اگه قرار باشه توی دانشگاه هم اول باشی ) نهایتش 5 ساله ولی قراره با این رشته یه عمر زندگی کنی...

کل جامعه ی اطرافت رو تحت تاثیر قرار میده...

قراره 30 سال از خواب بیدار بشی بری دنبال اون کاری که 5 سال براش زحمت کشیدی!

این چند سال هم چنان مثل برق و باد میگذرن که ممکنه به سرت بزنه مثل من تکرارش هم کنی Gigglesmile پس اصلا نگران نباش و بخون و تست بزن...

روان دانشگاه خوب قبول شدن یه رتبه ی هزار میخواد یعنی با یه میانگین 40-50 درصد توی درسا بهش میرسی....


نقطه ی قوتت چیه؟ خوده روان یازدهم رو دوس داری؟


بله قطعا... 
کاملا درسته
ممنونم  
ولی این دیدگاه پدر و مادرم گذاشتن در اولویت
انگار من ادم بده قصه هستم
و وجودم مضره 
نقل قول: از نظر زمانی که این 6 ساعت توی روزای مدرسه اخرین حدشه...چون دود 2-3 ساعت برای کارای شخصی و غذا خوردن میره که با این 6 ساعت و مدرسه کاملا پر میشه...به حد نهایی رسیدن هم خب سختیه خاص خودشو داره...اهمال کاری که میگی منظورت با گوشی و بیکار بودنه؟معمولا دانش اموزا یا انگلیسیشون ضعیفه عربی قوی یا برعکس... تو نمونه ی خاصی که با جفتش مشکل داری Gigglesmile  یکیشو بیاری بالاتر میتونی باهاش ضعف دیگری رو جبران کنی پیشنهاد من انگلیسیه چون بعدا خیلی بیشتر لازمت میشه...

نه بیکاری نیست 

بیشتر کارای اسون انجام میدم  
کارای سخت و عقب میندازم 
انگلیسیم خیلی قوی تره 
فقط مشکلم گرامر هاست که با تست ها حل میشه  

و از دیروز یه دوره مکالمه انگلیسی شروع کردم 
که نود روزه اس
#93
سلام عرض ادب و احترام ...
من یه مشکل درباره رابطه با درس خوندن دارم اونم اینکه انگیزه ندارم هدف دارم هدفم مشخصه که قراره در آینده به چه شغلی برسم..
اما همین که متاسفانه انگیزه برای درس خوندن به شدت کمه و در روز که نمی تونم بگم ولی در هفته کمتر از ۲ الی ۳ ساعت درس می خونم این آمار خیلی آمار بدیه خودمم موندم که چ کنم ....
ممنونم 
یا علی مدد
در ارزوی شهادت، برایم دعا کنید.. 53 53
بهترین دعا برای بهترین دوست به قول سردار شهادت است 302 
 
هرگز از اهدافتون دست نکشید  Khansariha (46)
هرگز در برابر شیطان و دار و دستش کم نیارید   Khansariha (46) 
ارزش اهداف شما بیشتر از تنبلی و کاهلی است   Khansariha (69)  

4 انجمن شبانه روزی 4

گروه استوا  Smiley-face-cool-2  کنترل ذهن و نگاه

خوش امد گویی به تازه وارد ها

برنامه ریزی   درسیجات

اورژانس

قرار عاشقی (نماز اول وقت )


 سپاس شده توسط
#94
(1400 آذر 3، 9:36)افرا نوشته است:
نقل قول: بنت الهدا :

سلام  وقتتون  بخیر 


خب متفاوت که خیلی  اره نسبت به هم سن و سالام خیلی  متفاوتم گاها تو صفحه های مجازی  با یه شخصی  صحبت  میکنم  از گفته های من حدس میزنه  من  ۳۰ یا ۲۸  ساله  باشم  وقتی  میگم ۱۸ سالمه کلی تعجب  میکنه  خب خودمم  برام عجیبه  چرا اینقد بزرگونه فکر میکنم و دغدغه  هام  بزرگونس  فک کنم  یه دختر ۱۸  ساله عادی  تنها  دغدغش  این باشه که  کدوم کفششو با کدوم  لباسش  بپوشه  اما خب من به فکر  شعل  و درامد  رشد فردی  و ..... ام   




خانم بنت الهدا شما هم مثل امیرعباس خیلی خوب توضیح دادید  53 پیام شمارو چند قسمت میکنم چون هر بخشش توضیحی کاملا متفاوت داره.

ممکنه برای بقیه دوستان هم کاربردی باشه 

این حالتی که مقداری از سنتون جلوتر حرکت میکنید به خاطر هوش بالاتر از نرماله که از نزدیک زیاد دیدم...هوش بالا خودش ممکنه مشکلاتی ایجاد 

کنه که یه موردش همینه...

شاید برای بعضیا باهوش بودن خیلی جذاب باشه ولی باید بدونیم چنین حالتی هم مسئولیت داره هم سختی...مثل قد خیلی بلند نسبت به 

میانگین جامعه ...خودرو ها و درهای ورودی و وسایل برای افرادی با قد متوسط ساخته شدن و یکی با قد خیلی بلند ممکنه بعضی کارا براش سخت

باشه...

هوش بالا هم به همین صورته...

نقل قول: بنت الهدا :

و
گاها  از مامانم  متنفر میشم  وقتی  که بچه  تر بودم مثلا ۱۴ ساله  و دعدغه  هام بچگونه بود نذاشت  من  بچگی  کنم  و هرچی گفتم  با یه نههههه  بزرگ  ...  و .... منو  تو اتاق  انداخت   و  الان نسبت به گذشتم حس  نفرت  دارم   و فکر میکنم  همیشه  تحت  ظلم بودم  و هیچوقت نذاشتن  اونجوری که  دلم  میخواد باشم  الانم  میدونم  این تحت  ظلم قرار دادنشون  شاید باعث شده یه کنکوری با پایه قوی باشم  و بتونم  ساعت های طولانی  پشت میز بشینم  و .... ولی خب تو جنبه های  دیگ  زندگیم تاثیر منفی  گذاشته   مثلا  اینکه  من از ازدواج و .... متنفر شدم  و اصلا  به زندگیه  مشترک دیده  خوبی ندارم   و همش  دنبال  ازادی  و استقلالم  و دوست دارم  چن سالی  خودم با خودم زندگی  کنم  احساس  میکنم  از خانواده  بدم میاد  و هرکی  میگ  من با  خانوادم  خیلی  راحتم  میخوام  برم بزنم نصفش کنم

والدین ما مثل پدر مادر خودم افراد کاملی نیستن. پدر مادر منم روانشناس نبودن که راه و روش صحیح فرزند رو بلد باشن و هممون با یه سری 

مشکلاتی به سن بالا رسیدیم ...

اصلا پدر مادر اگه اطلاعاتشون هم صد در صد کامل باشه هم بعضی وقتا اشتباه میکنن...

خوشبختانه ما میتونیم بسیاری ازین مشکلات رو خودمون برطرف کنیم و اونارو هم ببخشیم....

اکثر والدین در زمان نوجوانیه فرزندشون فوق العاده ازین مورد وحشت دارن که فرزند درگیر روابط عاطفی بشه...برای همین اونو غرق در درس و کلاس

و فعالیت ها میکنن که خودش ممکنه باعث اسیب بشه...

