سلام یاقوت خانوم
نظر من درباره ی ۵ خط آخر متن شما هست...
حالا که به وضوح حس میکنید اگه برید فرهنگیان تا آخر عمر حسرت میخورید، هرگز حتی فکرشم نکنید...
بدون انگیزه و علاقه که اصن نمیشه یه لیوان آب خورد چه برسه کار که نصف عمرمون پاشه
کار درست همینه ، روی علاقه و نظر خودتون پافشاری کنید
خانوادم خیلی سخت گیری میکنند و همه جلوم وایسادن ،اما منم کار خودم و انجام میدم .
دلم میخواد اینکارو انجام بدم حتی اگر قراره برم بیوفتم تو چاه با تصمیم خودم میرم .من این سال ها هدف داشتم .
مرسی از اینکه هستین ،وجودتون حضور همگیتون برام دلگرمیه .
داشتن شماها ی دنیا ارزش داره برام
سلام.
خداروشکر حفره های شکست هامو پیدا کردم ، به کمکتون نیاز دارم ، قطعا راه کارها و نظراتتون به من و بقیه کمک میکنه...
حفره های ترک من :
تنهایی و بیکاری
نا امیدی
فکر زیاد
منفی نگری
استرس و اظطراب
(1399 مهر 24، 0:15)ارادتمند شهدا نوشته است: [ -> ]سلام.
خداروشکر حفره های شکست هامو پیدا کردم ، به کمکتون نیاز دارم ، قطعا راه کارها و نظراتتون به من و بقیه کمک میکنه...
حفره های ترک من :
تنهایی و بیکاری
نا امیدی
فکر زیاد
منفی نگری
استرس و اظطراب
علی جان پیدا کردن حفره های شکست کار مهمیه که خیلی ها بعد از شکست نمی کنن اما تو کردی..پس تا اینجا بدون که یک امتیاز خیلی خوب به دست آوردی..علی جان حال این روزهات رو میفهمم..وقتی وارد کانون شدی بدون شکست تا حدود 300 روز پاک گرفتی و حالا بعد از اون شکست احساس معلق بودن می کنی..می ترسی دوباره برگردی به روزهای شکست پشت شکست..می ترسی از اینکه دیگه نتونی برسی به اون قله ها..می ترسی که طعم شیرینِ وسوسه دوباره زیر زبونت بیاد..اما این قصه ی تکراری خیلی هاست تو کانون..من در اولین تلاش با کانون حدود 140 روز پاکی گرفتم..داشتم توی ابرا سِِیر می کردم..گفتم تمومه..من دیگه تو عمرم نمی شکنم..اما وقتی شکستم روزهای زیادی توی اون شکست گیر کردم..این باعث شد مدتی شکست های سریالی شروع بشه..(خانوم شادن هم تقریبا تجربه ای شبیه من داشتن میتونی از ایشون هم مشورت بگیری)..
اما تو الان اولین کاری که باید بکنی اینه که اون شکست رو کامل فراموش کنی..الان باید به عدد 300 روز افتخار کنی و بعد دیگه بذاریش کنار..چون این عدد خودش یه سد برات میشه..جلوی راه پاکیت وایمیسته و چون رسیدن بهش راهی طولانیه انگیزه های اولیه برای پاکی رو ازت میگیره..باید هدف هات رو تقسیم کنی به هدف های کوچیک تر..
اما در مورد حفره هات..در مورد تنهایی باید بگم راهش پیدا کردن دوستِ خوبه..دوست واقعیِِ خوب که بتونی حرف دلت رو باهاش بزنی..بتونی از مشکلات زندگیت بهش بگی و باهاش درد دل کنی..بتونی هر چی به خودت میگی به اونم بگی..راجع به نا امیدی گفتی..کیه که تو این اوضاع مملکت ناامید نشه از زندگی کردن! هر روز آرزوهامون کوچیک و کوچیک تر میشن..اما علی جان مگه آدم هایی که توی جنگ جهانی زندگی می کردن نمی تونستن امیدوار باشن و زندگی کنن..شرایط ما قطعا سخت تر از زندگی کردن در جنگ نیست..به نظرم برای دونستن ریشه های امیدت باید بری و شرح حال آدم های اون دوره رو بخونی..من بهت پیشنهاد کتاب "در جستجوی معنی" رو می کنم..
در مورد فکرِ زیاد..ببین میدونی اگر گوشت گوسفند رو چند بار از چرخ گوشت رد کنن چی میشه..گوشته وا میره و خاصیتش رو از دست میده.فکر کردن زیادی به یک مسئله مثل همین چرخ کردن گوشت میمونه...اگر به یک مسئله بارها و بارها فکر کنیم اون به یک درد تبدیل میشه..باید هر مسئله ای که داری رو یه مدت زمانی برای فکر کردن بهش تعریف کنی..مثلا بگی میخوام توی دو روز بشینم به این مسئله فکر کنم و راه حلش رو پیدا کنم..توی اون دو روز مسئله رو از ذهنت بیار بیرون و روی کاغذ باهاش کلنجار برو..نتیجه هر چی شد شهامت اون انتخابی رو که می کنی داشته باش و دیگه بهش فکر نکن..تمام..
