کانون

نسخه‌ی کامل: اگه می خوای اجتماعی بشی بیا اینجا
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
منم از این مشکلا دارم می توانم خانوم [تصویر:  l.gif]
این جوری حس می کنم که اگه همون رفتار خیلی از اطرافیانم و با خودشون کنم ناراحت می شن[تصویر:  o.gif]
به خاطر همینه که خیلی وقتا جلوی حرفام و میگیرم و سکوت می کنم چرا که مطمئنم صد در صد اگه به طرف مقابلم چیزی بگم ناراحت می شه.ولی خودمم نمی تونم بی تفاوت باشم و بگذرم به خاطر همین منم سعی می کنم خودم و ازش جدا کنم

سمانه جان من مطالبی که دوستان عنوان کردن رو خوندم . سعی کردم منطقی بخونم و وقتی دوباره احساسهای منفی میان بهشون بگم واقعیت شما رو می دونم دست از سرم بر دارید بعدم مدیریت بحران کنم .
بیا اگه تونستیم به هم پیام بدیم بگیم چه طور تونستیم توی موقعیت مبارزه کنیم فکر کنم خوب باشه واسمون . عزیزم خیلی ممنون که بهم جواب دادین شاید با کمک شماها بتونم خوددار بشم .
سلام ب همگی
حرفایی ک میتوانم جون گفت دقیقآ حرفای دل منم بود، چقدر خوبه ک ماها همدردیم و برای از بین بردن مشکلاتمون بهم کمک میکنیم
منم همه این مطالبو خوندم و حتمآ توی موقعیتای خاص اونا را ب کار میبرم امیدوارم موفق بشیم هممون
سلام....
من که اصلا اجتماعی نیستم اون هیچ..کلا از جمع و اینا هم در میرم..اونم هیچ..افسردگی شدید دارم..به همراه مازوخیسم و وسواس شدید....حیف که نمیشه اینجا توضیح داد
کوچیک همتون
ف.ح ملقب به فرگوسنKool
دلم برا اینجا تنگ شده بود.....4fvfcja
فرگوسن جان من دکتر نیستم مازوخیسم رو هم نمیدونم چیه......ولی خب خوبه گفتی شاید یکی بدونه و کمک بهتری بکنه......
من بیشتر تجربیات خودمو انتقال میدم........گوشه گیری من به خاطر اینه که دوست داشتم منو رفیقم(خ.ا)با هم دیگه همیشه تنها باشیم و هیچکی مزاحممون نشه.........ولی بعدا که فهمیدم که اون رفیقم نیست بلکه نارفیقه.......خودمو از تو لاک خودم با یه سری کارهایی که ازشون به شدت میترسیدم در اوردم(مثلا صحبت تو جمع با صدای بلند که اینکارو تو محل تحصیلم انجام دادم و مسلط هم انجام دادم چون قبلش تمام کلمات رو تو ذهنم چندین بار مرور کرده بودم که کاملا مسلط باشم)........و این یه استارتی شد تا من از سکون خارج بشم و همچنین اعتماد به نفسمم بالا رفت.....روش های مختلفی رو امتحان میکردم............چونه مو بالا میگرفتم......سرمو یه خورده از حالت عادی بالاتر میگرفتم چون یاد گرفته بودم که اینکار ناخودآگاه اعتماد به نفسو بالا میبره.......
گرچه هنوز نتوستم کاملا از نارفیقم جدا بشم ولی دوستای جدیدم دارن تو این راه کمکم میکنن.......
درسته اجتماعی شدن نیاز داره که تو یه سری اطلاعات داشته باشی.........ولی خب وقتی ازشون استفاده نکنی چه فایده.......منم یه مدت سرم تو یه سری از همین کتاب ها بود و اونقد تو این زمینه اطلاعات گرفته بودم که داشتم خفه میشدم ولی خب هیچکدوم به کارم نیومد چون ازشون استفاده نکردم..................پس باید یه خطه فکری رو انتخاب و بهش عمل کنی تا بتونی از حالت انزوا در بیای.....
فقط نباید از مورد قضاوت قرار گرفتن بترسی.....