و وقتی به سن 20 یا بیشتر رسید میگن خب حالا برو دنبال پیدا کردن عشق زندگیت...

متاسفانه این حالت برای دهه هفتادیا و هشتادیا همزمان شده با نوعی تغییرات فرهنگی...

مثلا من زمانی که بچه بودم کلمه ی "دوست دختر یا دوست پسر" خیلی زشت و زننده بود! ولی یواش یواش برای جامعه این موضوع جا افتاد ولی 

برای ما هنوز عجیب غریب بود! احساس خیلی بدی میداد... احساس اینو میداد که انگار همه رفتن و ما جا موندیم!

نکته ی مهم اینجاست که  باید این طرز فکر اشتباه رو بذاریم کنار  که میگه : عمرمون رفت بچگی یا جوونی نکردیم!

در طول این مدت که شاید 5 سال هم نباشه کلی تجربه کسب کردیم که به اینجا رسیدیم و هیچی هدر نرفته...من به شما این اطمینان رو میدم...

و اگه به فرض محال هم هدر رفته باشه در برابر حداقل 50 سال اینده ایی که در پیش و رو دارید هیچی نیست...

اصلا هم نگران نباشید ، توانایی عشق ورزیدن از بین نمیره...

انشالاه توی دانشگاه و خوابگاه زندگیه تقریبا مستقل رو تجربه میکنید. 

چیزی که من دیدم کسانی بودن که کاملا با خونواده مشکل داشتن و با اینکه کلا 1 ساعت تا خونشون فاصله بود میومدن خوابگاه و یک ماه میموندن!

اخرش بعد از چند سال متوجه شدن هیچی مثل خونه نمیشه....(یه مورد فقط بود که کلا با خونواده قطع رابطه کرد که اون استثنا بود)

باورتون نمیشه همین الان ادامه ی پیام رو که با قرمز مشخص کردم خوندم :

نقل قول:   بعدشم  مامانم  یهو  ورقش  برگشته  همون ادمی  که همیشه  تو گوش  من میخوند  عشق  مزخرفه  نمیزاره  به اهدافت برسی  و .... الان  شروع  کرده  به اینکه  عشق قشنگه  دیگ کم کم داری  دانشجو میشی  یکیو  مثل خودت پیدا کن  ازدواج  قشنگه  چمیدونم  از این چرتو پرتا  منم  هر بار باهاش  دعوا  میکنم  میگم  فک کردی  واقعا  من گوشام  درازه  ؟  این همه  سال سختی  کشیدم  حالا برم  یه .... رو تحمل کنم   میخوام  ازادو  رها  باشم  بدون هیچکس   هیچکس  بهم نگه  چرا اینکارو  کردی  اونکارو  کردی  هرکار دلم بخواد انجام  بدم هرجا دوست دارم  برم  خب این یه جنبه منفیش  بود  که تو زندگی  من تاثیر گذاشته  که از  خانواده  و خانواده  تشکیل دادن زده شدم و حالم  بهم  میخوره   گاها  فک میکنم خب نیاز  جنسیم هست منم که خیلی اوضام  تو این قضیه  از بقیه  حاد تره   ....  بعد از طرفی  تو یه خانواده کاملا  مذهبی  بزرگ شدم  که  مثلا  یکی  به یکی نگاه  کنه یا خدا میره جهنمو این چرتو پرتا  بعد میگم خب  اینا  که اینشکلین   به نظرات منم که هیچوقت اهمیت ندادن   پس  من دانشگامو میزنم  شهرستان  که از شرشون خلاص بشم  و اونجا به یه ارامشی  برسم  همش  تو ذهنم  اینجوری پره کلانجارم  مامانمم  نمیدونم  فازش  جیه شروع  کرده رو مخ من کار کردن  که ازدواج  قشنگه  و .........
منم هربار باهاش  دعوام میشه  میگم  ولم کن بابا چی میگی  اصلا  نمیفهمت  الان  دیروز برگشته  به من میگ  تو یه  کله  خری  که باید  بری  دوراتو  بزنی  بد بفهمی   هیچ  خبری  نیست  بشینی  سرجات   خب  این الان  یعنی  جی واقعا  خب من  یه ادم متفاوتم  و من یه دخترم با یه اعتقادات دیگ قرار نیست شبیه اونا  باشم که شاید از نظر  من  اختیار  و ازادی داشتن  خیلی  مهم  تر از  تشکیل  خانوادس   از نظر من  ابراز وجود  و موفقیت  خیلی مهم  تر ازدواج  لعنتیه  از نظر  من درامد  و ازادی  و استقلال  خیلی  مهم تر  از ازدواجه  و خب  با خانوادم کلن در جنگم  چون اونا یه جور دیگ  فکر میکنن  من یه جور دیگ  ولی  ادامه  میدم و میجنگم  و برام  مهم  نیست  دانشجوام  بشم  لصلا ازدواج درکار نیست  و تازه میخوام طعم  اختیارو زندگیرو  بچشم


کمی فرصت بدید و به درس خوندن ادامه بدید ... زمانی که مقداری موفقیت شمارو ببینن این فشار کاملا برداشته میشه....

این حالت برای خیلیا بوده برای منم پیش اومده ولی الان دیگه اثری ازش نیست... 

پس خیالتون راحت باشه و به تلاشتون ادامه بدید ... راهی که توش قرار گرفتید راه خوبیه...

درس خوندن و تلاش و توجه به خودتون فوق العاده ارزشمنده . و از کسی که توی سن کم ازدواج میکنه و تمام موفقیتش رو موفقیت های همسرش

میدونه(!!!) یه دنیا جلوتره....

53


-------------

خداروشکر رفتیم صفحه 7 .... صفحه 6 خیلی سنگین شد ... یکم اسپم بزنیم مشکل حل میشه Gigglesmile

سلام  وقتتون  بخیر  

راجب  قسمت  اول  حرفام  که گفتیو  هوش بالا  خب ما دونوع هوش داریم و هنوز هم  علم ادمی محدوده  و نتونسته  واقعا  انسان رو بشناسه  حالا  با علم  محدود  ما  ای کیو  ای کیو    هستن   که  من  از نظر ای کیو  نمیخوام  ادعا  کنم  و ..... بارها  تست هوش دادم  و پیش روانشناس رفتم  و ای کیوم در حد   ۱۴۰  اینا  بوده    و خب از همون دوران ابتدایی  ضریب هوشی  من  مورد توجه  معلم ها و مدیر مدرسم قرار گرفت و من  وارد این ازمون  های  المپیادی  و .....شدم و خب خیلی درگیر  علم  و .... شدم   اینکه  میگبد نوتلا  نمیشناختید خوبه  من اینقد پشت میز نشسته  بودم  که  بلد نبودم  در سن ۱۶ سالگی از خیابون رد بشم Khansariha (13) و خب  همه چی  علم نیست  رشد اجتماعی  و ...همه اینا هست وقتی  میدم  ضریب هوشیه بالایی دارم ولی از نظر اجتماعی   زیر خط  صفرم و حتی بلد نیستم  از خیابون رد بشم کلی حرص  میخوردم  و همش مقصر رو  مادرم  میدیدم  که همش به من گفت برو دنبال  درس  و نذاشت  من یه بار حتی با دوستام برم بیرون یه بار تنهایی  تو خیابون راه برم  اصلا  شاید خنده دار باشه ولی اینا شده برا من عقده  Khansariha (60)