برای استرس و اضطراب باید سراغ شیوه های روانشناسی بری..میتونی با دوره های روانشناسی و یا کتاب های روانشناسی شروع کنی و اگر مشکل حل نشد میتونی بری جلسات روان درمانی. فعلا تا میتونی از مطالب این سایت استفاده کن tebberavan.com
برات روزهای خوب و آرومی آرزو می کنم
سلام علیکم
این قضیه محرم و نامحرمی برای کسایی که خانواده مذهبی ندارن خیلی سخته
خصوصا که دوستای دوران بچگیتم بوده باشن..
بعضی وقتا آدم غبطه میخوره به کسایی که خانواده مذهبی دارن
ولی آش خالست ، اگه بخوایم اصولی پیش بریم باید یه فکری براش بکنیم. قطعا ارزششو داره..
نظر شما در این مورد چیه ؟
با این مسئله کنار اومدین یا با روش خودتون علی رغم حرف خدا پیش رفتید؟
لطفا نظراتتونو با ما در میون بزارید
ولله چی بگم
باهات موافقم
خونواده و عرف جامعه خیلی آدمو تحت فشار قرار میدن
من خونواده ام نه مذهبین نه غیر مذهبی
یعنی بینابین این ها هستن
برای مسئله محرم و نامحرم نسبتاً آزادم(نه خیلی)
یعنی با غریبه ها دست نمیدم
ولی خب
بعضیا هستن که مجبوری باهاشون دست بدی
اگه هم این کار رو نکنی؛ یه آدم بی فرهنگ حساب میشی که باید یه ذره یاد بگیره مثل جنتلمنا رفتار کنه
میگن علت خ.ا ۵ تا است
تنهایی
افسردگی
بیکاری
عدم حل مشکلات
شهوت
میگن بیا اونی که علت اصلی ات هست را پیدا کن ریشه اش را قطع کن
اگر کسی ۵ تا مشکل را داشته باشه
به نظرتون کدومش مهم تره
کدومش را اول حل کنه بهتر جواب میگیره
اگر راه حلی هم براش دارین ممنون میشم بگید
سلام
پنج تاش درسته ولی آخری طبیعیه
یه مسئله ای هستش که نمیشه حلش کرد چون اساساً مشکل نیست ولی چون تو راه درستی قرار نگرفته اینجوری میگن
من همه این مشکلاتی که گفتین رو دارم
بیکاری؛ همیشه اینطوری بودم و عملاً هیچ کاری نیست که انجام بدم
تنهایی؛ میتونه نتیجه بیکاری هم باشه
از بدترین عوامل شکسته
افسردگی؛ میتونه نتیجه تنهایی بیش از حد باشه
عدم حل مشکلات؛ اینو من بارها گفتم؛ وقتی یه مشکل برام پیش بیاد اینقدر بیخیالش میشم و به حال خودش رهاش میکنم تا خودش پاشه خودشو حل کنه
الآن دوست دارم مورد اول حل بشه چون روی فرآیند حل بعدیا تأثیر زیادی داره؛ البته خیلی درباره اش جدی نیستم اما دوست دارم زودتر از بقیه حل شه
من مورد ۵ ام را خیلی مد نظر ندارم
بیشتر ۴ تای اولی را برام مهمه حل بشه
بنظر منم این ۴ تا خیلی بهم مربوط میشن
از این ۴ تا یکی اش باید عامل اصلی باشه
البته فکر کنم
از دید شما تنهایی عامل اصلیشه
من که تنهایی را نمیتونم کاریش کنم
چیکار کنم
من همه ارتباطاتم تو کانونه
اگر کانون را ازم بگیرید میرم سمت ارتباط مجازیه نباید
اصلا کلا در ارتباط حضوری افتضاحم
اینه که ترجیح میدم ولش کنم
و اینکه فعلا فقط با ۳ عضو خانواده در ارتباط مستقیم قرار دارم
که کلا با این افراد ارتباطم هر چی کمتر باشه راحت ترم
احساس آرامش بیشتر دارم
کاش مورد اصلی تنهایی نبود
زود خوردیم به بن بست که
گفتم این یکی نتیجه میده ها
دوستان نظر دیگه ای دارید عایا؟
من سعی کردم رابطه بینشون را به ذره بهتر بفهمم
شد اینا
البته خیلی در موردشون فکر نکردم
ولی اینا بنظرم اومد
شاید به مرور بیشت یا کمترش کنم
نظرتون؟
بدخط شد
دیگه حوصله دوباره نوشتن نداشتم
الان بی اعصابم بهتر از این نمیتونم
این 5 موردی که نام بردید درسته و از عوامل این هست که انسان رو منزوی میکنه و به گناه میکشونه
ولی به نظر من یک عامل که از همه اینا مهمتر هست داشتن برنامه و هدف هست حالا هر چند کوچک باشه مثلا میتونید برا خودتون هدف های کوچک تعریف کنید و وقتی بهش رسیدید خوشحال میشید و انگیزتون بیشتر میشه
مثلا یک مهارت جدید یاد بگیرید مثلا کار با یک نرم افزار یا طراحی سایت اینترنتی یا هر چیز دیگر که براتون جذاب هست
اینجوری هم مهارت های بیشتری یاد گرفتید هم زمینه های کاری مورد علاقتون رو کشف میکنید هم وقت ندارید که به چیز های بد فکر کنید