سلام وقت بخیر .
بنظرم
فیلتر ذهنی خودش عامل و منشا
تفکر همه یا هیچ و
تصمیم مبالغه آمیز باشه .
فیلتر ذهنی همون نگرش کمالگرایانه ای نیست که باعث میشه مطلقِ هیجان و مطلقِ واقعیت رو نشه از هم تمیز داد ؟
راستش رو بخوایید از زمانی که یک سری اتفاقات شخصی رخ داد برام ، و سعی کردم قطعیت و مطلق گرایی رو در هر سطحی حذف کنم دیگه زیاد درگیر این فیلتر نشدم .
لااقل اینطور فکر میکنم
واقع گرا شدن فرایند آسون و سریعی نیست . ولی اگر واقع گرایی رو نداشته باشیم سخته به سلامت روان و آرامش داخل زندگیمون فکر کنیم .
نمیدونم چطور باید توضیحش داد ،
ولی وقتی متوجه میشی که چقد بچّه هستی ( بچه مجاز از تفکر خام و احساسات غیر واقعی مجزا از سن ) در زمینه ی خاصی، باعث میشه که اعتماد به نفس و شجاعت کاذبت رو از دست بدی و یه قدم جلو تر نزدیک واقعیت بایستی .
در کنارش خیلی خوب یاد میگیری هر احساس و پیش داوری واقعی نیست . (بعضی ها از اونور بوم میافتن و اعتماد به نفس و شجاعت واقعیواقعیشون هم پَر!!!!)
مهمترین نکته ای که هست باید داخل این شرایط ، خودتو پیدا کنی . اگه بتونی نه فقط در حد کلام ، بلکه واقعا بپذیری که داخل دنیای ایده آلی زندگی نمیکنی و نقص ها و اشکالات اجزای لاینفک هر مرحله و برهه از زندگی هستن ،
بجای هیجان زده شدن و تلاش برای انکار درمورد تحلیل کمبود ها و اشکالات ، میرسی به شناخت بهتر از نگرش و واقعیت های زندگی و حتی خودت .
بنظرم یه مثال میتونه شفاف تر کنه حرف هامو .
ما معمولا وقتی میخواییم برنامه ریزی و مدیریت زندگی رو شروع کنیم چیکار میکنیم ؟
خیلی شیک و پیک یه روان نویس میگیریم دستمون و یه دفتر باز میکنیم ، چهارتا سرچ سطحی داخل نت انجام میدیم و بعد نیم ساعت مطالعه سریع فکر میکنیم که بععلهه الان تمام داده های لازم رو جمع آوری کردم ، بسمالله ، بریم برای نوشتن برنامه ریزی جادویی که مارو تبدیل میکنه به یه آدم دیگه ...
شروع میکنیم و تمام عادت های جدید و سالم ، تمام کارهای عقب افتاده ، تمام آرزو ها و آمال ۲_۳ سال اخیر زندگیمون رو مینویسیم و میخواییم که تو همین روز اول استارت حل کردن همشونو بزنیم .
شروع میکنیم و برنامه ای مینویسم که حتی پنج دقیقه چپ و راست نشه و همه چیز مو به مو پیش بینی شده و دقیق باشه .
فکر میکنیم قراره با این برنامه نوشتن معجزه رخ بده .
نهایتا چه اتفاقی می افته ؟
۲ _ ۳ ساعت اول روز رو طبق برنامه میریم جلو و به هر دلیل و بهانه ای اون برنامه خراب میشه. حالا چه اتفاقی میافته ؟
هیچی ، ما میشیم سرشار از حس ناتوانی و بد بخت بودن و مدام میگردیم دنبال مثال و استدلال برای عجز و ناتوانی خودمون . اینجاست که فیلتر های قدرتمند ذهنی رو داخل ذهن کار میذاریم .
به تبع اون، تفکر همه یا هیچ و تصمیمات مبالغه آمیز بعدی رو هم از پیش طراحی میکنیم و سال ها و ماه ها نالان و فرسوده از شکست خورده بودن تو زندگی .
این یه مثال بود از توقعات بی جا و کمالگرایی هایی که داریم و باعث میشن به طور همزمان در چندین جبهه ، از خود
واقعی دور بشیم .
هرچی دور تر بشیم اون تفکر انتظار معجزه کشیدن هم بیشتر میشه و به صورت موازی دنبال مصداق و دلیل گشتن برای بدبختی خودمون هم افزایش پیدا میکنه .
خاصیت اصلی کمالگرایی همینه .هم از نظر مثبت هم از نظر منفی آدم رو از واقعیت دور میکنه .
یه آدم کمالگرا در هر سطحی ، یا از این ور بوم میافته یا از اونور . فرقی نداره خودشو قدرتمند و توانا فرض کنه یا ناتوان و بدبخت.
در هر صورت ، فکر و پیش داوریش درمورد خودش حتی به واقعیت زندگیش نزدیک هم نیست . و اکثر تصمیمات و خودگویی هاش هم در جهت تقویت این شناخت و نگرش اشتباه هست ...
و به عنوان سخن پایانی اگه بخوام بگم ، بنظرم بیشتر خطاهای شناختی درمورد خودمون ، ریشه در هیجانات کنترل نشده دارن .
از خودسرکوبگری های مداوم احساسی گرفته تا پروبال دادن بیش از حد به بعضی هیجانات و قضاوت ها که از دوران کودکی و نوجوانی تا بزرگسالی در ما شکل میگیرن ،،، قدرت و امکان تشخیص هیجان و احساس واقعی و مفید رو از ما گرفتن .