ولی  خب از طرفیم  دختراییرو میبینم  خوب بلدن شیرین بازی دربیارن  خوب  بلدن بلبل زبونی  کنن  خوب بلدن تو جامعه  راه برن ولی هیچی بارشون  نیست  تنها هنرشون  کشیدنه خط چشم بلندتره  بعد با خودم میگم صد مرتبه به خودم   باز  یه چیزی بارمه رفتار اجتماعیم  به موقع یادمیگیرم  خب راستش  اروم تر شدم  کم کم انگار دارم  عاقل  میشم  درسته  مادر من  نذاشت یه بار با دوستام برم بیرون حتی نذاشت  من دوستی داشته باشم  و استرسا و حسرتای زیادی  خوردم  و گریه ها  کردم  ولی بهتر  الان که  یکم ازاد تر شدم  و میرم  وارد جامعه  میشم  و بعضی دخترارو میبینم  میگم خدایا شکرت که لنگه  اونا نیستم  و یا حتی بعضی پسرا  خب من اگ  سختی کشیدم من اگ  یه بارم  ولگردیو تجربه  نکردم یه پسره اونجوری جلوم درمیاد و به عدالت خدا شک ندارم  


مورد  دوم خوابگاه   و  دانشگاه  رفتن   من اون همه  ام اوضام  بد نیست  که  کلن از خانواده  جدا بشم  نه   این سخت گیریهای  خانواده ام خب کمتر میشه  و منم  قطعا به  جایی  میرسم  که بتونم  مستقل و ازد  تصمیم  بگیرم  و نذارم تو کارهام دخالت  کنن  فرار کردن کاره ادمای ضعیفه من که نمیخوام  دختر فراری  بشم  Khansariha (13)  و خب  قطعا  درامد داشته باشم  بیشتر میشه استقلالم  و همه این چیزایی  که من میخوام  یه شبه بدست نمیاد  باید صبر کرد  

مورد  سوم که گفتید  موفقیت  شوهر  رو  یا مثلا  به جای اینکه بشینم  خودمو رشد بدم  دنبال  ادم  اونجوری بگردم  از نظر من خیلی  احمقانس    اصلا  من رفتم  با یه ادم متشخص  و پولدار  و درجه  یک ازدواج کردم  وقتی  خودم  هیچی  نیستم  چه فایده داره ؟  وقتی که من خودم تلاش  نکردم  اصلا شوهرم  دکتر  ایا میگن  خانوم  دکتر ؟  ایا منو تو بیمارستان  راه میدن میزارن برم  بالاسر بیمار میتونم دو  کلمه کتاب علمی  بنویسم؟   خب  این که  دنبال  یه ادم  اونجوری بگردی نشاندهنده اعتماد به نفس پایینه  و نشون میده که  طرف ایمان داره به اینکه خودش  هیچی  نیست  و باید خودشو  به یکی بچسبونه  مثل قضیه  ای که  من  خواننده نیستم  ولی دوسپسرم خوانندس  خب چه ربطی داشت  بازم که تو خواننده نشدی  Khansariha (13)


مورد  چهارم  که گفتید  قضیه دوست پسر  و دوست دختر و ..... شمام  مثل من فکر میکردید  وای یا خدا  اینا چقد گناهکارن  و ....  خب اینا خوبه  برا بالای بیست سال برا کسایی  که  قصد ازدواج ندارن  نه پایین  ۲۰  سال   و اونم  کسی رو پیدا کنی که واقعا  شعور اینو داشته باشه  و بفهمه  دوست بودنش  با نقش شوهرو بازی  کردن فرق داره   و مثلا دوست پسر باشه  ولی مثل شوهر رفتار کنه  خیلی عذاب اور تره   تازه انگار میری تو منگنه  و تو رابطه ای هستی که هیچکسم نباید بفهمه  من خودم   دوست بزرگتر از خودم داشتم  که دوستپسرش مثل شوهر رفتار میکرده  و بدتر طرفو گذاشته  تو منگنه  دوست پسر و دوست دختر بودن برای کسی  بودن هم  یه سری  قاعده  ها داره  خب تو ایران جا نیفتاده  و کمتر کسی  درک میکنه   و  پیدا کردن اون همراه  و دوست  حالا  تو جنس  مخالف  واقعا  سخته  و  باید خودتو بشناسی و بدونی از رابطه  اصلا  چی میخوای  ایا اون مثلا از تو فلاچیزو خواست تو حاضری  به خاطر  عشقی که  درمیونه اینکارو انجام بدی  یا نه  به همه  شک داری  و حتی نزدیک ترین دوستت  و دوست نداری اتو  دست کسی  داشته  باشی  خب باید خدتو بشناسی  به نظرم بالای ۲۰  بدست میاد این  شناخت   


مورد  اخر  اینکه 

درسته   من  یکم فشار کنکور رومه  و اصلا  وقت ندارم و اعصابم خورده همش ۱۲ شب بخواب ۶ صبح پاشو حتی جمعه هام نمیتونی بری بیرون  ولی مطمئنم این تلاش هایی که دارم میکنم  بی جواب نمیمونه  و دیشب جوابشو یکم  گرفتم  باورتون  نمیشه  طرف  ۳۰ خورده ای  سالش بود  و نمیدونست  سرخرگ ائورت  چیه  و کلی خندیدم  و گفتم بازم دم خودم گرم که کلی اطلاعات علمیم  بالاس  و هر ردز دارم مغز و اطلاعاتمو بروز رسانی  میکنم
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
#95
من هر دو نوع فکرو دارم هم خیال و هم استرس خیال بیشتر زمان خواب و استرس بیشتر زمان درس خوندن سراغم میاد .
مثلا وقتی میرم پای درس هی میگم به خودم آخ اونیکی درسو چیکار کنم این همه درس ریخته رو سرم می بخونم و اینا تهشم بعد یه ساعت درس خوندن دیگه سراغ درس نمیرم از تنبلی و اینکه زورم میاد این عقب افتادگی درسیمو جبران کنم البته تا حد خیلی زیادی کتابخونه رفتن کمکم کرده تو این دو روز اول اینهفته . ولی امروز و دیروز که مدرسه نرفتم ونرفتم تو کتابخونش درس بخونم کلا روزانه ۱ساعت خوندم البته کارم پیش اومد.

شبا وقتی میخوام بخوابم عمدتا فکرام اینه که یعنی میشه اینطوری بشم اینطوری بشه اگه بشه چی میشه.
البته بعضی وقتا پیش میاد مه بر عکس اتفاق بیوفته.

بله خیلی پیش که با کمترین اتفاق پیش بینی نشده ای کلا بهم میریزم و بیخیال میشم. راه حل خوبی پیشنهاد دادی امید وارم اثر کنه .
ممنونم ازت آقا افرا که اینقدر وقت میذاری.
#96
نقل قول: silent voice :

بله قطعا... 

کاملا درسته

ممنونم  

ولی این دیدگاه پدر و مادرم گذاشتن در اولویت

انگار من ادم بده قصه هستم
و وجودم مضره 


نه بیکاری نیست 


بیشتر کارای اسون انجام میدم  
کارای سخت و عقب میندازم 
انگلیسیم خیلی قوی تره 
فقط مشکلم گرامر هاست که با تست ها حل میشه  

و از دیروز یه دوره مکالمه انگلیسی شروع کردم 
که نود روزه اس

بسیار عالی...

