(1399 ارديبهشت 2، 23:19)آرمین نوشته است: (1399 فروردين 26، 18:56)*دختر پاک* نوشته است: الان من
خیلی
خیلی
خیلی
خیلی
خیلی
خیلی
.
.
.
خیلییییییییییییییییییییییی
خوشحالمممممممممممممممممممممم
آقا آرمین اینجانب را به عنوان فعال ترین دختر معرفی کردن
.
.
.
علت خوشحالیمم اینه که آقا آرمین برام انسان ارزشمند و بزرگی هستند
کسی که انقدر برای کانون زحمت کشیدن و کلی از زندگی شخصیشون زدن تا به اینجا رسیدگی کنن انسان بزرگ و ارزشمندی هستن
تایید راه من توسط ایشون یعنی راهی که دارم میرم درسته
همش میترسیدم نکنه دارم اشتباهی به بقیه کمک میکنم
چون یه روزی یکی هم به همین اسم که میخوام کمکت کنم بدبختم کرد
نمی خواستم اون راه اشتباه را رفته باشم
سلام
خانم دختر پاک همون روز که این پست رو گذاشتید میخواستم براتون چند کلمهای بنویسم.
هم تشکر کنم از محبت شما و هم چیزهایی که به نظرم مهم میان رو بگم.
اما متاسفانه فشار کاری این مدت کانون این اجازه رو تا الان بهم نداد.
اینکه شما من رو انسان ارزشمندی میدونید قطعا از روی لطف و محبت شماست.
اما من فکر میکنم آدمهای ارزشمند حداقل ویژگی که باید داشته باشن اینه که «کارهای ارزنده» انجام بدن. کارهایی که ارزش ایجاد کنن.
و این ارزش رو چه در تصمیمات و تفکرات اونها بشه دید و چه در نتایج حاصل از کارهاشون.
اینکه یکی سالهای سال یه جایی باشه و سالهای سال پُستی و وظیفهای داشته باشه، الزاما به معنای بزرگ بودن و ارزشمند بودن اون آدم نیست.
چه تو ایران و چه تو هر کشور دیگهای هم حتما دیدید آدمهایی رو که سالیان طولانی، جایگاههای بالا پیدا میکنن و حتی بعد از مرگشون هم اسم کوچه و خیابون بهنامشون ثبت میشه. اما وقتی نگاه میکنیم هیچ ارزش خاصی ایجاد نکردن.
و
حتی اگه ارزشی هم ایجاد کرده باشن، با اندکی بررسی به این ابهام میرسیم که در قبال هزاران ارزشی که میتونست ایجاد بشه و هزاران فعالیت و برنامهای که میتونست انجام بشه و اون شخص بابیتدبیری همهی فرصتهای موجود رو سوزوند تا دو تا ارزش دم دستی رو ایجاد کنه، آیا واقعا وجودش خیر و رحمت محسوب میشه یا شر و ظلم؟
3-2 سال پیش سر یه سری مسائل که پیش اومده بود، یکی از مدیران قدیمی کانون (روحش شاد و یادش گرامی!) این پیام رو برام ارسال کرد:
من رو نصیحت میکرد.
و
راست هم میگفت.
هم از من قدیمیتر بود و بیشتر از من دیده بود و شنیده بود.
هم از من دوراندیشتر بود و نمیتونست به هیجانات بدون نتیجه دل خوش کنه.
این عبارات هنوز هم برای من درسه و آموزنده است.
من واقعا خیلی وقتها بابت مدیریت اینجا اذیت میشم.
یه روز سایت بالا نمیاد.
یه روز سرعتش کمه.
یه روز ثبتنام مشکل پیدا میکنه.
یه روز ایمیلهای سایت قطع میشه.
یه روز ایمیلها ارسال میشه ولی اسپم میشه.
یه روز تماس با ما خراب میشه.
.
.
.
یه روز صبح پا میشی و متوجه میشی ورودیهای سایت از گوگل نصف شده.