بحث کنیم تا به نتیجه برسیم.......بسم الله....
درست میگی برادر......
ولی خب یه سری اطلاعاته پایه برای نحوه ی برخورد با طرف مقابل لازمه(لبخنده اولیه....فکر کردن به صحبت طرف مقابل و بعد پاسخ دادن....محکم دست دادن به طرف......ویه سری چیزای روتین که به نظر روتینه! ولی خیلی تاثیر گذاره.......در کل همونی که خودت گفتی برخورد کردن مثل بقیه)
ولی خب این اعتماد به نفس چطور به دست میاد؟؟؟.....فرض کن من.......از 100 نمره تو اعتماد به نفس اگه به خودم صفر بدم......برای شروع باید چیکار کنم......اینا جای تامل داره........دل به دریا زدن رو بازهم قبول میکنم چون خودم بعضی اوقات مصداقشم.....ولی برای همه صدق نمیکنه......درست تو لحظه ی عمل کردن توهمات ممنفی سراغ شخص میاد......نمیشه.....نمیتونم.....اگه خراب کنم.......بچه ها بخندن........
نظر......نظر
نظر من درباره ی اجتماعی شدن اینه که هر وقت آدم خودش رو جذاب و خوب بپنداره همون طوری هم میشه
شما همیشه همون طوری از نظر دیگران دیده میشید که خودتون تو ذهنتون دارید اگر تصور خوبی از خودتون ایجاد کنید من فکر میکنم میتونید اعتماد به نفس داشته باشید و در نتیجه اجتماعی هم بشید
نظر خودشو همیشه بگه ترس نداشته باشه که قراره چی بشه
یعنی در حقیقت تو اجتماع راحت تر عمل کنه
ادم وقتی خودش و توانایی هاشو باور کنه تمومه همه چیز براش راحت تر میشه
به خودش و کاراش اعتماد داره پس راحت ترم کاراش تو اجتماع انجام میده
نظرم اینه که آدم باید اگرم میخاد اجتماعی بشه روی این قضییه کار کنه
داداش عمار....
تجربیاتت تجربیات بقیه هم هست.......درده مشترکه.....
اینکه خ.ا به صورت غیر مستقیم رو اعتماد به نفس تاثیر میذاره رو میشه قبول کرد.......خوده شخص کاملا متوجه میشه....مثلا:
من امروز خ.ا کردم............اعتماد به نفسم کم شده
من امروز پاکم......اعتماد به نفسم قابل قبوله.......
کاره مفید تفکره مفید و نظراته مفیده دیگران رو در پی داره پس اعتماد به نفسه منو میبره بالاتر....مثلا:
من امروز مادرم تو چیدن بساط ناهار کمک کردم
مادرم:دستت درد نکنه پسرم.....و ...و وو و. وو ... و و..و . و .و.وو(اینا همش موجه مثبته.....پس اعتماد به نفسم بالا تر میره.چه باور کنی چه نکنی این جمله ها تاثیره خودشو میذاره.....)
اما وقتی خ.ا میکنم.......دلو دماغ هیچ کاری نیست.....پس هر کی بگه فلان کارو بکن نمیکنم.......و بعد سرازیر شدن موجهای منفی از طرف دیگران.......پس اعتماد به نفس پایین....
حالا اینکه خوده خ.ا هم باعث میشه تو به قدرت خودت شک کنی و این هم خودش به صورت تنها تنزل اعتماد به نفسو در پی داره بماند....
ــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد خندیدن دیگران هم باید بگم که یکی میگه........اگه بهت خندیدن تو هم بخند و با همدیگه بخندین......اینکار نشون میده که اعتماد به نفس داری و سوتی خودتو قبول کردی.......
خودم تو این شرایط بودم و این توصیه رو انجام دادم.....جواب داد.......و تفکر من اینطور شکل گرفت که خندیدن جو و فضا رو عوض میکنه مخصوصا اگه جمعی باشه..........

( البته جمله ها همه درسته و نیازی به تایید من نداره و مطمئنا اگر هم من در ادامه ی صحبتا ی دوستان حرفی میزنم فقط و فقط به خاطر اینه که این جمله ها منو یاده یه سری چیزا میندازه و من به خاطر همین جمله ها رو ادامه میدم)
در ادامه ی جمله های خوبه خانوم دختره تنها....باید بگم که در ادامه ی مسیر و تا اون جایی که من حس کردم شخص به یه آرامش توام با بیخیالی میرسه.........
و اینکه طرف باید خودشو خوب جذاب و تاثیر گذار تو ذهنه خودش تلقی کنه نیاز به یه چیزی برای فک کردن و نشخوار ذهنی داره........مثلا:
من فلان روز عالی درخشیدم......پس همین میشه واسه من یه تفکر واسه فکر کردن........اونقد بهش فک میکنم و فک میکنم و فک میکنم تا برام بشه یه عادت و خودمو اینگونه میشناسم که من همیشه عالی هستم......(گرچه در واقعیت فقط اون روز عالی درخشیدم ولی ذهن من اینطور فک نمیکنه و باور کرده که من همیشه عالی ام)
حتما باید یه روزی تو زندگی تون بوده باشه که احساسه عالی داشتین.....و هر چه این روز به زمان حالتون نزدیک تر باشه تاثیر خودشو بیشتر میذاره............پس اگرم فک میکنیم که همچین روزی رو تو زندگیمون نداشتیم که من شک دارم پس بهتره یه همچین روزی رو بسازیم...
من حتی حوصله خوندن پست های طولانی شما رو ندارم......
مگه اجتماع چی داره که بخوایم اجتماعی بشیم.........................42
(1391 تير 18، 21:44)CAMARO SS نوشته است: [ -> ]من حتی حوصله خوندن پست های طولانی شما رو ندارم......
مگه اجتماع چی داره که بخوایم اجتماعی بشیم.........................42
1-حداقل یه درصد دوست داری اجتماعی شی......چون یه پست اینجا گذاشتی
2-حوصله نداری چون تو اجتماع نیستی.....
3-یه لحظه خودتو تنها تصور کن یعنی هیچکی نباشه فقط تو باشی.....چه بخوای چه نخوای اجتماع داره به صورت مستقیم و غیر مسقیم نیازهاتو بر طرف میکنه.......
4-موضوع سره اینه که آیا تو هم میخوای تاثیر مستقیم تو اجتماع داشته باشی یا نه؟؟
5-عمره 120 ساله فقط برای زندگی و لذت بردن نیست........یه اسمی باید از تو به جا بمونه....
6-اجتماع موجه مثبت و منفی داره.....من میرم بیرون تا موجای مثبتو جمع کنم.......دلیل علمی واسش ندارم ولی حسه خوبی میده و حسه خوب اون چیزیه که من دنبالشم.....
7-تنهایی تا یه جایی لذت بخشه ولی بعد عذاب آوره و اگه تو این سنین پیشگیری نشه تا آخر عمر باهامونه
8-اجتماعی شدن معنیش این نیست که 24 ساعت بیرون باشی همینقد که بعضی اوقات بیرون کار داری با افراد اشنا و غریبه تا حدی تعامل و همکاری داشته باشی میشه گفت عضوی از اجتماعی...
9-انگیزه میخوایم برای اجتماعی شدن...........به اونایی که اجتماعی هستن نگاه کن....
10-تفکر دو نفر بهتر از یه نفره
11-همه اینایی که گفتمو دلیل نمیشه خودم انجام داده باشم ولی انجام ندادن من دلیل بر نا درستی نیست......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی از دلایل به ذهنه منو شما میرسه واسه اجتماعی شدن مثل اونچیزایی که به ذهنه من رسیده نوشتم......که مسلما به ذهنه شما بیشتر میرسه ولی همه اینا یه طرف...داشتن انگیزه برای تعامل با دیگران یه طرف.........
(1388 آبان 6، 2:03)مريم گلى نوشته است: [ -> ]ریشه مشکل شاید حس غریبه گی هست..
من خودم گاهي اجتماعي ميشم گاهي(اغلب) هم نه..
اجتماعي شدن گاهي خيلي سخته.. مثلا دلت گرفته.. به هر کي زنگ ميزني حس ميکني وقت نداره زود قطع می کنی.. یادت باشه اغلب این یک حسه..
مخصوصا تو تهران که آدم گاهی یادش میره انسانه، دل داره..
راستی اجتماعی بودن یعنی چی؟ برای من اجتماعی بودن یعنی وقتی سوار تاکسی میشم بلند یک سلاااااااااااااام بشاش بگم.. اگر تو خیابون با یکی چشم تو چشم شدم بگم سلام.. نگم این یارو چی رو بر و بر نگاه میکرد و با خشم یا شرم رو برگردونم.. حیف که نمیشه..
برای دعوت دوستانم برای نوشیدن یک چای یا قهوه یا حتی صرف شام با دل خودم کلی کلنجار نرم.. همه اینا در گرو یک لحظه اراده هست..
خلاصه نباید کوچیکترین لحظه ها رو از دست داد..

سلام به همگی
نمیدونم سر میزنید به اینجا یا نه ولی میخوام یه چیزی رو بگم.
من تو برقراری روابط با جنس مخالف یه چیزی فراتر از فاجعه هستم. یه بابایی میگفت بزرگتر بشی درست میشه ولی مثل اینکه درست شدنی نیست.
این رابطه به نظر من یکی از المان های مهم اجتماعی بودنه و من توش خیلی ضعیفم. فکر کنم همون قضیه اعتماد به نفس باشه. ولی مشکل اینجاست که من در محیطی هستم که بقیه پسرا نسبت به من برتری دارن و این باعث شده اعتماد به نفسم به زیر صفر کاهش پیدا کنه.

در ضمن در مورد اون تست روانشناسی ص اول باید بگم متاسفانه جواب نداد. یا اون اشتباه کرده یا من خودمو اصلا نمی شناسم.wacko2
(1391 شهريور 13، 21:08)amn020 نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
نمیدونم سر میزنید به اینجا یا نه ولی میخوام یه چیزی رو بگم.
من تو برقراری روابط با جنس مخالف یه چیزی فراتر از فاجعه هستم. یه بابایی میگفت بزرگتر بشی درست میشه ولی مثل اینکه درست شدنی نیست.
این رابطه به نظر من یکی از المان های مهم اجتماعی بودنه و من توش خیلی ضعیفم. فکر کنم همون قضیه اعتماد به نفس باشه. ولی مشکل اینجاست که من در محیطی هستم که بقیه پسرا نسبت به من برتری دارن و این باعث شده اعتماد به نفسم به زیر صفر کاهش پیدا کنه.

در ضمن در مورد اون تست روانشناسی ص اول باید بگم متاسفانه جواب نداد. یا اون اشتباه کرده یا من خودمو اصلا نمی شناسم.wacko2
سلام برادر....

روزت بخیر....

من جات بودم دو حالت برا خودم در نظر میگرفتم......یا میرفتم تو دهن شیر که مشکلمو یهو حل کنم............

یا قبلش یه خورده برنامه ریزی مکردم که به تدریج مشکلم حل شه.........

خودمونیم راه اولیه یه خورده برا آدم سخته...42

ولی راهه دوم خوبه که آروم آروم اعتماد به نفس زیاد شه......

یه سری کارا میشه کرد.......حتما نباید مستقیم با جنس مخالف ارتباط داشت..........تو یه جاهایی باش که از هر دو جنس وجود داشته باشن.....

یا مثلا اگه تو دو دانشگاهی که تو کارهای گروهی شرکت کن........من برا خودم معتقدم که آروم آروم مشکل حل میشه.........


البته اینکه گفتن بزرگتر بشی مشکل حل میشه پر بیراه نگفته.............

مثلا برا خودم.......

میدونی که ما مشکل خ.ا داشتیم........یا تو ما حس خجالت نسبت به جنس مخالف پیدا میشه یا حس تنفر.........

برا من چند سال پیش خجالت بود بعد جاشو به تنفر داد....(یادمه با یه بنده خدایی هم خیلی خشن صحبت کردم حسه بدی داشت42).......الانم یه حس بی خیالی و بی اهمیتی جاشو گرفته............

البته من احساس میکنم این ضعفی که تو خودت احساس میکنی برات شده دغدغه و فکرتو مشغول کرده که اینم کم رو اعماد به نفست تاثیر نذاشته..........

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته آرمان جان من با صورت مسئله یه مشکلی دارم که میگین نیازه ارتباط داشته باشی.................من همچین احساسی ندارم......ولی خب سوال کردی منم یه سری بالا پایین ها تو اعتماد به نفسم تو این چند ساله داشتم که یه چیزایی رو بهت گفتم....303
درود بر شما دوست عزیز....303

احساس نیاز مگه میشه نداشته باشیم برادر....4fvfcja.....منتها فک نکنم شیخ رجب گفته باشه رابطه ی الان لازم باشه برای ازدواج در آینده.......

به قول خوده ایشون همه چیزی خوب است اگر برای خدا باشد.........به نظرت برای خداست این رابطه های موقت........من همیشه به خودم گفتم: تو نمیدونی چی تو ذهن اون بنده ی

خدا(دختر) هست..........پس نمیتونی دم به دقیقه یکی رو گیر بیاری بعد بندازیش دور و این داستانا...........میلاد جان شما خودتو نبین آدم خوبی هستی......خیلی ها وضعشون

خرابه......توصیه ما هم باید طوری باشه که به کار همه بیاد......

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

درسته شندیم که همه ی مردا تا حالا خ.ا رو تجربه کردن جز عده معدودی.....(البته فقط شنیدم)

ــــــــــــــــــــــــــــــ
البته من عادی بودنو همرنگ جامعه بودن ترجمه نمیکنم.......چون جامعه که این بوده وضعش اینه!(اینه رو فهمیدی؟!4fvfcja)........پس من متفاوت باشم تا تغییرات ایجاد کنم.........(البته این یه حس درونیه و به هیچکس اینو توصیه نمیکنم)
ــــــــــــــــــــــــــــــ

روابط با جنس مخالف رو من در فامیل در حده معمول و به قول شما عادی دارم...........چرا.......چون طرفمو میشناسم......

البته من یه نمونه متناقضم با جمله ای که گفتید......من خانواده اجتماعی.....روابط از یک طرف آزاد از طرفی معمولی.......و از یه طرف مذهبی و از طرفه دیگه نه......در کل در انتخاب آزاد و باز هم رابطه بین دختر و پسر رو توصیه نمیکنم.......بهش بگید املی4fvfcja......ولی من آزادانه انتخاب کردم.....
نقل قول: میگم عادی باشیم و عادی رفتار کنیم

اگه میتونی بسم الله......به خدا!!

نقل قول: انقدر در رابطه با جنس مخالف سراغ شهوت رو نگیریم!

اگه تونستی طولانی مدت عادی باشی و شهوت سراغت نیاد.......از نظر من ایولله داری......ولی خب من محتاطم یه درصد احتمال فساد بدم توش نمیرم........قوانین خشک ریاضی.............به نظر مدیریت آدمو ریسک پذیر میکنه نه.......رو تو صدق میکنه؟؟

نقل قول: مشمئز کننده است برخی نگاه هایی که رابطه با جنس مخالف رو محدود در مسائل جنسی میدونن.از نظر تو نیست؟

مسلما برای من همینطوره برادر......
با یه دیدی بهش میگن واقع بینانه......که البته من در آرمان شهره خودم دوست دارم مردم رو عادی همینجوری که تو میگی تصور کنم ولی تجربه های گذشته چیزای دیگه ای میگه............اتفاقات الان چیزای دیگه ای میگه.......فطرت آدمیزاد همیشه خوبی رو خواسته من چرا بگم نه.......گفتم حالا متفاوت باشم ولی نه در این حد....


نقل قول: من قبلا از یه چیز ضربه می خوردم شخصا و اون نگاه نکردن به صورت خانم ها بود.

از بس نگاه نمی کردم دیگه وقتی یه خانم باهام حرف می زد سرم رو می انداختم پایین و باکلی خجالت باهاشون صحبت می کردم.
یه وضع افتضاحی

مثلا با این کار دیانتم رو ثابت می کردم؟

خب اینو من میذارم به حساب بی احترامی به طرف........اگه کسی موقع صحبت به صورت من نگاه نکنه میذارم به حساب اینکه حوصلش سر رفته و بی احترامی تلقی میکنم...............این قاعده رو خوشبختانه میدونستم.......
این ربطی به دیانت نداره......ساده ست........تا جایی که بهمون اجازه داده شده نگاه کردن ایرادی نداره........میدونم چی میگی.......بعضی اوقات آدما میخوان کاسه داغ تر از آش شن.........


نقل قول: اگر مثل افراد عادی صحبت می کردم یا رابطه برقرار می کردم خا هم به دنبالش نمیومد....

خب خیلی این حرکت رو خ.ا من تاثیر نداشت.....نمیدونم در جواب چی بگم!!!


نقل قول: ناراحت نشو داداش.

ولی این همه اش توهمه

الان من و توئی که سعی کردیم متفاوت باشیم کمک کردیم که تغییرات مثبت ایجاد شه؟

تغییر مثبت ایجاد کردیم؟

از روز روشن تره که نه!!

یه رفیقی داشتیم در دوران دبیرستان همش میگفت آقا جمع نبند.....4fvfcja

خب.....

پیشنهادی برای تغییر مثبت داری؟با کمال میل حاضرم بشنوم و استفاده کنم........Smiley-face-thumb

ولی خب این جمله که نوشتی یه جوری به آدم میگه....stop.... مثل پلیس راهنمایی رانندگی که میگه بزن کنار........

ولی خب از اونجایی که یه آشنایی محدود نسبت به شما دارم متوجه هستم که صرفا میخوای بگی تا الان کاری نکردیم.......و من تا حدی قبول میکنم ولی آینده رو هیچ کسی ازش خبر نداره........من الان اگه سنمم زیاد بود وکاری نکرده بودم در جهته مثبت بازم به خودم میگفتم در آینده حتما یه فرجی میشه.......



نقل قول: امیدوارم درک کنی حرفمو
با جان و دل برادر......


نقل قول: ببین افراد مذهبی ای رو میشناسم در دانشگاه که خیلی راحت چشم تو چشم جنس مخالف نگاه می کنن،بسیجی هم هستن،نمازشونم دارم میبینم که هر روز میخونن.و مطمئن باش خ ا هم نمیکنن.

ظاهر روت تاثیر نذاره برادر......


نقل قول: مگه تمام کسانی که اجتماعی هستند و به قولی عادی هستند دوست جنس مخالف دارند داداشی؟
پیشنهاد میکنم کمی تفکرت رو در مورد این قضیه تغییر بدی[تصویر:  8.gif]

این قسمت رو متوجه نشدم برادر.....
خب بذار تفکر خودم رو در این زمینه تمام و کمال بهت بگم:

من وقتی میگم اهمیت نمیدم به جنس مخالف منظور این نیست که نیازی ندارم منظور اینه که قضیه رو خیلی بزرگ نمیکنم........نمیخوام واسم بشه دغدغه.......چون احساس پیشرفت بهم نمیده.........احساس جلو رفتن.......موفقیت.........این احساسا رو با این نوع فکر کردن پیدا نمیکنم و من فقط دنبال اونا هستم........سهیل 21 ساله الان همچین احساسی نمیکنه که بره دنبال رابطه با دختر حتی صرفا عادی........چون میتونه فعلا تمام مشکلاتشو با پسر ها حل کنه و نیازی به جنس مخالف نداره ولی مطمئن باشید اگر جنس مخالف از من کمکی بگیره تمام و کمال به همون اندازه که به دوستانم کمک میکنم بهش کمک میکنم........(این از تفکر سهیل 21 ساله)

شاید سهیل 24 یا 25 ساله تفکرش تغییر کنه...........مطمئنا تغییر میکنه..........همیشه به خودم میگم......رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.....آروم آروم......وقتش برسه خودم به خودم کمک میکنم..........مطمئن باش اگه موقع ش برسه بی پروا میشم.....خودمو میشناسم...........



نقل قول: عابد با دیدن این صحنه،آب از ابکشش ریخت...!

برادر با این داستان منو رو نوع تفکرم مصر تر و محکم تر کردی.....

خب برای حل این مشکل پیشنهاد شما این بود که برای اینکه به حال روز این عابد نیفتیم

عادی با جنس مخالف رفتار کنیم تا به مشکل این بنده ی خدا دچار نشیم.....درست فهمیدم یا نه؟
راستش منم فکر می کنم اینکه ادم خیلی کنار بکشه اشتباهه
شاید لازمه ما یاد بگیریم روابطمون با هر کسی فارغ ازجنسیتش یه رابطه است با یه انسان من فکر می کنم عادی بودن خیلی بهتره
تا اینکه بخوایم خیلی سر پایین بندازیم و اینا
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21