امروز چطور گذشت ؟ تونستی مقداری (مثلا نیم ساعت) افزایش بدی؟ اگه نشد به جاش چکارا کردی؟

پدر مادرا هیچکدوم فکر نمیکنن فرزندشون بده... هرکار ناجوری کنه هم دوسش دارن... ولی بعضی وقتا ممکن راه و روش اشتباهی رو در پیش بگیرن 

حتی اگه برای خودشون هم اونکار سخت باشه ، احساس میکنن که دارن کمک میکنن...

حالا اینکه روششون مقداری اشتباهه رو اصلا کاری نداریم چون تاثیری نداره...مهم اینه که اونا هم به روش خاص خودشون میخوان پیشرفت کنی و 

دوستت دارن.

پس پیشرفت کن Gigglesmile 

چه بخوای چه نخوای این زمان میگذره و بهتره که زودتر خودتو نشون بدی  53

چون مطمئنم میتونی این حرف رو میزنم...

خیلیا هستن که حتی حال تایپ کردن اینجا هم ندارن و کاملا نا امیدن...

53
#97
نقل قول: سرباز ولایت :

سلام عرض ادب و احترام ...

من یه مشکل درباره رابطه با درس خوندن دارم اونم اینکه انگیزه ندارم هدف دارم هدفم مشخصه که قراره در آینده به چه شغلی برسم..
اما همین که متاسفانه انگیزه برای درس خوندن به شدت کمه و در روز که نمی تونم بگم ولی در هفته کمتر از ۲ الی ۳ ساعت درس می خونم این آمار خیلی آمار بدیه خودمم موندم که چ کنم ....
ممنونم 
یا علی مدد
به به سرباز ولایت عزیز.... 53

چطوری؟ Khansariha (18)

یه راست بریم سراغ اصل مطلب...


اول اینکه بقیه دوستان اگه هر صحبتی دارن بگن که فقط من صحبت نکرده باشم... کاملا راحت باشید ، همیشه دوستان اینجا نکاتی 

رو میگن که به ذهن هیچکس نمیرسه...



خب هدف که مهمتره رو داری....

زمان تقریبی برای رسیدن به هدف هم تقریبا مشخصه ... ( نگفتی دوازدهمی یا پشت کنکور یا یازدهم و....)

باید یه راهی به روش اصولی و معمولیش طی بشه تا به این هدف برسی ...

تا اینجا درست؟

انگیزه چرا کم میشه؟

مواردی که به ذهنم میرسه رو من میگم اگه موضوعی خارج ازیناست بهم بگو...

اولیش ناامیدیه...

زمانی که ما به توانایی خودمون باور قلبی نداریم خب مشخصه که تلاشی هم نمیکنیم....

چرا باید کاری رو کنیم که بدونیم اخرش نمیتونیم بهش برسیم؟ چرا انرژی مصرف کنیم؟

روراست باشیم باهمدیگه ، موقعی که به هدفت فکر میکنی شکست های قبلی هم یادت میاد؟ مثلا با اینکه خیلی خونده بودی نمره ی پایینی 

گرفته باشی...


مورد دوم اینه که خیلیامون میگیم انرژی ایی که برای این هدف صرف میکنیم خیلی بیشتر از لذت رسیدن بهشه! دنبال میانبر هم میگردیم!

توی ذهنمون میگیم این همه درس و خستگی رو چرا باید تحمل کنم وقتی میتونم بشینم سر جام؟!

نکته ی خیلی مهمی که باید بگم اینه که کسانی که برای هدفشون تلاش نمیکنن درد و رنج به مراتب بیشتری رو باید تحمل کنن ، حتی 

ممکنه تا اخر عمر طول بکشه!

مثال زندش همین الان داره برات تایپ میکنه Gigglesmile

این راه باید با تمام اصولش باید طی بشه و اگه ذره ایی اهمال کاری بشه ممکنه به هدف نرسیم....

ممکنه یه رشته ایی نفر 455 ام قبول بشه ولی مایی که رتبمون شده 456 رو قبول نکنن!

شوخی ندارن هیچکدومشون...

چنتا تکنیک برای دیرتر خسته شدنت هم اجرا کن ....چنتاشو من میگم ممکنه خودتم بدونی 53

اول اینکه بیشتر از 45 دقیقه یه ضرب نخون... وقتی گشنته و یا بی حالی الکی فشار نیار که زیاد بخونی... قند خون که پایین باشه و بخوای هی فشار 

بیاری ممکنه از درس زده بشی....

شرایط رو برای خودت جوری درست کن که این همه میخوای بخونی اذیت نشی...

باور کن من با این لپتاپ اگه بخوام بازی کنم هم بعد از یک ساعت باید یه دوری بزنم بعد برگردم ! درس هم همینه....

53
#98
سلام و درود 303
نقل قول: عبد صدات کنیم؟ یه مقدار سخته اسمت رو کپی میکنم [تصویر:  gigglesmile.gif]
هرطور راحتین Gigglesmile
ضحی هستم 4chsmu1 303
نقل قول: الان مهمه که با تستا و سطح کتابا خوب اشنا بشی ... 

و نکته ایی که اینجا اضافه میکنم اینه که عزیزانی که کنکوری نیستن الان ابتدا به درسای مدرسه برسن...

یعنی وقتی تایم مدرسه تموم شد درس اون روز رو همون روز بخونید و درس فردارو مرور کنید بعدش برید سراغ تست...
صحبت شما خیلی درسته 53258zu2qvp1d9v
اما من آزمون های قلمچی رو شرکت میکنم و نمیدونم با اون چه کنم و موضوع دیگه‌ای که هست اینه که با وجودی که خانواده همیشه میگن که خب قلم‌چی فقط برای اینه که خودتو بسنجی و مجبور به خوندن باشی اما هربار که نتیجه بد میشه طوری دیگه‌ای نشون میدن و اینکه کلا اولویت درسی من به قلم‌چی اختصاص پیدا کرده که حالا مثلا مدرسه رو نرسیدی برنامه قلم‌چی رو بخون Khab
و یه چیز دیگه اینکه برای دروسی که واسم سخته به شدت توی تایم خوندن مشکل دارم و مثلا الان که میخوام فیزیکو شروع کنم یهو به خودم میام و میبینم دو ساعته که تو هپروتم و اصلا تمرکز و کیفیت مطالعه کافی رو ندارم یه بخشیش رو به خودم حق میدم که چون تا امسال هیچ تست درست و حسابی و زمان داری کار نکردم و طبق برنامه درس نخوندم اینجوری بشه اما یه بخشیش بیش از حده  Hanghead 4chsmu1
 به اینکه مثلا نصف مباحث رو جاموندم که فکر میکنم استرس می‌گیرم و اوضاع بدتر هم میشه و الان هم که دو روز قبل از آزمونه و واقعا نمیتونم درس بخونم چون این آزمون همش درگیر تکالیف جامونده و مدرسه حضوری بودم و برای آزمون چیز خاصی نخوندم الانم نمیدونم توی این زمان کم از نقطه ضعف باید شروع کنم یا نقطه قوت Hanghead 
از سه آزمون دوتا رو شرکت کردم و همون غیبت باعث جاموندگی شده که افت تراز داشتم و هردو تراز چیزی بین ۵۶۰۰ تا ۶۱۰۰ بودن Vamonde
 سپاس شده توسط
#99
نقل قول: بنت الهدا :