(اصلا میدونید من چقدر زحمت کشیده بودم که با عبارت «ترک خودارضایی» سایت جزء نتایج گوگل بیاد؟ بعد چه حسی پیدا میکنید وقتی یهو ناپدید بشه و دیگه هم هر کاری کنی برنگرده؟ الان کانون فقط در صورتی تو گوگل نمایش داده میشه که یکی سرچ کنه «املای صحیح فهوای کلام» و به تاپیک سوتیهای املایی برسه. بامزه است نه؟
یا باید منتظر بشیم یکی سرچ کنه «دانلود آهنگ بی من رفتی بی تو موندم» و از طریق تاپیک دانلود موسیقی با کانون آشنا بشه. خیلی جالبه!)
حالا این وسط فرض کنید یکی به من پیام بده رنگ آبی کانون رو دوست ندارم. میشه چند درصدی به سمت بنفش بره؟
یا اون یکی بگه من از این آیکنه خوشم نمیاد. برام فلان آیکن بذار.
من همش این جوریم:
حالا به این هم فکر کنید که اینجا همه جور آدمی هم میاد.
هر کس ساز خودش رو میزنه و کاری هم نداره با ساز کانون کوکه یا نه. فقط میزنه و میرقصه!
و
واقعا خیلی وقتها دوست دارم از بعضیها بپرسم دقیقا فازت چیه؟ اگه بگی فازت چیه، من متناسب با اون فاز میتونم کاری کنم ولی وقتی نمیدونم، واقعا نمیتونم.
اینکه هر روز سایت رو باز کنم و شاهد اتفاقات بد باشم و مدام وانمود کنم همه چی خوبه و مشکلی نیست، برای من سخته.
و آدم هم از یه جا به بعد واقعا خسته میشه. تکرار یه سری چیزا آدم رو فرسوده میکنه.
اما سختتر و بدتر و فرسودهکنندهتر از همهی اینها میدونید چیه؟
سیل آدمهایی که میان اینجا و سالیان زیادی هم فعالیت میکنن اما دیر یا زود دچار فراموشی میشن.
یادشون میره چرا اینجا رو پیدا کردن و دکمه ثبتنام رو فشار دادن.
همونی که در ماه ۵۰۰ تا پست میداد و بسیار هم فعال بود، بعد از یک سال، دو سال و پنج سال میذاره میره؛ بیهیچ نتیجهای.
یا حتی اگه باشه و فعالیت کنه هم جنبه
سرگرمی داره براش؛ نه در پی هدف و برای رسیدن به دستاوردی.
اینکه چرا خیلی از آدمها به چنین جایی میرسن جای بحث داره.
حتما یه بخشیش مربوط به ساختار کانون و مدیریتی اون هست. اگه درست کار نکنه، فضای مناسب برای رسیدن به پاکی مهیا نمیشه.
و
حتما هم یه بخشیش برمیگرده به خود آدمهایی که اینجا میان. اینجا هر چقدر هم که عالی بشه، ته تهش خود اون فرد هست که باید بخواد به پاکی برسه وگرنه رویاییترین محیطهای ترک خ.ا هم نمیتونه کمکی بهش بکنه.
بخش زیباتر ماجرا این جاست که برخی از این دوستان بهعنوان غزل خداحافظی مینویسن: «کانون هیچی که برای من نداشت اما لااقل دوستهای خوبی پیدا کردم»
و این یعنی فاجعه!
فکر کنید به این که کسی طی چند سال، چند هزار پست بده و هزاران دقیقه وقتش رو اینجا بگذرونه و در نهایت به دستاوردی با نام «دوستیابی» رسیده باشه.
همهی اینها رو نوشتم تا بهتون بگم:
فعال بودن و سوپراکتیو بودن هیچ اهمیتی نداره؛ اگه نتیجه و دستاوردی برای شخص شما نداشته باشه.
به این دل خوش نکنیم که همین که تو مسیر هستیم خدا رو شکر و چقدر عالیه!
به این فکر کنیم که روزی کانون رو ترک میکنیم و آیا اون روز نتیجهای از حضورمون گرفتیم یا خیر؟
خیلی تمرین ذهنی خوبیه که هر روز از خودمون بپرسیم چرا کانون میایم و دنبال چی هستیم؟
اگه قراره اون روزی که اینجا رو ترک میکنیم، حسرت به دل باشیم بابت دستاوردی که حاصل نشده، پس همین الان بریم.
و اگه قراره رضایت و شادمانی بدرقه خروج ما از کانون باشه، پس همین الان فکری به حالش کنیم.
خیلی زود دیر میشه.