برایم نوشته بود...
گاهی اوقات دستانم به آرزوهایم نمی رسد...
شاید چون آرزوهایم بلندند..
ولی درخت سرسبز وشاداب دلم می گوید...
امیدی هست،چون خدایی هست...
آری و چه زیبا نوشته بود...
همواره با خود تکرار می کنم...
امیدی هست،چون خدایی هست...
.
.
[/b]
نگران فردایت نباش
خدای دیروز و امروزت، فردا هم هست.
فردایت قشنگ..
حضرت آدم (ع) به خدا عرض کرد : خداوندا ، شیطان را به من مسلط ساختی و مثل جریان خون در رگها ( که در من جریان دارد ) ، او را هم قادر کردی که به بدن من داخل شود.
خداوند فرمود : ای آدم ، در قبال این کار این امتیاز را به تو و فرزندانت دادم که
خداوند فرمود : ای آدم ، در قبال این کار این امتیاز را به تو و فرزندانت دادم که هرکس فکر عمل بد کند به حساب او نوشته نشود ، ولی اگر آن عمل بد را انجام داد فقط یک جرم حساب شود ( یک گناه به حسابش نوشته میشود ) لکن اگر کسی نیت به انجام عمل خوب کرد ، ولی انجام نداد ، یک ثواب برای آن نیت نوشته و اگر آن نیت خوب را عمل کرد ، ده ثواب به وی داده میشود.
آدم عرض کرد : خداوندا ، این عنایت را درباره من و فرزندانم زیادتر کن.
خداوند فرمود : اگر کسی از فرزندانت گناهی را مرتکب شد و بعد از آن توبه کرد ، من آن گناه را می بخشم.
باز هم آدم گفت : خداوندا ، بیشتر از این عنایت فرما ،
خداوند فرمود : من مهلت توبه را تا دم مرگ به آنها دادم.
آدم عرض کرد : خداوندا ، لطفت بسیار است و کافی میباشد.
وَ هُوَ الَّذِى یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون { سوره شوری آیه 25 }
و اوست كسى كه از بندگانش توبه می پذیرد و از گناهان در می گذرد و آنچه را كه می كنید، می داند.
برگرفته از : ma3ta.com
ساده که باشی زود حل میشوی، زحمتشان را کم میکنند میروند سروقت مسائل دیگر!
اشکت را پاک کن و بخند ؛ بگذار یک چند معادله چند مجهولی بی جواب ، عمری بر سرکارشان بگذارد !
خلایق هرچه لایق !
منبع : وبلاگ جملات زیبا
قلب دختر از عشق بود، پاهایش از استواری و دست هایش از دعا. اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود.
پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکمترین ریسمانش را به در کشید. ریسمان نا امیدی را. نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب و استواری و دعاهایش. نا امیدی پیله ای شد و دختر، کرم کوچک ناتوانی.
خدا فرشته های امید را فرستاد ، تا کلاف نا امیدی را باز کنند، اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد. دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و میگفت: " نه، باز نمی شود. هیچ وقت باز نمی شود.
شیطان میخندید و دور کلاف نا امیدی می چرخید. شیطان بود که می گفت : " نه، باز نمی شود. هیچ وقت باز نمی شود."خدا پروانه ای را فرستاد، تا پیامی را به دختر برساند.
پروانه بر شانه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای. اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید، پس انسان نیز می تواند
خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را
دختر نخستین گره را باز کرد...
و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله و نه کلافی.
هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد، شیطان مدت ها بود گریخته بود.
عرفان نظر آهاری
سلام
به افتخار خداوند که انسان را آفرید و خلقتش را پسندید و به خود آفرین گفت ؛
آنقدر دوستش داشت که دنیایی را برای انسان آفرید،
و انسان را برای خودش ...
آری ما صاحبی داریم .
منبع : وبلاگ جملات زیبا گیله مرد
سلام
چشمان ِ تو گل ِ آفتابگردانند
به هر کجا که نگاه کنی ،
خدا آنجاست ...
از : زنده یاد حسین پناهی
سایت : نور آسمان