راجب  قسمت  اول  حرفام  که گفتیو  هوش بالا  خب ما دونوع هوش داریم و هنوز هم  علم ادمی محدوده  و نتونسته  واقعا  انسان رو بشناسه  حالا  با علم  محدود  ما  ای کیو  ای کیو    هستن   که  من  از نظر ای کیو  نمیخوام  ادعا  کنم  و ..... بارها  تست هوش دادم  و پیش روانشناس رفتم  و ای کیوم در حد   ۱۴۰  اینا  بوده    و خب از همون دوران ابتدایی  ضریب هوشی  من  مورد توجه  معلم ها و مدیر مدرسم قرار گرفت و من  وارد این ازمون  های  المپیادی  و .....شدم و خب خیلی درگیر  علم  و .... شدم   اینکه  میگبد نوتلا  نمیشناختید خوبه  من اینقد پشت میز نشسته  بودم  که  بلد نبودم  در سن ۱۶ سالگی از خیابون رد بشم 
[تصویر:  khansariha%20(13).gif] و خب  همه چی  علم نیست  رشد اجتماعی  و ...همه اینا هست وقتی  میدم  ضریب هوشیه بالایی دارم ولی از نظر اجتماعی   زیر خط  صفرم و حتی بلد نیستم  از خیابون رد بشم کلی حرص  میخوردم  و همش مقصر رو  مادرم  میدیدم  که همش به من گفت برو دنبال  درس  و نذاشت  من یه بار حتی با دوستام برم بیرون یه بار تنهایی  تو خیابون راه برم  اصلا  شاید خنده دار باشه ولی اینا شده برا من عقده  [تصویر:  khansariha%20(60).gif]

دیدید دقیق فهمیدم 303

چه اعتماد به نفسی دارم 4chsmu1

خب شما الان میدونید نوتلا چیه ولی من وقتی سن شمارو داشتم نمیدونستم Gigglesmile  باید به خاطرش ناراحت بشم؟  Gigglesmile

اینا خورده ریزای زندگیه که یادگیریه همشون 2 واحد دانشگاه هم نمیشه....

به هیچ عنوان چیزی رو از دست ندادید....

مادر رو هم سرزنش نکنید... این خورده ریزا رو از دست دادید فدا سرتون... مهم این قدرت مطالعه ی بالا و هوش اکتسابیه که خیلیا براش یه عمر هم 

تلاش کنن بهش نمیرسن....

نقل قول: ولی  خب از طرفیم  دختراییرو میبینم  خوب بلدن شیرین بازی دربیارن  خوب  بلدن بلبل زبونی  کنن  خوب بلدن تو جامعه  راه برن ولی هیچی بارشون  نیست  تنها هنرشون  کشیدنه خط چشم بلندتره  بعد با خودم میگم صد مرتبه به خودم   باز  یه چیزی بارمه رفتار اجتماعیم  به موقع یادمیگیرم  خب راستش  اروم تر شدم  کم کم انگار دارم  عاقل  میشم  درسته  مادر من  نذاشت یه بار با دوستام برم بیرون حتی نذاشت  من دوستی داشته باشم  و استرسا و حسرتای زیادی  خوردم  و گریه ها  کردم  ولی بهتر  الان که  یکم ازاد تر شدم  و میرم  وارد جامعه  میشم  و بعضی دخترارو میبینم  میگم خدایا شکرت که لنگه  اونا نیستم  و یا حتی بعضی پسرا  خب من اگ  سختی کشیدم من اگ  یه بارم  ولگردیو تجربه  نکردم یه پسره اونجوری جلوم درمیاد و به عدالت خدا شک ندارم  

بسیار عالی

نقل قول: مورد  سوم که گفتید  موفقیت  شوهر  رو  یا مثلا  به جای اینکه بشینم  خودمو رشد بدم  دنبال  ادم  اونجوری بگردم  از نظر من خیلی  احمقانس    اصلا  من رفتم  با یه ادم متشخص  و پولدار  و درجه  یک ازدواج کردم  وقتی  خودم  هیچی  نیستم  چه فایده داره ؟  وقتی که من خودم تلاش  نکردم  اصلا شوهرم  دکتر  ایا میگن  خانوم  دکتر ؟  ایا منو تو بیمارستان  راه میدن میزارن برم  بالاسر بیمار میتونم دو  کلمه کتاب علمی  بنویسم؟   خب  این که  دنبال  یه ادم  اونجوری بگردی نشاندهنده اعتماد به نفس پایینه  و نشون میده که  طرف ایمان داره به اینکه خودش  هیچی  نیست  و باید خودشو  به یکی بچسبونه  مثل قضیه  ای که  من  خواننده نیستم  ولی دوسپسرم خوانندس  خب چه ربطی داشت  بازم که تو خواننده نشدی  [تصویر:  khansariha%20(13).gif]


ولی باور کنید بارها توی مشاوره ها با من ادمایی صحبت کردن که هدفشون این بوده که یا خودشون مهندس بشن یا شوهر مهندس داشته باشن!!!

تفاوت این دو رو نمیتونستن تشخیص بدن... حالا برای شما جزو بدیهیاته ولی ببینید چنین چیزایی هم داریم...

نقل قول: درسته   من  یکم فشار کنکور رومه  و اصلا  وقت ندارم و اعصابم خورده همش ۱۲ شب بخواب ۶ صبح پاشو حتی جمعه هام نمیتونی بری بیرون  ولی مطمئنم این تلاش هایی که دارم میکنم  بی جواب نمیمونه  و دیشب جوابشو یکم  گرفتم  باورتون  نمیشه  طرف  ۳۰ خورده ای  سالش بود  و نمیدونست  سرخرگ ائورت  چیه  و کلی خندیدم  و گفتم بازم دم خودم گرم که کلی اطلاعات علمیم  بالاس  و هر ردز دارم مغز و اطلاعاتمو بروز رسانی  میکنم



همین که نوشتید و تحلیل کردید کلی از مشکلات پیدا شد و حس بهتری میگیرید....

درگیر این افکار نشید....

ممکنه چند روز دیگه دوباره یکی یه حرفی بزنه ولی شک نکنید اگه بازم صحبت های این مدلی پیش بیاد اخرش به این نتیجه میرسیم که خیلیم 

کار درستی میکنید...

الان فقط و فقط و فقط این مهمه که تلاش کنید و قدرش رو بدونید و در جهت درست قدم بردارید...

روش های مطالعه ی صحیح رو (حتما خوندید) که سایتا میذارن بخونید در حد 5 دیقه شاید زمان ببره...

بازدهیتون هم بیاد بالاتر...

