1400 بهمن 18، 0:32
(1395 دي 9، 20:06)رامین. نوشته است: پیشاپیش با اعلام گلاب به روتون و روم به دیوار و اینجور حرفا مستقیم میریم سراغ اصل داستان
چند روز پیش برای انجام کاری رفته بودیم یه فروشگاه بزرگ و خیلی خیلی لوکس و باکلاس تو مرکز شهر که یه مشکل داشتن و زنگ زده بودن ما رفته بودیم
فروشگاه خیلی بزرگی بود ؛ یه پرده فروشی خیلی باکلاسی بود ؛ چندتا خانوم هم واییستاده بودن هرکسی میومد پرده ها رو میدید راهنماییشون میکردن
تقریبا یه روز کامل اونجا کار داشتیم
من از همون اوایل صبح دستشویی داشتم ؛ هی نرفتم و نرفتم تا جایی که دیدم دیگه نمیشه این استرس رو تحمل کرد ؛ کمرم زیر بار این فشار خم شده
طاقتم تاب شد و افتادم دنبال استرس گاه
راه چاره رو ته سالن پیدا کردم ؛ شتابان ؛ به سر زنان و موی کنان با کله رفتم تو ؛ تا در رو باز کردم دیدم وا ویلا ...
.
.
نه ... منحرف اونی که تو فکر توعه نیست کسی اون تو نبود
مشکل اینجا بود که دستشوییش فرنگی بود
کلی فشار استرس رو برای لحظاتی تو خودم هضم کردم .. خیلی ریلکس و عادی برگشتم ... رفتم پیش یکی از این خانومایی که داشت به مشتریا توضیح میداد
یه اشاره کوچیک سمت دستشویی کردم و گفتم خانوم ببخشید ایرانیشو ندارین؟
اونم گفت خیر جناب ؛ از این کار فقط تُرک داریم
من سمت دستشویی اشاره کرده بودم ؛ اون فکر کرد من پرده رو بهش نشون دادم
با یه عشوه و ناز خاصی هم گفت ؛ منم اصلا به روی خودم نیاوردم که همشهری ...! منظورم دستشویی بود
خیلی عادی برگشتم ؛ خنده م گرفته بود ... یعنی تو اون فشار هم خندیدن قشنگ مثل شوخی با اسلحه در حال رگبار میمونه
نه میتونم بخندم نه میتونم برم این دسشویی فرنگی ؛ اصلا نمیدونم چیکار کنم
از اینور هم دستشویی داشتم در حد انقراض نسل
دیگه دیدم هیچ راه چاره ای نیست ؛ برای جلوگیری از انقراض نسل هم که شده دلو زدم به دریا یبار دیگه بهمون شکل قبل ؛ شتابان ؛ به سر زنان و موی کنان با کله رفتم تو
درو بستم ... قشنگ یه نگاه کلی کردم و تو ذهنم یکم تحلیل فنی کردم :
دیدم خب این الان چند تا روش دکمه داره ؛ این دکمه ها وظیفه شون چیه الان ؟ دکمه ای رو نزنم خراب شه
یاد این جنگنده ها افتادم؛ در حال سقوط که هستن خلبان یه دکمه ای رو میزنه سقف باز میشه و از زیر صندلی یه فنر آزاد میشه ؛ خلبان رو با فشار بالا از جنگنده پرت میکنه بیرون و خلبان با چتر نجات میاد پایین
الان من دکمه ای نزنم فنر آزاد شه کتلت شم رو سقف
داشتم پیش خودم تحلیل میکردم که خب آخرش که چی؟ بعد از دستشویی این محموله سنگین ختم به خیر میشه و به مقصد میرسه؟ شر نشه بمونه رو دستمون
خطر انقراض نسل اجازه فکر کردن اضافی رو ازم ساقط کرده بود
فقط جلوم یه تشت میدیدم که باید روش مستقر میشدم و اسکان پیدا میکردم
پروژه ی پیچیده ای بود .. ولی هرچی که بود ختم به خیر شد
تنها چیزی که تو ذهنم بود این بود که فقط برسم خونه ؛ خودم رو با لباسام همزمان غسل بدم و بیام بیرون
فقط کاش تو خانواده ها نحوه ی استفاده از دستشویی فرنگی رو به بچه ها آموزشش میدادن
بخصوص بخش شستشو
این چیه آخه ساختین کسی که اون تو نشسته خب دیگه نشسته ؛ آخه چیکار کنه دیگه بنده خدا ؛ حداقل یه جا دست هم اون پایین تعبیه میکردین
بله ... از بالا اشاره میکنن دیگه ادامه ندم بهتره
و در آخر پیام اخلاقی داستان :
نه جنس ایرانی نه فرنگی ؛ فقط جنس تُرک
فقط ترک :")
.
.
.
.
.