کانون

نسخه‌ی کامل: مشاوره
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام 


برای احساس تنهایی خیلی زیاد چیکار کنیم 

خوشم از فامیل هامون و اطرافیانمون اصلا نمیاد 

کلا با شخصیت شون نمیتونم ارتباط بگیرم  جز یه دایی و یه عمو 

عمو ام رو ک خیلی دوست دارم
ولی داییم هیچ وقت باهام حرف  نمیزنه سمتم نمیاد 

خونه بابا بزرگم (بابای مامانم )هم که میرم احساس میکنم یه آدم اضافی ام و برا همه مزاحمم
هی از خودم می پرسم برا چی اینجا میام 
برا کی میام 
دوستام  خیلی خیلی کمن 
خانواده پدریم ب ندرت چی بشه ک با من حرفی بزنن 
هر سری من باید ی قدم بردارم برم جلو تا شاید اونام ی قدمی بردارن
خانواده مادری ام فقط اگه کارشون ی جا  گیر بکنه یاد من بیوفتن تا بگن هوی فلانی فلان کارو کن 

احساس میکنم همه جا خرابم کردن  پیش همه
مدتی هست در مورد خ ا تحقیق میکنم 

از یه رتبه برتر در بارش پرسیدم 
۷ دقیقه ویس برام فرستاد 
کل مطلبش ابن بود که نمیخوام حرف کلیشه ای بهت بزنم 
اما من همین دانشگاه رتبه زیر ۱۰۰ دیدم که میگه اگه این کارو نکنم نمیتونم درس بخونم! 
و به من توصیه کرد بشینم  فکر کنم که اگه برام آسیبی داره ترک کنم 

ب این اکتفا نکردم... 
رفتم تو یه چنل تلگرام ک‌ادمینش چند تا روانشناس هستن سرچ زدم خ ا.. 
ی ویدیو باز شد
دانلودش کردم 
ایشون گفتن که چون از بچگی در جامعه مذهبی بزرگ شدیم هر چقدر از این موضوع فرار کنیم ک خ ا گناه هست بیشتر میاد سراغ مون و بیشتر انجامش میدیم و ترک برامون سخت میشه 
پس باید تلاش کنیم بخاطر حفاظت از انرژی روانی خودمون خ ا رو بزاریم کنار 

و ترک تدریجی پیشنهاد کردن چون اعتقاد داشتن ی شبه این موضوع و کنار نمیشه گذاشت
در آخر ی نمودار پیشنهاد کردن 
که روز های هفته  و داخلش می‌نویسیم و بعد می نویسم روزانه فرضا چند بار انجام می دیم 
بعدا هی کم و کمتر ش می کنیم تا جایی که به ماهی یکبار برسه بعد ماهی یکبار هم دیگه انجام نخواهیم داد
(1401 مرداد 1، 22:19)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام داداش جان Khansariha (18)
بابت اینکه در مسیر زندگی گرفتار موانع هستی ناراحت هستم.

این موانعی که مطرح کردی، فقط دغدغه شما نیست. همون طور که خودت هم گفتی مشکل خیلی از نوجوان ها و جوان هاست.

نیاز عاطفی و نیاز جنسی جزء نیازهایی هستند که بایستی به درستی و در وقت مناسب تامین بشه.
حق داری که ناراحت باشی از اینکه نمی تونی این نیازها رو برآورده کنی.

متاسفانه عوامل بسیاری در به وجود اومدن و تشدید این موانع نقش دارند.

داداش جان، وقتی از طرف خانواده ات محبتی که انتظار داشتی و دریافت نکردی راه چاره اش چی می تونه باشه؟
در دورانی هستیم که رابطه ها بسیار سست شدند نه فقط رابطه های نامشروع که از اساس باطل و سست هستند بلکه حتی رابطه های خانوادگی، خویشاوندی و دوستانه هم همین طور شده.
علت های زیادی داره، یکی از علت های مهمش وابستگی انسان ها به دنیای مجازی و به نوعی فرار از دنیای حقیقی هست.

حالا داداش جان، در این وضعیتی که نمیشه به هر رابطه ای اعتماد کرد، تنها تکیه گاه محکم در روابط انسانی، رابطه با خانواده ات هست.
می دونم در این سنی که هستی، احساس نیاز شدیدی به محبت شدن و محبت کردن داری که البته با تایید طلبی هم همراه میشه.

همین نیاز باعث میشه که عده ای از نوجوان ها و جوان ها احساس کنند با انجام کارهایی که باعث دیده شدنشون میشه، می تونن جلب توجه کنند و محبت سایرین رو به خودشون جلب کنند.

پس داداش جان هر چه قدر هم به نظرت خانواده ات در محبت کردن کم گذاشتند، باز هم نزدیک ترین افراد به شما هستند و بیشتر از هر کسی می تونن وضعیت شما رو درک کنند.

اینکه میگی محبت همسر با محبت مادر تفاوت داره درسته.
اما داداش جان خودت هم می دونی که اوضاع ازدواج خوب نیست و متاسفانه از ملاک های دین مبین اسلام بسیار فاصله گرفتیم.
تا جایی که بسیاری از ازدواج هایی هم که صورت می گیره دیر یا زود منجر به طلاق میشه.
رسیدن به معیارهای اسلامی برای تشکیل خانواده بسیار سخت شده چه از طرف پسرها و چه از طرف دخترها.
موانع زیادی بر سر راه ازدواج هست که بیان کردن اون ها از حوصله این بحث خارج هست.
قبلاً در گروه صراط مستقیم راجع به ازدواج صحبت می کردیم. این پست یکی از اون موارد هست.

در هر حال داداش جان وقتی امکانی برای برآورده شدن نیازهای عاطفی و جنسی ار راه حلال و شرعی نیست، تنها راهی که باقی می مونه اینه که برای حفظ پاکی تلاشمون رو خیلی بیشتر کنیم.
و از خدا کمک بخواهیم و هر چه بیشتر ارتباط معنوی مون با خدا و معصومین علیهم السلام رو بهتر کنیم.
و البته سعی کنیم ارتباطمون رو با اعضای خانواده که نزدیک ترین افراد به ما هستند رو قوی تر کنیم.

مطئمناً راه هایی وجود داره بتونی محبت خانواده ات رو جلب کنی.
ببین خانواده ات رو چه طور می تونی خوشحال کنی. حتماً راه هایی وجود داره.
تا جایی که اگر خدای نکرده کار حرام ازت نخوان می تونی کارهایی که باعث خوشحالیشون میشه رو انجام بدی.

داداش جان در کنار همه این ها هم تلاش کن تا آگاهیت رو نسبت به ازدواج و حقوق زن و شوهر نسبت به هم و وظابف پدر و مادر نسبت به فرزندان و بالعکس و به طور کلی حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم رو بیشتر کنی.
البته این کسب آگاهی باید از مسیر مورد تایید قرآن و اهل بیت علیهم السلام بگذره تا ضامن خوشبختی بشه.

و تلاش کن تا شرایط ازدواج و نیازهای مالی رو تا جای ممکن و در حد توانت فراهم کنی.

ان شاء الله موفق باشی Khansariha (18)
یا علی
سلام خدمت داداش صادقین، از اونجا که میگی رابطه ها سست شدن، درست ولی هنوز رابطه های محکم و پایداری هستن که با وفاداری ادامه میدن و یه زندگی رو باهم میسازن، البته ک این رابطه ها، از مجازی و لانگ دیستنس نیست، بلکه با این که داخل مجازی هست بلکه خانواده های هم دیگه خبر دارن از رابطشون و این دو دارن به رابطشون ادامه میدم حالا بماند اوضاع واقعا خوب نیست نمیدونیم یقه کی هم بگیریم، و دستمون جایی بند نیست، رابطه های نامشروع سرجاش که چه قد شل و سست و آبکی هستن، رابطه های پایدار و سالم هم سرجای خودش...، 
گفتی خانواده حقیقتش خانواده ما هم تو این شرایط سخت اوضاع پایداری نداره، تو زندگی پر از دغدغه و مشکلات از اقتصاد و... هست که میگم پدرم ذهنش درگیره مشغوله ما خودمون هم همینطور توی زندگی در حال حاضر توی بحران هستیم و من با این حاله الانم نمیتونم با خانواده ارتباط برقرار کنم چطور ارتباطی برقرار کنم؟ وقتی مشکلاتم رو توضیح دادم که طرد شدم تو این مدت از طرف خانواده بهم محبت نشده، دوسم دارن خیلییی هم دوسم دارن بهم لطف دارن رابطم باهاشون خوبه اما از لحاظ عاطفی تو یه زمانی خیلی به من بی مهری شد ناخواسته و ناآگاهانه، وقتی من 13 سالم بود 14 سالم بود تازه به سن بلوغ رسیده بودم میدیدم پدرم چطور با من برخورد می کنه و چطور با خواهرم برخورد می کنه... خواهرم که 8 سالش بود، وقتی صبح میشد چه صبح بخیری به اون میگفتن و به من زوری نگاه می کردن، یه طوری شده بود ک دیگه برام عادی شده بود... انقدر هم اون موقع به من زور میگفتن کار ازم میخواستن قبول نمی کردم دعوا و بحث باهام می کردن... هرچیم میشد هرچیم میگفتم میگفتن تو پسری اون دختره، 
تو بزرگی اون کوچیکه، من حتی به مادرم اینو وقتی 8 سالم بود گفتم که فقط به اون محبت می کنید و گفت تو بزرگ شدی تو پسری... با این ک بعدش خواست به من محبت کنه دستی بکشه رو سرم ولی من دیگه غرورم نذاشت اون محبت اصلا به چشم نمیومد و نمیخواستم دیگه...، 
من الان با این حالم که انقد اعتیادم شدید شده دیگه اصلا نمیتونم با مادرم رابطه برقرار کنم انقدر که این اعتیاد آسیب زا هستش، یه زمانی وقتی 40 50 روز پاک بودم آره دلم میخواست حتی قدم برداشتم به خواهرم محبت کردم البته که محبت می کنم و دوسشون دارم، بی نهایت هم دوسشون دارم، اما وقتی از طرف خواهرم ک ازم 5 سال کوچیکتره بعد از چندین بار محبت کردن تو دعوامون یهو کوتاه اومدم و محبت کردم بهش، بعد از چند بار وقتی ازش خواستم و اون واکنشی نداد تو جواب محبت هام همین اول دلمو شکوند دلمو سرد کرد نسبت به محبت هایی که کردم، و بعد از این لغزش ها و اعتیاد به شدت شدیدم، دیگه اون مهر و محبتی که بخوام به مادرم بکنم با این اتفاق هایی که گفتم فرصت نشد و الانم به دلایلی که گفتم نمیشه، و اگر اگر اگر هم بر فرض مثال میشد، همونطور ک گفتم و گفتید بازم رابطه ی با مادر با رابطه ای که آدم بخواد با جنس مخلافش داشته باشه از لحاظ عاطفی و مهر محبت متفاوته و فرق داره، منم تا وقتی که حالم خوب نباشه اوضاع ترکم اینطور باشه نمیتونم با مادرم ارتباط عاطفی برقرار کنم حتی حالت عادیش هم سخته برام، ولی به هرحال خانواده الان نمیشه ارتباطم رو دارما با پدرم رابطمون الان اوکیه اما چی بگم از این وضعیت...
(1401 مرداد 2، 9:51)ایرانا نوشته است: [ -> ]
نقل قول: سلام