به قول خانم اتریسا 95 درصد کار با خودتونه  53
(1400 آذر 3، 18:17)افرا نوشته است:
نقل قول: بنت الهدا :

راجب  قسمت  اول  حرفام  که گفتیو  هوش بالا  خب ما دونوع هوش داریم و هنوز هم  علم ادمی محدوده  و نتونسته  واقعا  انسان رو بشناسه  حالا  با علم  محدود  ما  ای کیو  ای کیو    هستن   که  من  از نظر ای کیو  نمیخوام  ادعا  کنم  و ..... بارها  تست هوش دادم  و پیش روانشناس رفتم  و ای کیوم در حد   ۱۴۰  اینا  بوده    و خب از همون دوران ابتدایی  ضریب هوشی  من  مورد توجه  معلم ها و مدیر مدرسم قرار گرفت و من  وارد این ازمون  های  المپیادی  و .....شدم و خب خیلی درگیر  علم  و .... شدم   اینکه  میگبد نوتلا  نمیشناختید خوبه  من اینقد پشت میز نشسته  بودم  که  بلد نبودم  در سن ۱۶ سالگی از خیابون رد بشم 
[تصویر:  khansariha%20(13).gif] و خب  همه چی  علم نیست  رشد اجتماعی  و ...همه اینا هست وقتی  میدم  ضریب هوشیه بالایی دارم ولی از نظر اجتماعی   زیر خط  صفرم و حتی بلد نیستم  از خیابون رد بشم کلی حرص  میخوردم  و همش مقصر رو  مادرم  میدیدم  که همش به من گفت برو دنبال  درس  و نذاشت  من یه بار حتی با دوستام برم بیرون یه بار تنهایی  تو خیابون راه برم  اصلا  شاید خنده دار باشه ولی اینا شده برا من عقده  [تصویر:  khansariha%20(60).gif]

دیدید دقیق فهمیدم 303

چه اعتماد به نفسی دارم 4chsmu1

خب شما الان میدونید نوتلا چیه ولی من وقتی سن شمارو داشتم نمیدونستم Gigglesmile  باید به خاطرش ناراحت بشم؟  Gigglesmile

اینا خورده ریزای زندگیه که یادگیریه همشون 2 واحد دانشگاه هم نمیشه....

به هیچ عنوان چیزی رو از دست ندادید....

مادر رو هم سرزنش نکنید... این خورده ریزا رو از دست دادید فدا سرتون... مهم این قدرت مطالعه ی بالا و هوش اکتسابیه که خیلیا براش یه عمر هم 

تلاش کنن بهش نمیرسن....

نقل قول: ولی  خب از طرفیم  دختراییرو میبینم  خوب بلدن شیرین بازی دربیارن  خوب  بلدن بلبل زبونی  کنن  خوب بلدن تو جامعه  راه برن ولی هیچی بارشون  نیست  تنها هنرشون  کشیدنه خط چشم بلندتره  بعد با خودم میگم صد مرتبه به خودم   باز  یه چیزی بارمه رفتار اجتماعیم  به موقع یادمیگیرم  خب راستش  اروم تر شدم  کم کم انگار دارم  عاقل  میشم  درسته  مادر من  نذاشت یه بار با دوستام برم بیرون حتی نذاشت  من دوستی داشته باشم  و استرسا و حسرتای زیادی  خوردم  و گریه ها  کردم  ولی بهتر  الان که  یکم ازاد تر شدم  و میرم  وارد جامعه  میشم  و بعضی دخترارو میبینم  میگم خدایا شکرت که لنگه  اونا نیستم  و یا حتی بعضی پسرا  خب من اگ  سختی کشیدم من اگ  یه بارم  ولگردیو تجربه  نکردم یه پسره اونجوری جلوم درمیاد و به عدالت خدا شک ندارم  

بسیار عالی

نقل قول: مورد  سوم که گفتید  موفقیت  شوهر  رو  یا مثلا  به جای اینکه بشینم  خودمو رشد بدم  دنبال  ادم  اونجوری بگردم  از نظر من خیلی  احمقانس    اصلا  من رفتم  با یه ادم متشخص  و پولدار  و درجه  یک ازدواج کردم  وقتی  خودم  هیچی  نیستم  چه فایده داره ؟  وقتی که من خودم تلاش  نکردم  اصلا شوهرم  دکتر  ایا میگن  خانوم  دکتر ؟  ایا منو تو بیمارستان  راه میدن میزارن برم  بالاسر بیمار میتونم دو  کلمه کتاب علمی  بنویسم؟   خب  این که  دنبال  یه ادم  اونجوری بگردی نشاندهنده اعتماد به نفس پایینه  و نشون میده که  طرف ایمان داره به اینکه خودش  هیچی  نیست  و باید خودشو  به یکی بچسبونه  مثل قضیه  ای که  من  خواننده نیستم  ولی دوسپسرم خوانندس  خب چه ربطی داشت  بازم که تو خواننده نشدی  [تصویر:  khansariha%20(13).gif]


ولی باور کنید بارها توی مشاوره ها با من ادمایی صحبت کردن که هدفشون این بوده که یا خودشون مهندس بشن یا شوهر مهندس داشته باشن!!!

تفاوت این دو رو نمیتونستن تشخیص بدن... حالا برای شما جزو بدیهیاته ولی ببینید چنین چیزایی هم داریم...

نقل قول: درسته   من  یکم فشار کنکور رومه  و اصلا  وقت ندارم و اعصابم خورده همش ۱۲ شب بخواب ۶ صبح پاشو حتی جمعه هام نمیتونی بری بیرون  ولی مطمئنم این تلاش هایی که دارم میکنم  بی جواب نمیمونه  و دیشب جوابشو یکم  گرفتم  باورتون  نمیشه  طرف  ۳۰ خورده ای  سالش بود  و نمیدونست  سرخرگ ائورت  چیه  و کلی خندیدم  و گفتم بازم دم خودم گرم که کلی اطلاعات علمیم  بالاس  و هر ردز دارم مغز و اطلاعاتمو بروز رسانی  میکنم



همین که نوشتید و تحلیل کردید کلی از مشکلات پیدا شد و حس بهتری میگیرید....

درگیر این افکار نشید....

ممکنه چند روز دیگه دوباره یکی یه حرفی بزنه ولی شک نکنید اگه بازم صحبت های این مدلی پیش بیاد اخرش به این نتیجه میرسیم که خیلیم 

کار درستی میکنید...

الان فقط و فقط و فقط این مهمه که تلاش کنید و قدرش رو بدونید و در جهت درست قدم بردارید...

روش های مطالعه ی صحیح رو (حتما خوندید) که سایتا میذارن بخونید در حد 5 دیقه شاید زمان ببره...

بازدهیتون هم بیاد بالاتر...

به قول خانم اتریسا 95 درصد کار با خودتونه  53
ممنون  از اینکه  واقعا  وقت  گذاشتید    53
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
به به دست همتون درد نکنه بنت اهدا جون منم دقیقا مشکلاتتو داشتم .حتی تموم افکارت پدرو مادر اسقلال 
حس میکنم خیلی کمکم کرد مطالب ....
ممنون ازتون آقای افرا نمیدونم چرا ولی خیلی سال کنکور ازار دهندس انگار ادم همش داره براش اتفاق میفته و رشد میکنه میفته دوباره از اول ....
اصلا لذتی که تو درس خوندنه با اسم کنکور متاسفانه نابود شده ...
خیلی خوشحال شدم فقط من نیستم این فکرا میکنم Gigglesmile
(1400 آذر 3، 18:01)افرا نوشته است:
نقل قول: سرباز ولایت :

سلام عرض ادب و احترام ...

من یه مشکل درباره رابطه با درس خوندن دارم اونم اینکه انگیزه ندارم هدف دارم هدفم مشخصه که قراره در آینده به چه شغلی برسم..
اما همین که متاسفانه انگیزه برای درس خوندن به شدت کمه و در روز که نمی تونم بگم ولی در هفته کمتر از ۲ الی ۳ ساعت درس می خونم این آمار خیلی آمار بدیه خودمم موندم که چ کنم ....
ممنونم 
یا علی مدد
به به سرباز ولایت عزیز.... 53

چطوری؟ Khansariha (18)

یه راست بریم سراغ اصل مطلب...


اول اینکه بقیه دوستان اگه هر صحبتی دارن بگن که فقط من صحبت نکرده باشم... کاملا راحت باشید ، همیشه دوستان اینجا نکاتی 

رو میگن که به ذهن هیچکس نمیرسه...



خب هدف که مهمتره رو داری....

زمان تقریبی برای رسیدن به هدف هم تقریبا مشخصه ... ( نگفتی دوازدهمی یا پشت کنکور یا یازدهم و....)

باید یه راهی به روش اصولی و معمولیش طی بشه تا به این هدف برسی ...

تا اینجا درست؟

انگیزه چرا کم میشه؟

مواردی که به ذهنم میرسه رو من میگم اگه موضوعی خارج ازیناست بهم بگو...

اولیش ناامیدیه...

زمانی که ما به توانایی خودمون باور قلبی نداریم خب مشخصه که تلاشی هم نمیکنیم....

چرا باید کاری رو کنیم که بدونیم اخرش نمیتونیم بهش برسیم؟ چرا انرژی مصرف کنیم؟

روراست باشیم باهمدیگه ، موقعی که به هدفت فکر میکنی شکست های قبلی هم یادت میاد؟ مثلا با اینکه خیلی خونده بودی نمره ی پایینی 

گرفته باشی...


مورد دوم اینه که خیلیامون میگیم انرژی ایی که برای این هدف صرف میکنیم خیلی بیشتر از لذت رسیدن بهشه! دنبال میانبر هم میگردیم!

توی ذهنمون میگیم این همه درس و خستگی رو چرا باید تحمل کنم وقتی میتونم بشینم سر جام؟!

نکته ی خیلی مهمی که باید بگم اینه که کسانی که برای هدفشون تلاش نمیکنن درد و رنج به مراتب بیشتری رو باید تحمل کنن ، حتی 

ممکنه تا اخر عمر طول بکشه!

مثال زندش همین الان داره برات تایپ میکنه Gigglesmile

این راه باید با تمام اصولش باید طی بشه و اگه ذره ایی اهمال کاری بشه ممکنه به هدف نرسیم....

ممکنه یه رشته ایی نفر 455 ام قبول بشه ولی مایی که رتبمون شده 456 رو قبول نکنن!

شوخی ندارن هیچکدومشون...

چنتا تکنیک برای دیرتر خسته شدنت هم اجرا کن ....چنتاشو من میگم ممکنه خودتم بدونی 53

اول اینکه بیشتر از 45 دقیقه یه ضرب نخون... وقتی گشنته و یا بی حالی الکی فشار نیار که زیاد بخونی... قند خون که پایین باشه و بخوای هی فشار 

بیاری ممکنه از درس زده بشی....

شرایط رو برای خودت جوری درست کن که این همه میخوای بخونی اذیت نشی...

باور کن من با این لپتاپ اگه بخوام بازی کنم هم بعد از یک ساعت باید یه دوری بزنم بعد برگردم ! درس هم همینه....

53


سلام 
من ۱۰ انسانی هستم ...
انگیزه برای درس مشق کمه یعنی تنبلم و این تنبلی روز به روز داره بیشتر و بیشتر میشه 
..
حوصله درس و مشق ندارم .
خودمو با اینستاگرام و این چیزا زمانم رو میکنم ..
در ارزوی شهادت، برایم دعا کنید.. 53 53
بهترین دعا برای بهترین دوست به قول سردار شهادت است 302 
 
هرگز از اهدافتون دست نکشید  Khansariha (46)
هرگز در برابر شیطان و دار و دستش کم نیارید   Khansariha (46) 
ارزش اهداف شما بیشتر از تنبلی و کاهلی است   Khansariha (69)  

4 انجمن شبانه روزی 4

گروه استوا  Smiley-face-cool-2  کنترل ذهن و نگاه

خوش امد گویی به تازه وارد ها

برنامه ریزی   درسیجات

اورژانس

قرار عاشقی (نماز اول وقت )


 سپاس شده توسط
سلام و صد درود 303

آقا منم کلیی مشاوره می‌خوام  4chsmu1

اول از همه یکم درباره خودم بگم. 

همانطور که نمیدانید (شایدم میدانید  65 ) کلاس یازدهم تجربی ام اما کلا توی تمام پرسه انتخاب رشته مثلا نظر سنجی می گذاشت مدرسه می‌نوشتم دوست دارم برم ریاضی و فیزیک چون از سختی کنکور تجربی میترسیدم اون موقع و هنوزم ترسش هست اما کمتر از اون موقع هست. 4

ولی در نهایت ناباوری آخرین لحظه تجربی رو انتخاب کردم Shy ، چراشو دقیق نمیدونم خدایی ولی از کودکی کتاب علوم تجربی رو دوست داشتم در مقاطع ابتدایی تا دهم.

اما الان که تجربیم گاهی وقتا باز مغزم سوییچ می‌کنه رو ریاضی فیزیک.  Vamonde ، قابل ذکره که توی مقطع متوسطه اول نمرات ریاضیم همیشه دو نمره بیشتر ازعلوم تجربی بوده 65

و گاهی با خودم میگم کاش رشتم ریاضی و فیزیک بود تا میرفتم آی تی میخوندم  53258zu2qvp1d9v (شکلک بهتری پیدا نکردم  65 )

اما نه چشو چال خیره شدن به مانیتور رو دارم نه اونقدر حوصله که ساعت ها بشینم تا یک معادله ۸۰۰ مجهولی رو حل کنم Khansariha (134)  65
به هر حال الان اینجام و یه کتاب ، نه دو تا کتاب زیست شناسی(خیلی سبز) دستمه که تعداد صفحاتشون رو هم ۱۲۰۰ صفحه میشه (دیگه خیلی خیلی سبزه!)و باید تا بعد عید تمومشون کنم Khansariha (121)


خب برسیم به اصل کاری 4
برای شروع سوالم اینه چطور یک آزمون رو تحلیل کنیم (از لحاظ علمی  ) ،همین که بشینیم یه دور همه رو حل کنیم و نکات جدید رو یادداشت کنیم بسه 65 ؟

یه سوال دیگه Shy
چی کار کنیم که عین ۴ ساعت آزمون رو بشینیم پای آزمون من خودم نهایت تا دو ساعت میتونم بشینم بعدش هم قشر مخ دیگه جایگاه تفکر و ایده نیست Gigglesmile هم حسش نیست.
اوفف چنی حرف زدم Khansariha (13)
!Let's Not LOsE Without fIGHting
نقل قول: amirabbas  :

من هر دو نوع فکرو دارم هم خیال و هم استرس خیال بیشتر زمان خواب و استرس بیشتر زمان درس خوندن سراغم میاد .