جبران خلا نه، نیازه که هرکسی با جنس مخالفش ارتباط داشته باشه، اونطوری که آفریده شدیم و در درون هممون این میل هست، و منم دوس دارم که به این چیز عمل کنم میخوام از درون میخوام، (من یه شرایط خاصی هم پیدا کردم که اگه لازم باشه اینجا مطرحش می کنم...) حالا دارم میگم این تنهایی و رابطه نداشتن منو به سمت فیلم میکشونه چون من احساس تنهایی می کنم وسوسه فیلم میشم و فیلم باعث تصویر سازی ذهنی میشه که منو سمت خ ا می کشونه خوده خ ا غلطه اشتباه حالا این دوتا بیماری که بدتر هستن قاطی میشن باهاش


نقل قول:  من اگه بخوام میتونم هزاران رفیق داشته باشم و ارتباط داشته باشم باهاشون میتونم همینطور با دخترا هم رابطه داشته باشم، الان شما چطور اومدید کسی که به عنوان همسر میخواد وارد زندگی بشه رو با مادر مقایسه کردید، عادی شدن روابط خب درست بعد از یه سال دو سال یا اصن چندماه عادی میشه اما رابطه نوع رابطه فرق داره، دو تا آدم باهم یکی میشن یه زندگی میشه باهم دیگه کامل میشن، این عشق میتونه با گذشت زمان بیشتر و بیشتر بشه اینطوریم نیست که بگی آره بعد از دوسال دیگه عادی میشه انگار نه انگار، نه تازه تشکیل خانواده گسترش پیدا می کنه بچه دار میشن زوجین، وارد یه مرحله بالاتر یه تجربه جدیدتر و.... حالا این ک اون دختر با پدرش چطور رابطه داشته باشه جدا...،
بعد من الان مقصدوم از حرفایی که زدم اصلا ازدواج و اینا نیست که شما الان اینا رو مطرح کردید،


نقل قول: ارتباطم باهاشون عادیه ولی ارتباط عاطفی صفره صفر

من مادرم هرچقدرم که دوسم داره چیزی که حس می کنم و واقعیته اینه که اونطوری که باید با من ارتباط عاطفی برقرار نکرد، حداقل از 7 سالگی به اینور با من ارتباط عاطفی نداشت توجه نکرد، من قبلا به خودشم گفتم اینو تا یه مدت سعی کرد تا حدی محبت کنه اینم من نخواستم چون وقتی گفته بودم دیگه خوشم نمیومد، الانم دوس ندارم که بگم غرورم نمیذاره اصن گفتن من چه فایده ای داره که مامان بیا به من محبت کن این محبت رو من هیچوقت نمیخوام وقتی بگم دیگه ارزشی نداره برام، بیاد محبت کنه منم محبت کنم و من به عنوان این که اون مادرمه اینو میخوام که اون بیاد نه این که من برم من همچین چیزیو نمیخوام، اما نیاید اینو با رابطه دختر حالا ازدواج قاطی کنید چون این مادره اونی که بخواد با من رابطه داشته باشه میشه همسر یا اگه شرعی نباشه میشه دوست دختر رل، اکس، پارنتر یا هزاران اسم دیگه ای که گذاشتن روش این زمین تا آسمون با رابطه با مادر فرق می کنه الان نیاید اینا رو قاطی کنید که من تو آینده از همسرم همین توقع رو خواهم داشت نه اصلا هم اینطوری نیست، من تو تمام این 10 11 سالی که گذشت از کسی که مادرم بود ارتباط عاطفی و محبت عاطفی ندیدم آدما از طریق های مختلفی احساسات دارن و میشه باهاشون ارتباط برقرار کرد یکی با یه گل احساس محبت رو دریافت می کنه یکی با دوست دارم و هرکسی متفاوته، اما مادره من نتونست با من این ارتباط رو برقرار کنه و نکردش، همچنین خواهرم، از بچگی خیلی رابطه خوبی نداشتیم خب، اما محبت رو من بهش داشتم، یه مدت بهش محبت کردم اما وقتی ازش خواستم که محبت کنه نکرد ببینید ازش خواستم گفتم چند بار هم این کارو کردم اما قبول نکرد، من کم و بیش بازم دارم بهش محبت می کنم اما اون هیچ محبتی نمی کنه، کوچیکترین محبتی من نمیبینم و واقعا هم نیست

سلام مجدد

نکات خیلی قشنگیو گفتین
درسته ، یه بخشی نیازه ادمی زاده
خدایی هم ک ادمو خلق کرده ، یه راه برطرف شدن این نیاز رو در بدن گذاشته 53258zu2qvp1d9v

اما اما اماااا
این نیاز ، زمانی میتونه براورده بشه ،سیستم بدن از تعادل خارج نشه


یه وقتی هست ، من ماهی یه بار ، ۲ ماهی یه بار اعتیاد به این کار دارم، سیستم کلی بدن و ذهنی من درگیر این کار نیست
این میتونه یه توجیه برای انجام خ.ا باشه

اما وقتی از حالت عادی خارج میشه ، اعتباد گونه میشه ، سیستم فکری احساسی ذهنی منو به هم میریزه ، دیگه این فراتر از یه احساس نیازه 53258zu2qvp1d9v

یعنی همون لایه های عمیق تری ک ازش گفتین، احساس تنهایی ، احساسای منفی 49-2

خب
پس تا این درست نشه، اعتیاده به فیلم و خ.ا اینا همچنان باقی میمونه

نقل قول: ببینید خب این یه بحثه دیگس آدم اگر آگاهانه قدم برداره رابطه سالم خواهد بود،

تنهاییه من از چی میاد؟ از این که آدم رفیق بازی نیستم، از این که تو گروه های مجازی نیستم اینستا اصلا ندارم تلگرام نمیرم، تو خانواده هم خودم تک هستم دیگه کسی هم سن و سال من نیست، من تنهاییم از چیه؟


قبول  53258zu2qvp1d9v
یه بخشی از احساس تنهایی بخاطر اینکه ،تو فضاهایی ک قشنگ نیستن رفت و امد نمیکنین ، به وجود اومده
یا چون شبیه خیلیا رفتار نمیکنین حس تنهایی دارین

اما یه سری محیط های جایگزین هم وجود داره 49-2
اگه فرضا با دوستاتون بیرون نمیرین ک مثلا سیگار نکشین، یا شبیه شون نشین
محیط های سالمی هم هست ک فعالیت های مثبتی انجام میدن، میتونین عضو این گروه ها بشین

مثلا توی یه هئت یا مسجدی فعالیت کنین، با بچه های اونجا ، ادم همفکر خودتونو پیدا کنین  49-2
این دلیل نمیشه ک بخواییم انزوا در پیش بگیریم، اتفاقا ، اگر محیط مناسبی وجود نداره ما میتونیم بسازیمش 53258zu2qvp1d9v
مثال زیاده ، حتی تو مدرسه ، محیط کارتون ،میتونین ادمایی ک همفکرتون هستنو پیدا کنین 49-2

درمورد بحث مادر 4chsmu1

اینو حتما باید جواب بدم
چون میدونم جای سوال برای بقیه هم هست 53258zu2qvp1d9v


بله تو خانواده ، کار یه طرفه جلو نمیره 53258zu2qvp1d9v
یعنی ضمن اینکه شما دارین علمتونو بالامیبرین، اگاهی رو یواش یواش به خانواده هم باید انتقال بدین
وگرنه میشه حالت فداکاری و حتی ممکنه ک حالتونو بدتر کنه 49-2

اماااا 
چرا گفتم، رابطه با مادرتون خیلی اهمیت داره
اولین جنس مخالفی ک شما باهاش ارتباط داشتین، احساس امنیت ، ازش گرفتین مادرتون بوده 
و برای یه دختر ، اولین جنس مخالف پدرش 53258zu2qvp1d9v

یه اصطلاحی تو روانشناسی هست زیاد اسمشو شنیدیم، بهش میگن طرحواره 49-2

یعنی من 
یه برخوردی ، یه پیش زمینه ای از موضوعی توی ذهنم دارم
وقتی با یه موضوعی شبیه با موضوعی ک تو ذهنم هست برخورد میکنم، واکنش نشون میدم 53258zu2qvp1d9v
شاید خیلی شدیدتر هم واکنش نشون بدم

مثال
(مثال ها واقعین )
یه دختری از طرف پدرش طرد شده، در بعضی فرهنگها داریم، دختر بچه ک یکم بزرگتر میشه دیگه پدر در آغوش نمیگیره دخترشو، بهش محبت نمیکنه
حالا این دختر با طرحواره طرد شدگی بزرگ شده 
شوهرش ک یکم روال عادی میشه ، مثل روزای اول بهش ابراز علاقه نمیکنه ، این تو ذهنش کلید میخوره ک 
نکنه دیگه منو دوست نداره
نکنه سرش جایی گرمه 
نکنه ...
و اینجا شروع داستانه 53258zu2qvp1d9v


یا یه آقا پسر
مادری ک میاد از پسرش میپرسه ، پسرم داری چیکار میکنی؟
(صدا اروم ، لحن دستوری نیست 53258zu2qvp1d9v)

و اون پسر با پرخاش جواب میده، ممکنه صداشو بالا ببره
ممکنه


بعد از اینکه ازدواج کنه ، بر فرض زنش هم تله طرد شدگی داره
فکر میکنین چه اتفاقی میافته؟ 53258zu2qvp1d9v

زندگی ک با عشق شروع شده ، به یه چالش میرسه 53258zu2qvp1d9v

قرار نیست ، چون ما میخواییم یه زندگی جدید رو شروع کنیم ، هیییچ وقت توش دعوا نباشه 
هیییچ وقت بحثمون نشه ، چون همو دوست داریم

( دارم اون بتی ک از آینده و رابطه تو ذهنتونه رو میشکنما ، بحث عوض نشده خیالتون تخت 4chsmu1)

الان تو همین زندگی عادی سطح ارتباط با نزدیکانم، پدر و مادرم چه قدره
اگه الان این ارتباط ترمیم نشه بعدا ، هرررر چه قدرم کسی رو دوست داشته باشین 
مشکلات گریبان گیرتون میشه

بعد اونجا کار خیلی سختتره ... Hanghead

۲ نفر از ۲ دنیای کاملا متفاوت ، در کنار هم میخوان قرار بگیرن، و این سر آغاز چالشه 53258zu2qvp1d9v
و خیلییی وقتا ممکنه ادما نخوان، برای یه هدف مشترک تلاش کنن، ایناست ک مشکل افرین میشه 49-2
بله اگه اون لذت ها و زیبایی های ازدواج نبود ک ادما ازدواج نمیکردن،
به قول حافظ 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها 53258zu2qvp1d9v

این بخش بالایی حرفامو تو ذهنتون بزارین کنار
حالا این بخشو بخونین 53258zu2qvp1d9v



آقا امیر ، بر فرض اگر هیچ کدوم از این چالشا هم نباشه
یعنی با خودتون بگین 
من الان یه نفرو دارم ک اگه کل دنیا هم نباشن، با این یه نفر میتونم رشد کنم

وقتی ک اعتیاد شدید به فیلم داشته باشین و ترک نشه ، سر کوچیک ترین بحث 
سر کوچیکترین دلخوری 


دوباره برگشت میزنین ، روی خ.ا و فیلم 53258zu2qvp1d9v
تازه این کم خطر ترین حالت ممکنش هست...
و این چه بخوایین و چه نه ، سردی میاره ...

یعنی تا مهارت حل مسئله یاد نگیرین، مهارت حل تعارض ، مهارت ارتباط موثر ، کنترل خشم ، مدیریت استرس

اینا سر جاشون باقی میمونن ، خود به خودی حل نمیشن
ازدواج هم کنی
بچه دار هم بشی بازم سر جاشونن فقط شکلشون با افراد مختلف عوض میشه 53258zu2qvp1d9v

بهتر نیست الان ک عضو یه جامعه کوچیکترم، تو خانواده خودم سعی کنم ک اینا رو کم کم یاد بگیرم و عملی کنم؟

اصلا همینا درست بشه   خیلییییی رو کارتون پیشرفت میکنین
حتی روند ازدواجتون هم سرعت میگیره 4chsmu1
اینو جدی دارم میگم بهتون 49-2
یعنی ممکنه ک کارت باب میل نباشه یا به سرانجام نرسیده باشه، ولی مسیرت واضح میشه و میدونی ک خودت چی میخوای باشی ، کی هستی و چی نیاز داری 53258zu2qvp1d9v
از سر نیاز افراطی وارد رابطه نمیشی ، و قدر داشته هاتو میدونی 53258zu2qvp1d9v

به حرفام فکر کنین ، اگر سوالی بود من هستم بازم 302

سلام خانم ایرانا 
خب گفتید احساس تنهایی، شاید بهتره بگم که احساس بی توجهی، چون حقیقتش تنهای تنها هم نیستم یکم که به اطراف نگاه بندازم میبینم خانواده دارم فامیل دارم کسایی هستن که خیلییییی دوسم دارن دو تا رفیق دارم، چندین نفر هستن که دلی از ته دل دوسم دارن منم تو موقعیت های مختلفی رفت آمد دارم یه آدم منزوی نیستم تو اجتماع قرار دارم یه آدمی نیستم که گوشه یه خونه یا یه اتاق افتاده باشه، من با تمام این لغزش ها و اعتیاد شدیدی که در حال حاضر دارم، خوده واقعیم رو حفظ کردم تمرکز تا حدودی دارم درسته حالم خوب نیست روح و روانم نا مساعده از خدا و دین دور شدم ماه محرمه... چی بگم آخه ،ولی چارچوب های خودمو دارم و تنها نیستم شاید این حس تنهایی رو بگیم از همین اعتیاد باشه، اما خودم قبول دارم که من آدم تنهایی نیستم، حسی که دارم اینه که به من توجه نمیشه من برا کسی مهم نیستم، واقعا کی فکره منه؟ کی؟ یه نفر از من همینطوری سراغ نمیگیره مگر کاری داشته باشه، کارش گیر باشه، نمیدونم شاید این همون حس تنهاییه، اما توجه نمیشه به من این که یه نفر جنس مخالف باشه و منو دوس داشته باشه و منم دوسش داشتم باشم براش مهم باشم این نیس خلا اینجاس، نمیدونم شاید همینم از این اعتیاد باشه... بقیه رو هم جواب میدم
نقل قول: درمورد بحث مادر [تصویر:  4chsmu1.gif]

اینو حتما باید جواب بدم
چون میدونم جای سوال برای بقیه هم هست [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]


بله تو خانواده ، کار یه طرفه جلو نمیره [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
یعنی ضمن اینکه شما دارین علمتونو بالامیبرین، اگاهی رو یواش یواش به خانواده هم باید انتقال بدین
وگرنه میشه حالت فداکاری و حتی ممکنه ک حالتونو بدتر کنه [تصویر:  49-2.gif]

اماااا 
چرا گفتم، رابطه با مادرتون خیلی اهمیت داره
اولین جنس مخالفی ک شما باهاش ارتباط داشتین، احساس امنیت ، ازش گرفتین مادرتون بوده 
و برای یه دختر ، اولین جنس مخالف پدرش [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

یه اصطلاحی تو روانشناسی هست زیاد اسمشو شنیدیم، بهش میگن طرحواره [تصویر:  49-2.gif]

یعنی من 
یه برخوردی ، یه پیش زمینه ای از موضوعی توی ذهنم دارم
وقتی با یه موضوعی شبیه با موضوعی ک تو ذهنم هست برخورد میکنم، واکنش نشون میدم [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
شاید خیلی شدیدتر هم واکنش نشون بدم

مثال
(مثال ها واقعین )
یه دختری از طرف پدرش طرد شده، در بعضی فرهنگها داریم، دختر بچه ک یکم بزرگتر میشه دیگه پدر در آغوش نمیگیره دخترشو، بهش محبت نمیکنه
حالا این دختر با طرحواره طرد شدگی بزرگ شده 
شوهرش ک یکم روال عادی میشه ، مثل روزای اول بهش ابراز علاقه نمیکنه ، این تو ذهنش کلید میخوره ک 
نکنه دیگه منو دوست نداره
نکنه سرش جایی گرمه 
نکنه ...
و اینجا شروع داستانه [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]


یا یه آقا پسر
مادری ک میاد از پسرش میپرسه ، پسرم داری چیکار میکنی؟
(صدا اروم ، لحن دستوری نیست [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif])

و اون پسر با پرخاش جواب میده، ممکنه صداشو بالا ببره
ممکنه


بعد از اینکه ازدواج کنه ، بر فرض زنش هم تله طرد شدگی داره
فکر میکنین چه اتفاقی میافته؟ [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

زندگی ک با عشق شروع شده ، به یه چالش میرسه [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

قرار نیست ، چون ما میخواییم یه زندگی جدید رو شروع کنیم ، هیییچ وقت توش دعوا نباشه 
هیییچ وقت بحثمون نشه ، چون همو دوست داریم

( دارم اون بتی ک از آینده و رابطه تو ذهنتونه رو میشکنما ، بحث عوض نشده خیالتون تخت [تصویر:  4chsmu1.gif])

الان تو همین زندگی عادی سطح ارتباط با نزدیکانم، پدر و مادرم چه قدره
اگه الان این ارتباط ترمیم نشه بعدا ، هرررر چه قدرم کسی رو دوست داشته باشین 
مشکلات گریبان گیرتون میشه

بعد اونجا کار خیلی سختتره ... [تصویر:  hanghead.gif]

۲ نفر از ۲ دنیای کاملا متفاوت ، در کنار هم میخوان قرار بگیرن، و این سر آغاز چالشه [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
و خیلییی وقتا ممکنه ادما نخوان، برای یه هدف مشترک تلاش کنن، ایناست ک مشکل افرین میشه [تصویر:  49-2.gif]
بله اگه اون لذت ها و زیبایی های ازدواج نبود ک ادما ازدواج نمیکردن،
به قول حافظ 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

این بخش بالایی حرفامو تو ذهنتون بزارین کنار
حالا این بخشو بخونین [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]



آقا امیر ، بر فرض اگر هیچ کدوم از این چالشا هم نباشه
یعنی با خودتون بگین 
من الان یه نفرو دارم ک اگه کل دنیا هم نباشن، با این یه نفر میتونم رشد کنم

وقتی ک اعتیاد شدید به فیلم داشته باشین و ترک نشه ، سر کوچیک ترین بحث 
سر کوچیکترین دلخوری 


دوباره برگشت میزنین ، روی خ.ا و فیلم [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
تازه این کم خطر ترین حالت ممکنش هست...
و این چه بخوایین و چه نه ، سردی میاره ...

یعنی تا مهارت حل مسئله یاد نگیرین، مهارت حل تعارض ، مهارت ارتباط موثر ، کنترل خشم ، مدیریت استرس

اینا سر جاشون باقی میمونن ، خود به خودی حل نمیشن
ازدواج هم کنی
بچه دار هم بشی بازم سر جاشونن فقط شکلشون با افراد مختلف عوض میشه [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

بهتر نیست الان ک عضو یه جامعه کوچیکترم، تو خانواده خودم سعی کنم ک اینا رو کم کم یاد بگیرم و عملی کنم؟
اصلا همینا درست بشه   خیلییییی رو کارتون پیشرفت میکنین
حتی روند ازدواجتون هم سرعت میگیره [تصویر:  4chsmu1.gif]
اینو جدی دارم میگم بهتون [تصویر:  49-2.gif]
یعنی ممکنه ک کارت باب میل نباشه یا به سرانجام نرسیده باشه، ولی مسیرت واضح میشه و میدونی ک خودت چی میخوای باشی ، کی هستی و چی نیاز داری [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
از سر نیاز افراطی وارد رابطه نمیشی ، و قدر داشته هاتو میدونی [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

به حرفام فکر کنین ، اگر سوالی بود من هستم بازم [تصویر:  302.gif]
گفتید مادر، اولا من الان نمیتونم با مادرم ارتباط عاطفی برقرار کنم، چرا چون تو پست قبلی به آقای صادقین توضیح دادم، حالا شما دارید میگید که من آگاهی رو به خانواده تزریق کنم، یعنی چی وظیفه ی منه که بگم آره مادر باید فلان می کردی باید فلان کنی، بیا به من محبت کن و حالا با یه لحنه دیگه من باید بیام بگم که این کارو کن؟
خب حالا گفتید اولین ارتباط با مادر بوده، اولین ارتباط دختر با پدرش بوده، اینجا وظیفه ی پدر و مادره، که رابطشون با بچه خوب بوده باشه، شما اومدید از تله ها و طرحواره ها گفتید، کی باعث ایجاد اینا شده؟ پدر و مادر، پدر و مادری که آگاهی نداره برای چی بچه به دنیا میاره؟ شما میگید دو نفر باهم ازدواج می کنن بعد دقیقا به دوتا تله یا طرحواره ای برخورد می کن ک مخالف هم دیگس و این میشه چالش، اولا اونی ک ازدواج می کنه باید خودشو سالم کنه روانش رو سالم کنه خودسازی کنی این طرحواره ها رو کار کنه درستش کنه آگاه باشه نسبت به وجودشون دوم این که باعثش پدر مادر، مگه بچه الکیه تو این دنیای جهنم بیاد؟ همینطوریش داریم عذاب میکشیم همینطوریش تحت فشاریم حالا طرهواره و هزار تا مرض روانی دیگه هم بهش اضافه بشه؟ مسئول کیه؟ اون مادری که بی مهری کرد به بچش، اون پدری که بی مهری کرد به دخترش فرق گذاشت بین فرزندانش، بدون آگاهی بچه رو به جهنم آوردن، من خودم میدونم قراره تو آینده رابطه چطور باشه ازدواج چطور باشه بله اختلاف هست، نه من آدمیم ک کامل باشم نه همسرم کسیه ک کامل باشه از یه دنیای دیگه میایم میرسیم بهم حتی با اختلاف نظر ها، بحث هایی که پیش میاد و جنگ جدل ها، من بتی نساختم از زندگیه آینده ک آره ازدواج می کنم همه چی تموم میشه عالی میشه راحت میشم تمام نه من خودم میدونم ازدواج یعنی اول زندگی یعنی اوله تلاش و کوشش، زیباییش همینه ک با اون بحث ها اختلاف ها همو دوس داریم زیباییش به اینه که دو نفر با تمام مشکلات با تموم سختی های زندگی کنار همن، همو میخوان عاشق همن، اختلاف نظر دارن ولی کوتاه میان یبار این یبار اون همو درک می کنن و یه موقع ها هم میشه همو درک نمی کنن و بحث و دعوا می کنن اما اینجا اون دله بزرگه که با یه گل میاد برا آشتی و به دعوای هم بعدش میخندن و این زندگیه این ازدواجه این ک دو نفر با درک و فهم و شعور تو شرایط های مختلف کنار هم می‌مونن و همو دوس دارن، همینه که آدما رو تو هر شرایط سخت و دشواری با عشق کنار هم دیگه نگه میداره با زیبایی هایی که داره با طرز خلقتی که خدا داشته و این دوتا جنس رو شیفته ی هم آفریده و عشق و باهم زیستن رو ب وجود آورده 
حالا گفتید آدما نخوان برا یه هدف مشترک قدم بردارن خب مگه کرم دارن، آدم قبل از خواستگاری معیار تعیین می کنه معیار های من چیه، اولویت با کدوماس بعد قدم برمی‌داره که و تو خواستگاری اینا رو مطرح می کنه میگه من معیارم اینه از زندگی اینو میخوام هدفم اینه اولویت هام هم اینه شما معیار هاتون چیه شاخص هاتون چیه با چشم باز آدم ازدواج می کنه نه با چشم بسته که وسط زندگی باشه اون بگه حجاب برا من مهمه فلان کن اون بگه نه من هر طور دوس دارم بخوام باشم، معلومه که حق با کیه اگه آقا مرد براش حجاب مهم بود باید اولش میگفت من حجاب برام مهمه بی حجابی خوشم نمیاد و خانم هم همونجا جوابشو میداد میگف من اینطوریم حجابم اینه و همونجا تموم میشد تا پس فردا با ی بچه که کلی طرحواره به وجود اومده براش ول نکن گند بزنن تو آینده اون بچه و زندگی خودشون این یه مثال بود از این ک هدف های زندگی باید از قبل ازدواج تعیین بشه تا مسیر مشترک باشه هدف مشترک  باشه و به مشکل برنخورن زوجین،
گفتین ارتباطم با پدر مادرم اگه الان خوب نباشه تو آینده به مشکل برمی‌خورم تو زندگی، من ارتباط خوبی با مادرم دارم تمام تلاشم این که حرفشون رو گوش کنم کوچکترین بی احترامی نکنم برخورد بدی نداشته باشم، احیانا احیانا احیانا اگه برخوردم بد بوده بی احترامی کردم سر همین اعتیاد لامصب و فشار هایی بوده که حالم بد بوده عصابم خورد بوده یخورده تند برخورد کردم و اینم دارم تلاش می کنم کلا قطع و نابودش کنم ک هیچ وقت همچین کاری انجام ندم و صدام یه وقت بالا بره، و من 5 دقیقه بعد از همون برخوردم پشیمون شدم خودم، با پدرمم رابطم خوبه، مشکل رابطم با مادرم فقط عافطی که دوسم داره محبت هم بهم داره اما خب تو یه برهه ای خوب نبوده ولی به هر حال رابطه عاطفی نمیتونم برقرار کنم باهاش و مهر عاطفی هم به ندرت میبینم که اینم زیاد دلم خوش نمیشه بهش چیکار کنم دیگه، محبتی هم اگه تو دلم ایجاد نمیشه از اینه ک خب همین اعتیاد دیگه...
نقل قول: آقا امیر ، بر فرض اگر هیچ کدوم از این چالشا هم نباشه
یعنی با خودتون بگین 
من الان یه نفرو دارم ک اگه کل دنیا هم نباشن، با این یه نفر میتونم رشد کنم

وقتی ک اعتیاد شدید به فیلم داشته باشین و ترک نشه ، سر کوچیک ترین بحث 
سر کوچیکترین دلخوری 


دوباره برگشت میزنین ، روی خ.ا و فیلم [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
تازه این کم خطر ترین حالت ممکنش هست...
و این چه بخوایین و چه نه ، سردی میاره ...

یعنی تا مهارت حل مسئله یاد نگیرین، مهارت حل تعارض ، مهارت ارتباط موثر ، کنترل خشم ، مدیریت استرس

اینا سر جاشون باقی میمونن ، خود به خودی حل نمیشن
ازدواج هم کنی
بچه دار هم بشی بازم سر جاشونن فقط شکلشون با افراد مختلف عوض میشه [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

بهتر نیست الان ک عضو یه جامعه کوچیکترم، تو خانواده خودم سعی کنم ک اینا رو کم کم یاد بگیرم و عملی کنم؟
اصلا همینا درست بشه   خیلییییی رو کارتون پیشرفت میکنین
حتی روند ازدواجتون هم سرعت میگیره [تصویر:  4chsmu1.gif]
اینو جدی دارم میگم بهتون [تصویر:  49-2.gif]
یعنی ممکنه ک کارت باب میل نباشه یا به سرانجام نرسیده باشه، ولی مسیرت واضح میشه و میدونی ک خودت چی میخوای باشی ، کی هستی و چی نیاز داری [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]
از سر نیاز افراطی وارد رابطه نمیشی ، و قدر داشته هاتو میدونی [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

به حرفام فکر کنین ، اگر سوالی بود من هستم بازم [تصویر:  302.gif]
این که اعتیاد هست درست اعتیاده من سرجاش...
ولی وقتی یکی باشه من دوسش داشته باشم دوسم داشته باشه یا همون حرفی که شما گفتید اگه کل دنیا نباشن ولی این یه نفر باشه، خب من فکر می کنید که ترک نمی کنم؟ همینطوری میشینم دست رو دست میذارم و به زندگیم همینطور ادامه میدم ؟ من همین الان اگه بدونم 30 روز دیگه 40 روز دیگه 6 ماه دیگه با ترک کردنه من کسی وارده زندگیم میشه تمام تلاش و سعیم رو میذارم که ترک کنم ولی با چه تضمینی؟ وقتی 6 ماه گذشت و اتفاقی نیافتاد؟ بدتره این، من راه های مدیریت استرس کنترل خشم اینا رو میدونم انقدر این مدت اطلاعات کسب کردم انقدر این مدت از هر لحاظ تحقیق کردم و دونستم که اگه این میل جنسیم این میل عاطفیم از راه درستش و با موقعش بهش رسیدگی بشه من اصلا دلیلی نداره که بخوام برم سمت اعتیادی که داشتم قبلا، واقعا دلیلی نداره، اونقد آدمی ضعیفی نیستم که با یه بحث یا یه استرس بخوام سمت این کار برم، نه اصلا از اولش دلیل لغزش من این نبوده که بگم چون استرس داشتم خراب کردم چون فلان مشکل پیش اومد من پناه آوردم به فیلم و خ ا نه اصلا من اتفاقا وقتی حالم بد باشه چیزی که بهش فکرم نمی کنم سمت این چیزا اومدنه، البته الان اوضاعم متفاوت تره چون اعتیادم شدید تره، ولی خب سعی در کمتر کردنشم، من دارم کار می کنم تو آموزشگاه، به غیر از معلمی که الان دوتا کلاس دارم مدیریت می کنم و تجربه کسب کردم.دارم شغل سوپروایزری هم انجام میدم، به نوعی مسئول آموزشی آموزشگاه هسم، نه بعنوان این فرد بلکه دارم کنارش کار می کنم و رشد می کنم مدیریت می کنم، با تمام این مشکلاتی که الان دارم اختلالات روحی روانی که دارم، بهترین کلاس رو دارم همه دانش آموز ها درس خون، و دارم باهاشون خیلی خوب کار می کنم و کم نمی‌ذارم با همه ی لغزش هام، البته این یه کلاسم بود کلاس دومم یخورده نخاله داره ولی از ترم قبل بهتر دارن میشن منم سعی می کنم بهتر بشم ، حالا اینا رو بیخیال. ولی من یه آدمی نیستم که وقتی با کسی بحثم بشه بخوام فکره این کارو کنم، 90 درصد این اعتیاد برای خلا عاطفی کمبود عاطفه و نداشتن ارتباط با جنس مخالف، و 10 درصدشم انرژی طبیعی که خدا تو وجودم قرار داده که این خلا ها از ذهن من به من آسیب زدن و منو آسیب پذیر کردن و با مشکلات دیگه باهم دست به دست دادن و من به این روز افتادم  بنابراین، عقیده من با شناختی که نسبت به خودم توانایی هایی که دارم اینه که من اگر یه انگیزه ای درم ایجاد بشه یه امید و نوری تو دلم روشن بشه و این خلا عاطفی برطرف بشه مشکلاتی که توی ذهنم ایجاد کرده درست بشه و پاکسازی بشه قطعا می‌تونم به پاکی برسم و رابطم با خانواده و مادرم عالی بشه
امیر جان چرا نیمه پر لیوانو نگاه نمیکنی اومدیم و تا چند وقت دیگه (مثلا تا یه سال )کسی پیدا شد که بهش علاقه مند شدی و خواستی باهاش رابطه تو جدی کنی اونوقت به نظرت این زمانی که الان داری از دست میدی حیف نیست؟
(1401 مرداد 11، 5:38)New fighter نوشته است: [ -> ]امیر جان چرا نیمه پر لیوانو نگاه نمیکنی اومدیم و تا چند وقت دیگه (مثلا تا یه سال )کسی پیدا شد که بهش علاقه مند شدی و خواستی باهاش رابطه تو جدی کنی اونوقت به نظرت این زمانی که الان داری از دست میدی حیف نیست؟

داداش چ تضمینی هست؟ کی به یه کسی که 19 سالشه زن میده، با چه شرایطی؟ من گنج مگه میخوام پیدا کنم که زن بگیرم طرف میبینی 29 سالشه هنوز ازدواج نکرده... چی بگم آخه داداش
آقا من که تلاشم برای ترک هست، منتها اونقدر مصمم نیستم، اما میخوام که ترک که و در تلاشم،
من اگر همین الان بیان بگن بیا ازدواج کن من خودم قبول نمی کنم چون اصلا اصلا اصلا با این اعتیاد هیچوقت نمیخوام با کسی وارد رابطه بشم، چون انرژیه روحیم پایینه چون هزار تا دلیل هست که میدونید و میدونم، اول از همه تلاش می کنم به پاکی برسم پاکی کامل، که این چند سال در تلاشش بودم و تا الان نتونستم، بعد از رسیدن به اون پاکی من آمادم ، اصلا همون ک مجید گفت نیمه ی پر لیوان رو میبینم و پاکی رو به دستش میارم تا ببینیم بعدش چی میشه

یه حرفی هم داشتم درباره عشق که این عشق انقدر قویه و زیباست که وقتی طرفین بهم تعهد دارن و عاشق هم دیگه هستن یه موقع ها می‌بینیم که یکی از این زوج ها مریض شده یه مریضی مادام‌العمر یا اتفاقی براش افتاده اما اون زوج چه زن چه مرد چطور از جون و دل براش میذاره و پاش وایمسه تا آخر عمر همه کاراشو می کنه و هم بهش عشق می ورزه، که این قشنگترین ستودنی ترین عشقه که بین زوجین برقراره...
(1401 مرداد 10، 23:46)KingAmir نوشته است: [ -> ]
(1401 مرداد 1، 22:19)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام داداش جان Khansariha (18)
بابت اینکه در مسیر زندگی گرفتار موانع هستی ناراحت هستم.

این موانعی که مطرح کردی، فقط دغدغه شما نیست. همون طور که خودت هم گفتی مشکل خیلی از نوجوان ها و جوان هاست.

نیاز عاطفی و نیاز جنسی جزء نیازهایی هستند که بایستی به درستی و در وقت مناسب تامین بشه.
حق داری که ناراحت باشی از اینکه نمی تونی این نیازها رو برآورده کنی.

متاسفانه عوامل بسیاری در به وجود اومدن و تشدید این موانع نقش دارند.

داداش جان، وقتی از طرف خانواده ات محبتی که انتظار داشتی و دریافت نکردی راه چاره اش چی می تونه باشه؟
در دورانی هستیم که رابطه ها بسیار سست شدند نه فقط رابطه های نامشروع که از اساس باطل و سست هستند بلکه حتی رابطه های خانوادگی، خویشاوندی و دوستانه هم همین طور شده.
علت های زیادی داره، یکی از علت های مهمش وابستگی انسان ها به دنیای مجازی و به نوعی فرار از دنیای حقیقی هست.

حالا داداش جان، در این وضعیتی که نمیشه به هر رابطه ای اعتماد کرد، تنها تکیه گاه محکم در روابط انسانی، رابطه با خانواده ات هست.
می دونم در این سنی که هستی، احساس نیاز شدیدی به محبت شدن و محبت کردن داری که البته با تایید طلبی هم همراه میشه.

همین نیاز باعث میشه که عده ای از نوجوان ها و جوان ها احساس کنند با انجام کارهایی که باعث دیده شدنشون میشه، می تونن جلب توجه کنند و محبت سایرین رو به خودشون جلب کنند.

پس داداش جان هر چه قدر هم به نظرت خانواده ات در محبت کردن کم گذاشتند، باز هم نزدیک ترین افراد به شما هستند و بیشتر از هر کسی می تونن وضعیت شما رو درک کنند.

اینکه میگی محبت همسر با محبت مادر تفاوت داره درسته.
اما داداش جان خودت هم می دونی که اوضاع ازدواج خوب نیست و متاسفانه از ملاک های دین مبین اسلام بسیار فاصله گرفتیم.
تا جایی که بسیاری از ازدواج هایی هم که صورت می گیره دیر یا زود منجر به طلاق میشه.
رسیدن به معیارهای اسلامی برای تشکیل خانواده بسیار سخت شده چه از طرف پسرها و چه از طرف دخترها.
موانع زیادی بر سر راه ازدواج هست که بیان کردن اون ها از حوصله این بحث خارج هست.
قبلاً در گروه صراط مستقیم راجع به ازدواج صحبت می کردیم. این پست یکی از اون موارد هست.

در هر حال داداش جان وقتی امکانی برای برآورده شدن نیازهای عاطفی و جنسی ار راه حلال و شرعی نیست، تنها راهی که باقی می مونه اینه که برای حفظ پاکی تلاشمون رو خیلی بیشتر کنیم.
و از خدا کمک بخواهیم و هر چه بیشتر ارتباط معنوی مون با خدا و معصومین علیهم السلام رو بهتر کنیم.
و البته سعی کنیم ارتباطمون رو با اعضای خانواده که نزدیک ترین افراد به ما هستند رو قوی تر کنیم.

مطئمناً راه هایی وجود داره بتونی محبت خانواده ات رو جلب کنی.
ببین خانواده ات رو چه طور می تونی خوشحال کنی. حتماً راه هایی وجود داره.
تا جایی که اگر خدای نکرده کار حرام ازت نخوان می تونی کارهایی که باعث خوشحالیشون میشه رو انجام بدی.

داداش جان در کنار همه این ها هم تلاش کن تا آگاهیت رو نسبت به ازدواج و حقوق زن و شوهر نسبت به هم و وظابف پدر و مادر نسبت به فرزندان و بالعکس و به طور کلی حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم رو بیشتر کنی.
البته این کسب آگاهی باید از مسیر مورد تایید قرآن و اهل بیت علیهم السلام بگذره تا ضامن خوشبختی بشه.

و تلاش کن تا شرایط ازدواج و نیازهای مالی رو تا جای ممکن و در حد توانت فراهم کنی.

ان شاء الله موفق باشی Khansariha (18)
یا علی
سلام خدمت داداش صادقین، از اونجا که میگی رابطه ها سست شدن، درست ولی هنوز رابطه های محکم و پایداری هستن که با وفاداری ادامه میدن و یه زندگی رو باهم میسازن، البته ک این رابطه ها، از مجازی و لانگ دیستنس نیست، بلکه با این که داخل مجازی هست بلکه خانواده های هم دیگه خبر دارن از رابطشون و این دو دارن به رابطشون ادامه میدم حالا بماند اوضاع واقعا خوب نیست نمیدونیم یقه کی هم بگیریم، و دستمون جایی بند نیست، رابطه های نامشروع سرجاش که چه قد شل و سست و آبکی هستن، رابطه های پایدار و سالم هم سرجای خودش...،

سلام داداش جان
بابت پاسخت ممنونم Gol

درسته داداش جان، هنوز هم رابطه های محکم و پایدار وجود داره.
اما صحبت بنده کلی بود و منظورم این بود که بسیاری از رابطه هایی که در خانواده ها وجود داره، سست شدند.
به علت وابستگی به فضای مجازی و درگیر شدن به مشکلات اقتصادی و خانوادگی و سایر مشکلاتی که باعث تضعیف این ارتباطات میشه.
اگر بگم همه رابطه ها سست شدند حرف عاقلانه ای نزدم و قطعاً منظور بنده این نبوده.

(1401 مرداد 10، 23:46)KingAmir نوشته است: [ -> ]گفتی خانواده حقیقتش خانواده ما هم تو این شرایط سخت اوضاع پایداری نداره، تو زندگی پر از دغدغه و مشکلات از اقتصاد و... هست که میگم پدرم ذهنش درگیره مشغوله ما خودمون هم همینطور توی زندگی در حال حاضر توی بحران هستیم و من با این حاله الانم نمیتونم با خانواده ارتباط برقرار کنم چطور ارتباطی برقرار کنم؟ وقتی مشکلاتم رو توضیح دادم که طرد شدم تو این مدت از طرف خانواده بهم محبت نشده، دوسم دارن خیلییی هم دوسم دارن بهم لطف دارن رابطم باهاشون خوبه اما از لحاظ عاطفی تو یه زمانی خیلی به من بی مهری شد ناخواسته و ناآگاهانه، وقتی من 13 سالم بود 14 سالم بود تازه به سن بلوغ رسیده بودم میدیدم پدرم چطور با من برخورد می کنه و چطور با خواهرم برخورد می کنه... خواهرم که 8 سالش بود، وقتی صبح میشد چه صبح بخیری به اون میگفتن و به من زوری نگاه می کردن، یه طوری شده بود ک دیگه برام عادی شده بود... انقدر هم اون موقع به من زور میگفتن کار ازم میخواستن قبول نمی کردم دعوا و بحث باهام می کردن... هرچیم میشد هرچیم میگفتم میگفتن تو پسری اون دختره، 
تو بزرگی اون کوچیکه، من حتی به مادرم اینو وقتی 8 سالم بود گفتم که فقط به اون محبت می کنید و گفت تو بزرگ شدی تو پسری... با این ک بعدش خواست به من محبت کنه دستی بکشه رو سرم ولی من دیگه غرورم نذاشت اون محبت اصلا به چشم نمیومد و نمیخواستم دیگه...، 
من الان با این حالم که انقد اعتیادم شدید شده دیگه اصلا نمیتونم با مادرم رابطه برقرار کنم انقدر که این اعتیاد آسیب زا هستش، یه زمانی وقتی 40 50 روز پاک بودم آره دلم میخواست حتی قدم برداشتم به خواهرم محبت کردم البته که محبت می کنم و دوسشون دارم، بی نهایت هم دوسشون دارم، اما وقتی از طرف خواهرم ک ازم 5 سال کوچیکتره بعد از چندین بار محبت کردن تو دعوامون یهو کوتاه اومدم و محبت کردم بهش، بعد از چند بار وقتی ازش خواستم و اون واکنشی نداد تو جواب محبت هام همین اول دلمو شکوند دلمو سرد کرد نسبت به محبت هایی که کردم، و بعد از این لغزش ها و اعتیاد به شدت شدیدم، دیگه اون مهر و محبتی که بخوام به مادرم بکنم با این اتفاق هایی که گفتم فرصت نشد و الانم به دلایلی که گفتم نمیشه، و اگر اگر اگر هم بر فرض مثال میشد، همونطور ک گفتم و گفتید بازم رابطه ی با مادر با رابطه ای که آدم بخواد با جنس مخلافش داشته باشه از لحاظ عاطفی و مهر محبت متفاوته و فرق داره، منم تا وقتی که حالم خوب نباشه اوضاع ترکم اینطور باشه نمیتونم با مادرم ارتباط عاطفی برقرار کنم حتی حالت عادیش هم سخته برام، ولی به هرحال خانواده الان نمیشه ارتباطم رو دارما با پدرم رابطمون الان اوکیه اما چی بگم از این وضعیت...

داداش جان، اینکه خانواده ات در موقعی که نیاز به محبت داشتی، محبتی که مورد نظرت بوده رو تامین نکردند، اتفاقات ناراحت کننده ای برای شما محسوب میشه.
به هر حال این طور مواقع انسان احساس کمبود محبت می کنه و احساس می کنه برای خانواده اش کمتر اهمیت داره.
این ها حس هایی هست که به انسان منتقل میشه.

در عین حال این رو هم باید در نظر داشته باشیم که پدر و مادرها خوبی بچه هاشون رو می خوان و دوست دارند بهشون محبت کنند.
منتها ممکنه اون ها در مواجهه با فرزندانشون آگاهی لازم رو نداشته باشند.

البته برای بنده تا حد زیادی قابل درک هست که پدر و مادرها نسبت به دخترشون طور دیگه ای محبت کنند و با نوع محبتشون نسبت به پسرشون تفاوت داشته باشه.
تفکرشون این هست که روحیه دخترها لطیف تر هست ولی پسرها بایستی آبدیده تر و قوی تر بزرگ بشن.

به هر حال همون طور که عرض کردم این ها بیشتر به نوع آگاهی برمی گرده.
مشکلات اقتصادی و درگیر شدن خانواده به این مشکلات و همچنین وابستگی به فضای مجازی هم در به وجود اومدن این طور کم توجه کردن ها بی تاثیر نیست.

اما داداش جان شما هر چه قدر هم سعی کنی آگاهی خانواده ات رو بیشتر کنی، باز هم نمی تونی تغییر زیادی در نوع نگرش خانواده ات به وجود بیاری.
شما فقط می تونی روی خودت کار کنی و شخصیت خودت رو شکل بدی.

برای همین در پست قبلیم گفتم که تا می تونی آگاهیت نسبت به حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم دیگه رو البته از مسیر قرآن و اهل بیت علیهم السلام بیشتر کنی.
برای اینکه در آینده وقتی تشکیل خانواده دادی بدونی که چه طور مسئولیت هایی داری و چه طور می تونی به اعضای خانواده و به فرزندان محبت کنی.

البته کسب آگاهی به تنهایی کافی نیست. بلکه بایستی آگاهیت رو در زندگی واقعی تمرین کنی.
و به مرور و با مداومت شخصیتت رو قوی کنی تا بتونی با صبر و با آگاهی و با ایمان قوی برای مشکلاتت راه حل پیدا کنی و اون مشکلات رو پشت سر بذاری.

شما فقط می تونی سعی کنی رابطه ات رو با خانواده ات بهتر کنی یا دست کم نگذاری رابطه ات باهاشون ضعیف تر بشه.
برای ارتباط با خانواده هم نیاز نیست فقط مشکلاتت رو بگی.
می تونی اول خودت شروع کنی به محبت کردن. البته نبایستی وقتی محبت می کنی همون ابتدا انتظار داشته باشی الزاماً اون محبت رو در پاسخ دریافت کنی.
بلکه ممکنه به خاطر عدم آگاهی لازم، حتی در پاسخ محبتی هم دریافت نکنی.
ولی این محبت کردن برای خودت بهتره. چون این طوری می تونی محبت کردن رو برای زندگی آینده تمرین کنی.
ضمن اینکه این طور محبت کردن باعث میشه شخصیت خودت قوی تر بشه. چون بدون مزد و منت محبت کردن رو تمرین می کنی.

در مورد اینکه میگی چون اون محبتی که می خواستی رو بروز نداده بودند پس غرورت اجازه نداد که دیگه محبت مادرت رو دریافت کنی، داداش جان بایستی نکته ای رو در نظر داشته باشی.
همین غرور خیلی اوقات اجازه نمیده که رفتار درستی داشته باشیم.
همون طور که عرض کردم ممکنه پدر و مادرها از روی ناآگاهی و بلد نبودن یا به خاطر درگیر بودن به مشکلات، یه سری محبت ها رو انجام ندن.

ولی این دلیل نمیشه به خاطر این موضوع ازشون دلخوری به دل بگیریم.
در هر خال بایستی قدر پدر و مادرهامون رو بدونیم. اون ها حق هایی به گردنمون دارند که خیلی از اوقات این حق ها به طور کامل نمی تونه از سوی ما ادا بشه.

ضمن اینکه این نکته رو هم باید در نظر داشته باشیم که قدرشون رو بدونیم.
خیلی ها هستند از وجود و حضور پدر و مادر محروم شدند، خیلی ها یتیم بزرگ شدند.
خیلی ها با وجود یتیم بودن از همون بچگی چند تا خواهر و برادر کوچک تر رو هم سرپرستی کردند.
خیلی ها هم پدر و مادرهاشون از هم جدا شده بودند. خیلی ها هم متاسفانه اعتیاد داشتند.

پس داداش جان بایستی مراقب باشیم یه موقع در مقابل پدر و مادرمون غرور نداشته باشیم.

امیدوارم برای ساختن آینده بهتر، برای پاکی سخت تلاش کنی و سعی کنی الزامات مالی و اقتصادی برای تشکیل خانواده رو تا حد امکان فراهم کنی.
و البته همون طور که قبلاً عرض کردم اگاهیت رو هم بیشتر کنی.
ان شاء الله بتونی مشکلات رو با موفقیت پشت سر بذاری Khansariha (18)

در پناه خدا موفق باشی.
یا علی
سلام  303
«نمیدونم موضوع قبلی تموم شده یا نه ولی این پست رو ارسال میکنم اگه مشکلی ایجاد شد بگید تا بردارمش 53 »

خب ، امسال من کنکور دارم و هنوز درگیر خ.ا هستم . سال آخره یعنی اگه کم بیارم یا ترک نکنم کارم تمومه .
قبلا مشکلم فقط خ.ا بود اما الان مشکل درسی و کنکور هم بهش اضافه شده ، خب سال کنکور سال پر استرسی هست و باعث میشه بیشتر برم سمت خ.ا 
از اونور جوری خ.ا در من نهادینه شده که احساس میکنم بدون اون اصلا نمیتونم زندگی کنم حتی با وجود اینکه می‌دونم فقط یه لذت و آرامش زود گذر و کلی درد و رنج برام داره .
از اونور نمیدونم بدون خ.ا ورودیای ذهنم رو چطور باید تحمل کنم ، خب قطعا موقعی هم که ترک کنیم چیزایی رو میبینیم که باعث تحریک ما میشه ، ناخواسته منظورمه ، اونا رو چطوری مدیریت کنیم ؟
و سوال آخر اینکه ، چطور ایرانی هایی که در کشور های خارجی زندگی میکنن با وجود اون همه ورودی ذهنی و فرهنگ نادرست ، کمتر کسی به خ.ا دچار میشه و میتونن زندگی کنن؟
(1401 مرداد 10، 18:20)Silent Voice نوشته است: [ -> ]مدتی هست در مورد خ ا تحقیق میکنم 

از یه رتبه برتر در بارش پرسیدم 
۷ دقیقه ویس برام فرستاد 
کل مطلبش ابن بود که نمیخوام حرف کلیشه ای بهت بزنم 
اما من همین دانشگاه رتبه زیر ۱۰۰ دیدم که میگه اگه این کارو نکنم نمیتونم درس بخونم! 
و به من توصیه کرد بشینم  فکر کنم که اگه برام آسیبی داره ترک کنم 

ب این اکتفا نکردم... 
رفتم تو یه چنل تلگرام ک‌ادمینش چند تا روانشناس هستن سرچ زدم خ ا.. 
ی ویدیو باز شد
دانلودش کردم 
ایشون گفتن که چون از بچگی در جامعه مذهبی بزرگ شدیم هر چقدر از این موضوع فرار کنیم ک خ ا گناه هست بیشتر میاد سراغ مون و بیشتر انجامش میدیم و ترک برامون سخت میشه 
پس باید تلاش کنیم بخاطر حفاظت از انرژی روانی خودمون خ ا رو بزاریم کنار 

و ترک تدریجی پیشنهاد کردن چون اعتقاد داشتن ی شبه این موضوع و کنار نمیشه گذاشت
در آخر ی نمودار پیشنهاد کردن 
که روز های هفته  و داخلش می‌نویسیم و بعد می نویسم روزانه فرضا چند بار انجام می دیم 
بعدا هی کم و کمتر ش می کنیم تا جایی که به ماهی یکبار برسه بعد ماهی یکبار هم دیگه انجام نخواهیم داد


داداش تاگون  این و ی بار دیگه بخون
(1401 مرداد 11، 22:02)Silent Voice نوشته است: [ -> ]
(1401 مرداد 10، 18:20)Silent Voice نوشته است: [ -> ] 
در آخر ی نمودار پیشنهاد کردن 
که روز های هفته  و داخلش می‌نویسیم و بعد می نویسم روزانه فرضا چند بار انجام می دیم 
بعدا هی کم و کمتر ش می کنیم تا جایی که به ماهی یکبار برسه بعد ماهی یکبار هم دیگه انجام نخواهیم داد

غیر قابل کنترله ، برای من این روش جواب نمیده  Hanghead
(1401 مرداد 11، 21:22)صادقین نوشته است: [ -> ]
(1401 مرداد 10، 23:46)KingAmir نوشته است: [ -> ]
(1401 مرداد 1، 22:19)صادقین نوشته است: [ -> ]سلام داداش جان Khansariha (18)
بابت اینکه در مسیر زندگی گرفتار موانع هستی ناراحت هستم.

این موانعی که مطرح کردی، فقط دغدغه شما نیست. همون طور که خودت هم گفتی مشکل خیلی از نوجوان ها و جوان هاست.

نیاز عاطفی و نیاز جنسی جزء نیازهایی هستند که بایستی به درستی و در وقت مناسب تامین بشه.
حق داری که ناراحت باشی از اینکه نمی تونی این نیازها رو برآورده کنی.

متاسفانه عوامل بسیاری در به وجود اومدن و تشدید این موانع نقش دارند.

داداش جان، وقتی از طرف خانواده ات محبتی که انتظار داشتی و دریافت نکردی راه چاره اش چی می تونه باشه؟
در دورانی هستیم که رابطه ها بسیار سست شدند نه فقط رابطه های نامشروع که از اساس باطل و سست هستند بلکه حتی رابطه های خانوادگی، خویشاوندی و دوستانه هم همین طور شده.
علت های زیادی داره، یکی از علت های مهمش وابستگی انسان ها به دنیای مجازی و به نوعی فرار از دنیای حقیقی هست.

حالا داداش جان، در این وضعیتی که نمیشه به هر رابطه ای اعتماد کرد، تنها تکیه گاه محکم در روابط انسانی، رابطه با خانواده ات هست.
می دونم در این سنی که هستی، احساس نیاز شدیدی به محبت شدن و محبت کردن داری که البته با تایید طلبی هم همراه میشه.

همین نیاز باعث میشه که عده ای از نوجوان ها و جوان ها احساس کنند با انجام کارهایی که باعث دیده شدنشون میشه، می تونن جلب توجه کنند و محبت سایرین رو به خودشون جلب کنند.

پس داداش جان هر چه قدر هم به نظرت خانواده ات در محبت کردن کم گذاشتند، باز هم نزدیک ترین افراد به شما هستند و بیشتر از هر کسی می تونن وضعیت شما رو درک کنند.

اینکه میگی محبت همسر با محبت مادر تفاوت داره درسته.
اما داداش جان خودت هم می دونی که اوضاع ازدواج خوب نیست و متاسفانه از ملاک های دین مبین اسلام بسیار فاصله گرفتیم.
تا جایی که بسیاری از ازدواج هایی هم که صورت می گیره دیر یا زود منجر به طلاق میشه.
رسیدن به معیارهای اسلامی برای تشکیل خانواده بسیار سخت شده چه از طرف پسرها و چه از طرف دخترها.
موانع زیادی بر سر راه ازدواج هست که بیان کردن اون ها از حوصله این بحث خارج هست.
قبلاً در گروه صراط مستقیم راجع به ازدواج صحبت می کردیم. این پست یکی از اون موارد هست.

در هر حال داداش جان وقتی امکانی برای برآورده شدن نیازهای عاطفی و جنسی ار راه حلال و شرعی نیست، تنها راهی که باقی می مونه اینه که برای حفظ پاکی تلاشمون رو خیلی بیشتر کنیم.
و از خدا کمک بخواهیم و هر چه بیشتر ارتباط معنوی مون با خدا و معصومین علیهم السلام رو بهتر کنیم.
و البته سعی کنیم ارتباطمون رو با اعضای خانواده که نزدیک ترین افراد به ما هستند رو قوی تر کنیم.

مطئمناً راه هایی وجود داره بتونی محبت خانواده ات رو جلب کنی.
ببین خانواده ات رو چه طور می تونی خوشحال کنی. حتماً راه هایی وجود داره.
تا جایی که اگر خدای نکرده کار حرام ازت نخوان می تونی کارهایی که باعث خوشحالیشون میشه رو انجام بدی.

داداش جان در کنار همه این ها هم تلاش کن تا آگاهیت رو نسبت به ازدواج و حقوق زن و شوهر نسبت به هم و وظابف پدر و مادر نسبت به فرزندان و بالعکس و به طور کلی حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم رو بیشتر کنی.
البته این کسب آگاهی باید از مسیر مورد تایید قرآن و اهل بیت علیهم السلام بگذره تا ضامن خوشبختی بشه.

و تلاش کن تا شرایط ازدواج و نیازهای مالی رو تا جای ممکن و در حد توانت فراهم کنی.

ان شاء الله موفق باشی Khansariha (18)
یا علی
سلام خدمت داداش صادقین، از اونجا که میگی رابطه ها سست شدن، درست ولی هنوز رابطه های محکم و پایداری هستن که با وفاداری ادامه میدن و یه زندگی رو باهم میسازن، البته ک این رابطه ها، از مجازی و لانگ دیستنس نیست، بلکه با این که داخل مجازی هست بلکه خانواده های هم دیگه خبر دارن از رابطشون و این دو دارن به رابطشون ادامه میدم حالا بماند اوضاع واقعا خوب نیست نمیدونیم یقه کی هم بگیریم، و دستمون جایی بند نیست، رابطه های نامشروع سرجاش که چه قد شل و سست و آبکی هستن، رابطه های پایدار و سالم هم سرجای خودش...،

سلام داداش جان
بابت پاسخت ممنونم Gol

درسته داداش جان، هنوز هم رابطه های محکم و پایدار وجود داره.
اما صحبت بنده کلی بود و منظورم این بود که بسیاری از رابطه هایی که در خانواده ها وجود داره، سست شدند.
به علت وابستگی به فضای مجازی و درگیر شدن به مشکلات اقتصادی و خانوادگی و سایر مشکلاتی که باعث تضعیف این ارتباطات میشه.
اگر بگم همه رابطه ها سست شدند حرف عاقلانه ای نزدم و قطعاً منظور بنده این نبوده.

(1401 مرداد 10، 23:46)KingAmir نوشته است: [ -> ]گفتی خانواده حقیقتش خانواده ما هم تو این شرایط سخت اوضاع پایداری نداره، تو زندگی پر از دغدغه و مشکلات از اقتصاد و... هست که میگم پدرم ذهنش درگیره مشغوله ما خودمون هم همینطور توی زندگی در حال حاضر توی بحران هستیم و من با این حاله الانم نمیتونم با خانواده ارتباط برقرار کنم چطور ارتباطی برقرار کنم؟ وقتی مشکلاتم رو توضیح دادم که طرد شدم تو این مدت از طرف خانواده بهم محبت نشده، دوسم دارن خیلییی هم دوسم دارن بهم لطف دارن رابطم باهاشون خوبه اما از لحاظ عاطفی تو یه زمانی خیلی به من بی مهری شد ناخواسته و ناآگاهانه، وقتی من 13 سالم بود 14 سالم بود تازه به سن بلوغ رسیده بودم میدیدم پدرم چطور با من برخورد می کنه و چطور با خواهرم برخورد می کنه... خواهرم که 8 سالش بود، وقتی صبح میشد چه صبح بخیری به اون میگفتن و به من زوری نگاه می کردن، یه طوری شده بود ک دیگه برام عادی شده بود... انقدر هم اون موقع به من زور میگفتن کار ازم میخواستن قبول نمی کردم دعوا و بحث باهام می کردن... هرچیم میشد هرچیم میگفتم میگفتن تو پسری اون دختره، 
تو بزرگی اون کوچیکه، من حتی به مادرم اینو وقتی 8 سالم بود گفتم که فقط به اون محبت می کنید و گفت تو بزرگ شدی تو پسری... با این ک بعدش خواست به من محبت کنه دستی بکشه رو سرم ولی من دیگه غرورم نذاشت اون محبت اصلا به چشم نمیومد و نمیخواستم دیگه...، 
من الان با این حالم که انقد اعتیادم شدید شده دیگه اصلا نمیتونم با مادرم رابطه برقرار کنم انقدر که این اعتیاد آسیب زا هستش، یه زمانی وقتی 40 50 روز پاک بودم آره دلم میخواست حتی قدم برداشتم به خواهرم محبت کردم البته که محبت می کنم و دوسشون دارم، بی نهایت هم دوسشون دارم، اما وقتی از طرف خواهرم ک ازم 5 سال کوچیکتره بعد از چندین بار محبت کردن تو دعوامون یهو کوتاه اومدم و محبت کردم بهش، بعد از چند بار وقتی ازش خواستم و اون واکنشی نداد تو جواب محبت هام همین اول دلمو شکوند دلمو سرد کرد نسبت به محبت هایی که کردم، و بعد از این لغزش ها و اعتیاد به شدت شدیدم، دیگه اون مهر و محبتی که بخوام به مادرم بکنم با این اتفاق هایی که گفتم فرصت نشد و الانم به دلایلی که گفتم نمیشه، و اگر اگر اگر هم بر فرض مثال میشد، همونطور ک گفتم و گفتید بازم رابطه ی با مادر با رابطه ای که آدم بخواد با جنس مخلافش داشته باشه از لحاظ عاطفی و مهر محبت متفاوته و فرق داره، منم تا وقتی که حالم خوب نباشه اوضاع ترکم اینطور باشه نمیتونم با مادرم ارتباط عاطفی برقرار کنم حتی حالت عادیش هم سخته برام، ولی به هرحال خانواده الان نمیشه ارتباطم رو دارما با پدرم رابطمون الان اوکیه اما چی بگم از این وضعیت...

داداش جان، اینکه خانواده ات در موقعی که نیاز به محبت داشتی، محبتی که مورد نظرت بوده رو تامین نکردند، اتفاقات ناراحت کننده ای برای شما محسوب میشه.
به هر حال این طور مواقع انسان احساس کمبود محبت می کنه و احساس می کنه برای خانواده اش کمتر اهمیت داره.
این ها حس هایی هست که به انسان منتقل میشه.

در عین حال این رو هم باید در نظر داشته باشیم که پدر و مادرها خوبی بچه هاشون رو می خوان و دوست دارند بهشون محبت کنند.
منتها ممکنه اون ها در مواجهه با فرزندانشون آگاهی لازم رو نداشته باشند.

البته برای بنده تا حد زیادی قابل درک هست که پدر و مادرها نسبت به دخترشون طور دیگه ای محبت کنند و با نوع محبتشون نسبت به پسرشون تفاوت داشته باشه.
تفکرشون این هست که روحیه دخترها لطیف تر هست ولی پسرها بایستی آبدیده تر و قوی تر بزرگ بشن.

به هر حال همون طور که عرض کردم این ها بیشتر به نوع آگاهی برمی گرده.
مشکلات اقتصادی و درگیر شدن خانواده به این مشکلات و همچنین وابستگی به فضای مجازی هم در به وجود اومدن این طور کم توجه کردن ها بی تاثیر نیست.

اما داداش جان شما هر چه قدر هم سعی کنی آگاهی خانواده ات رو بیشتر کنی، باز هم نمی تونی تغییر زیادی در نوع نگرش خانواده ات به وجود بیاری.
شما فقط می تونی روی خودت کار کنی و شخصیت خودت رو شکل بدی.

برای همین در پست قبلیم گفتم که تا می تونی آگاهیت نسبت به حقوق هر کدوم از اعضای خانواده نسبت به هم دیگه رو البته از مسیر قرآن و اهل بیت علیهم السلام بیشتر کنی.
برای اینکه در آینده وقتی تشکیل خانواده دادی بدونی که چه طور مسئولیت هایی داری و چه طور می تونی به اعضای خانواده و به فرزندان محبت کنی.

البته کسب آگاهی به تنهایی کافی نیست. بلکه بایستی آگاهیت رو در زندگی واقعی تمرین کنی.
و به مرور و با مداومت شخصیتت رو قوی کنی تا بتونی با صبر و با آگاهی و با ایمان قوی برای مشکلاتت راه حل پیدا کنی و اون مشکلات رو پشت سر بذاری.

شما فقط می تونی سعی کنی رابطه ات رو با خانواده ات بهتر کنی یا دست کم نگذاری رابطه ات باهاشون ضعیف تر بشه.
برای ارتباط با خانواده هم نیاز نیست فقط مشکلاتت رو بگی.
می تونی اول خودت شروع کنی به محبت کردن. البته نبایستی وقتی محبت می کنی همون ابتدا انتظار داشته باشی الزاماً اون محبت رو در پاسخ دریافت کنی.
بلکه ممکنه به خاطر عدم آگاهی لازم، حتی در پاسخ محبتی هم دریافت نکنی.
ولی این محبت کردن برای خودت بهتره. چون این طوری می تونی محبت کردن رو برای زندگی آینده تمرین کنی.
ضمن اینکه این طور محبت کردن باعث میشه شخصیت خودت قوی تر بشه. چون بدون مزد و منت محبت کردن رو تمرین می کنی.

در مورد اینکه میگی چون اون محبتی که می خواستی رو بروز نداده بودند پس غرورت اجازه نداد که دیگه محبت مادرت رو دریافت کنی، داداش جان بایستی نکته ای رو در نظر داشته باشی.
همین غرور خیلی اوقات اجازه نمیده که رفتار درستی داشته باشیم.
همون طور که عرض کردم ممکنه پدر و مادرها از روی ناآگاهی و بلد نبودن یا به خاطر درگیر بودن به مشکلات، یه سری محبت ها رو انجام ندن.

ولی این دلیل نمیشه به خاطر این موضوع ازشون دلخوری به دل بگیریم.
در هر خال بایستی قدر پدر و مادرهامون رو بدونیم. اون ها حق هایی به گردنمون دارند که خیلی از اوقات این حق ها به طور کامل نمی تونه از سوی ما ادا بشه.

ضمن اینکه این نکته رو هم باید در نظر داشته باشیم که قدرشون رو بدونیم.
خیلی ها هستند از وجود و حضور پدر و مادر محروم شدند، خیلی ها یتیم بزرگ شدند.
خیلی ها با وجود یتیم بودن از همون بچگی چند تا خواهر و برادر کوچک تر رو هم سرپرستی کردند.
خیلی ها هم پدر و مادرهاشون از هم جدا شده بودند. خیلی ها هم متاسفانه اعتیاد داشتند.

پس داداش جان بایستی مراقب باشیم یه موقع در مقابل پدر و مادرمون غرور نداشته باشیم.

امیدوارم برای ساختن آینده بهتر، برای پاکی سخت تلاش کنی و سعی کنی الزامات مالی و اقتصادی برای تشکیل خانواده رو تا حد امکان فراهم کنی.
و البته همون طور که قبلاً عرض کردم اگاهیت رو هم بیشتر کنی.
ان شاء الله بتونی مشکلات رو با موفقیت پشت سر بذاری Khansariha (18)

در پناه خدا موفق باشی.
یا علی

درسته دقیقا، من رو خودم کار می کنم و شخصیت خودمو می‌سازم و قوی می کنم، و هرچیزی که دارم تو این زندگی از لطف پدر و مادرم بوده اینی که الان هستم و چیزی که تو آینده میخوام تبدیل بشم رشدم همه چیه من از لطف و زحمات پدر مادرم هستش که هیچ وقت من نمیتونم جبران کنم،
ولی این ک محبت کنم نه، من محبت نمی کنم حداقل با حس و حال الان که زیاد خوب نیست خوب هست اما، همین اوضاع ترک خوب نیست... نمیخوام محبت کنم و دوس ندارم، قبلا این تمرین رو انجام دادم و زیاد تاثیر و نتیجه ای ندیدم، من نوکر پدر مادرمم هستم جایی هم که لازم بوده محبت کردم و محبت می کنم، اما من همینطوری ترجیح نمیدم که بخوام رابطه عاطفی ایجاد کنم، و وظیفه ی منم نیست، حاضرم همینطور تنها بمونم بدون حس و مهر محبت، هروقت وقتش شد زن گرفتم و ارتباط برقرار کردم اون موقع با آگاهی که دارم قدم برمیدارم تو زندگی جدیدم،
مشکلات در حد و اندازه ی من نیستن هر چ قدرم مشکلات زیاد باشن من ازشون بزرگترم چون خدام از مشکلات بزرگتره، الله اکبر  49-2
سلام اقای کینگ
بین صحبتهاتون 
چند تامورد نظرمو جلب کرد

یکی احساس نیاز به توجه
دوم اینکه نحوه انتقال آگاهی به خانواده هامون
و سوم این وسط مقصر این اتفاقات کیه؟

من حرفتونو قبول دارم ک ارتباط و محبت کردن ۲ طرفه است و یه طرفه راه به جایی نمیبره 53258zu2qvp1d9v
این احساسات هم یه شبه به وجود نیومده ک یه شبه از بین بره، بنابراین اگر میخواد اصلاح بشه ، نیازمند صبوری و زمانه 53258zu2qvp1d9v
۱۸ سال عوامل مختلف رو این احساسات تاثیر گذاشتن

بدی فضای مجازی اینکه نمیشه خیلی ابعاد دیگه رو بررسی کرد، شاید نشه خیلی چیزها رو تو گذشته دوباره گشت و پیداش کرد...
اما به صورت کلی میتونم بهتون بگم، با مهارتای برقراری ارتباط موثر و خودشناسی میشه یکم از بار این احساسات منفی کم کرد 49-2

حالا یا با کمک یه مشاور، یا اینکه خودتون زمان بزارین کتاب بخونین و دوره های اموزشی شرکت کنین 49-2

در مورد اینکه چه جوری آگاهیمونو به والدین انتقال بدیم

یه پیش زمینه، اول از همه لازمه.
یک اینکه، ممکنه حرفتون رو نپذیرن، بهشون بر بخوره ک یه کوچکتر داره به بزرگتر اموزشی رو میده
یا اینکه اصلا با فرهنگ خانوادتون جور نباشه و براشون سنت شکنی باشه 53258zu2qvp1d9v
خب
پس بهتره ک یه جورایی محیط اموزشو به خانواده نزدیک کنیم، مثلا اگر من کلاس مفیدی شرکت میکنم ویس مفیدی میشنوم ، جوری این ویس رو تنظیم کنم ک پدر و مادرم هم بشنون

یا بین گفت و گوها، وقتی شرایط مناسبه یا بحثی مرتبط هست، محتوای مربوطه رو به اونا هم بگیم
مثلا بگیم: دیروز داشتم یه فایل صوتی درمورد ایجاد صمیمیت بین خانواده گوش میکردم، برام جالب بود ک شوخی کردن و محبت به همدیگه یکی از اجزای زیاد کردن صمیمیته، این محبته میتونه کلامی و غیر کلامی باشه ، در آغوش گرفتن هورمون اکسی توسین رو زیاد میکنه و حال ادما رو بهتر میکنه و ... و بعد کم کم سعی کنین ریز ریز عادتای کوچیکو تو خانواده جا بندازین، مثلا تو خونه سعی کنیم کلمات زیبا به کار ببریم به جای استفاده از فحش( حتی به شوخی هم استفاده نشه) و ...

ببینین ، اینجا من جبهه نگرفتم به پدر و مادرم، نگفتم اینا میگن فلان کار رو کنین شما ها منی ک پسرتونمو تحویل نمیگیرن و ...


اینم ازم بمونه به یادگار...
بین بحث ها و صحبتها اگر میخوایین اون بحث به نتیجه برسه 
چند تا موردو سعی کنین ک ازشون استفاده نکنین:


نقل قول: راهکارهای شایع و ناکارآمد حل تعارض:
بی ارزش کردن 
دوری گزینی یا تهدید به ترک کردن 
تهدید به اسیب 
سرزنش کردن 
تحقیر کردن یا بدنام کردن
ایجاد احساس گناه
محروم کردن
مسخره کردن
پرخاشگری کلامی
پرخاشگری فیزیکی
افشاگری
پیش کشیدن موضوعات قدیمی
مثلثی سازی


حیف ک وقت کمه و حرف بسیار...
شاید بشه یه وقت دیگه رو هر کدوم از مهارت ها وقت گذاشت و به تفضیل صحبت کرد...

اما الان ک وقت نیست، پیشنهادم اینکه خودتون برید سراغ پیدا کردن جواب سوالاتون و یاد گرفتن

حقیقت اینکه ادمای دیگه هیچ وقت نمیتونن جای ما دنبال پاسخ سوال هامون بگردن 53258zu2qvp1d9v
شما یا باید برای به دست اوردن جواب سوالتون پول، یا زمان خرج کنین تا یاد بگیرین، 
این حرف های شما ، شاید جواب های خیلی سخت و پیچیده ای نداشته باشن، اما جوابهاشونو رو بین مردم ، یا سایتی ک برای مشکلات این چنینی نیست نمیشه پیدا کرد  53258zu2qvp1d9v


اقای کینگ ، ماشاءالله انسان تلاشگری هستین 53258zu2qvp1d9v
برای زندگیتون و خانوادتون خیلی زحمت کشیدین
و میتونم اینو بگم ک میتونین روی پای خودتون بایستید

یه برنامه برای خودتون بنویسید ک دوست دارین چند سالگی ازدواج کنین؟، 
چه قدر دیگه زمان دارین؟ چه امکانات و مهارتهایی لازمه ک یاد بگیرین؟
و بعد ببینین این چند سال زحمت و صبوری در مقایسه با متوسط کل عمر یه انسان (۷۵ سال) آیا به چشم میاد؟
گم میشه بین سالها 49-2
و اینکه
اگر قرار بود ک ما نتیجه رو بدونیم ، روندو بدونیم ، اینکه آیا میرسیم یا نمیرسیم رو بدونیم ک همه با ایمان میشدیم
یه سری از ابهامات برا اینکه خدا میخواد ببینه ، ماها چه قدر وقتی نمیدونیم اوضاع چه شکلی میشه، روش حساب باز میکنیم 49-2
دلتونو به خودش بسپارین و همه تلاشتونو بکنین 49-2 ، از جایی ک فکر نمیکنین روزیتونو میرسونه
همونجور ک فکر نمیکردیم، ما رو انتخاب کنه ، برای دادن فرصت انسانیت 53258zu2qvp1d9v

روی انچیزی ک میخوایین باشین ، تمرکز رو بزارین و ببین ایراد حال حاضر چیه ، چیا رو میشه تغییر داد، چیا رو نمیشه 
همین ما رو خیلی جلو میندازه 

امیدوارم ک حال دلتون خوب بشه 302



پ.ن: خواهرتون داره وارد میشه به سنین نوجونی و ممکنه جواب محبتاتون رو با لجبازی بده، نمیگم روش حساب نکنین ، فرد به فرد روحیات ادما متفاوته ، ولی ممکنه اون انتظاری ک شما دارین براورده نشه
یه وقتایی یه عضو دیگه خانواده مثل عمه، خاله ، مادربزرگ میتونه با اون توجه و محبت حال ما رو خوب کنه 
تقویت ارتباط با این ادما هم میتونه مفید باشه 302
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29