مثلا وقتی میرم پای درس هی میگم به خودم آخ اونیکی درسو چیکار کنم این همه درس ریخته رو سرم می بخونم و اینا تهشم بعد یه ساعت درس خوندن دیگه سراغ درس نمیرم از تنبلی و اینکه زورم میاد این عقب افتادگی درسیمو جبران کنم البته تا حد خیلی زیادی کتابخونه رفتن کمکم کرده تو این دو روز اول اینهفته . ولی امروز و دیروز که مدرسه نرفتم ونرفتم تو کتابخونش درس بخونم کلا روزانه ۱ساعت خوندم البته کارم پیش اومد.

شبا وقتی میخوام بخوابم عمدتا فکرام اینه که یعنی میشه اینطوری بشم اینطوری بشه اگه بشه چی میشه.
البته بعضی وقتا پیش میاد مه بر عکس اتفاق بیوفته.

بله خیلی پیش که با کمترین اتفاق پیش بینی نشده ای کلا بهم میریزم و بیخیال میشم. راه حل خوبی پیشنهاد دادی امید وارم اثر کنه .
ممنونم ازت آقا افرا که اینقدر وقت میذاری.

امیرعباس جان....

یه برنامه ی بلند مدت و کوتاه مدت که بر اساس منطق باشه  معمولا خیلی از استرس کم میکنه....

برنامه رو میبینی قشنگ مطمئن میشی که کجایی  و چه راهی در پیش داری و تنها کاری که باید بکنی اینه که برنامه ی امروز رو اجرا کنی ...

فردا هم به همین صورت....

روزها در کنار هم قرار میگیرن تا اخرش میبینیم 7 ماه تلاش در کنار هم قرار گرفت...

یکم ماها عجله میکنیم میخواییم ببینیم اخرش چی میشه Gigglesmile 

امروز رو فقط درست برو جلو....

کتابخونه هم خیلی خوبه تنها ایرادی که میشه به مکانهای خاص برای مطالعه گرفت اینه که فرصت استراحت نداره... چون بعد از 45 دقیقه ذهن 

خسته میشه و باید برید بیرون دوباره برگردید....(همونجا استراحت نکنید چون ذهن عادت میکنه که توی کتابخونه هم شیطونی کنه Gigglesmile)

53
نقل قول: العبد المرحوم :


سلام و درود 
[تصویر:  303.gif]

هرطور راحتین [تصویر:  gigglesmile.gif]
ضحی هستم [تصویر:  4chsmu1.gif] [تصویر:  303.gif]

صحبت شما خیلی درسته [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
اما من آزمون های قلمچی رو شرکت میکنم و نمیدونم با اون چه کنم و موضوع دیگه‌ای که هست اینه که با وجودی که خانواده همیشه میگن که خب قلم‌چی فقط برای اینه که خودتو بسنجی و مجبور به خوندن باشی اما هربار که نتیجه بد میشه طوری دیگه‌ای نشون میدن و اینکه کلا اولویت درسی من به قلم‌چی اختصاص پیدا کرده که حالا مثلا مدرسه رو نرسیدی برنامه قلم‌چی رو بخون [تصویر:  khab.gif]
و یه چیز دیگه اینکه برای دروسی که واسم سخته به شدت توی تایم خوندن مشکل دارم و مثلا الان که میخوام فیزیکو شروع کنم یهو به خودم میام و میبینم دو ساعته که تو هپروتم و اصلا تمرکز و کیفیت مطالعه کافی رو ندارم یه بخشیش رو به خودم حق میدم که چون تا امسال هیچ تست درست و حسابی و زمان داری کار نکردم و طبق برنامه درس نخوندم اینجوری بشه اما یه بخشیش بیش از حده  [تصویر:  hanghead.gif] [تصویر:  4chsmu1.gif]
 به اینکه مثلا نصف مباحث رو جاموندم که فکر میکنم استرس می‌گیرم و اوضاع بدتر هم میشه و الان هم که دو روز قبل از آزمونه و واقعا نمیتونم درس بخونم چون این آزمون همش درگیر تکالیف جامونده و مدرسه حضوری بودم و برای آزمون چیز خاصی نخوندم الانم نمیدونم توی این زمان کم از نقطه ضعف باید شروع کنم یا نقطه قوت [تصویر:  hanghead.gif] 
از سه آزمون دوتا رو شرکت کردم و همون غیبت باعث جاموندگی شده که افت تراز داشتم و هردو تراز چیزی بین ۵۶۰۰ تا ۶۱۰۰ بودن [تصویر:  vamonde.gif]




ازمون قلمچی چنتا خوبی داره که مینویسم ...ایراداش هم ممکنه برای بعضیا آزاردهنده باشه....

اولیش اینه که آزمون باعث میشه استقامتتون بالاتر بره...وقتی مجبورید چند ساعت پشت هم بشینی سوال جواب بدید کم کم عادت میکنی و 

توی کنکور کم نمیارید...

اخر ازمونا معمولا بدن یخ میشه و اگه هوا سرد باشه ادم بدجور میلرزه....انگار از یک مسابقه ی خیلی سخت بیرون اومده.. اینکار قدرت ذهن رو زیاد

میکنه ...

دومیش مهارت ازمون دادنه که تقویت میشه....

سومیش اینه که یه چیزی هست مجبورتون کنه که بخونید.... بعضیا واقعا به یک محرک نیاز دارن...



حالا ما باید نگاه کنیم ببینیم چی نیاز داریم...معدل مهمه یا تستی خوندن؟ خب برای پایه دهم و یازدهم کار کردن روی معدل مهمتره...

چون هدف اخر اینه که بهترین رشته رو قبول بشی دیگه...

من زمانی که دوم دبیرستان بودم (همون دهم شما Gigglesmile ) ازمون قلمچیام خوب بود چون تستی خوب جواب میدادم...ولی معدلم خیلی

خیلی کم بود.... مدرسه هم به خاطر تراز قلمچیم با وجود معدل 11 منو نمینداخت بیرون  4chsmu1


حالا یکم بحث رو اختصاصی تر کنیم......

همین فیزیک شما 4 فصله....فکر کنم الان د فصل اول رو تموم کرده باشید...

فصل اولش که مال اندازه گیری و پسوند پیشوندا و ابزار دیجیتال و انالوگ و تخمین و چگالیه... واقعا سبکه....

کل فرمولا و نکاتش رو توی سه صفحه یادداشت کنید... بذار ذهنتون یه دید کلی به فصل اول داشته باشه ، الان همین حرکت که قراره 3 صفحه خلاصه

بنویسید باعث میشه هدف دار پیش برید و حواستون پرت نشه...

بگید اینکارو توی یک ساعت یا یک و نیم ساعت انجام میدم ....بعدش میریم سراغ سوالای تشریحی... چنتا سوال از امتحانای سالای قبل جواب بدید

کلا قبل از کارتون هدف بزارید که من توی این زمان خودمو باید به اینجا برسونم....

اینجا دیگه خیالتون راحت میشه و میرید سراغ تست اموزشی و زمان دار.... هرجاش هم راحت بود وقتت رو روش هدر نده...قراره با کمترین زمان بهترین 

بازدهی رو داشته باشید...درستون عالیه ترازتون خوبه نگرانش نباشید.... 53

فصل دوم هم به همین شکل....
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان